ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ..
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮرﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ
ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهان پدر میگذاشت..
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ
ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ
ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺁﻭﺭﺩ .. ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!! ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ .
ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ؛
.
ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑني ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
.
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ . ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ
ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ . ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ . ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ..
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ..
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..
کاش سوره ای به نام "پدر" بود
که این گونه آغاز میشد:
قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت...
• قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
و قسم بر غربتت،
وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست....
(زنده باد همه ی پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران عزیز سفر کرده..)🖤💔
تقدیم مخاطبین عزیز
میگن به چیزی که میترسی حمله کن تا ترست ازش بریزه🤔
منم با لگد زدم تو شکم بابام دیگه خونه هم راهم نمیده😐
این چه راه حل هاییه ک میدید اخه 😂😕😑
دیشب کله پاچه گذاشتم از ترس اینکه نسوزه انقدر زیرشو کم کردم که...
صبح درقابلمه رو برداشتم گوسفنده گفت: داداش درو بزار سوز میاد 😐😄😂
نمیدونم چرا من هروقت پلیسو میبینم بجای حس امنیت، میترسم🤔
البته اینی ک تو پارک مواد میفروشم هم بی تاثیر نیس😁😂😂
#فوری🚨🚨
بلاخره انتظارات به پایان رسید 😍
💥💥💥🔥🔥🔥
دو کانال بزرگ از تلگرام به ایتا پیوستند📣📣📣👇👇👇👇
کانال خندوانه رامبد جوان در ایتا🍉👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2736128033Cf8cee340aa
کانال دورهمی مهران مدیری در ایتا 🙋♂️👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2736128033Cf8cee340aa
هواداران حمایت کنید📣📣📣📣
هدایت شده از لطیفهآباد
امتحان چجور ۱۹ شدی لعنتی؟!😳
● اسکل کانال ضدمدرسه کلی :
- روش تقلب 😻
• حاضر جوابی 💩
- معلم آزاری و... داره 😹
http://eitaa.com/joinchat/1293156366C70f134fffb
بیا شاخ شو😽👆
گام به گام 💭☝️
بدووووووووووو الان پاک میشه😥🤯
* ﻧﺎﻣﻪ یک بچه آخر سال به ﻣﻌﻠﻤﺶ:
ﻣﻮﻋﻠﻢ ﺍﺿﯿﻀﻢ ﻋﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻤﻦ ﺧﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﻮﺷﻄﻦ ﻋﺎﻣﻮﺧﻄﯽ ﺣﻀﺎﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ.
ﺷﺎﮔﺮﺩﺕ الی اسقر 😳😳😳😄
اینم نتیجه آموزش غیر حضوری😅🤦🏻♂*
* یکسری هم مامانم میگفت آشپزخونه مون خیلی کوچیکه
بابام یک دستبند طلا گرفت. دیگه آشپزخونه مون کوچیک نبود😳🤔
😂😂😂*
* روزی مردی سوی حکیم رفت 🚶🚶
كمى صبر كرد ‼️
کمی اندیشید ⚠️
سپس بررسی کرد 🔞
بعد دید حکیم شلوغه انداخت از همت رفت 🚚😁😂*
* زن و شوهر مثل دوتا تایر وسیله نقلیه هستند
اگه یکیشون پنچر بشه اون یکی دیگه حرکت نمیکنه.
نتیجه اخلاقی:
همیشه یه لاستیک زاپاس همراه داشته باش😂😂😂*
* بچه ها مامانمون يه سفره داشت پر عكس كباب و پياز و دوغ... 😋
یادتون هست
ميشستيم سرش با بغض کوکو سبزی ميخورديم 😢😂*