.
۱۸ سالگی را تازه پر کرده بودیم.
ما دانشجوهای سرخطی که اولین تجربه سفر جمعی برون مرزیمان را با عمره دانشجویی تبرک داده بودیم، حالا در بد مخمصه ای گیر کرده بودیم.
تازه دستمان آمده بود که این مدلش خیلی ظرفیت میخواهد.
روز شهادت حضرت زهرا، هاج و واج، خشک شده بودیم جلوی در خانه حضرت س، و قفل بسته اش را تماشا میکردیم و شرطه های سیاه پوش مدام از پشت روبنده هایشان هی میکردندمان: طریق... طریق... خانم برو.
جو، سنگین بود و سکوت انگار طنین داشت. چشم گرداندم بین جمعیت؛ شیعه ها را از برق لرزان چشم ها میشد تشخیص داد. هرکدام یک گوشه زیر محرابی های کرم رنگ روضه النبی کز کرده بودند و در سکوت کشنده ای اشک میریختند؛ و بقچه های دلشان را یکی یکی باز میکردند.
من، تازه اشک از قفل درب خانه کنار زده بودم که ناگهان سوز فریاد فاطمه ی رفیق، بلند شد: زهرای مظلوم... زهرای مظلوم... غربت دارم خفه م میکنه... دارم خفه میشم...
او، درست مثل همیشه، رک و بی تعارف داشت حرفش را میزد. حرف دل همه مان را.
اینبار فریاد میزد.
چیزی نگذشت که اشکهای بی صدا انگار شدت گرفت. ولوله شد. کار مانبود. انگار یک چیزی داشت تمام آن بغض های خفه شده را میشکست. یک چیزی که مختص ملیت خاصی نبود؛ جنسیت برنمیداشت. شاید این ولوله، حاصل ۱۴ قرن سکوت لبریز از خشم بود.
شرطه ها هول کرده بودند. نمیدانستند چه کنند. فقط میگفتند: طریق خانم.... طریق.
یکیشان دوطرف شانه هایم را گرفته بود و تکان میداد و فارسی عربی میگفت:
چرا اینقدر گریه میکنی؟؟؟...
خواستم جوابش را بدهم. بگویم امروز بی مادر شده ایم. نمیبینی؟
لابد از گریه اهل خانه علی هم وحشت داشتند. وقتی حسین، پای فاطمه را بر صورت گذاشت و التماسش کرد؛
وقتی حسن دست گذاشت روی صورت سیلی خورده اش؛
و علی...
و علی انگار جان داد...
شرطه دیگری هولم داد جلوتر و گفت این جا، جای مهمی نیست. حرم نبی آن طرف است!
میخواستم بپرسم
حدیث ثقلین را نشنیده؟
آیه تطهیر را چه؟
خطبه غدیر را چه؟
مگر نمیدانی این خانه همان است که... 😭
.
فیزیک میگوید بسامد مشترک، تشدید میسازد.
من آنروز دیدمش.
بسامد مشترک گریه های زنانه ما آنروز، وسط بلاد وهابیت، تشدید ساخت.
و کاری از دست شرطه ها برنیامد.
و من امشب
میان روضه شب شهادت مادر، فکر کردم
کاش بسامد تمام روضه های فاطمیه امسال، در تمام جبهه مقاومت، که تمام جهان،
تشدید شود؛
تکثیر شود؛
کوثر شود.
.
پ. ن:هو الحبیب ترجی شفاعته لکل هول من الاهوال مفتاح.
این، شعر روی فقل درب خانه بود!
.
#مادر #کوثر #رزق_امسال #مقاومت
.
https://ble.ir/leili_haj1403
درگوشی با لیلی
.
https://eitaa.com/lifestylenovin
https://ble.ir/lifestylesbooks