مهدیه رو چون قبلا دویست بار توصیف کردم با یه روش جدید میام رو کار.
یه پرنسس رو تصور کنید که لب پنجره تکیه داده و داره بیرون رو نگاه میکنه؛ یه شاخه از درخت هلو دقیقا کنار دستشه و شکوفه های ریز هلوش رو باد داره هل میده سمت صورت پرنسس عه. پرنسس موهای مجعد قهوه ای تیره داره که خیلیم بلندن و دورش مثل موجای دریا ریختن. دستای ظریف با انگشتای بلند و کشیده اما قد کوتاه و تاینی داره و ریزه میزه بنظر میرسه. روی پیراهن بلند ساده و سبز ملیحی که پوشیده گل های طبیعی قرار دارن که خودش چیده و روی لباسش گذاشته چون بنظرش اینجوری قشنگتره. بعضی وقتا خودشو تصور میکنه در حالی که ملکه دریاست و میتونه به آب دستور بده، یا میتونه باعث بشه گل های خشک شده دوباره جوونه بزنن و زندگی کنن.
یه وقتایی از کاخش میره بیرون؛ موهاشو پسرونه جمع میکنه زیر کلاهش و لباسای تنگ برادرش که ولیعهده رو میپوشه و میزنه به دل شهر. اونجا میره تو کثیف ترین و باحال ترین جاها و با عجیب ترین ادمایی که میتونست ببینه میگرده و چند سکه میده تا براش آواز بخونن. اما شب برمیگرده خونه، خیلی سریع. چون طاقتشو نداره از جایی که توش کلی خاطره داره دور بمونه و باعث میشه بترسه!
پرنسس هیچ استفاده ای از دستیارهاش نداره چون دلش براشون میسوزه. عوضش وقتی غذاهای سلطنتی بهش میدن واسه دختر کوچولوی خدمتکار یه رون مرغ سرخ شده کنار میذاره چون میدونه که اینکار حتما لبخندو به لباش و گرمارو به قلب کاخ میاره
سلامتی اونا که تا ۱۱ خواب بودن🍾
البته خیلی دوست داشتم منم از ۶ صبح در مسیر علم و دانش قدم بردارم ولی قسمت نشد دیگه. لیاقت نداشتیم
حیحیحیحیحیحیححییحخی
هدایت شده از •▪︎ داداش کایکو ▪︎•🇵🇸
بچه ها بیاین هارب و کسایی که اینجوری میگن و بندازیم توی اتاق فقط بهشون پیتزای مرغ بدیم تا بفهمن دنیا دست کیه
.
بچه ها بیاین هارب و کسایی که اینجوری میگن و بندازیم توی اتاق فقط بهشون پیتزای مرغ بدیم تا بفهمن دنیا
حاضرم برم تو دخمه خود مرغو زنده زنده لای نون بخورم ولی مدرسه نرم😂😂😂🤙
هدایت شده از درنای کاغذی
یه قسمت از ذهن من اینجوریه ولی از بیرون اینجوری به نظر نمیرسم اصلا، و فقط افرادی که مجازی اشنا ان باهام همچین توصیفی دارن و این خیلی جالبه که از بیرون یه جور یه نظر برسی و تو مجازی که بیشتر درونتو نشون میدی کاملا یه جور دیگه