eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
498 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
7هزار ویدیو
70 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در خانواده زن باید محترم شمرده شود... 💎در اینصورت نیمی از مشکلات جامعه حل میشود 🎙 رهبری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود میان شعله🔥🔥🔥 دعایش بود... بسیـــــــار زیبا، حتما تا آخر گوش بدین 🥀 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💟رمان جدید، جلد سوم رمان 💚اسم رمان: ✓جلد سوم؛ 🤍نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽ ⵿〬🇮🇷⸽ ⵿〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ ••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین..•• •°•رمان جذاب و عاشقانه شهدایی •°•جلد سوم ؛ •°•قسمت ۱ و ۲ ✓مقدمه: در دنیای امروز که رسانه‌ها فعالیت چشمگیری دارند و دولت مردان غرب با راه‌اندازی جنگ رسانه‌ای، به مقابله با ایمان و اعتقاد ما برخاسته‌اند و داشتن حجاب را محدودیت نشان میدهند و مد و مدرنیته را در برهنگی نشان میدهند، قلم‌ها را به صدا درمی‌آوریم تا شاید از جمله‌ی یاوران سربازان منجی موعود باشیم. ❤️رهبر انقلاب: اگر همسران جوانی که شوهران فداکار و جوانمردشان به میدانهای نبرد رفته بودند،به بهانه‌ی داشتن فرزندان، زبان شکوه باز میکردند، باب شهادت و مجاهدت بسته میشد. شما به گردن این انقلاب و این کشور و این ملت و تاریخ ما حق دارید.۱۳۸۰/۱۱/۲ ✍️بسم الله الرحمن الرحیم آخرین گل را پرپر کرد و بر مزار تازه و بدون سنگ قبر ریخت. زینب سادات اشک‌هایش را با پر چادرش پاک کرد؛ به مادرش نگاه کرد که هنوز ساقه‌ی خالی از گلبرگ را نگاه میکرد. _مامان، بریم دیگه؛ همه رفتن. آیه نفس عمیقی کشید و نگاهش را به دخترک نوجوانش انداخت و او که توجه مادرش را به خود جلب کرده بود، ادامه داد: _ایلیا تنهاست. او نگاهی به دور و برش انداخت: _بریم سر خاک بابات، بعد میریم. زینب بعد از چند روز لبخند زد: _آره، کلی حرف با بابا مهدی دارم. آیه بوسه‌ای بر ترمه‌ی روی مزار زد و دختر هم مانند مادر، خاک را بوسید. آیه که برمیخاست زیر لب زمزمه کرد: _گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است! زینب کنار مادر آمد، دستش را گرفت: _دلم براش تنگ شده. آیه فشار ملایمی به دستهای دخترکش آورد: _منم دلم تنگ شده؛ باید بریم. _الان کجا میریم. خونه‌ی بابا حاجی؟ ِ_آره دیگه؛ مگه دلت شور ایلیا رو نمیزد؟ زینب سادات اخم کرد: _نخیرم. کی دلش واسه اون نق‌نقو شور میزنه. خرس گنده است دیگه! دل شور زدن نداره. آیه نگاه به خاک سید مهدی دوخت... " یار سفر کرده مرا یادت هست؟ نکند آنجا دور و برت را شلوغ کرده و مرا از یاد برده‌ای؟ مهمانت را دیدی؟ به استقبالش رفتی؟ آیه بانوی تو این روزها درد روی درد دارد. آیه بانوی تو این روزها دلتنگ است. آیه بانوی تو این روزها جانان است... حواست هست؟ به آیه‌ات، به زینبت، به همه‌ی آنها که به تو چشم دوخته‌اند، حواست هست؟ " زینب بوسه‌ای بر سنگ قبر پدر زد. تمام سهم دختری‌اش از پدر را با همین بوسه‌ها به یاد داشت. تمام بی‌پدری‌هایش را لبخند کرد و به صورت مادر پاشید: _دلم برای بابا مهدی تنگ شده بود! آیه لبخند زد...مادر که باشی، عاشقانه‌های پدر دختری را خوب حس میکنی و دوست میداری! _زودتر حرفاتو با بابات بزن باید بریم عزیزم! و او شروع به حرف زدن کرد... برای حرف زدن با پدر به هیچ چیز جز پدر فکر نمیکرد. برای پدر از همه‌ی روزهایش گفت و گفت و گفت.... ************* کلید را به دست گرفت و در را باز کرد. از صدای باز شدن ایلیا به سمتش آمد: _چقدر دیر کردی مامان. بابا حاجی، چندبار زنگ زد که بیاد دنبالمون، گفتم قراره بیایید خونه. دستی روی سر پسرکش کشید _سلام یادت رفت؟ ایلیا نیش تا بناگوش در رفته‌اش را نمایش داد: _سلام. زینب سادات گفت: _کی میخوای یاد بگیری برادر جان؟ _هر وقت تو یاد گرفتی! زینب اخم کرد: _من از تو بزرگترم؛ تو باید به من سلام کنی! ایلیا خواست حرفی بزند اما صدایی هر دو را ساکت کرد: _باز شروع کردین شما دوتا؟ زینب خندان به سمت ارمیا رفت: _ببینش بابا! ارمیا صورت دخترکش را بوسید: _به خواهرت احترام بذار ایلیا! ایلیا به آیه نگاه کرد. دست مادر به سمت او دراز شد و دست‌های پسر تازه جوش بلوغ زدهاش را گرفت. او را بوسید و به جانب‌داری از او گفت: _انگار یادتون رفته که پیامبر همیشه اول سلام میکرد! از این به بعد شصت و نه تا ثواب مال من و پسرم، اون یه دونه‌ش مال شما پدر و دختر! زینب سادات دست‌هایش را به هم کوبید: _دو به دو مساوی شدیم. بعد پشت سر ارمیا قرار گرفت، دستش را پشت ویلچر او گذاشت: _بیا بریم به بابا کمک کنیم حاضر شه؛ دیره، عمو محمد ناراحت میشه. ارمیا نگاه غمگین آیه را شکار کرد.... " غصه داری جانانم؟! غصه‌هایت را بر جان من بیاویز و سبکبال بخند... بال پروازم!میدانم زمین‌گیرت کرده‌ام! " آیه روی مبل نشست. چقدر آن روزها دور به نظر میرسید. روزهای جدالش با ارمیا، روزهای دلواپسی، روزهای بیقراری و ندانم‌ها. چه شد که روزگار اینگونه شد؟ ارمیایی که با همه‌ی عشق و آرزوهایش، با همه‌ی رضا بودن‌هایش، با همه‌ی ارمیا بودنش قصد کرد. آیه‌ای که باز هم،.... •°•ادامه دارد...... •°•نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽ ⵿〬🇮🇷⸽ ⵿〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ ••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین..•• •°•رمان جذاب و عاشقانه شهدایی •°•جلد سوم ؛ •°•قسمت ۳ و ۴ آیه‌ای که باز هم، درد ، همخانه‌ی دلش شد. ارمیا و شرمندگی‌هایش... آیه و شکرگزاری‌هایش از بودن او... دستی روی شانهاش قرار گرفت. آیه هشیار شد... چشم باز کرد. چطور صدای حرکت ویلچر را متوجه نشده بود؟ ارمیا کنارش بود. _به بچه‌ها گفتم چند دقیقه تو اتاق بمونن. ببخش امروز کنارت نبودم؛ قرار بود تکیه‌گاهت باشم، اما الان یه بار روی شونه‌هات شدم. بازم تنها موندی! آیه دست‌های او را گرفت: _اینجوری نگو... خدا رو شکر که هستی!همین که میدونم یه نفر اینجا منتظر منه خداروشکر! اگه تو هم میرفتی... اصلا نمیخوام به نبودنت فکر کنم. +اذیت شدی؟! _مردم همیشه حرف میزنن. من و تو براشون قدیمی نمیشیم. +سوژه‌ی این‌بارشون چی بود؟ نبودن من؟ آیه لبخند خسته‌ای زد و سرش را به تایید تکان داد: _میگفتن گذاشتمت آسایشگاه؛تازه... انگار خواستگارم دارم! ارمیا اخم کرد: _خواستگار؟! آیه بلند خندید: _اخم نکن؛ دوست ندارم اخم کنیا! شده میخوام شوهر کنم، تو رو گذاشتم آسایشگاه، ایلیا هم قهر کرده و از خونه زده بیرون. شاهدشونم اینه که بعد از سیدمهدی با تو ازدواج کردم. ارمیا لبخندی به صورت جانانش زد: _پس پاشو منو از آسایشگاه ببر بیرون ببینم چه خبره. بعد صدایش را بلند کرد: _بچه‌ها بیایید بریم. زینب سادات سرش را از لای در اتاق داخل آورد: _دل و قلوه دادناتون تموم شد؟ آیه گفت: _دعواهای تو با ایلیا تموم شد؟ زینب از اتاق خارج شد و لب ور چید: _نخیر؛ این پسر شما لوسه! ایلیا که پشت سر زینب از اتاق بیرون آمده بود، گفت: _توئم قلدری! مهدی همه‌ش میگه وقتی بچه بودید به زور آبنباتاشو میگرفتی! زینب پشت چشمی برای برادرش نازک کرد: _اینا از زرنگیمه! ایلیا خواست حرفش را بی‌جواب نگذارد، اما مجبور به سکوت شد، چون آیه گفت: _بجنبید دیر شد! تو راه انقدر ادامه بدید تا خسته شید! کمک کنید بابا رو ببریم سوار ماشین کنیم! ***************** آیه ماشین را سر کوچه پارک کرد. زینب سادات و ایلیا از ماشین پیاده شدند. آیه چشم به ارمیا دوخت. این روزها ضعیف تر از همیشه شده بود. دیگر از آن هیکل ورزیده چیزی نمانده بود. دلش غم داشت.اندازه تمام نداشته های ارمیایش غم داشت. ارمیا: _غم چشمات برای چیه؟ آیه: _برای تمام چیزایی که از دست دادم! ارمیا: _منم جزء اونام؟ آیه: _تو جزء اونایی هستن که برام موندن! ایلیا ضربه ای به شیشه زد. ارمیا در را باز کرد و به کمک پسر و دخترش روی صندلی چرخدار نشست، آیه و زینب در دو طرفش و ایلیا پشت سر، صندلی را هُل میداد. حاج علی در کنار سیدمحمد ایستاده بود. هوا گرگ و میش بود. حاج علی چشمش به ارمیا و آیه افتاد. دستش را روی شانه سیدمحمد گذاشت و آنها را نشانش داد.هر دو به سمتشان رفتند. سیدمحمد مقابل ارمیا روی زمین نشست. اشک چشمانش را پر کرد: _مادرم رفت ارمیا! سرش را روی پاهای برادرانه ی ارمیا گذاشت، و هق هق کرد. ارمیا هم اشک چشمانش روان شد. آیه رو برگرداند و گریه‌ی بی‌صدایش فقط تکان خوردن شانه هایش را گواه داشت. زینب سادات به آغوش حاج علی رفت و ایلیا بغضش را مردانه نگه داشت. ارمیا نفس گرفت، شانه های سیدمحمد را دست کشید: _باورم نمیشه رفته! باورم نمیشه بازم بی‌مادر شدم. برادارانه برای مادر اشک ریختند. کمی که سبک شدند سیدمحمد گفت: _عمو اومده! این خبر اخم را مهمان چشمان خیس آیه کرد: _بعد از این همه سال؟ سیدمحمد: _بازم مثل همون وقت‌ها طلب کار و با توپ پر اومده! ارمیا دست آیه را گرفت: _قدم سرچشم. چرا شما دو تا اینجوری میکنید؟ حاج علی: _بالاخره زن برادرش از دنیا رفته. نمیشد راهش نداد که!بی‌احترامی نکنید بهش! آیه: _بعد از اون روز تو مسجد که معرکه گرفت... حاج علی حرف آیه را برید: _خیلی سال از اون روزها گذشته. خیلی چیزا عوض شده. آیه به یاد آورد.... (سیدمحمد: _وسط مسجد جای این حرفا نیست! عمو: _چرا؟ از خونه‌ی خدا خجالت میکشی؟ حاج علی: _مردم دارن تماشا میکنن! حرمت این شهید رو نگهدارید. عمو: _شما دخالت نکن حاجی! شما خودت ته بی‌غیرتی هستی! سید محمد: _بس کن عمو! آیه خانوم زن‌داداشم بوده و هنوزم زنداداشمه... تا عمر دارم و عمر داره زنِ داداشم میمونه! با غریبه هم ازدواج نکرده، ارمیا برادر منه، از شما و پسرات به من نزدیکتره! عمو: اینجوری غیرتتو خواب کردی؟ سید محمد: _بعضی چیزا گفتنی نیست! عمو: _همه چیز گفتنیه؛ بگو چرا آبروی خانواده ما رو...... •°•ادامه دارد...... •°•نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ‏شروع صبحمان را پُر برکت می کنیم🌺🌿 به ذکر نام الله تعالی الهی پيوند می زنم روحم را به روحت، قلبم را به قلبت و ذهنم را به ذهنت و هر لحظه از تو هدايت می طلبم... الهی گره می زنم تقديرم را به خواست و اراده ات و قدر می شناسم، تقدير الهی ام را..🌺🌿 با توکل به اسم اعظمت ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... ❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س) به قصد زيارت ارباب بی کفن : ❤السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع) ❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
ســــــلام، امید و پناه همه ❤ ‏خودت بخواه که این روزگار سر برسد دعای این همه چشم انتظار کافی نیست ! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
نازد بہ خودش خدا ڪه حیدر دارد💚 دریاے فضائلے مطهر دارد💚 همتاےعلےنخواهد آمد والله💚 صد بار اگر ڪـ🕋عبہ ترڪ بردارد💚 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🏴 ، حالِ ما مثلِ محرم می‌شود میهمان کاسه‌های چشم، زمزم می‌شود زیر سقفِ روضه‌ی مستورِ ناموس خدا هر کسی که مادرش زهراست، مَحرم می‌شود آبِ کوثر را به قوری‌های هیئت ریختند چای اینجا با دمِ سینه‌زنان دم می‌شود در عزای فاطمه، محجوبه‌های شهرمان چادری که روی سر دارند، پرچم می‌شود روضه‌ی مردانِ مشکی‌پوشِ مادر بی‌صداست «روضه‌خوانی» با زبان پیرهن هم می‌شود در نبردی که سلاحِ گریه می‌آید به کار ، جبهه‌ی خطّ مقدم می‌شود با بهانه بی‌بهانه اشک، می‌ریزیم ما با در و دیوار هم مقتل مجسم می‌شود😭 خم نیاوردیم، بر ابروی‌مان در مشکلات زیر بارِ روضه اما قدّمان خم می‌شود می‌شویم از داغِ مادر گریه گریه پیرتر مثل شمعی، قطره قطره عمرمان کم می‌شود اشک می‌ریزیم، شاید زخم او بهتر شود چون نمی‌دانیم، آیا اشک، مرهم می‌شود؟ غربتم با بودن زهرا نمی آمد به چشم روزگاری تکیه گاهی داشتم؛ یادش بخیر💔 🥀به یاد شهیدمدافع‌حرم مهدی حیدری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑 امام صادق علیه السلام : هر کس امام حسین علیه السلام را زیارت کند ، خداوند حاجتهایش را برآورده می کند و امور مهم دنیایش را کفایت میفرماید و به درستی که زیارت کربلا رزق بنده را زیاد می‌کند و آن چه برای زیارت هزینه کرده برمی‌گردد. _________ @sadeqiehmashhad
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔴 فضیلت عجیب یاری کردن امام زمان علیه‌ السلام 🔵 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: 🌕 من در روز قیامت چهار گروه را شفاعت میکنم اگر چه با گناهان اهل دنیا بیایند: 1⃣ کسی که فرزندانم را یاری کند. 2⃣ کسی که در هنگام سختی اموالش را به فرزندانم ببخشد. 3⃣ کسی که فرزندانم را با زبان و قلب دوست بدارد 4⃣ کسی که در برآورده کردن حاجات فرزندانم تلاش کند زمانی که آنان رانده و آواره شده اند. 📚 الوافی ج ۱ ص ۳۶۴ 🌕 این روایت در سه کتاب از چهار کتاب معتبر شیعه ذکر شده است: کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام 🔺 آیا پیامبر ما در این عصر فرزندی عظیم الشان تر و گرامی‌تر از مهدی علیه السلام دارد؟! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پایی که قطع نشد... نجات با تصور کنید روزانه چه تعداد پا قطع می‌شود و چه تأثیرات روحی وروانی به خود شخص و خانواده و اطرافیان وارد می‌شود... هزینه مالی جای خود... @Ostadkhosravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌اگه بهت بگن همین الان خونَت رو بفروش و پولش رو بده به بقیه بدون مکث انجام میدی؟! 🎙 استاد رائفی پور 🍃بسم رب الحسین اشفع صدر الحسین باالظهور الحجه🍃 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
استاد کشمیری اعتکاف رمضان ۱۴۴۴(1).mp3
33.1M
💠اثرات و بر زندگی انسان ها 🔸بررسی از نگاه و 🔸 🔹تفاوت محدوده عالم غیب و شهود برای حیوانات مختلف 🔹ما حتی آنچه میبینیم را به طور کامل ادراک نمیکنیم 🔹ابعاد نامرئی اشیاء و موجودات 🔹موثرات جاذب ملائکه و شیاطین 🔹پیش فرض های توهمی علوم تجربی 🔹معجزه الهی در کیفیت یخ 🔹اشتباهات دانشمندان گذشته 🔹حل مغالطه مقایسه و برهان 🔹کیفیت فشرده سازی jpg. 🔹نحوه ی کردن جدید 🔹جاسوسی عجیب 🔹 big_data# کجا استفاده میشود 🔹امان از فرکانس های نامرئی 🔹قابلیت کنترل از راه دور واکسن های و 🔹 ربات جراح 🔹پروژه 🔹خاطره ای از مالک 🔹واکنش پیامبر اکرم به روی لباس 🔹جنگ سایبرنتیک یعنی تغییر نامرئی ذهن 🔹چند مثال از تلفات جنگ سایبرنتیک 🔹 🔹اپلیکشین 🎙 حجت‌الاسلام مهندس شیخ عبدالرسول کشمیری 📆 ۲۸ /رمضان المبارک/۱۴۴۴ (رابط_عصبی_بی_سیم مغز و وکامپیوتر(BCI))+ سیستم های شناساییRFID و 5G+ شهرهای هوشمند+کنترل و هوش مصنوعی= تسخیر 🌐 عضویت در کانال مرکز مطالعات راهبردی نظم نوین جهانی(اندیشکده فرقان): @Andishkadeh_Forghan
🍁لطفِ خدا🍁
💠اثرات #ملائکه و #شیاطین بر زندگی انسان ها 🔸بررسی #ماوراء_الطبیعة از نگاه #سایبرنتیک و #هوش_مصنوعی
👆👆👆 یکم طولانیه اما به شنیدنش می ارزه حتما تا آخر گوش بدین خیلی خبرا هست که ما بی خبریم!!! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔵 ذکر جهت گشایش کار بسته شده 🌺 نقل شده است جهت گشایش کارها چون شب شود هزار مرتبه ذکر زیر را بگوید کار بسته او گشوده گردد: 🔹 سُبْحانَ اللهِ الْمَلِکِ الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ 🔺 منزّه است خدای فرمانروای زنده ای که هرگز نمی میرد 📚 فرازی از دعای عشرات/ هزار و یک ختم ص ۲۴۳ ختم ۵۳۶ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️ موج بازگشت به حجاب آن‌هایی که به انتهای آزادی رسیدند، غرق پوچی و افسردگی شدند! آن‌ها که دخل و خرجشان از آزادی بود، آن‌ها بیشتر لطمه دیدند و بیشتر به حجاب پناه آورد‌ند.. ما امروز شاهد نتایج تلخ آزادی زنان غرب هستیم، بانوان باید بدانند حجاب برای تمام زنان امنیت اجتماعی و آرامش به ارمغان می‌آورد..👌🏻 👆✍ این گونه است که عده ایی که سالها محجبه بوده اند، چادر و حیائشان با کوچکترین شبهه و فتنه و اغتشاشاتی به باد هوا می رود و برعکس عده ایی که سالها در منجلاب فساد و بی حیائی غوطه ور بوده اند، با کنکاشی در عمق دریای بی کران دین اسلام، برای همیشه را برمیگزینند و آن را به هیچ قیمتی از دست نمی دهند. به خدا پناه می بریم که دین و مذهب و ملزومات آن، لقلقه زبان و از روی احساسات و اجبار و شناسنامه و بدون آگاهی نباشد. ان شاء الله ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشتباهی که هر روز در وضو گرفتن داریم مرتکب می‌شیم! لطفا نشر دهیم و در ثوابش شریک شویم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔴 روایت روزنامه جوان از حجاب علیه : می خواهند با این عباهای راحت، چادر را از سر زنها بردارند! 🔹روزنامه جوان نوشت: انگار برنامه تغییر سبک زندگی زن ایرانی فقط برداشتن روسری از سر شل‌حجاب‌ها نیست، این بار قرار است چادر محجبه‌ها به عبا تبدیل شود! 🔹بازیگران اصلی این سناریو هم حجاب استایل‌ها و بلاگرهای حجاب هستند؛ گروه‌هایی که چند سالی می‌شود تغییرات عمیقی در حوزه حجاب و کالای حجاب ایجاد کرده‌اند و با طرح شعارهایی همچون حجاب فشن یا استایل حرفه‌ای برای چادری‌ها، حجاب را آنچنان پر زرق و برق کرده‌اند که از فلسفه اصلی خودش فاصله‌ای معنادار گرفته‌است. 🔹مخاطب اصلی آن‌ها زنان و دختران محجبه هستند و با روندی برنامه‌ریزی شده و خزنده ابتدا چادرهای پر زرق و برق و سایر کالاهای حجاب با حداکثر جلب‌توجه را طراحی کرده و حالا رفته‌رفته پوشش چادر را به سمت عبا برده‌اند. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🌹 ابراهـیم را دیدم که با عصـای زیر بغـل، در کوچه راه میرفت. چند دفعه ای به آسمـان نگاه کرد و سـرش را پایین انداخت.! 🔸 پرسیدم: «آقــا ابـرام! چـی شـده!؟» اول جواب نمیداد، اما با اصرار من گفت: «هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خــدا به ما مراجعه میکرد و هـر طـور شده مشکلش را حـل میکردیم. امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده؛ میترسم کـاری کرده باشم که خــدا توفیق خدمت را از من گـرفته باشد.» 📚 سـلام بـر ابـراهـیم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa