لَهِي تَرَدُّدِي فِي الْآثَارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِي إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ، مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيبا، وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيبا.
خدايا! توجه و تردد به آثار تو موجب دوري از ديدار تو است، پس مرا با خودت گرد آور از طريق عباداتي که به تو متصل شوم، چگونه به تو راه يابم و به رؤيت تو نايل شوم از طريق موجودي که در وجودش نيازمند به تو است؟ آيا مگر به غير تو چيز ديگري را ظهوري هست- غير از آنچه براي تو هست- تا آن که وسيلة ظهور تو باشد؟ چه موقع غايب بودهاي تا نياز باشد که به کمک چيز ديگري به تو راه يابم؟ و در چه زماني دور بودهاي تا آنکه آثارت عامل اتصال من به تو گردند؟ کور است آن چشمي که نظارت تو را بر خود درک نميکند، و زيانبار است معاملة بندهاي که بهرهاي از دوستيات را براي او مقرر نداشتي.
آيتاللهجواديآملي«حفظهاللهتعالي» اين فراز را به صورت زير ترجمه فرمودهاند:
«معبودا! تردد من در آثار، موجب دوري وصول و شهود ميشود، پس مرا خدمتي فرماي تا به تو رساندم. چگونه با چيزهايي که در وجود خويش نيازمند تواند بر تو استدلال ميشود؟ آيا مگر غير تو را ظهوري است که تو را نبا شد و او سبب پيدايي تو شود؟ چه وقت از نظر پنهان شدي تا به دليلي که به تو رهنمون شود، نيازمند گردي؟ و چه وقت از ما دور شدي تا آثار ما را به تو برساند؟ کور است ديدهاي که تو را مراقب خود نبيند! و در زيان است سوداگري بندهاي که بهرهاي از عشق تو در آن نيست.[1]
کي رفتهاي ز دل که تمنّا کنم تو را..... کي بودهاي نهفته که پيدا کنم تو را
غيبت نکردهاي که شوم طالب حضور..... پنهان نگشتهاي که هويدا کنم تو را
إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَارِ فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَيْهَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
خدايا! فرمان رجوع به آثار را دادي، پس مرا با پوششي از نورها و به راهنمايي مشاهده و استبصار، به سوي خود بازگردان، تا از طريق آنها به تو بازگردم، چنانچه از طريق آنها به کوي تو داخل شدم يا همانطور که ماوراء نظر به آثار، به سوي تو وارد شدم، در حالي که ضميرم از نظر به آثار مصون، و همّتم از اتکاي بر اين آثار بالاتر باشد، اين است تقاضاي من از تو و تويي که بر هر چيز قادري، تقاضاي مرا برآورده ساز، تا همواره مصون از اينکه پديدهها را مستقل بنگرم و از تو محجوب شوم، تو را بنگرم، چه قبل از رؤيت آثار و چه بعد از رؤيت آنها.
در اين بخش حضرت اباعبداللهu به خداي سبحان عرض ميکنند: «خدايا! اگرچه در قرآن فرمودي؛ سراسر عالم نشانههاي توحيد است، ولي مرا به نشانهها ارجاع مده، زيرا اگر مرا به آثار آفاقي و انفسي ارجاع دهي تا از نشانهها به صاحبنشان برسم، بايد مسيري بس طولاني را طي کنم، خودت را به من نشان ده، اين نشانهها توان آنکه تو را به طور کامل نشان دهند ندارند، تا بتوانم در بهترين حالت «وقت» خود، با تو بهسر برم.
إِلَهِي هَذَا ذُلِّي ظَاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ هَذَا حَالِي لا يَخْفَى عَلَيْكَ مِنْكَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَيْكَ وَ بِكَ أَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ فَاهْدِنِي بِنُورِكَ إِلَيْكَ وَ أَقِمْنِي بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ.
خدايا! اين خواري من در برابر توست، و اين حال من است که براي تو مخفي نيست، اين منم و تقاضاي اتصال به تو، فقط از طريق نور خودت امکان راهنمايي به سوي خودت ميّسر است، پس به نور خودت مرا به سوي خودت راهنمايي نما و در محضر خودت بر عبوديتي خالص پايدارم دار.
إِلَهِي عَلِّمْنِي مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَ صُنِّي بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ إِلَهِي حَقِّقْنِي بِحَقَائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ وَ اسْلُكْ بِي مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ.
خدايا! از علم خزينهشده و پنهانت که مخصوص اولياء هست، به من بياموز و با آن پردهاي که از هر ضعفي مصون است، مرا حفظ گردان، خدايا! به حقايق اهل قرب مرا محقق کن و در سلوک اهل جذب واردم گردان، تا از ساحت زندگي روزمرّه و علم حصولي و حجاب مفاهيم، به سوي علم حضوري و ارتباط با وجود حقايق سير کنم و در رويارويي با وجودِ حقايق به انجذاب لازمه نايل آيم.
إِلَهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي وَ بِاخْتِيَارِكَ عَنِ اخْتِي
َارِي وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي.
خدايا! مرا با تدبيري که بر جان و قلب من روا ميداري، از تدبير ناقص خودم بينياز گردان، و با اختياري که در امورات من اِعمال ميداري، مرا از اينکه با انتخابهاي ناقص، خود را سرگردان کنم، نجات بده و از نقاط ضعف و اضطرارم واقفم ساز تا بفهمم با تدبير و اختيار تو ميتوانم راه را به سلامت طي کنم.
إِلَهِي أَخْرِجْنِي مِنْ ذُلِّ نَفْسِي وَ طَهِّرْنِي مِنْ شَكِّي وَ شِرْكِي قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِي بِكَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِي وَ عَلَيْكَ أَتَوَكَّلُ فَلا تَكِلْنِي وَ إِيَّاكَ أَسْأَلُ فَلا تُخَيِّبْنِي وَ فِي فَضْلِكَ أَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِي وَ بِجَنَابِكَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِي وَ بِبَابِكَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِي.
خدايا! قبل از ورود در خاک گور، مرا از شک و شرکم رها ساز. به کمک تو توانايي ميجويم، پس توانايم کن، و بر تو توکل ميکنم، پس مرا به خودم وانگذار، و از تو تقاضا ميکنم، پس نااميدم مکن، و به فضل تو دلخوشم، پس محرومم مکن، و به آستانه و درگاه تو خود را منتسب ميکنم، پس دورم مگردان، و به درِ خانة تو ايستادهام، پس ردَم مگردان. همة ابعاد وجودم را در محضر تو قرار دادهام تا همة ابعاد وجودم خدايي شود.
إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي.
خدايا! خوشنودي تو پاکتر از آن است که از جانب تو علت و انگيزهاي براي آن باشد، کجا رسد که انگيزهاي از من براي آن وجود داشته باشد. سراسر وجود تو رضايت است بر بندگان و ذات تو محل حوادث نخواهد شد.
إِلَهِي أَنْتَ الْغَنِيُّ بِذَاتِكَ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّا عَنِّي.
خدايا! تو در ذات خود غنيتر از آن هستي که از طرف من سودي به تو برسد، پس چگونه ممکن است از من و از ثناي من بينياز نباشي. ثناي من قصة تماشاگري من است آن کمالات بيکرانهات را.
إِلَهِي إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ يُمَنِّينِي وَ إِنَّ الْهَوَى بِوَثَائِقِ الشَّهْوَةِ أَسَرَنِي فَكُنْ أَنْتَ النَّصِيرَ لِي حَتَّى تَنْصُرَنِي وَ تُبَصِّرَنِي وَ أَغْنِنِي بِفَضْلِكَ حَتَّى أَسْتَغْنِيَ بِكَ عَنْ طَلَبِي.
خدايا! قضا و قدرِ تو مرا به آرزو کشانده - تا در نظام اَحسنِ تو به اهداف متعالي خود دست يابم - و هوسْ با ريسمان شهوت مرا اسير کرده، تا از اهداف متعالي محروم گردم، پس تويي ياور من تا آنجا که ياريم کني و بصيرم نمايي و بينيازم گرداني تا حدی که از سرگردانی نجات يابم.
أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيَائِكَ، حَتَّى عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ، وَ أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ، حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى غَيْرِكَ، أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوَالِمُ، وَ أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبَانَتْ لَهُمُ الْمَعَالِمُ.
خدايا! تو آن خدايي هستي که انوار را بر قلب اوليائت متجلي کردي، تا آنکه تو را به نور خودت شناختند و متوجه يگانگيات شدند. تويي که وجود غير خودت را از قلب دوستانت زدودي، تا آنکه جز تو به هيچ چيز محبت نداشته باشند، و به غير تو اميد نبندند، تو مونس آنها شدي به طوري که از غير تو گريزانند. تويي که راهنماييشان کردي تا آنجا که نشانههاي تو بر آنان نمايان شد - و همه چيز را جلوات جمال تو ديدند و ديگر هيچ-
مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ.
خدايا! چه يافت آنکس که تو را گم کرد، و چه از دست داد آنکس که تو را يافت - سراسر عالم، وجود و ظهور تو است و بقيه وَهميات دروغيني هستند که ذهن ما آنها را ساخته-
لَقَدْ خَابَ مَنْ رَضِيَ دُونَكَ بَدَلا وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغَى عَنْكَ مُتَحَوِّلا كَيْفَ يُرْجَى سِوَاكَ وَ أَنْتَ مَا قَطَعْتَ الْإِحْسَانَ وَ كَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَ أَنْتَ مَا بَدَّلْتَ عَادَةَ الامْتِنَانِ.
ناکام ماند آنکس که به غير تو راضي شد و به آن دل بست، و عميقاً ضرر کرد آنکس که از تو گسست و به ديگري روي نمود، چگونه به غير تو اميدوار شود و حال آنکه تو احسانت را قطع نکردهاي، و چگونه از غير تو درخواست نمود و حال آنکه تو شيوة نيکوکاري را تغيير ندادهاي؟
يَا مَنْ أَذَاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاوَةَ الْمُؤَانَسَةِ فَقَامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقِينَ، وَ يَا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِيَاءَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ فَقَامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرِينَ.
اي که به دوستانش شيريني مؤانست با خود را چشاند، تا آنجا که در محضر او براي ادامة آن مؤانست به تملق ايستادند، اي که به اوليائش لباس هيبتاش را پوشاند، تا آنکه در محضر او به استغفار قيام کردند- و از اين طريق گمشدة آنها را به آنها نماياندي تا از بيراهههاي سراسر پوچ
ي و بيهودگي رهايي يابند.-
أَنْتَ الذَّاكِرُ قَبْلَ الذَّاكِرِينَ وَ أَنْتَ الْبَادِي بِالْإِحْسَانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعَابِدِينَ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِينَ وَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِمَا وَهَبْتَ لَنَا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ.
تويي آنکه قبل از هرکس در يادها است، تويي شروعکننده به احسان، قبل از توجه عبادتکنندگان، و تويي بخشندة عطاها، قبل از تقاضاي تقاضاکنندگان، و تويي که به فراواني ميبخشي، سپس از عطايي که خودت بخشيدهاي از ما وام ميخواهي. - به راستي که چه خداي کريمي هستي و چه اندازه جاي اميدواري است وقتي پروردگار من باشي.-
إِلَهِي اطْلُبْنِي بِرَحْمَتِكَ حَتَّى أَصِلَ إِلَيْكَ وَ اجْذِبْنِي بِمَنِّكَ حَتَّى أُقْبِلَ عَلَيْكَ.
خدايا! از سر رحمتت مرا بهطلب تا آنجا که به تو متصل گردم، و از سر منتِ خود مرا جذب کن، تا آنجا که به تو روي آورم - چون فقط در اين صورت از بيهودگي رهايي مييابم. -
إِلَهِي إِنَّ رَجَائِي لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ وَ إِنْ عَصَيْتُكَ كَمَا أَنَّ خَوْفِي لا يُزَايِلُنِي وَ إِنْ أَطَعْتُكَ فَقَدْ دَفَعَتْنِي الْعَوَالِمُ إِلَيْكَ وَ قَدْ أَوْقَعَنِي عِلْمِي بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ.
خدايا! هرچند تو را معصيت کردم ولي اميدم از تو قطع نميشود، همانطور که هرچند تو را اطاعت کنم، خوفم از تو زايل نميگردد، حقيقتاً همة عوالم مرا به سوي تو ميرانند و آگاهي من از کرم تو نيز مرا به سوي تو وارد ميکند. پس:
بسکه هست از همهچيز، از همهجا، روي به تو.... به تو برگردد اگر راهروي برگردد
إِلَهِي كَيْفَ أَخِيبُ وَ أَنْتَ أَمَلِي، أَمْ كَيْفَ أُهَانُ وَ عَلَيْكَ مُتَّكَلِي. إِلَهِي كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَ فِي الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِي، أَمْ كَيْفَ لا أَسْتَعِزُّ وَ إِلَيْكَ نَسَبْتَنِي.
خدايا! چگونه از تو نااميد باشم در حالي که تو مقصد و آرزوي مني، و چگونه خوار باشم در حالي که اموراتم به دست تو است، و از طرف ديگر. خدايا! چگونه دعوي عزّت و استقلال کنم در حاليکه در ذلّت ذاتي جايم دادي که از خود هيچ ندارم، و چگونه خود را سربلند نشمارم در حالي که مرا به خود نسبت دادي و در ذات خود عين اتصال به تو هستم.
إِلَهِي كَيْفَ لا أَفْتَقِرُ وَ أَنْتَ الَّذِي فِي الْفُقَرَاءِ أَقَمْتَنِي أَمْ كَيْفَ أَفْتَقِرُ وَ أَنْتَ الَّذِي بِجُودِكَ أَغْنَيْتَنِي.
خدايا! چگونه احساس فقر نداشته باشم در حالي که مرا در عالم امکان، در فقراء جاي دادي، که هرچه هست عين فقر است، و در وجود خود که مينگرم جان و قلبم گواهي ميدهند که عين نيازمندي به تواند، و از طرف ديگر چگونه فقير و نيازمند باشم، در حاليکه تو آني که به بخشش خودت بينيازم کردي و نور وجود خودت را در قلبم متجلي نمودي، تا تو را داشته باشم که همه چيزي.
وَ أَنْتَ الَّذِي لا إِلَهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيْءٍ فَمَا جَهِلَكَ شَيْءٌ وَ أَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِرا فِي كُلِّ شَيْءٍ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَيْءٍ.
تويي آن معبودي که غير تو معبودي نيست، تا قطب جانم را تماماً به سوي تو اندازم، خود را به همهچيز شناساندي، پس هيچ چيز به تو جاهل نيست، و نيـز تويي آن معبـودي که در همـهچيز خود را به من شناساندي. - پس در نتيجه تو را در هر چيز ظاهر ديدم و به واقع تو در همه چيز نمايان و ظاهري. جدايي بين مخلوقات و تو نيست که مخلوقات حجاب تو باشند، چه رسد که بخواهم علم خودم را به تو در محدودة علت و معلول محدود بگردانم-
يَا مَنِ اسْتَوَى بِرَحْمَانِيَّتِهِ فَصَارَ الْعَرْشُ غَيْبا فِي ذَاتِهِ مَحَقْتَ الْآثَارَ بِالْآثَارِ وَ مَحَوْتَ الْأَغْيَارَ بِمُحِيطَاتِ أَفْلاكِ الْأَنْوَارِ.
اي آنکه به رحمانيتش استواري يافت، پس عرش در ذات خود در مقابل عظمت پروردگاريات غيب شد. با ظهور آثارت، همة آثار زايل گشت و همة اغيار را به احاطههاي فلکهاي انوار، محو نمودي - و از اين طريق حقيقتاً در عالم وجود چيزي براي غير خود و اسماء خود باقي نگذاردهاي، آنچه هست تويي، تو-
يَا مَنِ احْتَجَبَ فِي سُرَادِقَاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصَارُ يَا مَنْ تَجَلَّى بِكَمَالِ بَهَائِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاسْتِوَاءَ [مِنَ الاسْتِوَاءِ].
اي که در سراپردههاي عرش، از رؤیت چشمها محجوب است، اي که در نهايت بهاء و بزرگي تجلي يافت، پس در نتيجه استيلايش را بر همة عرصههاي هستي محقق ساخته.
كَيْفَ تَخْفَى وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ، أَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَ أَنْتَ الرَّقِيبُ الْحَاضِرُ، إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ.
چگونه از منظر قلبها مخفي باشي در حالي که تنها تو ظاهر و آشکاري، يا چگونه غايب باشي، در حاليکه تنها تويي مراقبِ حاضر. تو بر هر چيز قادر و مسلطي، و حمد خداي را بر اينهمه زيبايي،
م در حالي که آن از تو است و به سوي خودت آشکار شده؟ و يا چگونه از برآوردهشدن آرزوهايم نااميد شوم در حاليکه آنها به درگاه تو وارد ميشوند؟ و يا چگونه ممکن است احوال مرا نيکو نگرداني، در حالي که به نور تو قائم است.
إِلَهِي مَا أَلْطَفَكَ بِي مَعَ عَظِيمِ جَهْلِي وَ مَا أَرْحَمَكَ بِي مَعَ قَبِيحِ فِعْلِي.
خدايا! چقدر با آنهمه جهل من نسبت به تو، تو به من لطف داري، و چقدر با آنهمه بيادبي نسبت به ساحت قدسيات، تو به من مهرباني.
در اين فراز به خدا عرضه ميداري: با ديدن غفلتهاي خود نسبت به تو، نهتنها ضعفهاي خودم برايم نمايان گشت، از آن مهمتر لطف و رحمت بيکرانة تو برايمان نمايان شد، تا اميدوارانه راه بندگي تو را ادامه دهم.
إِلَهِي مَا أَقْرَبَكَ مِنِّي وَ أَبْعَدَنِي عَنْكَ وَ مَا أَرْأَفَكَ بِي فَمَا الَّذِي يَحْجُبُنِي عَنْكَ.
خدايا! چه اندازه تو به من نزديکي، و چه اندازه من از تو دورم! و چه اندازه نسبت به من رأفت داري! پس آخر چهچيز مرا از تو اينهمه دور کرده و حجاب بين من و تو شده است؟ به عبارت ديگر جايي براي نظرکردن به تو براي من نميماند.
إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى لا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ.
خدايا! متوجه شدهام که مراد تو از بهپاداشتن حوادث گوناگون و تغييرات موجود، آن است که خود را در همهچيز به من بشناسي تا آنکه از هيچ جهت به تو جاهل نباشم، و تو را با همة اسماءات بشناسم و با همة اسماءات عبادت کنم.
به هر رنگي که خواهي جامه ميپوش.... که من آن قد رعنا ميشناسم
إلَهِي كُلَّمَا أَخْرَسَنِي لُؤْمِي أَنْطَقَنِي كَرَمُكَ وَ كُلَّمَا آيَسَتْنِي أَوْصَافِي أَطْمَعَتْنِي مِنَنُكَ.
خدايا! هرگاه نظر به ضعف و ناقابليام، مرا در مقابل تو لال کرد و جرأت سخنگفتن را از من گرفت، کرم تو مرا به سخن در آورد. و هرگاه اخلاق و اوصافم مرا از اصلاح خود نااميد کرد، منتهاي تو مرا اميد بخشيد. در اين فراز زيباترين شکل ارتباط عبد با رب به ظهور ميرسد تا پوچيها بر انسان غلبه نکند و راه ارتباط با خدا همواره باز بماند. گفت:
تو مگو ما را به آن شه راه نيست...... با کريمان کارها دشوار نيست
إِلَهِي مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِيهِمَسَاوِيَ، وَ مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ دَعَاوِيهِ دَعَاوِيَ.
خدايا! کسي که خوبيهايش نسبت به لطف تو کوتاهي و بدي محسوب ميشود، چگونه کوتاهيها و بديهايش، بدي محسوب نشود؟ و کسي که حقيقتگويياش ادعاهايي بيش نيست - چون همة حقيقت نزد تو است - پس چگونه ادعاها و مجازگوييهايش، ادعا به حساب نيايد و از حقيقت خالي نباشد؟
پس يک راه بيشتر نيست اي حقيقت مطلق، که فقط تو در صحنه باشي و ديگر هيچ.
پيش شيري آهوئي بيهوش شد..... هستيش در هست او روپوش شد
إِلَهِي حُكْمُكَ النَّافِذُ وَ مَشِيَّتُكَ الْقَاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكَا لِذِي مَقَالٍ مَقَالا وَ لا لِذِي حَالٍ حَالا.
خدايا! آنچه حکم کني، نافذ و تأثيرگذار است، و آنچه اراده فرمايي، بر هر مانعي غلبه کند، نه هيچ سخني براي صاحبسخني باقي گذارد، و نه هيچ حالي براي صاحب حالي. آنچه در صحنه ميماند حکم و ارادة تو است و اينکه من تمام جانم را در معرض حکم تو قرار دهم تا ارتباط من که عين فقر ميباشم، با تو که عين غنا هستي برقرار شود.
إِلَهِي كَمْ مِنْ طَاعَةٍ بَنَيْتُهَا وَ حَالَةٍ شَيَّدْتُهَا، هَدَمَ اعْتِمَادِي عَلَيْهَا عَدْلُكَ بَلْ أَقَالَنِي مِنْهَا فَضْلُكَ.
خدايا! چه بسيار طاعتي که بنا کردم آن را، و چه بسيار حالتي که آراستم آن حال را، ولي نظر به عدل تو آنها را ويران ساخت، بلکه فضل تو بود که مرا اميدوار کرد به پذيرش عذرم، زيرا چگونه آن عبادات و حالات را از خود بدانم و به آنها اعتماد کنم و اميد ثواب داشته باشم، در حاليکه همه از سر توفيقي است که تو لطف ميکني، مگر اينکه به فضل تو اميدوار باشم.
هر عنايت که داري اي درويش..... هديه حق بدان نه کرده خويش
إلَهِي إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّي وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَةُ مِنِّي فِعْلا جَزْما فَقَدْ دَامَتْ مَحَبَّةً وَ عَزْما.
خدايا! تو خوب ميداني اگر اطاعتهاي من به صورت دائم ادامه ندارد ولي از لحاظ علاقه و تصميم پايدار است و يک لحظه در عزم انجام آنها کوتاه نيامدهام. پس مرا بر آن اساس بنگر که همواره توجه به تو دارم.
إِلَهِي كَيْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقَاهِرُ وَ كَيْفَ لا أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ.
خدايا! چگونه تصميم بر انجام عبادات بگيرم، در حاليکه همهچيز در سيطرة تو است، و چگونه اراده را رها کنم، در حاليکه تو فرمان دادهاي با ارادة خودم آن اعمال را انجام دهم؟
پس بين جبر و تفويض و بين خوف و رجاء، اميدوارم در مسير رضاي تو قدم زنم.
إِ
که تنها از اوست و به سوي او.
چنانچه ملاحظه فرموديد در اين فراز از دعاي عرفه انساني با خداي خود در حال مناجات است که پروردگارش شراب طهور به او نوشانيده و ضميرش از نظر به غير ساقي نهتنها طاهر که مُطهِر نيز هست.[2] زيرا قلب او چنان به حُبّ ساقي شيفته بود که جايگاهي براي محبت به ديگري در آن يافت نميشد و در اين دعا اين شيفتگي را پايدار ميدارد.
چنين دعايي شايسته است مقصد همة فعاليتهاي فرهنگي باشد، زيرا مقصودي جز شناخت معبود از طريق خودِ معبود در آن نيست، و راه صحيح همين است، زيرا خداي سبحان با ذات خود بر ذات خويش دلالت ميکند و همچنانکه قبلاً به عرض رسيد حضرت اميرالمؤمنين(ع)در دعاي صباح همين نکته را وصف ميکنند و ميفرمايند: «يا مَنْ دَلَّ عَلي ذاتِهِ بِذاتِه»، اي آنکه به ذات خودت، خود را مينماياني و ممکن نيست که اگر دليل عين مدلول نباشد بتوان بر همه مدلول به معني واقعي و بدون حجاب، آگاهي يافت. در دعاي رفيع عرفه چنين نکتهاي به چشم ميخورد که حضرت به خدا بر خدا استدلال ميکند و او را از ذات آشکارش ميشناسد و اظهار ميدارد، ظهوري براي غير خدايتعالي نيست تا آشکارکنندة خداوند باشد.
«اين دعا برهان صديقين را به حکماي اسلامي تعليم داد، و عرفا را نيز به شهود تشويق کرد، و متعبدان را هشدار داد و سالکان را بيدار کرد تا در وادي ايمن دوست قدم گذاشته و راهي را بپيمايند که عين هدف است، زيرا از خدا به خدا رسيدن، يعني از مقصد به مقصود نايل آمدن.
به وصال و شهود مزبور، ديگران نيز همچون ائمه معصومينh ميتوانند نايل شوند، گرچه هرکسي راهي ويژه براي نيل به حق دارد. بعضي از راهها بسيار وسيع و روشن و برخي ديگر باريک است. پس راه و رابطهاي ويژه بين هر انساني با خدا هست که غير خدا در آن راه ندارد، چنانکه اميرالمؤمنينu به خداوند عرض ميکند: خدايا! اجازه ندادي بعضي از گناهانِ مرا حتي فرشتگانِ مأمور ثبت عقايد و افکار و اخلاق و اعمال، بفهمند و بنويسند «وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ».[3] پس هر انسان با پرودگار جهان رابطهاي ويژه دارد که بر ملائکه نيز پوشيده است».[4]
پس چنانچه بخواهيم فعاليتهاي فرهنگي، عبادي ما در مورد خود و ديگران گرفتار پوچي و بيثمري نشود بايد آن را به عالم قدس متصل کرد و فراموش نفرماييد که خداوند در رابطه با ملاقات جمال ربوبيتش فرمود: «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»[5] هرکس اميد آن دارد که پروردگار خود را ملاقات کند، بايد به عمل صالح مبادرت ورزد و اَحدي را در عبادت پروردگار خود سهيم نکند. پس جاي اميدواري جهت ملاقات خدا، براي هميشه باقي است.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
1 - «صهباي حج»، آيتاللهجواديآملي، ص 429.
2 - اشاره به سوره انسان، آيه 21 دارد که خداوند در وصف اهل بيت عصمت و طهارتh فرمود: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُم شَراباً طَهوراً» پروردگارشان به آنها شرابي طَهور نوشانيد که هم پاک بوده و هم پاککننده. (اَلطَّهُور اي يتَطَهَّرُ به).
3 - «مفاتيحالجنان»، دعاي کميل.
4 - «صهباي حج»، آيتاللهجوادي، ص 432.
5 - سوره کهف، آيه 110.
🌐http://lobolmizan.ir/post/1243
📱 @lobolmizan
📱 @sound_lobolmizan
📱sapp.ir/lobolmizan
📱eitaa.com/lobolmizan
173.jpg
393.9K
🔸 #کیمیای_وصال
🔸 #جلسه173
🔹آیت الله محمد شجاعی (ره)
🔹فطرت ودین فطری
📱 @lobolmizan
📱 @sound_lobolmizan
Seyr & slook(SHOJAEE).173.mp3
4.9M
🔸 #کیمیای_وصال:درس اخلاق: سیروسلوک
🔸درمحضر آیت الله محمد شجاعی(ره)
🔹 #جلسه173
🔹فطرت ودین فطری
📱sapp.ir/lobolmizan
📱eitaa.com/lobolmizan
ج17_گوش سپردن به ندایِ بی صدایِ انقلاب اسلامی.mp3
7.94M
🔸 #گوش_سپردن_به_ندای_بی_صدای_انقلاب_اسلامی
⏱تاریخ:97/5/21
🌸جلسه:هفدهم
🔮استاداصغرطاهرزاده
📱 sapp.ir/lobolmizan
📱eitaa.com/lobolmizan
هدایت شده از صدای لب المیزان
🔸 #گوش_سپردن_به_ندای_بی_صدای_انقلاب_اسلامی
⏱تاریخ:97/5/28
🌸جلسه:هجدهم
🔮استاداصغرطاهرزاده
🌐http://lobolmizan.ir/sound/1226
📱 @lobolmizan
📱 @sound_lobolmizan
هدایت شده از صدای لب المیزان
ج18_گوش سپردن به ندایِ بی صدایِ انقلاب اسلامی.mp3
8.27M
🔸 #گوش_سپردن_به_ندای_بی_صدای_انقلاب_اسلامی
⏱تاریخ:97/5/28
🌸جلسه:هجدهم
🔮استاداصغرطاهرزاده
📱 sapp.ir/lobolmizan
📱eitaa.com/lobolmizan
🔸15ذی الحجه-ولادت امام هادی علیه السلام
قالَ عليه السلام : لا تُخَيِّبْ راجيكَ فَيَمْقُتَكَ اللّهُ وَ يُعاديكَ.
فرمود: كسى كه به تو اميد بسته است نااميدش مگردان ، وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهى گرفت.
🌸نگاهی کوتاه به نقش تاریخی امام هادی«علیهالسلام»
🔮استاداصغرطاهرزاده
🌐http://lobolmizan.ir/leaflet/1542
📱 @lobolmizan
📱 @sound_lobolmizan
1542_lobolmizan.ir_354_emam hadi.docx
48.3K
🌸نگاهی کوتاه به نقش تاریخی امام هادی«علیهالسلام»
🔮استاداصغرطاهرزاده
🌐http://lobolmizan.ir/leaflet/1542
📱 @lobolmizan
📱 @sound_lobolmizan
Seyr & slook(SHOJAEE).175.mp3
3.73M
🔸 #کیمیای_وصال:درس اخلاق: سیروسلوک
🔸درمحضر آیت الله محمد شجاعی(ره)
🔹 #جلسه175
🔹محبت وخوف خدا(1)
📱sapp.ir/lobolmizan
📱eitaa.com/lobolmizan
ج77_شاخصه های بلوغ انقلاب اسلامی.mp3
6.64M
🔸 شرح کتاب #عقل_و_ادب_ادامه_انقلاب_اسلامی_در_این_تاریخ
💎شاخصه های بلوغ انقلاب اسلامی
🔮استادطاهرزاده
⏱جلسه77(97/5/17)
📱sapp.ir/lobolmizan
📱Eitaa.com/lobolmizan
ج78_رازمتلاشی شدن فرهنگ مدرن.mp3
7.31M
🔸 شرح کتاب #عقل_و_ادب_ادامه_انقلاب_اسلامی_در_این_تاریخ
💎راز متلاشی شدن فرهنگ مدرن
🔮استادطاهرزاده
⏱جلسه78(97/5/24)
📱sapp.ir/lobolmizan
📱Eitaa.com/lobolmizan
ج2_جنون سرمایه داری.mp3
6.11M
🔸 #تفسیر_قرآن
🔸سوره #مائده
💎جنون سرمایه داری وعدم وفای به عقود الهی وپیمانهای انسانی
🔮استاد اصغر طاهرزاده
⏱جلسه2(97/5/20)
📱 @lobolmizan
📱 @sound_lobolmizan
📱sapp.ir/lobolmizan
🔸 #اطلاعیه
🔸 جلسات تفسیر قرآن از هفته آینده، بعداز نماز مغرب وعشاء در مسجد النبیاء واقع در سه راه سیمین برگزار خواهد شد.
📱 @lobolmizan
📱 @sound_lobolmizan
🔸 #یادداشت_ویژه
🔹غدیرونجات انسان دوران مدرن از بی جهانی
💠استاداصغرطاهرزاده
🌐http://lobolmizan.ir/post/1583
📱 @lobolmizan
📱 @sound_lobolmizan
🔸 #یادداشت_ویژه
🔹غدیرونجات انسان دوران مدرن از بی جهانی
💠استاداصغرطاهرزاده
✅بسمه تعالی
مشکل انسان دوران مدرن، «بیجهانی» است. «بیجهانی» لازمهی اصالتدادن به تقابل «سوژه- اُبژه» است که به حذف هستی و در عمل به نیستانگاری منجر میشود.
🔺انسان، ذاتاً «جهانمند» است و راهِ نجات انسان در این دوران یافتن جهانی است که از او پنهان شده است. انسان قبل از دوران مدرن با هستی، همخانه بود و به راز آن آشنا، حقیقتِ جهان را میدانست و متوجه بود که هستی به سوی او گشوده است. هستی برای او جلوه داشت و پوشیده نبود.
🔺در افلاطون با طرح ایده، حقیقت از دسترس انسان دور شد و عملاً تاریخ مابعدالطبیعه که تاریخِ غفلت از هستی است به میان آمد و راهِ رهاییِ ما عبور از همین مابعدالطبیعه است.
🔺این حوالت تاریخی ما است که در این دوران اگر بشر به تباهیِ جهان خود دست زد، راهِ نجات را نیز در همین بستر بیابد یعنی در این تاریخ راهِ گشودهای که خداوند به سوی حقیقت آشکار کرده است نیز از طریق انقلاب اسلامی به ظهور آمده که به فعلیتآمدنِ «غدیر» در این تاریخ است و انقلاب اسلامی در معنای حقیقی خود آنطور که امام شهداء و شهداء یافتند و با آن رابطه برقرار کردند، آشکارگیِ راز هستی است. امام شهداء و شهداء در این تاریخ با تأسی به مولایشان علی«علیهالسلام» نشان دادند قدرتِ نجاتدهندهی انسان جدید در چیزی نهفته است که انقلاب اسلامی بدان اشاره دارد. زیرا از این طریق جهان به وسعتی که ملائکة اللّه در آن نیز در رفت و آمدند برای انسانها آشکار میشود و این، آن جهانِ گمشدهای است که با انقلاب اسلامی میتوان به سراغش رفت.
🔺انقلاب اسلامی ما را مانند شهداء فرا میخواند، اما به چه چیز؟ به هستی. اندیشیدنِ واقعی هم نسبتی است که انسان با هستی برقرار میکند به همان معنایی که انقلاب اسلامی وسیله تقرب به راز وجود شد و جهانی را در مقابل بشر امروز گشود و حجابها را از رُخِ هستی کنار زد و رازهای بزرگی را بر ملا نمود. جهانی که انقلاب اسلامی در مقابل ما میگشاید از این رو اصیل است که ما را از روزمرّگیهای دوران مدرن به در میآورد.
🔺جهانی که انقلاب اسلامی یعنی فعلیتیافتهی «غدیر» در مقابل ما میگشاید، جهان تعصبها نیست، جهانِ گشودگی ها است تا جهان، رازِ هستی را در گوشِ ما نجوا کند . هرچند به حسب ظاهر رزمندگان و شهداء بودند که انقلاب اسلامی را آفریدند، اما در واقع این انقلاب است که رزمندگان و شهداء را در مقابل حقیقت قرار داد.
🔺انقلاب اسلامی به سبکِ مخصوصِ به خود به انسانها امکان میدهد تا خود را به همان معنای حقیقیشان به صحنه آورند و از این رو حجاب نفس امّاره را کنار بزنند و به حقیقت هستی تقرب جویند.
🔺انقلاب اسلامی توانست جهانِ حقیقی مردم این دوران را نشان دهد. نشان داد عالَم انسانهای وارسته چه عالمی است. آنطور که عالَم شهید محمدحسین محمدخانی یعنی آن عمّار حلب نشان داده شد تا مردم این دوران بتوانند خودشان ، خودشان را درست مشاهده کنند. مثل شهید محمدحسین محمدخانی که خودش خودش را از شهدای مدافع حرم میدید. انقلاب اسلامی همهی جوانب حیات اصیل این قوم را گِرد آورد تا معلوم کند شیوهی زیستن در این دوران به گذشته برگشتن نیست، بلکه به آیندهای باید نظر کرد که ماوراء دنیای مدرن برای ما تقدیر شده است، آیندهای که برقراری با حقیقت هستی است.
🔺همانطور که «غدیر» به عهده گرفته بود، انقلاب اسلامی جایگاه انسانها را در جهان حقیقیشان نشان میدهد تا بهترین رابطه را با یکدیگر و با محیط و با زمین برقرار کند و در حقیقت، پرده از هستی برکشند و متوجه باشند حقیقت جهان در دورهی دفاع مقدس که یک مرحله از انقلاب اسلامی بود، چگونه بود و چگونه رازی از رُخ حقیقت کنار رفت و حقیقت به آن شکل فوقالعاده زیبا به ظهور آمد؛ به امید ظهور حقایق دیگر از این جهان در مراحل بعدیِ انقلاب اسلامی تا آنجایی که حقیقتاً «غدیر» با ظهور مهدی«عجلاللّهتعالیفرجه» محلِ بهظهورآمدنِ همهی حقایقی شود که زمین ظرفیت آن را دارد.
🔺انقلاب اسلامی هنر عبور از مابعدالطبیعه و مُثُلِ افلاطونی که در آن دوردستها است را به بشر عطا نمود و جهان تازهای را در مقابل او گشود، جهانی که دیگر قابل وصف نیست ولی قابل احساس هست. نسبتی است که رزمندگان ما در این تاریخ با هستی برقرار کردند و توانستند جهان خود را محل مأوای خود قرار دهند.
🔺امروز این انقلاب اسلامی است که وطن و مأوای ما میتواند باشد و راز تقدیر ما را بر ملا کند و نشان دهد که انسان چه جایگاهی باید برای خود بیابد و چگونه بر زمین مأوا گزیند تا در نسیم هستی گوشش قصهی اُنس با حقیقت و بیرونشدن از نیهیلیسم را بشنود. گوشسپردن به حقیقت هستی در بستر انقلاب اسلامی معنایِ اندیشیدن در این تاریخ است. اندیشیدنی که به یک معنا مأواگزیدن است و اجازه میدهد تا هرچیز همان باشد که هست.
🔺نزدیکی
با حقیقت قابل اندازهگیری نیست بلکه در آغوشِ آن قرارگرفتن است. به خودی خود قرارگرفتن در جهانی است که امروز، انقلاب اسلامی برای ما شکل داده است، جهان حقیقی انسان اصیل این دوران.
🔺انسانِ فردا انسانی است که انقلاب اسلامی میپروراند. آن انسان نه حیوان ناطق است، نه انسانِ خودبنیاد و نه انسان دکارتی که گمان میکند چون فکر میکند، هست. انسانی است که از دلِ دنیای مدرن، راه به سوی حقیقت گشوده است و آزاد از دوگانگی سوبژه و اُبژه با حقیقت مأنوس است. انسانی که شهداء بدان اشاره کردند تا ما امروزمان را با نظر به آن آینده رونق ببخشیم، آیندهای که در فرهنگ مهدوی فرهنگ «غدیر» رجعت میکند. بدین وسیله فرا رسیدن عید غدیر را که راهِ عبور از دوگانگی بین انسان و حقیقت است به همهی عزیزان که در انتظار تحقق چنین عیدی است؛ تبریک میگویم.
والسلام
🌐http://lobolmizan.ir/post/1583
📱 sapp.ir/lobolmizan
📱 eitaa.com/lobolmizan