"اندیشه ای فاقد از درک واژهی خانه"
آن زمینی که به شیوه های نوین سرامیک کاری شده و دیواری که به گچ کنده کرده باشند و ستونی که بر سقف عمود است ؛ پرده های چروکیده و بازتاب دهنده نور که پشتش، پنجره رو به آسمان با منظرهی تماشای درختانِ سر به فلک کشیده و تنهای زخمی را هرگز نشاید خانه گفت. خانهی من نیز ستون دارد،اما تکههای استخوان جایگزین آن بتن چند تُنی شده است ، خانه ام اتاقی تنگ دارد که وجودت را پوشش میدهد ، خانهی من هم مانند هر کجای دیگری ، قندیل هایی دارد که انعکاسِ و هاله ای از دایره ای تیره رنگ است(مردمک هایش) . در گلدان هایم نیز گل های واژگون خودنمایی میکنند، که همان لعل لب است. آری ، من هم خانه دارم،خانه ای که نتوان وصف حالش کرد.
-21 آبان ماه 03، قبل از اینکه خانه برای همیشه ویران شود-
موضوع ، اصلا ارزشِ تو نیست، بلکه درکِ اون شخص نسبت به ارزش توعه.
مداد سفید بودن، فقط تو زندگی هنرمندها ارزشمنده، چون دیگران از اهمیتش بی خبرن.
Lav
موضوع ، اصلا ارزشِ تو نیست، بلکه درکِ اون شخص نسبت به ارزش توعه. مداد سفید بودن، فقط تو زندگی هنرمند
مثل ارزشِ هر رنگ روی بوم ، شاید اون نقاش که ماهر به نقاشی با اکرلیکه ، متوجه ارزش رنگ روغن نباشه.