eitaa logo
🍒 پــنــد زنــدگــی 🍒
593 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
3 فایل
دنیاپر اﺳﺖ، اﺯ اﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎی ﺧﻮﺏ . . .🍒 اﮔﺮ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻲ اﻧﺴﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﭘﻴﺪا کنی !🍒 ﺧﻮﺩﺕ ﻳکی اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎش🍒 لینک کانال👇👇 @Lifepnd89 این کانال طبق قوانین ایتا عمل میکند http://eitaa.org/pg/terms
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت: "من همه شما را دوست دارم" ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش‌آموزان که تیدی نام داشت، نداشت. لباسهای این دانش‌آموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه‌گیر بود. این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.با بقیه بچه‌ها بازی نمیکرد و لباسهایش چرکین بودند. تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی و گذاشتن علامت در برگه‌اش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت "نیاز به تلاش بیشتر دارد" احساس لذت میکرد. روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند. معلم کلاس اول درباره اونوشته بود" تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام میدهد". معلم کلاس دوم نوشته بود" تیدی دانش‌آموز دوست داشتنی در بین همکلاسیهای خودش است ولی بعلت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است". اما معلم کلاس سوم نوشته بود" مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را کرد ولی پدرش توجهی به او نکرد و اگر در این راستا کاری انجام ندهیم بزودی شرایط زندگی در منزل، بر او تاثیر منفی میگذارد". در حالیکه معلم کلاس چهارم نوشته بود" تیدی دانش‌آموزی گوشه گیرست که علاقه به درس خواندن ندارد و در کلاس دوستی ندارد و موقع تدریس میخوابد" اینجا بود که معلمش، خانم تامسون به مشکل دانش‌آموز پی برد و شرمنده شد. این احساس شرمندگی موقعی بیشتر شد که دانش‌آموزان برای جشن تولد معلمشان هرکدام هدیه‌ای با ارزش در بسته‌بندی بسیار زیبا تقدیم معلمشان کردند و هدیه تیدی در یک پلاستیک مچاله شده بود. خانم تامسون با ناراحتی هدیه تیدی را باز کرد. در این موقع صدای خنده تمسخرآمیز شاگردان کلاس را فرا گرفت. هدیه او گردنبندی بود که جای خالی چند نگین افتاده آن به چشم میخورد و شیشه عطری که سه ربع آن خالی بود. اما هنگامی که خانم تامسون آن گردنبند را به گردن آویخت و مقداری از آن عطر را به لباس خود زد و با گرمی و محبت از تیدی تشکر کرد. صدای خنده دانش‌آموزان قطع شد. در آن روز تیدی بعد از مدرسه به خانه نرفت و منتظر معلمش ماند و با دیدنش به او گفت: " امروز شما بوی مادرم را میدهی". در این هنگام اشک خانم تامسون از دیدگانش جاری شد زیرا تیدی شیشه عطری را به او هدیه داده بود که مادرش استفاده میکرد و بوی مادرش را در معلمش استشمام میکرد. از آن روز به بعد خانم تامسون توجه خاص و ویژه‌ای به تیدی میکرد و کم‌کم استعداد و نبوغ آن پسرک یتیم دوباره شکوفا شد و در پایان سال تحصیلی شاگرد ممتاز کلاسش شد.  پس از آن تامسون دست نوشته‌ای را مقابل درب منزلش پیدا کرد که در آن نوشته شده بود" شما بهترین معلمی هستی که من تا الان داشته‌ام". خانم معلم در جواب او نوشت که تو خوب بودن را به من آموختی. بعد از چند سال خانم تامسون از دریافت دعوت نامه‌ای که از او برای حضور در جشن فارغ التحصیلی دانشجویان رشته پزشکی دعوت کرده بودند و در پایان آن با عنوان " پسرت تیدی" امضاء شده بود، شگفت زده شد! او در آن جشن در حالیکه آن گردنبند را به گردن داشت و بوی آن عطر از بدنش به مشام میرسید، حاضر شد. آیا میدانید تیدی که بود؟ تیدی استوارد مشهورترین پزشک جهان و مالک مرکز استوارد برای درمان کودکان مبتلا به سرطان است. 📚🕊 ✍ @Lifepnd89@Lifepnd89@Lifepnd89
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┊    ┊     ┊     🍃 ┊    ┊     🍃     🌷 ┊    🍃     🌸 🍃    🌷 🌸 ✨﷽✨ 🕊🦋 نقاش مشهوری در حال نقاشی یک منظره کوهستانی بود. آن نقاشی بطور باورنکردنی زیبا بود. نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی‌اش بود که ناخودآگاه در حالی که آن نقاشی را تحسین می‌کرد، چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن، پشتش را نگاه نکرد که یک قدم به لبه پرتگاه کوه فاصله دارد. رهگذری متوجه شد که نقاش چه می‌کند. رهگذر می‌خواست فریاد بزند، اما ممکن بود نقاش به خاطر ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و سقوط کند. رهگذر به سرعت یک از قلموهای نقاش را برداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد. نقاش که این صحنه را دید با سرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن رهگذر را بزند. اما رهگذر تمام جریان را که شاهدش بود برای نقاش تعریف کرد و توضیح داد که چگونه امکان داشت از کوه به پایین سقوط کند.   گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم می‌کنیم، اما گویا خالق هستی می‌بیند چه خطری در مقابل ماست و نقاشی زیبای ما را خراب می‌کند. 🌼 @Lifepnd89 🌸 🌷🌸 🌸🌷🌸 🌷🌸🌷🌸 🌸🌷🌸🌷🌸 🌷🌸🌷🌸🌷🌸 🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت افتضاح بازار لوازم خانگی در ایران دزدی درمملکت اسلامی الان هیچی مهم نیست الان فقط کلاه سرهم دیگرگذاشتن است وقتی وضع اقتصادایران خرابه عده زیادی نخبه کلاهبرداری می شوند 🏄‍♂🏝 ❄️⛷ @Lifepnd89 ❄️⛷ @Lifepnd89
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزي ملا نصرالدين به يک مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد . او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني رفت . اين بار صاحبخانه با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد . ملا  از اين رفتار خنده اش گرفت و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت لباس نوي اوست . آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو . صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني . ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي كهنه به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر احترام مي گذاري . پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من . پس آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو .. 📚🕊 ✍ @Lifepnd89@Lifepnd89@Lifepnd89
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🫵🏼هر وقت خواستی یک تغییر ماندگار توی زندگیت ایجاد کنی؛ به جای تمرکز کردن روی اندازه ی مشکلت، روی بزرگی خدا و بعد خودت تمرکز کن 👈🏻منفی دعا نکنید ذهن شما مفهوم خواستن و نخواستن شما را نمیفهمد دعا نکنید آنچه از آن می هراسید پیش نیاید دعا کنید انچه دوست دارید اتفاق بیفتد. ✍ @Lifepnd89