درست مثل وقتی که یهو تصمیم میگیری بعدازظهر بخوابی یا قراری رو کنسل کنی،رندوم فیلم دانلود کنی و بی برنامه بری بیرون، همونقدر یهویی و بیعلت تصمیم گرفتی دیگه دوستم نداشته باشی.
نفس ها دمیدند و امید دیگر پیچید
مادران خندیدند و نوید دیگر پیچید
گمانمان بود این همان پایان است
نمیدانستیم اکنون سر فصل آبان است
آوخ که صداها به خموشی رسید
مرگ خون به جگر ها به جوونی رسید
بازگو کجا نظر کرده ایم چنین وطنی را ؟
چگونه نابود کرده ایم همچین دمنی را ؟
میدانم مرگشان آوازه ای نادر خواهد شد
بی گمان آبان حماسه ای دوباره خواهد شد
اما نمیدانم گزندشان چطور عبور میکند
یا که مهر در کدام سما طلوع میکند
-آبان 98