eitaa logo
توانمندسازی شبکه تربیتی(صالحین)
16.8هزار دنبال‌کننده
478 عکس
230 ویدیو
76 فایل
امام خامنه ای: این حلقات صالحین از کارهای بسیار خوب و برجسته است. لطفا با ما همراه باشید... پاسخ به سوالات دوره های توانمندسازی: @habeb_1 انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است
مشاهده در ایتا
دانلود
یک آیه یک قصه 6.mp3
2.9M
🍀#یک_آیه_یک_قصه قسمت 6⃣ 📜سوره مبارکه مائده آیه 1 🔹يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ..🔹 ✅مناسب برای گروه سنی #کودک_و_نوجوان 🔹 تولید رادیو قرآن با صدای استاد #مریم_نشیبا 👈قابل استفاده برای والدین و مربیان و سرگروه های محترم ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت13 📕 بقیه جاها و مناطق که رفتیم ما 15 نفر ساکت بودیم فقط اسم فتح المبین تو ذهنم مونده تو راه برگشت میان لرستان و همدان یه جا برای ناهار نگه داشتن رفتم یه قواره چادر مشکی خریدم هرچقدر به تهران نزدیک میشیدیم حس کلافگی من هم بیشتر میشد وای خدایا یه هفته است میام مدرسه دارم جنون پیدا میکنم نمیدونم چه مرگمه منتظرم این دیپلم کوفتی بگیرم بعد برم دبی خدا کنه از دست این حس خلاصی پیدا کنم آخیش بالاخره تموم شد فردا میرم دبی * ادامـــــــه. دارد...... به کانال توانمندسازی بپیوندید. eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت14 📕 راهی دبی شدم تا از این حس بیخود و بیقراری که داشت منو تا مرز جنون میبرد راحت بشم تو دبی مثلا برای اینکه خودم از این کلافگی راحت بشم خودمو بازم با گناه سرگرم کردم یه سه ماهی دبی بودم اما اصلا دیگه هیچ لذتی نمیبردم برگشتم ایران رفتم خونه خودم بازم مثل گذشته به کارهام ادامه دادم جدیدا وقتی گناه میکردم بعدش یه چیزی مثل یه فیلم تار از ذهنم رد میشد و عذاب وجدان داشتم یه ماهی گذشت مثلا رفتم بیرون خرید کنم یه بنری توجهمو به خودش جلب کرد متنش این بود •••بازگشت دو پرستوی گمنام از منطقه شلمچه به تهران فردا دانشگاه علوم پزشکی ساعت 15 برگشتم خونه همه را از خونم بیرون کردم ماهواره و دیش ماهواره رو پرت کردم تو حیاط تلفن همراه ، لب تاپ ، تلفن خونه همه رو خرد کردم گریه میکردم سه هفته از گذشت زمان در روز یک وعده غذا میخوردم شبیه مرده قبرستان شده بودم تا اینکه ......* ادامـــــــه. دارد...... به کانال توانمندسازی بپیوندید. eitaa.com/lms_salehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 امام خامنه ای: در انتخابات شرکت کنید، انتخابات متعلق به شماست ♦️به حرف این کسانی که ترویج میکنند که فایده‌ای ندارد، نرویم، نمیرویم پای صندوق رأی اعتنا نکنید. اینها دلسوز مردم نیستند.اگر اسم مردم را هم می آورند دروغ می گویند، کسی که دلسوز مردم است مردم را از رفتن پای صندوق منع نمیکند. ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواص بیشمار نوشابه🤔 یاران همراه و همدل در کنار کارهای فرهنگی، تربیتی و سیاسی سلامتی شما هم برای ما مهم است. لطفا" برای سلامتی خود و خانواده محترم، به سخنان علمی یکی از اساتید طب سنتی که در جمع طلاب ایراد شده گوش کنید* ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
یک_آیه_یک_قصه هر شب ساعت 22
یک آیه یک قصه 7.mp3
2.79M
🍀#یک_آیه_یک_قصه قسمت 7⃣ 📜سوره مبارکه مزمل آیهِ 20 🔹...فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ...🔹 ✅مناسب برای گروه سنی #کودک_و_نوجوان 🔹 تولید رادیو قرآن با صدای استاد #مریم_نشیبا 👈قابل استفاده برای والدین و مربیان و سرگروه های محترم ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت15 📕 رفتم بیرون فقط گوشی خونه خریدم تا زدمش ب برق صداش بلند شد گوشی برداشتم -الو بفرمایید صدا:الو سلام حنانه جان برای اولین بار از شنیدن اسم حنانه ناراحت نشدم -ببخشید شما صدا: نشناختی؟ -نه متاسفانه صدا: زینب محمدی ام راهیان نور، معراج الشهدا یادت اومد؟ صدام بغض آلود شد گفتم:بله بفرمایید زینب:حنانه جان برات پیام دادم از داییم -دایی شما؟ برای من ؟!!! زینب : آره عزیزم داییم از شهدای شلمچه است رفتم خونتون مستخدمتون گفت چندماه رفتی خونه خودت حالا آدرس خونتو میدی من بیام دیدنت؟ -آره آره حتما یادداشت کن خیابون فرشته کوچه ..... زینب: أأأ خیابون فرشته خخخخخ من الان راه میفتم که دم دمای غروب برسم اونجا فعلا یاعلی - باشه خداحافظ بی تابیم توی اون 5-6ساعت بیشتر شد خدایا خودت کمکم کن تااومدن زینب سعی کردم پاشم یه مقداری آبرو داری کنم خونه رو جمع و جور کردم یدفعه ب خودم اومدم صدای زنگ در بلند شد و ......* ادامـــــــه. دارد..... به کانال توانمندسازی بپیوندید. eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت16 📕 در باز کردم دیدم زینب پشت دره از حجاب و صورت بدون رنگ و روغنش خیلی به دلم نشست دستشو به طرفم دراز کرد وقتی دستمو گذاشتم تو دستش از روی صمیمیت فشار داد تعارفش کردم بشینه زینب: حنانه جان بیا بشین عزیزم بعد مدتها دیدمت تا باهم حرف بزنیم -برات شربت بیارم میام زینب: شربت من روزه ام عزیزم -روزه ؟ زینب: هیچی عزیزم بیا بشین حنانه ببین من از بابام و داییم هیچی یادم نیست حالا از دایی بیشتر چون قبل از تولدم تو شلمچه مفقودالاثر میشن بابام که خودت میدونی مفقودالاثره حنانه ببین من نمیدونم بین تو شهدا چه قول و قراری هست اما ‌هنوز اشکا و التماساتو برای شلمچه رفتن جلوی چشممه ک ب مسئولا اصرار کردی تا بردنت دوشب پیش داییم اومد به خوابم و گفت برو به دوستت حنانه بگو ما منتظر توئیم من مات و مبهوت به حرفای زینب گوش دادم زينب:حنانه ببين الان ماه رمضونه، ماه مغفرت و رحمت چندشب دیگه شبهای قدره بهترین زمانه که برگردی به آغوش خدا اینم شماره من ..... منتظر تماست هستم زینب که رفت گوشه ذهنم فعال شد رفتم سر کمد لباسام اون آخر کمد یه چیزی بهم میگفت من اینجام دستمو بردم سمتش جنس لطیف اما مهربون چادرمو لمسش کردم سه چهار روز بود کارم شده بود چادرو بذارم جلوم و گریه کنم بعداز سه چهار روز گریه شماره زینب گرفتم -الو سلام زینب ......* ادامـــــــه. دارد...... به کانال توانمندسازی بپیوندید. eitaa.com/lms_salehin
👌تلاش گروهی از جوانان مشهدی برای پاسخ به شبهات انتخاباتی مردم ♦️گروهی از جوانان مشهدی شامل دانشجویان و طلاب برای پاسخ به شبهات انتخاباتی به میان مردم می‌روند تا از طریق گفت‌وگو و اقناع زمینه مشارکت حداکثری را فراهم کنند. ۔۔۔۔ این سبک باید در دیگر استان ھا ادامہ پیدا کند ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
یک_آیه_یک_قصه هر شب ساعت 22
یک آیه یک قصه 8.mp3
3.06M
🍀#یک_آیه_یک_قصه قسمت 8⃣ 📜سوره مبارکه فاتحه آیه 2 🔹الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‌🔹 ✅مناسب برای گروه سنی #کودک_و_نوجوان 🔹 تولید رادیو قرآن با صدای استاد #مریم_نشیبا 👈قابل استفاده برای والدین و مربیان و سرگروه های محترم ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت17 📕 -الو سلام زینب خوبی؟ زینب : سلام حنانه تویی خانمی؟ -آره عزیزم خودمم زینب: منتظر تماست بودم زینب میخام ببینمت به کمکت نیاز دارم زینب :باشه عزیزم من دارم میرم بهشت زهرا قطعه سرداران بی پلاک توام بیا اونجا ببینمت -اووووم میدونی چیه زینب اینجا که میگی من اصلا نمیدونم کجاست بلد نیستم زینب:ایوای ببخشید من یادم نبود باشه حاضر شو عزیزم بیام دنبالت باهم بریم -باشه رفتم سمت کمد لباسام مرگم گرفت خدایا اینا مانتون یا بلوز آخه حنانه خاک تو سرت نکنم با اشک چشم و بغض گلو گوشی برداشتم زینب?? زینب : جانم عزیزم چی شده ؟ -زینب من لباس درست حسابی ندارم برای اینکه بخوام محجبه بپوشم زینب: اشکال نداره گلم بیا یه روز دیگه میریم مزارشهدا امروز میریم خرید -باشه ممنون اونروز با زینب رفتم بازار تجریش خرید من یه مانتو مناسب یه شلوار پارچه ای یه روسری بلند خریدم خریدامو کردیم اومدیم خونه من زینب بهم یاد داد چطوری روسریمو لبنانی سر کنم چادر بذارم سرم زینب رفت گفت کمک نیاز داشتم بهش زنگ بزنم دوروز گذشته بود اما من دلم بهانه شلمچه میگرفت رفتم چادر و روسریم سر کردم و آماده شدم رفتم * ادامـــــــه. دارد...... به کانال توانمندسازی بپیوندید. eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت18 📕 میخواستم برم پایگاه اما آدرسش یادم نبود دوباره شماره زینب گرفتم و آدرس پایگاه گرفتم رفتم تموم طول مسیر تا پایگاه دعا میکردم این پسره کتابی اونجا نباشه حقیقتا ازش خجالت میکشیدم بالاخره بعداز دوساعت رسیدم پایگاه هیچ ذکری بلد نبودم زیر لب گفتم خدایا خودت کمکم کن وارد پایگاه شدم از بدشانسی من آقای کتابی اونجا بود با بالاترین درجه استرس سلام کردم بنده خدا همینجوری مشغول بود جواب داد:سلام علیکم خواهرم بفرمایید درخدمتم -ببخشید با آقای حسینی کارداشتم سرش آورد بالا حرف بزنه ک حرفش نصفه موند زنگ زد آقای حسینی اومد وقتی ماجرا را براش گفتم گفت باید بریم پیش آقای میرزایی راوی اتوبوسمون بود آقای حسینی و .... بقیه اصلا به روم نمیاوردن من چه برخوردهای بدی باهاشون کردم باید میرفتیم مزار شهدا من و زینب و برادرش و آقای حسینی رفتیم مزار یه آقای حدود 51-52 ساله از دور دیدم یعنی خود آقای میرزایی بود اصلا قیافشو یادم نبود تا مارو دید بهم گفت :خانم معروفی زودتر از اینا منتظرت بودم بقیه دوستات زودتر اومدن - خودمو گول میزدم نمیخواستم وجود شهدا را باور کنم آقای میرزایی: اما شهدا ...* ادامـــــــه. دارد...... به کانال توانمندسازی بپیوندید. eitaa.com/lms_salehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کسی میگه راه حاج قاسم ادامه داره باید مثل ایشان باشه، چون.... ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
یک_آیه_یک_قصه هر شب ساعت 22
یک آیه یک قصه 9.mp3
3.64M
🍀#یک_آیه_یک_قصه قسمت 9⃣ 📜سوره مبارکه واقعه آیه 20 🔹وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ🔹 ✅مناسب برای گروه سنی #کودک_و_نوجوان 🔹 تولید رادیو قرآن با صدای استاد #مریم_نشیبا 👈قابل استفاده برای والدین و مربیان و سرگروه های محترم ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
سیر مطالعاتی آسان به مشکل با رویکرد کتابی موضوعی دانلود کتاب داستان راستان جلد1 استاد مطهری ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت19 📕 آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و انتخابت کردن که دست از بنده نفس بودن بکشی و بنده خدا و رهرو شهدابشی در مقابل حرفهای آقای میرزایی فقط سکوت جايز بود دوسه روز بعد ما 15نفر با آقای میرزایی ،محمدی ، حسینی ،زهرا سادات و زینب رفتیم جنوب این جنوب اومدن کجا، جنوب اومدن نه ماه پیش کجا نزدیکای اهواز زهراسادات نزدیکم شد سرم ب شیشه بود که زهرا سادات صدام کرد زهراسادات : حنانه اشکامو پاک کردم و گفتم : جانم زهراسادات : یادته بهت گفتم معنی اسمتو بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد -آره زهرا سادات :خب میخام معنی اسمتو بهت بگم -‌ممنون میشم اگه بگی زهرا سادات : حنانه اسم چهارده معصوم که بلدی ؟ -آره در حد همین اسم سادات : خوب حالا من بعدا از زندگی همشون بهت میگم -باشه سادات :ببین بعداز شهادت امام حسین(علیه السلام) تو روز عاشورا و شروع اسارت بی بی حضرت زینب(سلام الله علیها ) توراه کربلا به کوفه یه مسجدی هست که الان به مسجد حنانه معروفه ماجراش اینه یک شب سر شهدای کربلا و خود اسرای کربلا در این مسجد موند ستون های مسجد به حال حضرت رقیه(سلام الله علیها ) طفل سه ساله امام حسین(علیه السلام ) و سر بریده سیدالشهدا گریه میکنن حنانه یعنی گریه کن حسین زهرا سادات رفت و من موندم یه عالمه غفلت و سرزنش حنانه ای که معنی اسمش گریه کن حسین هست مست و غرق گناه بوده رسیدیم اهواز و وارد مدرسه شدیم این بار نق و نوق نکردم فقط بی تاب و بیقرار شلمچه بودم بالاخره صبح شد و به سمت * ادامـــــــه. دارد...... به کانال توانمندسازی بپیوندید. eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت20 📕 بالاخره صبح شد و به سمت شلمچه راه افتادیم قلبم داشت از جا کنده میشد انگار شهدا منو میدیدن کفشامو در آوردم و پا برهنه روی خاک شلمچه راه میرفتم اشکام با هم مسابقه داشتن روی خاک شلمچه نشستم و زانوهامو بغل کردم شهدا من شرمندتونم حنانه نبودم مست و غرق گناه بودم قول میدم زینبی بشم و بمونم تمام اون سه چهار روز همش گریه میکردم و با شهدا حرف میزدم سفر تمام شد و من برگشتم تهران البته با چادر وای مصیبت شروع شد با چادر که وارد خونه شدم بابا: اون چیه سرت مثل کلاغ سیاه شدی یهو تو همین حین تیام وارد پذیرایی شد تیام : اون چیه سرت شبیه این زنای پشت کوهی شدی فقط سکوت کردم یک هفته بود منو خانواده ام مثل هم خوابگاهیا بودیم فرداشب قراره یه مهمونی تو خونمون برگزار بشه البته مهمونی که غرق گناهه پدرم بهم هشدار داد مثل همیشه تو جشن حاضر بشم خیلی سریعتر از همیشه 24ساعت گذشت وارد پذیرایی شدم که ..* ادامه . دارد...... به کانال توانمندسازی بپیوندید. eitaa.com/lms_salehin
یک_آیه_یک_قصه هر شب ساعت 22
یک آیه یک قصه 10.mp3
3.33M
🍀#یک_آیه_یک_قصه قسمت 0⃣1⃣ 📜سوره مبارکه هود آیه 6 🔹وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها ...🔹 ✅مناسب برای گروه سنی #کودک_و_نوجوان 🔹 تولید رادیو قرآن با صدای استاد #مریم_نشیبا 👈قابل استفاده برای والدین و مربیان و سرگروه های محترم ✅به کانال توانمندسازی بپیوندید 👇 🌍 eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت21 قسمت الف وارد پذیرایی شدم که صدای پچ پچ شروع شد لباسم یه کت و شلوار کاملا پوشیده با روسری بلندی که لبنانی بسته بودم و چادر تا به خودم بیام پدرم با صورت قرمز جلو وایستاده بود و با صورت گُر گرفته گفت : آبرومو بردی بعد از این حرفش سیلی محکمی ب صورتم زد با گریه به سمت اتاقم دویدم نمیدونم کی خوابم برد صبح که بیدار شدم تو آینه به خودم نگاه کردم نصف صورتم بخاطر سیلی بابا قرمز شده بود چشمها و دماغم بخاطر گریه یه چمدون برداشتم همه لباسها و وسایل شخصیمو توش جمع کردم و رفتم خونه شخصیم وارد خونه شدم با وسواس چادر و لباسامو عوض کردم رفتم اتاقم مانتوهای که بیشتر شبیه بلوز بودن جمع کردم ریختم تو یه نایلون مشکی و گذاشتم دم در ساختمان بعد عکس خواننده ها و بازیگرای هالیوود از در و دیوار اتاق جمع کردم احساس میکردم این خونه غرق گناهه مبلا را هم از تو پذیرایی جمع کردم تو یکی از اتاقها گذاشتم شلنگ کشیدم و کل خونه را شستم تنها ذکری که بلد بودم همون صلوات بود هرجا آب میگرفتم صلوات میفرستادم ساعت 12شب خسته و کوفته افتادم روی تخت فردا یه عالمه کار دارم...
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت21 قسمت ب فردا یه عالمه کار دارم پدرم الحمدالله حمایت مالیشو ازمن قطع نکرد یه آژانس برای بهشت زهرا گرفتم از ماشین پیاده شدم به سمت قطعه سرداران بی پلاک به راه افتادم یه مزار شهید گمنامی انگار صدام میکرد چهار زانو نشستم پایین مزارش و باهاش حرف زدم -شهید شما خواستید من اینجا باشم وگرنه خودم ی لحظه هم به ذهنم خطور نمیکرد که یه روزی اعتقاداتم و ظاهرم عوض بشه اما از عوض شدن خوشحالم کمکم کن بهترم بشم با محجبه شدنم خانواده ام تردم کردن اکثریت دوستامم تنهام گذاشتن تو و همرزمانت دوستم بشید پاشدم به سمت درب خروجی حرکت کردم بعداز 2-3ساعت رسیدم خونه فرش های خونه را انداختم مبل ها را دوباره چیدم یهو صدای تلفن بلند شد زینب بود باهم سلام و علیک کردیم زینب : حنانه میای بریم ..... #ادامه_دارد... به کانال توانمندسازی بپیوندید. eitaa.com/lms_salehin
*🍀﷽‌🍀 رمـان #بـــنده_نــفس_تا_بـــنــده_شــهــدا 🍃🌷 #پارت 22 زینب :حنانه میای بریم مشهد ؟ -آره عزیزم زینب زینب:جانم -میگم میشه قم هم بریم ؟ زینب :إه من فکر میکردم تو زیاد ائمه را نمیشناسی ‌-دقیقا درست فکر کردی زینب:خوب پس تو چطور میدونی قم زیارتگاه خاصی داره ؟ -دیشب خوابشو دیدم زینب : ای جانم عزیزم -کی میریم ؟ زینب:پس فردا 6صبح -زینب میای خونه من قبل سفرمون از امام رضا(علیه السلام )و حضرت معصومه(سلام الله علیها بگی زینب:آره حتما عزیزم زینب که اومد براش شربت بردم اونم شروع کرد به توضیح دادن زینب: حنانه جون امام رضا (علیه السلام ) را تحت فشار قرار دادن و ایشونم برای حفظ جان خاندان و بالاخص اسلام از مدینه تبعید میشن مشهد ایران و تو غربت با سم مسموم میشن از اونجا که تو این خاندان محبت خواهر و برادری ریشه دارد حضرت معصومه(سلام الله علیها)به شوق دیدار برادر به ایران میان که بیمار میشن و در قم دفن میشن حنانه خفقان عصر امام موسی کاظم(علیه السلام ) خیلی شدید بوده به طوری که کمتر فرزندان دختر امام ازدواج کرده بودن روز ولادت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) روز دختره حنانه -جانم زینب: میگم بیا عضو پایگاه بسیج بشو -یعنی امثال منم میتونن عضو بشن زینب: وا تو چته مگه، همه میتونن عضو بشن فردای اونروز زینب منو برد پایگاه عضو کرد بعد اون سفر شلمچه و تغییر عقایدم خیلی تنها شده بودم خانوادم ،دوستام تنهام گذاشتن الان واقعا به دوستای امثال زینب احتیاج داشتم شب چمدانم بستم البته خیلی ذوق داشتم آخه من همش یا ترکیه و دبی بودم یا تو ایران کیش و شمال #ادامه_دارد... eitaa.com/lms_salehin