وقتی برای برگردوندن صمیمیت از دست رفته تلاش میکنی،دوباره متوجه میشی چرا از دست رفته بود.
مدتهاست متوجه شدم افراد عزیز و نزدیک زندگیم میتونن جز سواستفادهگر ترینها باشن، درواقع آزار دهنده بودن رفتارشون بخشی از روتین روزانم شده اما علاقه و دوست داشتن چشمهام رو روی این ویژگیها میبنده،مثل نابینایی که صدای دریای مقابلش رو میشنوه اما نمیتونه اون رو ببینه، انگار الان نابینایی از بین رفته و دید واضحی دارم؛ اگر مدام در تلاش برای ادامه یافتن روابط و میونهای باشم که خودم کارهای مربوط به ادامهدار بودنش رو انجام میدم، میشکنم.
الان هم شکستم،شکسته و خرد شده.