غم آدمی رو میشه هرجایی پیدا کرد، گوشهی پنجره، یا کنار بخاری. شاید کسی لباس آبی میپوشه و دیگه حرف نمیزنه یا زنی موهاش رو نمیبافه و بچهای که دیگه بازی نمیکنه.
من قلبت رو گذاشته بودم بالای کمد آشپزخونه تا ازش مواظبت کنم، ولی ببخشید یهو مثل شیشه عسل افتاد و شکست.
تصمیم گرفتم از پیشت برم نه چون دوستت ندارم بلکه چون رفتار تو باعث شده حس کنم اضافهام، عزت نفسم اجازه نمیده به هر قیمتی بمونم، مدتیه کنار تو احساس کم ارزشی میکنم و میبینم که انتظاراتم برآورده نمیشه، بارها خواستههام رو گفتم اما شنیده نشدن به همین دلیل فکر میکنم پایان این رابطه برای هر دومون بهتره چون علاقه به تنهایی برای دوام یک رابطه کافی نیست، درد جدایی رو میپذیرم چون فکر میکنم رابطه جز علاقه به خیلی چیزهای دیگه هم نیاز داره.