دوستت دارم هاتون و نگه دارين واسه كسي كه از صد تا تماستون اگه يكيش ميس كال شد، خودش زنگ بزنه عذر خواهی كنه. واسه كسی نگه دارين كه هر وقت آنلاين شد، اولين پيامش به شما باشه. كسی كه تغيير نكنه. دوستت دارم رو نگه دارين واسه كسی كه هيچ وقت ازتون خسته نشه و شمارو همونجوری که هستین دوست داشته باشه. دوستت دارم خيلی كلمه خاصیِ. نگهش دارين واسه يه آدم خاص؛ واسه كسی كه تو زندگيش نقشِ اصلی باشين، نه سياه لشكر.
- اومد دستش شیرینی بود ؛
گفتم مناسبت؟!
گفت فراموشش کردم .
گفتم عه؟!
مبارکه چندوقته حالا؟!
گفت از همون موقع ك رفت فراموشش کردم دکتر .
دقیقا دوسالو یک ماهو پونزده روزه فراموشش کردم . .
لبخند از لبم افتاد .
شیرینیو برداشتم گفتم بسلامتی .
دلم براش هری ریخت پایین . .
یکی دوساعت بعد داشت سازشو کوک میکرد تو خودش بود .
خودش یدونه شیرینیام نخورده بود .
رفتم نشستم کنارش ساعتو نگا کردم . .
گفتم الان دقیقا دوساعت و سی دقیقهس یادش افتادی باز .
تیونِر و سازو گذاشت کنار؛
- گفت دکتر چرا ما بلد نیستیم؟!
چرا ما هرچی میسازیم ك یادمون بره با یه تلنگر دیوار دفاعیِ فراموشیمونو خراب میکنن؟!
چرا هرچی میخایم بریم رها شیم بدتر دست و پامونو زنجیر میکنن به این خاطرات؟!
چرا هرچی چشامونو بستیم هیچی نبینیم دردا بیشتر دیده شدن؟!
دکتر چیه این داستان دلبر اصن .
چیکار میکنه با آدم تو میدونی؟!
هی قرار میذارم باخودم که دگ ایندفعه فراموشش میکنم .
برگرده ام محلش نمیدم .
ولی تا این وامونده زنگ میزنه پیام میاد هی میگم کاش دلبر باشه .
± دکتر آدم چجوری به دلش حالی کنه اشتباه شده؟!
دستمو گذاشتم رو شونش گفتم . .
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور .
گفت شر میگیا دکتر .
چپ نگا کرد سازو گرفت دستش . .
زیر لب گفت ؛
- تا کجا باز دلِ غمزدهای سوخته بود :)))))))!🖤
- گفتم ببخشین میشه من مرد قصه شما باشم؟!
گفت یعنی چی؟!
گفتم نگاه کن بعضیا میخوان زن قصههای من باشن . .
میشه من مرد قصه شما باشم؟!
گفت نویسندهای؟
گفتم نه بابا، دیوونهام .
گفت خوبه که دیوونهای . .
نشست یه قصه نوشت که توش یه دیوونه خواب میبینه یه نفر بغلش میکنه .
جوری که انگار دوستش داشته باشه .
بعد از خواب میپره و میبینه برف اومده و تموم کوچه سفیده . .
و یه ردپا رفته و ناپدید شده تو پیچ .
گفتم این قصه منه؟!
گفت نه . .
این قصهی مردیه که بغلش کردم .
گفتم چرا رفت؟!
گفت مردها همینجورین . .
عین زنها .
فقط دیوونهها خوبن . .
گفتم پس بغلم کن .
خندید . .
گفت تو که دیوونه نیستی .
تو فقط داری خواب میبینی . .
گفتم نویسندهای؟!
± گفت نه . فقط غمگینم .
از خواب پریدم دیدم جای رژ لب مونده رو گردنم . .
تو آینه .
یه مردی خوابش برده بود .
گفتم چه خوابی میبینی؟!
گفت دنیا سه روزه . .
روزی که یه نهنگ جوونی و پادشاه دریایی . روزی که یه نهنگ میونسالی و میفهمی دریا به اون بزرگی نیست که به نظر میاد .
روزی که یه نهنگ پیری و تو ساحل میپوسی از بس واسه همهچی دیر شده . .
بعد از آینه اومد بیرون .
لباس پوشید ؛
از پنجره پرید پایین . .
رفت تو کوچه .
برف میومد .
رد پاهاش تو پیچ کوچه گم شد .
از خواب پریدم و یادم اومد کسی تو زندگیم نیست که نگران باشم ترکم کنه .
خندهم گرفت . .
چه آرامش محزونی .
بلند گفتم ببخشید میشه مرد قصهی تو باشم؟! کسی جواب نداد .
چشمامو بستم و وانمود کردم دارم خواب میبینم .
مث همیشه . . )
ولی میدونی من همون دختری ام که حاضرم تنهایی دهنم زیربارمشکلاتم سرویس بشه ولی ازتوکمک نخام
REDAL
- اومد دستش شیرینی بود ؛ گفتم مناسبت؟! گفت فراموشش کردم . گفتم عه؟! مبارکه چندوقته حالا؟! گفت از همو
- یه توییت خوندم حس میکنم از بهترین توییت هاس :
سرباز بود میرفت رو برجک هردو ساعت یبار
پنج ساعت پست میداد ! وقتی میرسید بدون استراحت ،
لباسشو عوض میکرد میرفت اسنپ کار میکرد بعد . .
میرفت بارای مغازهِ پدرش و جا به جا میکرد !
ساعت یازده شبم ك کارش تموم میشد تا دو شب با
من ویدیوکال میکرد و چهارِ صبح میرفت پادگان
هربار بهش میگفتم چرا اینو میگفت : ‹ عزیزِ دلِ من . .
چون میخوام بیام توعه لوسو بگیرم :)!♥️'🦦 ›
وقتی کسی رو که خیلی وقته داره شمارو اذیت میکنه ترک میکنید؛ اسمش رها کردن و بیمعرفتی نیست، محافظت کردن از خوده!
شما مجبور نیستید بخاطر عشق یا وفاداری و معرفت زیر بار هر رفتاری و هر توهینی و هر آسیبی برید.
آدم تا یه جایی و یه نقطهای باید تلاش کنه که رابطه رو درست کنه و با خودش و طرف مقابلش بجنگه!
اما از یه جایی به بعد شما فقط خودتون دشمن خودتون میشید . . . 💙!