eitaa logo
Lena|لِنا
3.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
933 ویدیو
0 فایل
• • لِنا؟ پرتو نور . . کاش کارواني با بارِ لبخند برسه:)>>> روزمرگی های منو مامانم:)> نیمچه عکاس:)> کپی؟! نه گیانَم:).. تبلیغات:) @lena_ir آنلاین شاپمون:) @Reyhaneh_SAdAt_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من همه جا حکم عکاس رو دارم 😂 من امروز به یه نتیجه ای رسیدم که برای معلمی ساخته نشدم😐 ریحانه ی درونم هی میگفت بچه ها رو با یه جیغ بنفش به آرامش دعوت کن آ😂
و‌َ خداۍ‌لبخند‌هاۍاز‌تہ‌دل:))"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ᘏ•𝔹𝕦̈𝕥𝕦̈𝕟 𝕚𝕪𝕚 𝕚𝕟𝕤𝕒𝕟𝕝𝕒𝕣𝕒 𝕘𝕦̈𝕟𝕒𝕪𝕕ı𝕟 صبح بخیر به همهٔ آدمای خوب🌞 ‌
363.5K
برشی از کتاب برای زینب...(پارت هجدهم) روایت زندگی شهید مدافع حرم محمد بلباسی.. روایت از زبان خواهر شهید
__
Lena|لِنا
__
السلام علی کل شئ جاء في وقته. «سلام به هرچیزی که به وقتش میاد!» 🌱
Lena|لِنا
__
سانسور چی صدا سیما باشه؟؟😂😔
و‌َ خداۍ‌لبخند‌هاۍاز‌تہ‌دل:))"
ریحانه سادات بردم مدرسه😂
ریحانه سادات داره از این شرایط لفت میده بره😂😐
قربون اعتقادات یسنااااا😂 سلام برهمه امام ها😂🤦🏽‍♀️
Lena|لِنا
قربون اعتقادات یسنااااا😂 سلام برهمه امام ها😂🤦🏽‍♀️
. حالا شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا یسنا جان نوشته سلام بر الینا ی گریهو😂 چون موقع نوشتن این متن الینا جان داشت یه ویدئو میدید که یهو یاد مامان آهو جان افتاد و گریه کرد🥺
و‌َ خداۍ‌لبخند‌هاۍاز‌تہ‌دل:))"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادم بارون که میبارید زنگ میزدم به مامان آهو جان و میپرسیدم کجاست . خودمم میدونستم کجاست اما میخواستم مطمئن بشم و جواب همیشگی مامان این بود که اومدم به آقاجون اسد سر بزنم بعدش چیزی نمیگفت و منتظر میموند تا صدای اعتراض من بلند شه و بگم آخ مامان آهو ازدست تو واسه چی توی این بارون بلند شدی رفتی اونجا آخه ماااادر؟؟؟ نمیگی خیس میشی دور از جونت زبونم لال مریض میشی ؟؟ الان کجایی دقیقا؟ خیلی خب تو همون ایستگاه اتوبوس بشین من الان با ماشین میام دنبالت . به سرعت نور آماده میشدم و میرفتم دنبالش وقتی میرسیدم میدیدم با خانم ها گرم صحبت.. تا منو میدید طبق عادت همیشگیش لبخند پهنی میزد و خداحافظی گرمی میکرد از اون خانم هایی که فقط چند دقیقه ای باهم همکلام بودن . و خانم ها با دیدن من طوری لبخند میزدن که انگار سال هاست من رو میشناسن . توی راه به آهو میگفتم باز چی تعریف کردی براشون ؟ میگفت هیچی ازم پرسیدن با اتوبوس میایی بلیط داری؟ منم گفتم نه من منتظر دخترمم؛ داره میاد دنبالم... من قلبم میرفت واسه دلخوشی های کوچیکش و یادم میرفت که حضوری سرش غر بزنم ببینم باز چرا بی خبر توی این بارون اومده اینجا...... سال ها از اون روز میگذره هوا بارونی ریحان چادرشو انداخته سرش و اومده اینجا . الان متوجه میشم آدم عاشق تو بارون دلنگرانی هاش بیشتر میشه . داشتم میومدم یسنا بهم گفت بارونِ مامان بخدا مامان آهوام راضی نیست توی این بارون بری بهش سر بزنی!!! برگشتم و نگاهش کردم حرفی بود که خودم سال ها به آهو میزدم و میگفتم بخدا آقاجون راضی نیست توی این بارون بری بهش سر بزنی... میبینی مامان؟ من شدم آهو و بچه هام شدن ریحان...
میگم که دلتون برای ادامه ی کتاب خوانی تنگ نشده بود؟
از مزایای همسایگی با مامان آهو جان این که بهت خوراکی میرسونن خواهرزاده ی گل و گلابم برای خاله ی نمونه اش موز آورده 😎 چند ساعت قبلش هم پدرشون برام کیک آوردن😂 من دچار اضافه وزن نشم صلوات محمدی پسند ختم کنید😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند بزن حتی اگر از قلبت خون می چکد... " امیر المومنین "
و‌َ خداۍ‌لبخند‌هاۍاز‌تہ‌دل:))"
یا الله بلند بشید کمک کنید که امشب شب ولادتی عمه جانمون هیئت داریم☺️
چیدمان خونه یه جوریه که انگار داریم آماده میشیم واسه جشن نامزدی😂🥺
ان شاءالله که همگی شیرین کام باشید و شیرینی برای کار خیر بخرید💚 اینم از شیرینی عیدی مون...