یا حسن،غرق شراره شد دل تو،سوزانده گشته حاصل تو،شد همسر تو قاتل تو
آه،پاره جگر مسموم کینه،ای غصه هایت بی قرینه،مرثیه خوان ِ تو مدینه،آه آه
تو کشته ی زهر جفایی،نور دو چشم مصطفایی،از داغ تو دلها پریشان
حسن جان، سوز قلب مبتلایی، غریب شهر مصطفایی
امام دلها، بمیرم آقا، گرفتار درد و بلایی
بی بهره از فروغ ولایت تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرمود دیدهای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود
#یا_حسن_مجتبی
رهبری دارم ز جنس آسمان
رهبري از جنس خوبان زمان
لب چو بگشايد، گشايد بغض من
صد هزار ياقوت ريزد زآن دهان
يک نگاه نافذش کافي بود
تار و مار گشته عدو در هر مکان
سينه اش با وسعت درياها
صد هزار راز مگو در آن نهان
گر بگويد عالمی رسوا کند
پستي اهريمنان گردد عيان
در قنوتش مست ليلا ميشود
عشقبازست نائب صاحب زمان
وارث مهر نبي خشم علي
کار آرش ميکند او بي کمان
در ميان اين همه ذات پليد
معني گل گشته در فصل خزان
من نگويم بيش از اين از آن عزيز
بهر مدحش الکن باشد زبان
يا علي
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر جذاب جوان امروزی برای امام خامنه ای.
خدا قوت مشتی 👌👌
آفرین جوون😁☝️
برای راهپیماییها از این نوع نوآوریها برای موضوعات مختلف لازم داریم
شعارهای ۲۰ سال پیش مقداری جذابیت و شور انگیزی خود را از دست داده.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#لبیک_یا_خامنه_ای
در هلهله ی سعودی اینترنشنال
آنجا که دلمان گرفت از ناملایمات ها صبر کردیم
بعد راه افتادیم از خانه
قرآن ها را روی دست گرفتیم
و آمدیم
برای دفاع از میهن
ما که از ایران دفاع کردیم
اما یادم آمد آقایی را که وقتی برای دفاع از خیمه هایش آمد ، گفتند : نگاه کنید ، چیزی به همراه دارد، گویا قرآن آورده
قرآنش را زدند، اما ...
از قرآن که خون نمی آید؟
پس حسین جان
مولای ما
چرا گریه میکنی ؟
این قرص ماه که در آغوشت غرق در خون شده چیست ؟
آه ...
اینجا #ایران است
امروز قرارگاه حسین بن علی ایران است
جان ما فدای حسین
جان ما فدای این قرارگاه
جان ما فردای ایران
زنده باد ایران...
با چشم اشک بار می نویسم :
زنده باد ایران ✌️🇮🇷
زن ها
زخم های زیادی برای نگفتن دارند!
زخم هایی که از چشمهایشان
سر باز می کند...
و خوب دیدن
تنها تفاوت مردی ست
که
همیشه می ماند...
#هانی_محمدی
پاییز باشد و
کسی نباشد
پا به پای دلت دیوانگی کند
و شانه به شانه ی بغضت ببارد
دست به دستت پس کوچه های خیالت را قدم بزند؛
پاییز باشد و
کسی نباشد
تو را به موسیقے باد و باران
به آواز و رقصِ برگها دعوت کند
مقابلت بنشیند
برایت چایی بریزد
فالِ حافظ بگیرد
و به فالت از ته دل بخندد؛
پاییز است...!
فکری برای آمدنت نمیکنی...!؟
هوایم را ڪہ دارے
در هوایت بچـہ می شوم
آغوش می خواهم
ڪَفتـہ باشم؛
پُزِ داشتنت را بـہ همـہ خواهم داد
شوخی ڪہ نیست;
من امنترین تڪیـہ ڪَاه را دارم
بڪَذار تمام دنیا حساب ڪار دستشان بیاید!!!
پاییز
بیشتر برايت زنگ میزنم
منتظرم
از سردیِ هوا صدایم بگیرد
تو دیگر صدایم را نشناسی
راحت بگویم
چقدر دلم برایت تنگ است
ديگر نمی خواهم آشنایِ تو باشم
غریبه ها همیشه عزیزترند