eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
488 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
7.3هزار ویدیو
70 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
☕️ احساسِ احتمالیِ عثمان، اصلا مهم نبود من از تمام دنیا یک برادر میخواستم که انگار باید به آن هم چوب حراج میزدم. آخ که اگر آن مسلمانِ خانه خراب کن را بیابم.. هستی اش را به چهار میخ میکشم.. مادر روی کاناپه، تسبیح به دست نشسته بود، با دیدنم اشک ریخت ( چقدر دیر کردی. چرا انقدر رنگ و روت پریده.. ) فقط نگاهش کردم. هیچ وقت نخواستمش.. فقط دلم برایش می سوخت.. یک زنِ ترسو و قابل ترحم.. چرا دوستش نداشتم؟ در باز شد. پدر بود با شیشه ایی در دست و پشتی خمیده. تلو تلو خوران به سمت کاناپه رفت و رویش پخش شد. این مرد، چرا دیگر  نمی مرد؟؟ گربه چند جان داشت؟؟ هفت؟؟ نُه؟؟ این مستِ پدرنام، جان تمام گربه های زمین را به یغما برده بود.. پوزخندی بر لبم نشست، مادرِ خط خطی شده از درد را مخاطب قرار دادم ( دیگه قید پسرتو، واسه همیشه بزن.. اون دیگه برنمیگرده..). چرا این جمله را گفتم؟ خودم باورش داشتم؟  لرزید.. لرزیدنش را دیدم. چرا همیشه دلم به حالش می سوخت؟ تا بوی سوختگی قلبم بلندتر نشده بود باید به اتاقم پناه می بردم. چرا همیشه نسبت به این زن حس جنگیدن داشتم. صدای آوازهای مستانه پدر بلند و بلندتر میشد. درِ اتاقم را قفل کردم. مادر به در کوبید (سارا.. چی شد؟؟ دانیال کجاست؟ چرا باید قیدشو بزنم؟ چرا میگی دیگه برنمیگرده ). باید تیر نهایی را رها میکردم. با حرفهای صوفی و عثمان دیگر دانیالی وجود نداشت که این زنِ بدبخت را به آمدنش امیدوار کنم. خشاب آخر را خالی کردم (پسرت مرده.. تو ترکیه دفنش کردن.. مسلمونا کشتنش..) در سینه ام قلب داشتم یا تکه ایی یخ؟   جز آوازهای تنها مستِ خانه، صدایی به گوش نمیرسید. در را کمی باز کردم. از میان باریکه ی در، مادر را دیدم. خمیده خمیده به طرف اتاقش رفت. من اگر جایش بودم؛ در فنجان خدایم زَهر میریختم.  دوست داشتم بخوابم. حداقل برای یکبار هم که شده، طعمِ خوابِ آرامی که حرفش را میزنند، مزه مزه کنم. این دنیا خیلی به من بدهکار بود، حتی بدونِ پرداخت سود؛ تمام هستی اش را باید پرداخت میکرد. آن شب با تمام بی مهریش گذشت و من تا خود صبح از دردِ بی امان معده و هجوم افکار مختلف در مورد سرنوشت دانیال به خود پیچیدم. و در این بین تنها صدای ناله ها و گریه های بی امان مادر کاسه صبرم را نهیب میزد که ای کاش کمی صبر میکردم. صبح، خیلی زود آماده شدم. پاورچین پاورچین سراغ مادر را گرفتم. این همه نامهربانی حقش نبود. جمع شده در خود، روی سجاده اش به خواب رفته بود. نفسی عمیق کشیدم باید زودتر میرفتم. با باز کردن در کافه، گرمایی هم آغوش با عطر قهوه به صورتم چنگ زد. ایستادم. دستم را به آرامی روی گونه ی سیلی خورده از عثمان کشیدم. کمی درد میکرد. خشمِ آن لحظه، دوباره به سراغم آمد. چشم چرخاندم. صوفی روی همان میز دیروزی، پشت به من نشسته بود. عثمان رو به رویم ایستاد. دستش را روی دستِ خشک شده بر گونه ام گذاشت. گرم بود. چشمانش شرم داشت ( بازم متاسفم..) بی توجه، به سراغ صندلی دیروزیم رفتم، جایی کناره شیشه ی عریض و باران خورده. صوفی واقعا زیبا بود. چشمهای تیره و موهای بلند و مشکی اش در دیزاینِ کِرم سوخته ی لباسهایش، هر عابری را وادار به تماشا میکرد. اما مردمک چشمایش شیشه داشت، سرد و بی رمق.. درست مثل من.. انگار کمال همنشینی با دانیال، منسوبیت به درجه ی سنگی شدن بود. لبهایِ استتار شده در رنگ قرمزش تکان خورد ( بابت دیروز عذر میخوام.. کشتن برادرت انگیزه بود واسه زندگی اون روزهام.. فقط انگیزمو گفتم..) عثمان با سه فنجان قهوه رسید و درست در جای قبلی اش نشت. جایی در نزدیکی من. صوفی سر به زیر با دسته فنجانش بازی میکرد ( یه چیزایی با خودم آوردم.) چرخید و از درون کیفِ چرمیِ آویزان به صندلیش یک پاکت و دوربین بیرون آورد ( اینا چند تا عکس و فیلم از منو برادرته. واسه وقتی که دوست بودیم تا عروسی و اون سفرِ نفرین شده به ترکیه.) همه را روی میز در برابر دیدگانم پخش کرد. دانیال بود. دانیال خودم.. عکسهای دوران دوستی اش، پر بود از لبخندهای شیرینِ دانیال مهربان با تمام شوخی های بامزه و گاه بی مزه اش و صورتی تراشیده و موهایی کوتاه و طلایی. تاریخِ ثبت شده در پشت عکس را نگاه کردم. دست خط برادرم بود. تاریخ چند ماه بعد از آشنایی با آن دوست مسلمانش را نشون میداد. درست همان روزهایی که محبتهایش؛ عطرِ نان گرم داشت و منو مادر را مست خود میکرد.. ... نویسنده متن 👆 زهرا بلنددوست ╲\╭┓ ╭❤️🍃 ┗╯\╲ @taranom_ehsas
چقدر، دلم خنده های بلند و بی مهابایش را میخواست. از همان هایی که بعد از جوکهای بی مزه اش،به خنده وادارم میکرد. در میان عکسها هر چه به جلوتر میرفتم چشمهای دانیال سردتر و صورتش بی روحتر میشد. در عکسهای عروسی، دیگر از دانیال من خبری نبود. حالا چهره ی مردی؛ بوران زده با موها و ریشهایی بلند و بد فرم، خاطرات اولین کتک خوردنم را مرور میکرد. کاش دانیال هیچ وقت خدا را نمیشناخت. و ای کاش  نشانیِ خانه ی خدا را بلد بود تا پنجره هایش را به سنگ میبستم. در آخرین خاطرات ثبت شده از برادرم در استانبول، دیگر خبری از او نبود. فقط مردی بود غریبه، با ظاهری ترسناک و صدایی پرخشم، که انگار واژه ی خندیدن در دایره لغاتش هیچ وقت نبوده. بیچاره صوفی.. پس دانیال، عاشقِ صوفی بوده. اما چطور؟؟ مگر میشود عشق را قربانی کرد؟ و باز هم بیچاره صوفی.. در آن لحظات، دلم فقط برادر میخواست و بس.. عکس ها و دوربین را روی میز گذاشتم. چرا نمیتوانستم گریه کنم؟ کاش اسلوبش را از مادر می آموختم. عصبی و سردرگم، پاهایم را مدام تکان میدادم. چرا عثمان حواسش به همه چیز بود؟ دستم را فشار داد (هییییس.. آروم باش.) صوفی یکی از عکسها برداشت و خوب نگاهش کرد (بعد از گرفتن این عکس، نزدیک بود تصادف کنیم. حالا که گاهی نگاش میکنم، با خودم میگم ای کاش اون اتفاق افتاده بود و هر دمون میمردیم.) نفسش عمیق بود و گلویش پر بغض (مادربزرگم همیشه میگفت،  به درد رویاهات که نخوری.. گاهی تو بیست سالگی ، گاهی تو چهل سالگی..  میری تو کمای زندگی..اونوقته که مجبوری دست بذاری زیر چونت و درانتظارِ بوقِ ممتده نفسهات، با تیک تاک ساعت همخونی کنی.. و این یعنی مرگِ تدریجیِ یک رویا..) نگاهش کردم. چقدر راست میگفت و نمیداست که من سالهاست، ایستاده مُرده ام. و خوب میدانم، چند سالی که از کهنه شدنِ نفسهایت بگذرد، تازه میفهمی در بودن یا نبودنت، واژه ایی به نام انگیزه هیچ نقشی ندارد..و این زندگیست که به شَلتاق هم شده، نفست را میکشد.. چه با انگیزه.. چه بی انگیزه.. تکانی خوردم (خب.. بقیه ماجرا..). مکث کرد (اون شب بعد از کلی منت در مورد بهشتی شدنم، اومد سراغم. درست مثله بقیه ی مردها.. انگار نه انگار که یه زمانی عاشقم بود. یه زمانی زنش بودم. یه زمانی بریدم از خوونوادم واسه داشتنش.. اون شب صدایِ خورد شدنم رو به گوش شنیدم.خاک شدم.. دود شدم.. حس حقارت از بریده شدنِ دست و پا، دردناکتره. نمیتونی درک کنی چی میگم.. منم نمیتونم با چندتا کلمه و جمله، حس و حالمو توصیف کنم. اون شب تو گیجی و مستیش؛ دست بردم به غلافِ چاقویِ  کمریشو، کشیدمش بیرون. اصلا تو حال خودش نبود. چاقو رو بردم بالا، تا فرو کنم تو قلبش. اما.. اما نشد.. نتونستم.. من مثله برادرت نبودم. من صوفیا بودم.. صوفی..). ترسیدم.. به پوزخنده نشسته در گوشه ی لبش خیره شدم (رفت.. گذاشتم که بره.. خیلی راحت منو.. زنشو.. کسی که میگفت عاشقشه، سپرد به مشتری بعدی.. میتونی بفهمی یعنی چی؟؟ نه.. نمیتونی..) به صورتم چشم دوخت..دستی به گلویش کشید (اون شب جهنم بود.. نه فقط واسه من. واسه همه زنها..فردا صبح، اون عروس و داماد که شب قبل مراسمشونو به پا کرده بودن؛ اومدن وسط اردوگاه و با افتخار و غرور اعلام کردن که برای رضای خدا از هم جدا شدن و واسه رستگاری به جهاد میرن. مرد به جهادِ رزم و زن به جهاد نکاح. جهاد نکاح یعنی تغذیه ی شهوت سیری نا پذیره اون مردها.. داشتم دیوونه میشدم. اصلا درکشون نمیکردم. اصولشون را نمیفهمیدم.. هنوز هم نفهمیدم.. تو سر درگمی اون عروس و سخنرانی هاش بودم که یهو صدای جیغ و فریادی منو به خودم  آورد. سربازها دو تا دخترو با مشت و گلد با خودشون میاوردن. پوشیه ها از صورتشون افتاد. شناختمشون. دو تا خواهر ۱۶ و ۱۸ ساله اوکراینی بودن. تو اردوگاه همه در موردشون حرف میزدن. میگفتن یک سال قبل از خونه فرار کردن و یه نامه واسه والدینشون گذاشتن که ما میریم واسه جهاد در راه خدا. ظاهرا به واسطه ی تبلیغات و مانور داعش روی این دوتا خواهرو نامه اشون، کلی تو شبکه های مجازی سرو صدا کرده بودن و جذب نیرو..) خندید.. خنده اش کامم را تلخ کرد. طعمی شبیه بادامِ نم کشیده ( دخترای احمق فکر کرده بودن، میانو معروف میشنو خونه و ماشین مفت گیرشون میاد ... اما نمیدونستن اون حیوونا چه خوابی واسه دخترونه هاشون دیدن.. چند ماهی میمونن و وقتی میبینن که چه کلاه گشادی سرشون رفته؛ پا به فرار میزارن که زود گیر میوفتن. سربازهای داعش هم این دو تا به عنوان خائن و جاسوس آوردن تو اردوگاه تا درس عبرتی شن واسه بقیه.. اتفاقا یکی از اون سربازا، برادرت دانیال بود. باورم نمیشد که دانیال بتونه یه دختر بچه رو اونطور زیر لگدش بگیره. وحشتناک بود.. با تموم بی رحمی و سنگدلی کتکشون میزد. طوری که خون بالا می آوردن و التماس میکردن که تمومش کنه.. اما اون بی تفاوت و مسمم به مشتها و لگدهاش
اومد و حکم اعدامشونو اعلام کرد. صدای جیغها و التماسهاشون واسه یه عمر گوشامو پر کردن.. اونا فقط دو تا دختربچه بودن.. مدام گریه میکردن و به پای سربازا میفتادن که بهشون رحم کنن.. یادمه یکیشون چسبیده بود به پای دانیالو با ضجه ازش میخواست که سرشو نبره، اما اون آشغال با یه لگد به پهلوش کاری کرد که از شدت درد از حال بره.. خواهر بزرگترو دست بسته، روی دو زانو نشوندن زمین و برادرت با وجودِ شنیدن جیغ ها و التماسهای دیوونه کننده اش، چاقو گذاشت رو گلوشو در کمال آرامش، بیخ تا بیخ سرش رو برید.. بدون حتی ذره ایی حس دلسوزی یا ترحم. دختره بیچاره مثه گنجیشک سر کنده، دست و پا زد و بقیه کف زدن.. کِل کشیدن.. رقصیدن. دانیال هم با سینه ی سپر کرده،  لبخند زد و با غرور چشم چرخوند. تو اون لحظه، زمانو گم کردم.. دیدم یکی از سربازا به سمت دختر بیهوش، رفت و که یهو صدای فرمانده بلند شد.. ... نویسنده متن 👆 زهرا بلنددوست ╲\╭┓ ╭❤️🍃 ┗╯\╲ @taranom_ehsas
☕️ انگار هزاران سوزن در معده ام فرو میکردند. باورم نمیشد چیزایی که میگفت، شرحِ حالِ دانیالِ دل نازک من باشد.. (فرمانده یه جوون فرانسوی بود که میگفت مسلمونه.. اما نبود.. یعنی من مطمئن بودم که نیست چون شبهایی که میومد سراغم، یه زنجیر به گردنش داشت که یه صلیب بزرگ و زیبا ازش آویزون بود. البته میتونم قسم بخورم که اکثر اون مردها اصلا مسلمون نیستن چون بیشترشون، یا نشان داوود دارن یا صلیبِ مسیح.. و خیلی هاشون اصلا عرب نیستن. مخصوصا فرمانده هاشون که آمریکایی و آلمانی و فرانسوی وچچنی و برو تا الی آخر هستن.. عربهایی ام که اونجان معمولا اهل عربستان سعودین. عربستان کمک چشم گیری بهشون میکنه. از اسلحه و تفنگ گرفته تا دخترای خوشگل واسه هرزگی.. ترکیه هم تا حد زیادی؛ این حیوونها رو تامین میکنه به خصوص که اجازه رفت و آمد از مرزهاش و فروش نفت رو به داعش میده.. روی اکثر اسلحه ها و جعبه مهمات و اجناس خوراکی که میامد مارک کشورهای عربستان و آمریکا و ترکیه ست.. اینایی که میگم، نشنیدماا.. با چشم دیدم. حالا بگذریم.. کجا بودم؟؟ آهان.. یکی از سرباز رفت سراغِ خواهر کوچیکه که بیهوش، پخش زمین بود. میخواست واسه سلاخی بسپردش دستِ دانیال که فرمانده دستور ایست داد. رفت بالا سر دختره و با چشمای کثیفش خوب براندازش کرد. چهره اشو یادمه، دخترِ لَوَندی بود. بعد در کمالِ گستاخی گفت: حیفه چنین دختر زیبایی در خدمتِ جهاد و مبارزین نباشه و فرزندی شجاع و دلیر تقدیمِ این راه نکنه.. ببریدش برای معالجه. به خدا قسم که به خاطره جهاد از جانش گذشتم تا رسول الله در اون دنیا شفیعم باشه..) خندید.. کوتاه و پر تمسخر ( خدا.. خدایی که بی خیالِ همه شده. دانیال دیگه انسان نبود.. حالا عینِ یه ماشین آدم کشی، سر میبرید و جون میگرفت.. یه کم که زیر نظر گرفتمش، فهمیدم تو ارودگاه و چند جای دیگه به بچه های کوچیک آموزش میده.. بچه های کوچیک میدونی یعنی چی؟؟ یعنی از دو ساله گرفته تا ده، دوازده ساله.. میدونی برادرت چی یادشون میده؟؟ اینکه چجوری سربردن.. دست قطع کنن.. تیر خلاص بزنن.. شکنجه بدن..) به معده ام چنگ زدم.. دردش امانم را بریده بود. عثمان با دهانی باز و گیج مانده رو به صوفی کرد( این بچه ها از کجا میان؟ آخه یه بچه ی دو ساله از جنگ و خونریزی چی میفهمه؟) صوفی سری تکان داد ( شما از خیلی چیزا خبر ندارین.. این بچه ها یه تعدادشون از پرورشگاههای کشورهای مختلف میان.. یه عده اشونم از همون حرومزاده های متولد شده از جهاد نکاحن.. فکر میکنی بچه هایی که از این به اصطلاح جهاد متولد میشن رو چیکار میکنن؟؟ میبرن شهربازی و براشون بستنی میخرن؟؟ نخیر.. این بچه ها با برنامه به دنیا میان و باید به دردشون بخورن.. تو هر اردوگاهی؛ مکانهای خاصی برای نگهداری و آموزش این بچه ها وجود داره.. این طفلی ها از یک سالگی با اسلحه و چاقو، بزرگ میشن.. با تماشای مرگ و جون دادنِ آدمها قد میکشن.. من به چشم دیدم که چجوری یه پسر بچه ی شش ساله در کمال نفرت و خشم، تیر خلاصی تو سر چهارتا مرد مسلمون خالی کرد.. این بچه ها ابلیس مطلقن.. خوده  خوده شیطان..) عصبی بود خیلی زیاد و با حرصی فرو خورده به چشمانم زل زد ( و برادر تو یکی از اون  همون مربیاست که شیطان تربیت میکنه.. دانیال یه جانیِ  بالفطره ست.. ) در خود جمع شدم.. درد بود و درد.. انگار با تیغ به جانِ معده ام افتاده بودند.. نفس کشیدن برایم مساوی بود با چنگال گرگ رویِ تمام هستی ام.. دست مشت شده ام را روی معده ام فشار دادم. صدای نگران عثمان تمرکزم را بهم میزد ( سارا.. سارا جان.. چت شده آخه تو دختر.. بلند شو بریم پیش دکتر.. ) اما من نمیخواستم.. من فقط گرسنه ی شنیدن بودم.. باید بیشتر میدانستم. دستم را بالا بردم ( خوبم عثمان.. خوبم.. ) کمی سرم را کج کردم ( صوفی ادامه بده..) عثمان عصبی شد (سارا تمومش کن.. حالت خوب نیست.. بذار واسه یه وقت دیگه..) اما عثمان چه از حالم میدانست؟. تازه فهمیده بودم که بی خبری، عینِ خوش خبریست.. ( صوفی بگو..) عثمان دندانهایش را روی هم فشار داد و نگاهی تند روانه ام کرد.  صوفی بی خیال از همه چیز ادامه داد ( هیچی.. به اندازه ی یک قطره از همه بارونهای باریده؛ امید داشتم.. امید به اینکه شاید دانیال تظاهر میکنه و حالا پشیمونه.. اما نبود.. اینو وقتی فهمیدم که واسه کشتنِ بچه های شیعه و مسیحی تو مناطق اشغال شده تو سوریه داوطلب میشد و با اشتیاق واسه اون سربازهای کوچیک از خون و خونریزی میگفت. دانیال دیگه به دردِ مردن هم نمیخورد، چه برسه به زندگی.. و من دود شدم. برادرت حتی انگیزه مرگ رو از هم من گرفت..  ... نویسنده متن 👆 زهرا بلنددوست ╲\╭┓ ╭❤️🍃 ┗╯\╲ @taranom_ehsas
نظراتونو راجع به رمان بفرستید😊 اینم لینک نظرسنجی ناشناسمون: http://payamenashenas.ir/E.D
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیزانی که میگن مردم بخاطر ایستگاه صلواتی ها تو راهپیمایی ۲۲ بهمن و عید غدیر و ... شرکت میکنن، برای راهپیمایی که مردم روزه هستن نظری ندارن ؟؟؟ 🖌 صادقم 🇮🇷 @KhatRoKhat 🇮🇷
‏این جمعیت دیشب تا حدود ساعت ۴ بامداد بیدار بوده و شبِ قدر را زنده نگه داشته ، ۴ بامداد روزه گرفته و حالا ده صبح به خیابان آمده و در حال شعار دادن در دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی و علیه حقیر ترین دشمن ایران یعنی اسرائیل است ما وقتی از مقاومت حرف میزنیم از چنین چیزی سخن میگوییم... 🆔 @eittwitter - آقای تحلیل‌گر
مترو تهران هم اکنون
ولی اگه براندازا تونستن صبح روزی که شبش تا صبح بیدار بودن و روزه هستن توی این گرما ۱۰ نفر رو جمع کنن، من خودم با نظام صحبت میکنم ساقط شه !! 😇😄😄✌
🔴 ذکر مناسب برای نگه داشتن توبه 🔵 اللَّهُمَّ تُبْ عَلَیَّ حَتَّی لا أَعْصِیَکَ 🌕 خدایا توبه ای به من عطا کن که آن را نشکنم. 📚 فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی 🆔 eitaa.com/emame_zaman
✅تراکنـــــــش موفــــــــق! ⚠️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہ نام خداوند بخشنده مهربان ڪزو ماندگار این زمین و زمان ڪہ با نام او راست گشت آسمان ڪہ با عشق او شدجهان بیڪران بہ نام جهان بخش پاڪ آفرین بہ راهش بود مردم راستین ❣الهے بہ امید تو❣ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... ❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س) به قصد زيارت ارباب بی کفن : ❤السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع) ❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔴 دعای روز بیست وچهارم ماه رمضان 🔹 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِيهِ مَا يُرْضِيكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا يُؤْذِيكَ، وَ أَسْأَلُكَ التَّوْفِيقَ فِيهِ لِأَنْ أُطِيعَكَ وَ لا أَعْصِيَكَ، يَا جَوَادَ السَّائِلِينَ. 🔺 خدایا در این ماه آنچه تو را خشنود می کند از تو درخواست می کنم، و از آنچه تو را ناخشنود می کند به تو پناه می آورم، و از تو در این ماه توفیق اطاعت و ترک نافرمانی ات را خواستارم، ای بخشنده به نیازمندان. 🆔 eitaa.com/emame_zaman
🌹 زیارت روز شنبه متعلق است به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. زیارت می‌کنیم آن حضرت را با عبارات زبر 👇👇 *أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ،* *وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ*، وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّٰهِ* *وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ* *وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ* وَجَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللّٰهِ* *بِالْحِكْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ* وَأَدَّيْتَ الَّذِى عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ* وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ* *وَغَلَظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ* وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً*حَتَّىٰ أَتيٰكَ الْيَقِينُ* فَبَلَغَ اللّٰهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ* *الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالِ* *اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ* وَاجْعَلْ صَلَوَاتِكَ* *وَصَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ وَأَنْبِيائِكَ وَالْمُرْسَلِينَ* *وَعِبَادِكَ الصَّالِحِينَ*وَأَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ* *وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ*مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ* *عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ*وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ* *وَنَجِيبِكَ وَحَبِيبِكَ*وَصَفِيِّكَ وَصِفْوَتِكَ* *وَخَاصَّتِكَ وَخَالِصَتِكَ*وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ* *وَأَعْطِهِ الْفَضْلَ وَالْفَضِيلَةَ وَالْوَسِيلَةَ وَالدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ* *وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ* *اللّٰهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ : ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِيماً ﴾* *إِلٰهِى فَقَدْ أَتَيْتُ نَبِيَّكَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِى ،* *فَصَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاغْفِرْها لِى ، يَاسَيِّدَنا* *أَتَوَجَّهُ بِكَ وَبِأَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى اللّٰهِ تَعَالىٰ رَبِّكَ وَرَبِّى لِيَغْفِرَ لِى.* *(إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾* *(إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾* *(إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾* *أُصِبْنا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِيبَةَ بِكَ* *حَيْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْىُ وَحَيْثُ فَقَدْنَاكَ* *فَإِنَّا لِلّٰهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ* *يَا سَيِّدَنا يَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْكَ* *وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ* *هٰذَا يَوْمُ السَّبْتِ وَهُوَ يَوْمُكَ وَأَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَجَارُكَ*فَأَضِفْنِى وَأَجِرْنِى*فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ*وَمَأمُورٌ بِالْإِجارَةِ* *فَأَضِفْنِى وَأَحْسِنْ ضِيَافَتِى* وَأَجِرْنا وَأَحْسِنْ إِجَارَتَنا* *بِمَنْزِلَةِ اللّٰهِ عِنْدَكَ وَعِنْدَ آلِ بَيْتِكَ* *وَبِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَبِمَا اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ عِلْمِهِ* *فَإِنَّهُ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ* 🌹🌹🌹🌹🌹 *السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكَاتُهُ* *السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللّٰه* *السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللّٰهِ*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ* *السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ* *أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللّٰهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللّٰهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَجَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ رَبِّكَ وَعَبَدْتَهُ حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ* *فَجَزَاكَ اللّٰهُ يَا رَسُولَ اللّٰهِ ، أَفْضَلَ ما جَزىٰ نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ* *اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدِ* *أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلىٰ إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ* *إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ.* ترجمه یا زیارت حضرت رسول اکرم به فارسی 👇 شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست، یکتاست و شریکی ندارد و گواهی می‌دهم که تو فرستاده اویی و تویی محمّد فرزند عبدالله و شهادت می‌دهم که تو پیام‌های پروردگارت را به مردم رساندی و برای امّتت خیرخواهی نمودی و در راه خدا با حکمت و اندرز پسندیده کوشیدی و آنچه را از حق بر عهده‌ی تو بود ادا کردی و همانا تو به مردمان مؤمن مهربانی نمودی و بر کافران سخت گرفتی و خدا را با خلوص کامل تا رسیدن مرگ بندگی کردی، پس خداوند تو را به شریف‌ترین مقام اهل کرامت نائل گرداند؛ سپاس خدای را که ما را به وسیله تو از شرک و گمراهی رهانید؛ خدایا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و درود خود و فرشتگان و پیامبران و فرستادگان و بندگان شایسته‌ات و همه اهل آسمان‌ها و زمین‌ها و هر آنکه از پیشینیان و آیندگان تسبیح تو گوید
آن دم که حــــق جمله عالـــــــم آفریـد صدایی از حـق برگوش عـرشیان رسید گفت حـــق این ذکــــر را دائم بگوئید صلوات بر محمد و آل محمد شد پدید ‍ شروع هفته تون را معطر کنید🌸 نفستون رو خوشبو کنید🌸🍃 به ذکر صلوات بر محمد وآل محمد برای امروزتون برکتی عظیم 🌸🍃 ومعجزه هایی بی بدیل آرزومندم🤲 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ (ای پیغمبر) از تو فتوا خواهند، بگو: خدا چنین فتوا می‌دهد. ✍🏻 نکته جالب در این بخش از آیه ۱- وظيفه‌ى مردم، براى يادگيرى مسائل و احكام دينى، رجوع به رهبران دينى است. «يَسْتَفْتُونَكَ» ۲- وقتی از پیامبر خدا مساله شرعی پرسیدند ایشان به مردم تاکید می کردند این دستور خداست و نه چیزی نیست از خودم درآورده باشم. ۳- امروزه آنچه به جامعه به خصوص جوانان القاء می کنند این که مسائل شرعی را آخوندها از خودشان در آورده اند و با این طرفند مردم را از احکام متعالیه اسلام دور می کنند این درحالیست که هیچ مرجعی حق ندارد از خودش حکم شرعی بتراشد و آنقدر هم تقوا دارند که آخرت خود را به باد ندهند بلکه آنچه مطرح می کنند بر اساس آیات، روایات و راه های دیگری که خودشان نشان داده اند است.
«پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: مَنْ فُتِحَ لَهُ بَابُ خَیْرٍ فَلْیَنْتَهِزْهُ فَاِِنَّهُ لایَدْرِی مَتَی یُغْلَقُ عَنْهُ؟ کسی که یک دری از خیر به رویش باز شد آن را غنیمت بشمارد زیرا نمی‌داند چه وقت به روی او بسته خواهد شد؟ 📚(بحار، ج ٧٧، ص ١٦٥) 📚 @HadithNegar
🔵 ذکر جهت گشایش کار بسته شده 🌺 نقل شده است جهت گشایش کارها چون شب شود هزار مرتبه ذکر زیر را بگوید کار بسته او گشوده گردد: 🔹 سُبْحانَ اللهِ الْمَلِکِ الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ 🔺 منزّه است خدای فرمانروای زنده ای که هرگز نمی میرد 📚 فرازی از دعای عشرات/ هزار و یک ختم ص ۲۴۳ ختم ۵۳۶ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸چرا زنانِ مُسَلمان موهاشون رو می‌پوشونن؟🤔 + چه قشنگ توضیح داد🧡🍃 http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
تمام شهر فراموش کرده نامت را چقدر معصیتم تلخ کرده کامت را برای اینکه بدانم مصیبتت شده ام بیا نشان بده اشک ِ غروب و شامت را تو از تبار علی؛ ما قبیله ی کوفی نمیدهیم جواب ِ تو و سلامت را چه غافلانه هنوز هم ندیده میگیریم تمام ِ درد تو را، غصه ی تمامت را کجاست غیرت مردان، چه افتخارِ بدی حراج کرده زنان را و قدّ و قامت را زنان ِ امّت جدّت چه بی حجاب شدند خدا بخیر کند محشر و قیامت را دعا بکن ننشیند به سفره نان ِ حرام که تربیت بکند منکر امامت را بگیر دست مرا تا نیفتم از چشمت نگیر از دل من لذّت ِ اقامت را کجاست خیمه ی سبزت؟ چرا نمیبینم چرا چرا نشناختم تو و مقامت را چه میشود که ببینم تو را کنار خودم به گوش جان بسپارم گل ِ کلامت را خیال ِ توبه شکستن ندارم آقاجان درست می شوم و رد نکن غلامت را حق داری اگر نیایی ای حضرت عشق هرگز به غم تو این جوان پیر نشد😔 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم مهدی عزیزی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
❇️ آغاز عملیات ثبت پلاک خودرو های متخلف و عملیات تذکر لسانی تاریخ شروع: 26 فروردین 1402 از ساعت 6:00 مومنین سلام ضمن تشکر از همکاری شما در سامانه مردم رسی در بخش ثبت تخلفات خودرویی و تذکرات لسانی به اطلاع می رساند از تاریخ ۲۶ ام لغایت ۲۹ عملیات منسجمی طراحی کرده ایم، که از شما عزیز همراه درخواست داریم در این عملیات مردمی به صورت ویژه نقش آفرینی کنید : ۱- نحوه ارسال گزارش تخلفات خودرویی (کشف حجاب ، سگ گردانی، آلودگی صوتی ، روزه خواری، مزاحمت نوامیس و...) به این شرح می باشد نوع تخلف : پلاک خودرو: نوع خودرو : رنگ خودرو : تاریخ وقوع تخلف : ساعت دقیق وقوع تخلف: استان : شهرستان : محل تخلف : ارسال تصویر خودرو متخلف در صورت امکان: ۲- آغاز عملیات تذکر لسانی به عنوان وظیفه همگانی و مسلمانی شیوه بگو و بگذر بدون ایجاد تنش و پاسخگویی به طرف مقابل از روی خیرخواهی و مصلحت اندیشی جامعه نه از روی خدای نکرده بغض و کینه بعد از تذکر لسانی به ما هم بگید چیکار کردید ۳- شیوه ارسال گزارشات از طریق شماره پیام 10004996 آدرس اینترنتی UU1.ir در پیامرسان ایتا @IR10004996 سامانه هوشمند نظارت مردمی، مردم رسی 📩 10004996 🌐 UU1.IR 📮 @IR10004996 https://eitaa.com/mardomrasi
14.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ببینید تأثیر مستقیم حرف یک مسئول بر کف جامعه/ این تأثیر کلام است عمل که هیچ... 🔻 خاک‌برسر آن مسئولی که صندلی را غصب کرده و حکمرانی دینی را به بهانه‌های واهی رها می‌کند. أمير المؤمنين علي عليه السلام در خطبه ٢١٠ نهج البلاغة: (وَ إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا، إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ) "مردم نیز (غالباً) همراه سلاطین و دنیا هستند مگر کسى که خداوند او را لغزش بازداشته است" @tore_sina https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴صحبت‌های حاج سعید حدادیان روی آنتن شبکه سه 🔹ما قرآن را روی سر می‌گیریم، نمی‌توانیم حکم قرآن را زیر پا بگذاریم. 🔹بعضی از افراد در صحبت‌‌ها رویه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را در پیش نمی‌گیرند و دنبال فالوور هستند 👤 آنتی صهیون: حاج سعید به نکته مهمی اشاره می کند و نشان می‌دهد چرا عده ای از خواص دغدغه دارند و عده ای از مسئولین و خواص و... نه! می‌گوید ما که خانواده مان چادری است و (پایبند حجاب ایم) ... ریشه بی‌خیالی، سکوت و یا همراهی برخی خواص با بی‌حجابی را در خانواده و درون آنها و میزان پایبندی واقعی (و نه ظاهری) آنها به اسلام و احکام الهی باید جستجو کرد! @madare0120
🍁لطفِ خدا🍁
❇️ آغاز عملیات ثبت پلاک خودرو های متخلف و عملیات تذکر لسانی تاریخ شروع: 26 فروردین 1402 از ساعت 6
خبر فوری ❌ عزیزانی که پسر مجرد داشته و قصد ازدواج دارند مواظب باشند🍎 از امروز، قبل از هر اقدام حتماً کدملی عروس خانم را جهت استخراج خلافی استعلام کنند... چون از امروز خانم های بی‌حجاب یا بدحجاب توسط نیروی انتظامی جریمه شده و مبلغ جریمه در حساب خلافی آنها ثبت خواهد شد... 🤩 حواستان باشد کلاه سرتان نرود یهو دیدی عروس خانم بحدی جریمه داشت که وام ازداواج هم کفایت آن را نکرد.😵 در ضمن تا خلافی عروس خانم صفر نشود محضر هم سند ( عقد ) نخواهد زد😁 @hamsardarl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا فضای مجازیه هرچیزی رو باورنکن تغییر چهره تغییر دکور همه چیز با هوش مصنوعی ممکن هست. مثل فیلم فیک تولید پنتاگون درباره استفاده از آمبولانس توسط نیروهای امنیتی در اغتشاشات که کلا دروغ و تولیدی هوش مصنوعی بود.