eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
490 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
69 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️ مسائل اقتصادی نباید به مسائل بیرون گره بخورد که چه کسی انتخاب می‌شود و چه کسی انتخاب نمی‌شود محسنی اژه‌ای، رئیس قوه قضاییه: 🔹اینکه بخواهیم فقط با نگاه به بیرون مسائل را حل کنیم، نمی‌شود. افرادی هم بودند که می‌خواستند مسائل داخلی را با نگاه به بیرون حل کنند اما وضعیت بدتر شد. 🔹برای خنثی کردن تحریم‌های ظالمانه نباید مسائل داخلی را به بیرون گره بزنیم. به ظرفیت‌های داخلی تکیه کنیم. 🔹هر وقت به داخل توجه کردیم جلو رفتیم. ما برای رفع هر مشکلی و خنثی کردن تحریم‌های ظالمانه اگر بخواهیم غلبه بر این‌ها را به مسائل بیرونی گره بزنیم عقب مانده‌ایم و فرصت‌ها را از دست داده‌ایم. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
. ♨️ جلسات دولت با لامپ خاموش و نور پنجره 🔹پزشکیان در جلسۀ رفع ناترازی‌های برقی: لامپ‌های سالن خاموش شده و از نور پنجره‌ها برای روشنایی بیشتر استفاده شود. اگر قرار به صرفه جویی است باید از خودمان شروع کنیم. ✍نه داداش من! این برگشت به عقب هست . سوخت نیروگاههامون که هنوز مازوت هست! از انرژی هسته ای هم که محرومیم! ساخت نیروگاههای جدید هم که به سرعت میسر نیست. اونها بر اساس معاهده پاریس (و تعهدی که داوطلبانه شماها دادید) ما رو منع کردن از ادامه فعالیتهای نیروگاهی از سوخت های فسیلی اما شما باید عاقل باشی و شرایط رو بسنجی و زیر بار تعهد صهیونیستی در این شرایط نری! اولا باید میدیدید سهم خودشون از باصطلاح گرم شدن کره زمین و آلودگی هوا و... چقدر هست و سهم ایران چقدر؟ دوم اینکه مدتهاست خودشون از سوخت هسته ای دارن استفاده میکنن و میدونن چنین امکانی برای ما میسر نیست چون خودشون تحریم‌مون کردن. سوم اینکه باید میفهمیدید که با اینکارشون میخوان ما رو به التماس بندازن تا وابسته تکنولوژی سوخت مثلا پاک یا سوخت سبز یا سوخت تجدیدپذیر اونها باشیم! بازم گول غربیها و صهیونیستها رو خوردید! اساسا ید طولایی در گول خوردن دارید. البته تصمیم زیرکانه دولت غربگرا بود چرا که در شرایطی که صحبت از پاسخ و وعده صادق ۳ بود ایجاد نارضایتی عمومی میتونه عامل بازدارنده باشه. خدا بگم‌چکارتون کنه اما ما هم بزرگ‌شدیم و دستتون رو خوب میخونیم🙂 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
. ♨️ ۹ و ۱۴ ماه حبس و جزای نقدی برای افترا زنندگان به آمنه سادات ذبیح‌پور 🔹آمنه سادات ذبیح پور در حساب ایکس خود تصویر حکم قضایی را منتشر کرد و نوشت که برای کسانی که چند ماه پیش به او افترا زده بودند، ۹ و ۱۴ ماه حبس و جزای نقدی تعیین شده است. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
قبلا به این ماجرا پرداختیم 👇این حکم این دنیاشون هست حساب اصلی تهمت زنندگان بماند برای قیامت.
♨️ماجرای تهمت به آمنه سادات ذبیح پور چه بود؟ 🔹سید علی اصغر حسینی که گفته می‌شود یکی از وکلای نزدیک به تیم احمدی نژاد بوده در واکنش به پست آمنه سادات ذبیح پور اتهامی را علیه وی زد. 🔹این افترا باعث شد تا نام روزبه جدید الاسلام، عکاس سابق نهاد ریاست جمهوری به میان بیایید. برخی کاربران مدعی شدند عکاس مدنظر در سفر نیویورک جدیدالاسلام است! 🔹روزبه جدیدالاسلام در توئیتی ضمن رد این اتهامات نوشت: تنها سفر خانم ذبیح پور ١٣٩١ و آخرین سفر من به نیویورک مهر ١٣٩٠ بود. وی در توئیتی دیگر نوشت: این کلاهبردار و شیاد در هیچ یک از سفرها همراه هیچ هیاتی حضور نداشته است. 🔹پیگیری‌ها از نهاد ریاست جمهوری نیز این حرف را تایید کرد و نام حسینی در هیچکدام از سفرهای خارجی رئیس جمهور دولت نهم و دهم دیده نمی‌شود. 🔹علی اصغر حسینی پس از جنجالی شدن موضوع توئیت خود را بدون هیچ توضیحی حذف کرد. آمنه سادات ذبیح پور نیز در یک توئیت اعلام کرد از علی اصغر حسینی شکایت کرده است. 📌 خبر فوری سراسری @fori_sarasari
♨️گاهی انسانها از خوک هم پست تر میشن و برای رسیدن به اهداف شوم و ذلیلانه خودشون بدون توجه به حرمت آبروی دیگران، دست به هر تهمت و غیبتی میزنن انگار به آخرت و شب اول قبر هیچ اعتقادی ندارن ! «پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: مَرَرْتُ لَیلَةَ أُسْرِیَ بِی عَلَی قَوْمٍ یخْمِشُونَ وُجُوهَهُمْ بِأَظَفِارِهِمْ. فَقُلْتُ یا جَبْرائِیلُ مَنْ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ هَؤُلَاءِالَّذِینَ یغْتَابُونَ النَّاسَ وَیقَعُونَ فِی‌اَعْراضِهِم. در شب معراج برقومی گذر كردم كه با ناخن‌های خود صورت‌هایشان را می‌خراشیدند. از جبرائیل حال آنها را جویا شدم، گفت: اینان كسانی هستند كه غیبت مردم را می‌كردند و حیثیت و آبروی آنها را لكّه‌دار می‌ساختند. (مستدرك، ج ٩، ص ١١٩) 📌 خبر فوری سراسری @fori_sarasari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─ ❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه ❄️ 🍂قسمت ۶۹ و ۷۰ انگار داشت با میهمانی که تازه از راه رسیده بود سلام علیک میکرد.شناختن صدای میهمان جدید خیلی سخت نبود. برای لحظه‌ای احساس کرد پاهایش به زمین چسبیده.کمی سرش را چرخاند نیم‌نگاهی کرد. بله، خودش بود، استاد مزاحم! خوشبختانه با پوشیه‌ای که زده بود قابل شناسایی نبود.نفس راحتی کشید و خواست برود که پدر صدایش زد: -راحله خانم؟ بابا؟ گوشهایش کیپ شد.آخر پدرجان این چه وقت صدا زدن بود؟ میشد خودش را به نشنیدن بزند اما بی‌ادبی بود و شرم میکرد از این بی‌ادبی . با اکراه برگشت.پدر به سمتش آمد. خوشبختانه آنقدر دور بود که بتواند خودش را به ندیدن استاد بزند..که البته با آن سبد گل در دستش،دم‌در ایستاده بود و هاج و واج اطراف را نگاه میکند. وقتی حاج اقا دخترش را صدا زده بود، سیاوش خوشحال اطراف را نگاه کرده بود تا شاید بتواند راحله را بیابد اما با دیدن کسی که اقای شکیبا به سمتش میرفت مات ماند..این دیگر چه مدلی بود؟ تا به حال این حجم از و را!آنقدر چشم و گوش بسته نبود که نفهمد راحله برای چه پوشیه بسته و همین شاید ناخوداگاه لبخندی شد بر لبانش. شاید اگر بار اول بود که راحله را میدید همچین حرکتی را خشک مقدس بازی میخواند اما او را میشناخت.او تنها ظاهر دین را نداشت.اخلاقش هم دینی بود. راحله ثابت کرده بود که میداند هرچیزی جایی دارد. سیاوش دیده بود این دختر در جمع دوستانش چقدر شاد و پر انرژی ست و در مقابل پسرها چقدر جدی و آرام.دیده بود طرز متفاوت رفتار راحله با نامزدش را که بخاطر محرم بودن فرق میکرد برایش با سایر مردها.بسته نیست، عقب مانده نیست، تنها حریمی دارد که به همه یاد میدهد عقل و درایت و اخلاقم را بسنجید نه زیبایی و جاذبه زنانه و ظاهری ام را. و این برای سیاوش چهره ای متفاوت از یک دختر محجبه بود. برخلاف راحله که فکر میکرد این احساس زودگذر و موقتی‌ست، سیاوش میدانست این دختر را شناخته است که عاشقش شده.او جمعی از خوبیها بود.برای همین امشب، وقتی این ظاهر را دید چشمانش برقی زد و لبخندی دلنشین روی لبش نشست.پدر که صحبتش با راحله تمام شده بود به طرف سیاوش آمد و آن برق چشم ها از دیدش پنهان نماند. اشتباه نکرده بود. با خوشرویی مهمان جوان را که سعی میکرد نگاهش را کج کند تا مبادا لو برود به داخل تالار راهنمایی کرد.خوشبختانه آن شب دیگر دیداری رخ نداد و راحله توانست با خیال راحت به جشنش برسد. کم‌کم داشت خاطرات بد از ذهنش پاک میشد. دروغ چرا؟وقتی خواهرش و" آقا حامد جانش" (لفظی که معصومه برای توصیف همسرش جلوی خواهرش به کار میبرد) را میدید که یک عشق چقدر خوب است.او ذاتا آدم سازگاری بود.قرار نیست در این دنیا بدون مشکل باشیم.چرا که "خلق الانسان فی کبد.(آیه۴ سوره مبارکه بلد)" وقتی تو وظیفه‌ات را طبق خواست او انجام دهی زندگی درهرحالی زیبا خواهد بود.و خواهی رسید به آن "ما رایت الا جمیلا!" راحله هم این روزها آرام بود چون او آنقدر آرام و شاکر بود، طبق سنت " لئن شکرتم، لازیدنکم..(آیه ۷ سوره مبارکه ابراهیم)". آن شب خانه خاله مهمان بودند.سر سفره بود که تلفن پدر زنگ خورد.راحله احساس کرد با دیدن شماره، لبخندی روی لب پدر نشست و برخلاف عادت همیشگی‌اش که سر سفره، به حرمت سفره جواب گوشی را نمیداد این بار با عذرخواهی جمع را ترک کرد. لابد کاری ضروری بوده. آخرشب، وقتی برمیگشتند، شیما از خستگی خوابش برده بود. معصومه هم با همسرش رفته بود تا شب را خانه دایی بماند. پدر در آینه نگاهی به عقب انداخت و پرسید: -شیما خوابه؟ -بله بابایی پدر حس کرد فرصت خوبیست.نگاهی به همسرش کرد و وقتی مادر چشمهایش را به نشانه تایید بست گفت: -راحله جان بابا، آخر هفته قراره خواستگار بیاد برات. هرچند تا حالا اینجور خبرهارو مادرت بهت داده اما این بار خودم گفتم چون میخوام بهت بگم روی این‌ خواستگارت حتما فکر کن. سرسری ردش نکن. درسته که این مدت سر اون قضیه اذیت شدی اما اخرش که چی؟ میدونم اینقدر عاقل هستی که فکر نکنی من و مادرت میخوایم از خونه بیرونت کنیم. این خواستگار با اونایی که تا حالا دیدی فرق داره. دوست دارم که جدی بهش فکر کنی و منطقی تصمیم بگیری. راحله از این مدل حجب‌وحیاهای نادرست که مانع میشد دختر حرفش را به پدرش بزند در میان نبود.اگر حس نیاز دختری به جنس مخالف را پدرش تامین نکند،اگر قربان صدقه را از زبان و با صدای مردانه پدرش نشنود فردا با اولین صدای مردانه‌ای که قربانش برود سر خواهد چرخاند. بله، او عاقل بود، آنقدر عاقل بود که بداند پدرش لابد صلاحی میداند که این حرف را میزند. با خودش فکر کرد لابد یکی از همان دوستان و آشنایان خاص پدر است و برای پدر مهم است... 🍂ادامه دارد.... به قلم ✍؛ میم مشکات ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─ ❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه ❄️ 🍂قسمت ۷۱ و ۷۲ پس به رسم حجب و حیای میراث اخلاقی،چشم به خیابان دوخت و چشمی گفت.چه مهمانهای مضحک و بی‌فکری. آخر آدم شب قبل از سیزده‌به‌در میرود خواستگاری؟! اینها دیگر کی بودند.خوبی‌اش این بود که قرار را برای عصر گذاشته بودند. مراسم خواستگاری هم که معمولا زیاد طول نمیکشد. برای همین راحله با خودش فکر کرد اشکالی ندارد، زود میروند و خودش میماند و خانواده و تدارک سیزده به در! عقربه‌ها ساعت۵ را نشان دادند که زنگ در به صدا درآمد. چه سر وقت!مهمانها آمدند.راحله در هال مانده بود.صداها را واضح میشنید.اما هرچه گوش داد صدای زنانه‌ای نشنید.یعنی چه؟ به محض اینکه مهمانها با بفرما بفرما نشستند معصومه خودش را از پذیرایی به هال رساند و با حالتی که مخلوطی از تعجب و ذوق بود در گوش خواهرش شروع کرد به گزارش دادن: -وااای راحله! چه خواستگاریه! بابا حق داشت بهت اولتیماتوم بده! بعد خندید و با عشوه‌ای ساختگی ادامه داد: -البته به پای"اقا حامد جان"خودم که نمیرسه! راحله خنده اش را خورد تا مبادا صدایش بیرون برود. سقلمه ای به خواهرش زد و گفت: -کوفت معصومه هم ریز خندید و بعد درحالیکه ابروهایش را بالا میبرد گفت: -ولی یجوریه! شبیه ماها نیست. یعنی شبیه بقیه خواستگارات نیست راحله متعجب پرسید: -مگه چجوریه؟ -بهش نمیاد مذهبی باشه. البته از رو قیافه نمیشه قضاوت کرد.ولی خب طرف عین بابا حساسه به لباساش.تازه کراواتم داره.باباشم که از این پیرمردای دستمال گردنیه! شاید اگر راحله کمی فکر میکرد این خصوصیات برایش آشنا به نظر می‌آمد اما او حتی تصورش را هم نمیکرد که ممکن است چه کسی آن طرف دیوار هال، در پذیرایی،به عنوان خواستگار نشسته باشد. تنها چیزی که فکرش را مشغول میکرداین بود که چرا پدر روی همچین آدمی اینقدر حساس شده بود. مادرش صدایش زد و او بلند شد تا بیرون برود.چادرش را صاف کرد و بعد از هال بیرون رفت.روی اولین مبل پدر و مادر نشسته بودند. نگاهی بهشان کرد و لبخندی زد.بعد چشمش را چرخاند روی مهمانها تا سلام علیک کند. رو به پدر داماد خواست سلام کند که..لبخند روی لبش وا رفت. باورش نمیشد.دکتر پارسا؟ این اینجا چه میکرد؟ خواستگار محبوب پدر اقای دکتر بود؟ نگاهش را به چهره پدر داماد دوخت.چقدر قیافه اش آشناست...پدر که فهمیده بود راحله شوکه شده با مهربانی گفت: -نمیخوای سلام کنی بابا؟ راحله باصدایی که از ته چاه درمی‌آمد سلامی کرد و روی مبل نزدیکش نشست. سرش داغ شده بود و دستهایش یخ!خواب میدید؟ شوخی بود؟ نگاهی به پدر انداخت.چهره‌اش آرام بود.مادرش هم که کنار پدر نشسته بود همانطور ارام بود و البته کمی نگران. صدای پدر دکتر باعث شد دوباره به سمتش بچرخد. اقای پارسای بزرگ با خنده گفت: -منو یادت میاد دخترم؟ راحله هر چه تلاش کرد چیزی به ذهنش نرسید اما میدانست این مرد را جایی دیده: -چهره تون اشنا به نظر میاد اما نمیدونم کجا دیدمتون. پدر قهقه‌ای زد و گفت: - اون روز،توی کلاس،من راجع به استادتون سوال کردم! راحله که کم‌کم یادش آمد چشمهایش گرد شد: -بله.بله..اما شما که... بقیه حرفش را خورد چون یادش آمد چه تعریف بلند بالایی راجع به دکتر کرده بود. لابد پدر هم با کلی آب و تاب آن تعریف را کف دست پسرش گذاشته که پسرجان اینقدر بااعتماد به نفس به خواستگاری امده است! سیاوش که منظور این دو نفر را نفهمیده بود متعجب رو به پدرش گفت: -شما دو نفر قبلا همو دیدین؟ و بعد یکدفعه یادش آمد به صحنه آن روز بعد از کلاس،که دیده بود پدرش با خانم شکیبا حرف میزدند اما پدر نگفته بود که چه حرفی زده‌اند.راحله سعی کرد ادب را به جا بیاورد برای همین گفت: -من نمیدونستم شما پدر استاد هستید. حال شما خوبه؟خوش آمدین. پدر گفت: -ممنون دخترم. وقتی سیاوش گفت بریم خواستگاری اصلا فکر نمیکردم بیایم اینجا. البته الان فکر میکنم با اون نظری که شما راجع به سیاوش من داشتین دیگه ما بله رو گرفتیم. و خندید.راحله سرخ شد و چشمان سیاوش برق زد.پدر هم لبخندی زد و میوه را تعارف کرد.راحله حرصش درآمده بود. چرا پدر و مادرش اینقدر خونسرد بودند.پدرش چرا اینجور گرم گرفته بود. مادر رفت تا چایی را بیاورد و پدر سیاوش گفت: - من اصلا فکر نمیکردم سیاوش با این تیپ و قیافه یه همچین دختری رو بپسنده.ولی معلومه طبع خدا بیامرزش رو داره. راحله نگاهی به استاد کرد.خدا بیامرز؟پس یعنی استاد،مادرش فوت کرده بود. سیاوش که نگاه راحله را دید لبخندی زد. راحله تعجب کرد و رو برگرداند.در همین حین مادر چایی را اورد و وقتی مهمانها هرکدام برداشتند پدر سیاوش گفت: -میدونم که جلسه اول خواستگاری رسم نیست دختر و پسر باهم صحبت کنن اما خب این دونفرهمدیگه رو تاحدی میشناسن، البته تا حدی که چه عرض کنم،پسر ما که... 🍂ادامه دارد.... به قلم ✍؛ میم مشکات ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 می خواستی رعد صدای ما... تو گوش دنیا تا ابد باشه... 🔸از ابرهه چیزی نمی‌مونه... وقتی که سجیل از زمین پاشه... 💢امروز سالروز عروج بزرگ‌مردی است که امنیت امروز ما مرهون تلاش های بی وقفه‌ی اوست؛ او که گفت بر سنگ مزارم بنویسید: « اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند.». ✨به امید اینکه بزودی آرزوی او را محقق سازیم... ✨۲۱ آبان، سالروز شهادت پدرموشکی ایران، سردار شهید حاج حسن طهرانی مقدم را با ذکر صلوات و هدیه به این شهید عزیز گرامی می‌داریم. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
یک ایران مدیون توست❤️🇮🇷
📸 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد... ۲۱ آبان سالروز شهادت سرباز لشکر صاحب الزمان(عج): 🌷شهید مدافع حرم احمد اعطایی 🌷شهید مدافع حرم مسعود عسگری 🌷شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری 🌷شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی 🌹شهید حسن تهرانی مقدم ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
پیش‌بینی این روزها با پیوستن به توافق‌نامه پاریس 🔻 بازنشر توئیت ۲۵دی ۱۳۹۹ _ حجت‌‌ الاسلام راجی @soada_ir
اگه برقا قطع شد با چراغ قوه‌ی آیفون‌هاتون خونه رو روشن کنید. وام ازدواج و مالیات بازنشستگی رو هم با فروش آیفون‌هاتون جور کنید. تازه اگه دلار گرون شد غصه نخوریدا. پاشید بیاید توی تلگرام بدون فیلتر درد دل کنید. 🥴🥴🥴 @chehkhabar
لطفا این عکس راپخش کنید نثار روح شهدا صلوات ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
بسم الله الرحمن الرحیم 👈 اتفاقات بسیار مهم و تاثیر گذاری در راه است از امروز خواندن سوره فتح و نصر رو مجدد شروع کنید؛ و در جنگ با سپاه جنی و انسی دشمن صهیونیستی کودک کش؛ و این سگ هارِ شیطان سهیم باشید. تاثیر دعای مردم رو فقط باید از زبان فرماندهان میدانی سپاه و ارتش قهرمان شنید. فقط خدا می‌داند که این دعاهای شما چه بر سر دشمن آورده و چقدر در جنگ با سپاه اسلام سردرگم شده اند. ان شا الله در اولین فرصت مطالب خاصی رو از تاثیرات دعای شما مردم عزیز در وعده صادق یک و دو؛ و پدافند مقتدرانه ارتش قهرمان و غیور مردان سپاه در بی تاثیر کردن و ناکام گذاشتن حمله چند روز قبل اسرائیل و آمریکا به کشور عزیزمان عرض خواهم کرد. وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا راه فرج و گشایش و نزول ملائک و امداد الهی؛ اتصال ما به خدا و الهی است. گرچه راه جهاد نظامی هنوز برای ما باز نشده است؛ اما شما می توانید همراه تک تک مجاهدان و فرماندهان میدانی؛ در این جهاد شریک باشید. برای به هدف نشستن تک تک گلوله ها و موشک های مجاهدان دعا کنید. یک سرباز کوچک (راوی مستند شنود) 👈 نشر حداکثری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
EsteghfarAmirAlmomenin[47].mp3
4.94M
بند ۴۷ استغفار امیرالمومنین.
🌷 بند ۴۷ استغفار🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ۴۷-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ أَنْتَ أَحَقُّ بِمَعْرِفَتِهِ إِذْ كُنْتَ أَوْلَى بسترته [بِسَتْرِهِ‏] فَإِنَّكَ‏ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند ۴۷: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که تو به شناخت آن آگاهتری زیرا پیش از هر کس تو به پوشانیدن آن سزاوارتری، چون فقط تو سزاوار پرهیز و آمرزش هستی، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا