10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قبل و بعد از ازدواج
https://eitaa.com/lone_bird_masood
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل من
واسه تو
یه دیونه بسه...
https://eitaa.com/lone_bird_masood
47.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با تو بودن از خدامه...
https://eitaa.com/lone_bird_masood
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکی به من گفت
که منو دوست داره
مثل تو دیونه دیونه بود
https://eitaa.com/lone_bird_masood
برخی از زخمها، خود به خود، کاری نیستند امّا وقتی روی زخمی قدیمی مینشینند که عمیق بوده و سوزان، تازہ جلوہ پیدا میکنند،
این تلنبار شدن درد تازه و قدیمی، میسوزد و میسوزاند! اینگونه است که زخمها هرگز کهنه نمیشوند.
#اینگرید_برگمن
https://eitaa.com/bigharar60
اگر حق با شماست، به خشمگین شدن نیازی نیست؛
و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!
صبوری با خانواده عشق است،
صبوری با دیگران احترام است،
صبوری با خود اعتماد به نفس است
وصبوری در راه خدا، ایمان است.
اندیشیدن به گذشته اندوه،
و اندیشیدن به آینده هراس می آورد؛
به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد.
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛
زیرا هر آنچه زیباست، همیشه خوب نمیماند؛
اما آنچه خوب است، همیشه زیباست.
https://eitaa.com/lone_bird_masood
به شادیِ عمیقی نیاز داریم؛
- یک صبح سرد زمستانی از خواب بیدار شویم، پشت پنجره سفید باشد، همانموقع یکی فریاد بزند، آخ جون مدرسهها تعطیله، بریم برفبازی!
- دو هفته مانده به عید مدارس را تعطیل کنند، پیک شادی به دست و خوشحال، دست هم را بگیریم و به خانه برگردیم.
- یک عصر خنک پاییز، کل تکالیف فردامان را مرتب و درست نوشتهباشیم، برویم دنبال بچهی همسایه که "من مشقهام را نوشتم، بریم بازی؟"
- یکی از بچههای کلاس با ذوق خبر بیاورد که معلم گفته درس نمیدم، امروز بهجای ریاضی، ورزش دارید.
- اواخر شهریور باشد، بابا با یک پلاستیک پر از دفتر و کتاب و جلد و لوازمالتحریر و کیف از راه برسد و بوی تازگی پاککن و کتابها بپیچد توی اتاق.
- گرسنه و خسته از مدرسه برگردیم خانه، در را باز کنیم و ببینیم مامان سفره را تازه پهن کرده و بوی خوشِ قرمهسبزی، بزاقمان را تحریک کند به ترشح.
- تولدت باشد، شمعها روی کیکی که مامان برایت پخته چشمک بزنند، چشمانت را ببندی و قبل از فوت کردنشان، کلی آرزوهای خوب کنی.
- تمام مدرسه صف کشیدهاند توی حیاط، همه جا تزئین شده، مدیر مدرسه میکروفن را به دست گرفته تا اسامی شاگردهای اول تا سوم را اعلام کند، تو با ذوق، قند توی دلت آب کنی و حواست به جوایز کادوپیچ شده باشد و فکر کنی کدامشان برای توست و توی آن چه میتواند باشد!
- تابستان، خانهی مادربزرگ، همهی اهل فامیل جمع و فضا برای خواب کم باشد، رختخواب بچهها را توی ایوان پهن کنند، شب با کلی داستان و حرف و خندهی دسته جمعی بخوابی و در گرگ و میش صبح و با نسیم آرام و هیاهوی گنجشکها در حالی که پتو از روت کنار افتاده و سردت شده بیدار شوی.
- بروی روی پشت بام، مامان چند سینی لواشک درست کردهباشد، یکیش را برداری و دور از چشم همه، پشت یکی از دیوارها، همهاش را تنهایی بخوری.
- قلکت را بشکنی و با پولش عروسک یا توپ یا دوچرخهای که دوست داشتی را بخری، بگذاریش جلوت و هی نگاش کنی.
- مدرسهها تعطیل شده، با لباسی که خلاف قانون مدرسه بوده بروی کارنامهات را بگیری و در نهایت شادی و شعف، تا خانه را لیلی کنان و با ذوقِ تعطیلات تابستانه بدوی.
- توی کلاس، کلافه و خسته وسط نیمکت، روبروی معلمِ در حال تدریس نشستهای، از پنجره مامانت را ببینی که دارد با مدیر مدرسه حرف میزند، بعد از چند دقیقه درب کلاس باز شود و بگویند "فلانی وسایلت را جمع کن، مادرت آمده دنبالت" و بفهمی اجازهات را برای یک مسافرت چند روزه گرفته...
دلمان یک شادیِ معمولی، حقیقی، اما عمیق می خواهد
https://eitaa.com/lone_bird_masood