eitaa logo
🎒 مجله کوله پشتی🇮🇷 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
4 فایل
سلام. با آرزوی سلامتی، آرامش و شادي تلاش من این است که لحظات خوبی بدون #گناه را داشته باشید. @jahad4541 شرایط تبلیغ 👇 @sodedotarafe
مشاهده در ایتا
دانلود
💡 و‌آنگاه‌كه‌دوست‌دا‌ࢪ؁🌻 كسےبه‌يادت‌باشد،🌱 به‌ياد‌من‌باش🦋 ڪه‌همـواࢪه‌به‌يادت‌هستـم...❤️ میدونے‌ࢪفیق✨ اینجوریہ‌ڪـہ↓👀 ما‌گناه‌میڪنیمـ‌🔥نمینویسہ!🔏 میگہ‌شاید‌بنده ام ـ‌پشیمون‌بشہ🚶🏻‍♂ ڪاࢪخوب‌نمیڪنیمـ🖐🏻 ،فقط‌ازذهنمون‌میگذره🌪 بہ‌ملائڪش‌میگه‌بنویسید!📝 چے‌بگمـ‌ازࢪأفتش،‌🥺 🎒 مجله کوله پشتی 🎒 @lml0000
✨نذر «سَـیِّد عـــ❤️ــلی» و هرچه فدایی صـلوات😍✋ ✨تا که امسال شویم کرـــــ❤️ـــب و بلایی صلوات🤞 💞 🎒 مجله کوله پشتی 🎒 @lml0000
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخوام یه سلطان رو معرفی کنم، سلطانِ گریه‌های الکی 😍😄 🎒 مجله کوله پشتی 🎒 @lml0000
حـــس خوبیـــه🎂😍 ببینــی یــــــه نفــر واســه انتخابـــ تـو انقـــدر مصممـــه😘 ⁦⁦♥️ 🎒 مجله کوله پشتی 🎒 @lml0000
بسیار زیبا👇👇👇 در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد. امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند. معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. “رضایت کامل”. معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است. معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد. معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد. خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید. خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش “زندگی” و “عشق به همنوع” به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد. پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود. یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام. شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام. چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است. چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد. ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً برا
ى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد. تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم. خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم. بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا یک استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى این دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است! @lml0000
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤ 💠شروع یک روز نورانی با ذکر و عرض سلام و ارادت به پیشوایان منتسب به روز دوشنبه🌟 ✅ السلام علیکما یا شباب اهل الجنة السّلام علیکَ یا (ع) السّلام علیکَ یا (ع) @lml0000
🌺روزتون مملو از خوشبختی 🌼آکنده ازشادی های بی پایان 🌺وجودتون سبز و 🌼لحظه هاتون بدون غم صبح دوشنبه تون بخیر❤️ عاقبت تون بخیر تر☺️🌸 @lml0000
پیغام سپاه برای....💪💪💪 @lml0000
دیروز(پس از شهادت امیرالمؤمنین) : علی در مسجد چکار می‌کرد. مگر علی هم نماز می‌خواند؟ امروز (پس از شهادت شهید صیاد خدایی): سرهنگ سپاه توی پراید چکار می کرده؟ قائدتا لندکروز باید زیر پاش باشه. وقتی پای منبر معاویه باشی، جنس تفکرات این چنین می شود. @lml0000
آثار وضو گرفتن زیاد وضو بگیر تا خداوند عمرت را طولانی کند. اگر توانستی شب و روز با طهارت باشی، این کار را بکن، زیرا اگر با طهارت بمیری، خواهی بود. 🌸 🍃 @lml0000
🌷جوان و تفکر درباره لذات 🌷یکی از کتاب های بسیار مفیدی که برای جوانان نوشته شده است، کتاب «حکت نامه جوان» به قلم آیت الله ری شهری است. 🌷یکی از بخشهای این کتاب، پیرامون «اندیشیدن بسیار درباره لذتها و شهوات» است. 🌷این که کسی در ذهنش پیرامون مسائل شهوانی بسیار بیاندیشد، برایش آفت خواهد داشت. 🌷حضرت علی علیه السلام می فرمایند: 🌷«مَنْ کَثُرَ فِکرُهُ فی اللَّذّاتِ غَلَبَتْ عَلَیْهِ»؛ 🌷هر که زیاد درباره لذتها بیندیشد، آن لذتها بر او چیره شوند. 📚[غررالحکم، ح ۸۵۶۴] 🌸 🍃 @lml0000
🌷داستان 🌷امام صادق علیه السلام می فرمایند: 🌷روزی حضرت عیسی (علیه السلام) در جمع حواریون نشسته بودند. 🌷حواریون به عیسی علیه السلام عرض کردند: آموزگار راه هدایت! ما را از نصایح و پندهایت بهره مند ساز. 🌷عیسی علیه السلام فرمودند: پیامبر خدا موسی علیه السلام به اصحاب فرمود؛ سوگند دروغ نخورید، ولی من می گویم سوگند – خواه دروغ و خواه راست نخورید. 🌷آنها عرض کردند: ما را بیشتر موعظه کن. 🌷حواریون از ایشان به حواریون فرمود : برادرم موسی میگفت :‌ زنا نکنید ولی من به شما میگویم : حتی فکر زنا نکنید ؛ زیرا فکر گناه مثل این است که در اتاقی آتش روشن کنند که اگر خانه را هم به آتش نکشد، دیوارها را سیاه میکند. 📚[سفینه البحار، ج ۳، ص ۵۰۳] 🌸 🍃 @lml0000
🍁🌸🍁🌸🍁 فرشتہ بہ خداوند گفت : خداوندا عزیزترین بندگانت چہ کسانے هستند ؟ خداوند فرمود : آنان کہ مے توانند تلافے کنند ، اما بہ خاطر من مےبخشند ... ! 😍😍 @lml0000
' 🍃🌹 آلوده ایم، حضرٺ ظهور ڪن آقا تورا قسم بہ ظهور ڪن گاهے دلم براے شما تنگ مےشود پیداترین ستاره‌ے ظهورڪن 🍃💕 (عج) @lml0000
بسم الله..... *در تاریخ بنویسید سرهنگِ نیروی قدس سپاه پاسداران ایران همان نیرویی که دشمنانش تروریست و مزدورش می‌خواندند در سطح پایین ترین خودروی داخلی، در یک محله معمولی، در حالی که حتی در حد نبستن یک کمربند ایمنی هم تخلف از قانون نداشت به دست دشمنان انسانیت به شهادت رسید...* @lml0000
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
═════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️♥️ 💠آغاز یک روزی نورانی با یاد و ذکر و عرض سلام وادب به پیشوایان روز سه شنبه💫 🦋 السّلامُ علیکُم یا اهلَ بیتِ النّبوة علیهم السلام @lml0000
🌺بنام خدای رئوف و غفور، 🌿حمید و لطیف و مجید و صبور 🌺بنام خداوند وجد و سرور، 🌿پدیدآور عشق واحساس وشور 🌿خـــدای مـهـربــان امــروز 🌺تمنایمان از تو اینست که ما را واسطه 🌿خوب شدن حال دیگران قراردهی سلام، صبح بخیر 🌹 @lml0000
هیچوقت از روی عکس حسرت زندگی کسی رو نخور همه بهترین عکساشون رو به اشتراک میذارن...! 🌸 @lml0000
حقیقت این است فرودگاهها بوسه هاے بیشترے از سالن هاے عروسے به خود دیده اند! و دیوار بیمارستانها بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند! هميشه اینگونه ایم!!! همه چیز را موکول میکنیم به زمانی که چیزی در حال از دست رفتن است!! @lml0000
✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨ آرامش سهم کسانی نیست که دور از طوفان ها زندگی می‌کنند بلکه سهم کسانیست که در کنار طوفان‌ها آرام زندگی می‌کنند سه شنبه تون بی نظیر🌷🍃 @lml0000
ای پادشه خوبان داد از غم تنهايی دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی 👌 دائم گل اين بستان شاداب نمی ماند درياب ضعيفان را در وقت توانايی 🤲 (عج) @lml0000