eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
489 دنبال‌کننده
12هزار عکس
6.9هزار ویدیو
69 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲 ادامه دعای 🤲 ﴿12﴾ اللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِيَاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ ، وَ أَطْعِمَتَهُمْ بِالْأَدْوَاءِ ، وَ ارْمِ بِلَادَهُمْ بِالْخُسُوفِ ، وَ أَلِحَّ عَلَيْهَا بِالْقُذُوفِ ، وَ افْرَعْهَا بِالُْمحُولِ ، وَ اجْعَلْ مِيَرَهُمْ فِي أَحَصِّ أَرْضِكَ وَ أَبْعَدِهَا عَنْهُمْ ، وَ امْنَعْ حُصُونَهَا مِنْهُمْ ، أَصِبْهُمْ بِالْجُوعِ الْمُقِيمِ وَالسُّقْمِ الْأَلِيمِ . (12) خدایا! آب‌های آنان را به وبا (از معجزات حضرت سجّاد علیه‌السلام است که قرن‌ها قبل از پاستور به وجود میکرب اشاره فرموده است) و خوراکشان را به بیماری‌ها مخلوط کن و شهرهایشان را به زمین فروبر و پیوسته بر آن شهرها سنگ و ریگ بباران و به قحطی و خشک ‌سالی بکوبان و آذوقۀ آنان را در خالی‌ترین و دورترین زمین قرار ده و دژهای آن زمین را از حفاظت آنان منع کن و آن‌ها را به گرسنگی دائم و بیماری دردناک دچار ساز. ﴿13﴾ اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا غَازٍ غَزَاهُمْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِكَ ، أَوْ مُجَاهِدٍ جَاهَدَهُمْ مِنْ أَتْبَاعِ سُنَّتِكَ لِيَكُونَ دِينُكَ الْأَعْلَى وَ حِزْبُكَ الْأَقْوَى وَ حَظُّكَ الْأَوْفَى فَلَقِّهِ الْيُسْرَ ، وَ هَيِّىْ لَهُ الْأَمْرَ ، وَ تَوَلَّهُ بِالنُّجْحِ ، وَ تَخَيَّرْ لَهُ الْأَصْحَابَ ، وَ اسْتَقْوِ لَهُ ، الظَّهْرَ ، وَ أَسْبِغْ عَلَيْهِ فِي النَّفَقَةِ ، وَ مَتِّعْهُ بِالنَّشَاطِ ، وَ أَطْفِ عَنْهُ حَرَارَةَ الشَّوْقِ ، وَ أَجِرْهُ مِنْ غَمِّ الْوَحْشَةِ ، وَ أَنْسِهِ ذِكْرَ الْاَهْلِ وَ الْوَلَدِ . (13) خدایا! هر رزمنده‌ای از اهل آیینت یا مجاهدی از پیروان سنّتت که با آنان جنگ کند تا دینت برتر و حزب و گروهت نیرومندتر و نصیب دوستانت کامل‌تر باشد، پس برایش سهولت و آسانی انداز و کار را برایش آماده ساز و پیروزی‌اش را عهده‌دار باش و برای او یاران و هم‌نشینان برگزین و پشتش را قوی کن و درآمدش را کامل فرما و او را به نشاط و خرّمی بهره‌مند ساز و آتش شوق به دنیا و مال و منال را از او فرو نشان و از اندوه تنهایی پناه ده و یاد زن و فرزند را از خاطرش بزدای. ﴿14﴾ وَ أْثُرْ لَهُ حُسْنَ النِّيَّةِ ، وَ تَوَلَّهُ بِالْعَافِيَةِ ، وَ أَصْحِبْهُ السَّلَامَةَ ، وَ أَعْفِهِ مِنَ الْجُبْنِ ، وَ أَلْهِمْهُ الْجُرْأَةَ ، وَ ارْزُقْهُ الشِّدَّةَ ، وَ أَيِّدْهُ بِالنُّصْرَةِ ، وَ عَلِّمْهُ السِّيَرَ وَ السُّنَنَ ، وَ سَدِّدْهُ فِي الْحُكْمِ، وَ اَعْزِلْ عَنْهُ الرِّيَاءَ ، وَ خَلِّصْهُ مِنَ السُّمْعَةِ ، وَ اجْعَلْ فِكْرَهُ وَ ذِكْرَهُ وَ ظَعْنَهُ وَ اِقَامَتَهُ ، فِيِكَ وَ لَكَ . (14) و حسن نیت را برایش انتخاب کن و سلامت و تندرستی‌اش را عهده‌دار شو و بی‌عیبی و بی‌آفتی را همراهش کن و از ترسیدن نگاهش دار و جرأت را به او الهام کن و نیرومندی را روزی‌اش فرما و او را به پیروزی یاری ده و راه‌ها و روش‌های اسلامی را به او بیاموز و راه شایسته را در داوری کردن به او بنما و ریا را از او برطرف کن و از شهرت و خودنمایی رهایش ساز و اندیشه و ذکر و مسافرت و ماندگاری‌اش را در راه خشنودی خود و برای خود قرار ده. ﴿15﴾ فَإِذَا صَافَّ عَدُوَّكَ وَ عَدُوَّهُ فَقَلِّلْهُمْ فِي عَيْنِهِ ، وَ صَغِّرْ شَأْنَهُمْ فِي قَلْبِهِ ، وَ أَدِلْ لَهُ مِنْهُمْ ، وَ لَا تُدِلْهُمْ مِنْهُ ، فَإِنْ خَتَمْتَ لَهُ بِالسَّعَادَةِ ، وَ قَضَيْتَ لَهُ بِالشَّهَادَةِ فَبَعْدَ أَنْ يَجْتَاحَ عَدُوَّكَ بِالْقَتْلِ ، وَ بَعْدَ أَنْ يَجْهَدَ بِهِمُ الْأَسْرُ ، وَ بَعْدَ أَنْ تَأْمَنَ أَطْرَافُ الْمُسْلِمِينَ ، وَ بَعْدَ أَنْ يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدْبِرِينَ . (15) پس هرگاه با دشمنان تو و دشمنان خودش رو‌به‌رو شود عددشان را در نظرش اندک نما و مقامشان را در دل او کوچک ساز و او را بر آنان پیروزی ده و دشمنان را بر او پیروز مکن؛ و اگر زندگی او را به نیک بختی پایان دادی و شهادت را برایش مقدّر فرمودی، بعد از آن باشد که دشمنت را با کشتن ریشه‌کن سازد و پس از آن باشد که اسارت به دست مسلمانان، آن نابکاران را به رنج و زحمت افکند و به دنبال آن باشد که اطراف و جوانب سرزمین‌های مسلمین ایمنی یابد و پس از آن باشد که دشمنانت به میدان جنگ پشت کرده و شکست‌خورده بازگردند. 👇👇👇
🤲 ادامه دعای 🤲 ﴿16﴾ اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا مُسْلِمٍ خَلَفَ غَازِياً أَوْ مُرَابِطاً فِي دَارِهِ ، أَوْ تَعَهَّدَ خَالِفِيهِ فِي غَيْبَتِهِ ، أَوْ أَعَانَهُ بِطَائِفَةٍ مِنْ مَالِهِ ، أَوْ أَمَدَّهُ بِعِتَادٍ ، أَوْ شَحَذَهُ عَلَى جِهَادٍ ، أَوْ أَتْبَعَهُ فِي وَجْهِهِ دَعْوَةً ، أَوْ رَعَى لَهُ مِنْ وَرَائِهِ حُرْمَةً ، فَآجِرْ لَهُ مِثْلَ أَجْرِهِ وَزْناً بِوَزْنٍ وَ مِثْلًا بِمِثْلٍ ، وَ عَوِّضْهُ مِنْ فِعْلِهِ عِوَضاً حَاضِراً يَتَعَجَّلُ بِهِ نَفْعَ مَا قَدَّمَ وَ سُرُورَ مَا أَتَى بِهِ ، إِلَى أَنْ يَنْتَهِيَ بِهِ الْوَقْتُ إِلَى مَا أَجْرَيْتَ لَهُ مِنْ فَضْلِكَ ، وَ أَعْدَدْتَ لَهُ مِنْ كَرَامَتِكَ . (16) خدایا! هر مسلمانی که عهده‌دار امور خانۀ رزمنده یا مرزداری شود، یا در نبود او به کفالت و سرپرستی خانواده‌اش اقدام کند، یا به بخشی از مالش او را یاری دهد، یا او را به ساز و برگ جنگ مدد رساند، یا همّت او را برای رفتن به جهاد تند و تیز گرداند، یا وی را در برابرش به دعای خیر همراهی کند، یا پشت سرش آبروی او را حفظ نماید؛ به او نیز اجر همان رزمنده و مرزدار را، وزن به وزن و مثل به مثل عنایت فرما؛ و عمل او را پاداشی نقد عطا کن که بدون درنگ، سود کاری که پیشاپیش فرستاد و شادی عملی که به جا آورد، در همین دنیا به دست آورد؛ تا آن‌که عمرش به پایان رسد و به آن پاداشی برسد که از احسانت بر او روا داشته‌ای و از کرامتت برای او آماده ساخته‌ای. ﴿17﴾ اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا مُسْلِمٍ أَهَمَّهُ أَمْرُ الْإِسْلَامِ ، وَ أَحْزَنَهُ تَحَزُّبُ أَهْلِ الشِّرْكِ عَلَيْهِمْ فَنَوَى غَزْواً ، أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ ، أَوْ أَبْطَأَتْ بِهِ فَاقَةٌ ، أَوْ أَخَّرَهُ عَنْهُ حَادِثٌ ، أَوْ عَرَضَ لَهُ دُونَ إِرَادَتِهِ مَانِعٌ فَاكْتُبِ اسْمَهُ فِي الْعَابِدِينَ ، وَ أَوْجِبْ لَهُ ثَوَابَ الُْمجَاهِدِينَ ، وَ اجْعَلْهُ فِي نِظَامِ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ . (17) خدایا! هر مسلمانی که کار اسلام او را نگران کند و گردآمدن مشرکین ضد مسلمین او را به اندوه دچار کند، پس قصد جنگ یا آهنگ جهاد کند، ولی ناتوانی و سستی او را بنشاند و تنگدستی و حاجت او را وادار به کندی و درنگ کند، یا پیش آمدی او را از رفتن به تأخیر اندازد، یا مانعی در برابر اراده‌اش قد علم کند، نامش را در زمرۀ عبادت‌کنندگان بنویس و ثواب مجاهدان را بر او واجب کن و وی را در سلک شهیدان و شایستگان قرار ده. ﴿18﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، صَلَاةً عَالِيَةً عَلَى الصَّلَوَاتِ ، مُشْرِفَةً فَوْقَ التَّحِيَّاتِ ، صَلَاةً لَا يَنْتَهِي أَمَدُهَا، وَ لَا يَنْقَطِعُ عَدَدُهَا كَأَتَمِّ مَا مَضَى مِنْ صَلَوَاتِكَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ ، إِنَّكَ الْمَنَّانُ الْحَمِيدُ الْمُبْدِئُ الْمُعِيدُ الْفَعَّالُ لِمَا تُرِيدُ . (18) خدایا! بر محمّد بنده و رسولت و آل محمّد درود فرست، درودی برتر از درودها و از نظر رفعت و مرتبه، بالای همۀ درودها؛ که مدّتش به پایان نرسد و شماره‌اش قطع نشود؛ مانند کامل‌ترین درودهایی که بر یکی از دوستانت فرستادی. تو عطابخش ستوده‌ای، آغازکننده و بازگرداننده‌ای، هر چه را بخواهی انجام می‌دهی. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🌺🇮🇷🌺 ان شاءالله می خواهیم هرروز دعای رو تو کانال بخونیم😊 به ۴ بخش تقسیم کردم و ۴تا داوطلب می خوام که امروز این دعا رو به نیابت از بقیه ی اعضای کانال بخونند. اگه کسی بتونه همه اش رو بخونه هم که عالیه😊 ✅ داوطلبا لطفا از بخش های زیر انتخاب و اعلام کنند: ۱. بندهای ۱ تا ۵ ۲. بندهای ۶ تا ۱۱ ۳. بندهای ۱۲ تا ۱۵ ۴. بندهای ۱۶ تا ۱۸ اجرتون با صاحب الزمان 😊 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
بخش های امشب دعای رو هم، چندنفر از دوستان خوبم به نیابت از همه ی اعضای کانال قرائت کردند، قبول باشه ازشون😊 ان شاءالله که عاقبت شون ختم بخیر باشه برای و برآورده شدن حاجات این عزیزان، لطفا نفری ۳ صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور بفرستید😊 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─ ❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه ❄️ 🍂قسمت ۷۷ و ۷۸ چقدر گذشت نمیدانست، فقط احساس کرد صدای باز شدن در خانه را شنید. صادق بود که آمده بود سطل زباله را دم در بگذارد.از دیدن ماشین روشن و بدون راننده سیاوش تعجب کرد. زیرلب گفت: -بیا! بعد به من میگه موسیو! چرخی دور ماشین زد که صدای ناله مانندی را شنید: -صادق!! به طرف صدا چرخید.با دیدن سیاوش در آن حال به طرفش دوید و جلویش زانو زد: -یا جده سادات! سیاوش؟چی شده؟حالت خوبه؟ سیاوش با صورت ورم کرده و خونی،دستش را گرفته و به دیوار تکیه کرده بود. سید دست دراز کرد تا دستش را بگیرد که با فریاد خفیفی که سیاوش کشید رهایش کرد. به هر بدبختی بود کمکش کرد تا سوار ماشین شود، سریع رفت تا لباسش را بپوشد و سیاوش را به بیمارستان برساند. راحله پشت پنجره کلاس ایستاده بود و به حیاط خیره شده بود. داشت به تصمیمی که قرار بود امشب به پدرش بگوید فکر میکرد. دیروز استاد پارسا را ندیده بود. با خودش فکر میکرد شاید اگر یکبار دیگر اورا ببیند بهتر می تواند تصمیم بگیرد که ایا احساسی نسبت به او دارد یا نه. هرچه باشد هیچ وقت به چشم خواستگار او را ندیده بود.در همین فکرها بود که گوشی‌اش زنگ خورد. سپیده بود: -جانم سپیده؟ آها...باشه،اومدم سپیده طبق معمول در سلف جا خوش کرده بود.راحله از راهرو که بیرون آمد توجهش به نگهبان دم در جلب شد که با عجله به سمت در ورودی دانشکده میرفت.یکی دو تا از دانشجوها هم همین حرکت را کردند. نگاهش را سمت در برد تا ببیند چه خبر است. شناختش، خود استاد بود...نگاهش مات ماند روی پانسمان سر سیاوش و آن دست گچ گرفته آویزان به گردنش. ایستاد. دستش را روی قلبش گذاشت!این چه حالت بود؟نگران سیاوش مجروح بود؟اصلا چرا نگران بود؟به حکم انسان دوستی؟اگر از سر نوع دوستی بود باید با دیدن دست شکسته هر ابوالبشری من جمله بقال سرکوچه‌شان هم به همین روز می‌افتاد، نه!؟سیاوش همراه با همراهانش به طرف در راهروی سالن ها حرکت کرد.نباید سیاوش چیزی میفهمید.فرصتی نبود.جمع به نزدیکی راحله رسیده بود.سر بلند کرد و یک آن نگاهش به سمت سیاوش چرخید. برای لحظه‌ای نگاهشان در هم گره خورد. خدای من!چه بلایی سرش آمده بود.با خودش فکر کرد پس برای همین دیروز نیامده بود.!!خدا خدا میکرد چشمانش چیزی را لو ندهد.خیلی سریع سری به نشانه احترام تکان داد و دور شد.. اصلاهمین عجله او را لو میداد و سیاوش مالامال از شعف، احساس کرد چقدر از آن دو غریبه که کتکش زده‌اند ممنون است.تشخیص اینکه چه کسی آن دو قلچماق را برای حسابرسی فرستاده بود سخت نیست. چند روز از آن اتفاق کذایی گذشته بود که دوباره سیاوش را در حیاط پشتی دانشکده دیده بود.سر بلند کرد. آن بانداژ بزرگ جایش را به چسب زخم کوچکی داده بود. ورم‌های صورتش خوابیده بود ولی دست شکسته همچنان از گردن صاحبش اویزان بود. راحله خواست بلند شود که سیاوش مانع شده بود و خودش کمی آنطرف‌تر، سر نیمکت نشسته بود و نگاهش را به روبرویش دوخته بود.راحله زیرچشمی نگاهی به سیاوش انداخت. کارهایی که تا به حال از او سر نزده بود.اما چه عیبی داشت؟مگرنه‌ اینکه سیاوش خواستگارش بود و او حق داشت نگاهش کند. -خوبه؟ -چی؟ -قیافه م! قابل تحمله؟ راحله سرخ شد.اصلا فکرش را نمیکرد که سیاوش حواسش باشد و سیاوش گفت: -همیشه یادتون باشه،مردها هرچقدرم که کنن که حواسشون نیست بازم همه چیز رو میپان.. خودش را جمع و جور کرد و خیلی کوتاه گفت: -کاری داشتین؟ سعی کرد تا جایی که میتواند خونسرد جلوه کند. سیاوش لبخندی زد به این سردی ساختگی: -میخواستم بدونم جوابتون چیه؟ دیدار دوباره‌ای هست یا... گذاشتن جای خالی از سر شیطنت نبود.اکراه داشت از تکمیل جمله ای که اخرش به جدایی میرسید. حتی تصورش هم سخت بود آن "نه" آخر.راحله جوابش منفی نبود.فهمیده بود سیاوش را دوست دارد.اما نمیخواست شأنش را پایین بیاورد. حتی در مقابل کسی که دوستش داشت: -فکر نمیکنم درست باشه که اینجوری جواب بدم. هرچی باشه هرچیزی رسم خودش رو داره.! سیاوش لبخندش کش آمد.فکر کرد چقدر خوب است این نازکردن‌های محجوبانه. اصلا زن است و نازش.همین دست نیافتنی بودنش بود که خواستنی‌اش میکرد.برای جواب منفی که به رسومات نیاز نبود. مثل همان بار اول نه را میکوبید تخت سینه‌اش و خلاص.جواب مثبت است که رعایت رسم و رسوم میخواهد. در حالیکه بلند میشد گفت: -پس من به پدر میگم تماس بگیرن. امشب. راحله سربلند نکرد: -باشه - اگر امری نیست با اجازه من برم! و با تایید و تعارف راحله رفت....زنگ زده‌ بودند، جواب گرفته بودند و قرار بود امروز عصر بیایند... آمدند.حرفهای بزرگترها رد و بدل شد،راحله‌هم حرفهایش را زد. اعتقاداتش،حریم‌ها،خط‌قرمزهایش را گفته بود و از سیاوش پرسیده بود. فهمید سیاوش... 🍂ادامه دارد.... به قلم ✍؛ میم مشکات ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─ ❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه ❄️ 🍂قسمت ۷۹ و ۸۰ فهمید سیاوش با وجود همه اختلاف‌ها قابل اعتماد است.همانطور که پدر فکر میکرد اصول اخلاقی‌اش محکم و درست است.می‌ماند ریزه‌ کاری‌های اعتقادی‌اش که باید راحله میکرد و .تحقیقات انجام شده بود و پدر وقتی سید را دیده بود و سوال پرسیده بود از رفیق پانزده ساله‌اش مطمئن شده بود که این وصلت خیر است، در نهایت قرارها گذاشته شد و تاریخ‌ نامزدی تعین شد..آزمایش خون، بازکردن گچ دست سیاوش، خریدهای اولیه و ریزه کاری‌ها انجام شد و درنهایت، عصر یکی از روزهای اردیبهشت ماه، همان روز تولد سیاوش، مراسم نامزدی برپا شد... یکی دو ساعتی طول کشید تا مراسم تمام شود و مهمانها پراکنده شوند.وقتی خطبه را خواندند و تبریکات تمام شد،در اولین فرصتی که پیش آمد سیاوش دست تازه عروسش را گرفت و به باغ خزید. بعد از ماه ها انتظار میتوانست با خیال راحت تماشا کند این پروانه سبکبالی را که به هر فرصتی از دستش میگریخت.ساکت میان باغ کوچکشان قدم میزدند. راحله خجالت میکشید و سیاوش هم چنان خوشحال بود که نمیتوانست حرفی بزند. کمی که راه رفتند راحله پرسید: -این مدت اینقدر درگیری بود یادم رفت بپرسم، نگفتین کی اونجور بهتون حمله کرده بود؟ سر چی؟ و سیاوش که اصلا دوست نداشت با به میان آوردن اسم نیما این لحظات خوشش را زهر کند اخم کوتاهی کرد و گفت: - دو تا دزد! میخواستن ماشین رو ببرن، درگیر شدیم! و راحله با شیطنت گفت: -پس اهل دعوا و کتک کاری هم هستین! حالا بیشتر زدین یا خوردین؟ و سیاوش که با این حرف اخم هایش را فراموش کرده بود قاه قاه خندید و گفت: -فکر کنم بیشتر خوردم! و دوباره خندید. راحله ایستاده بود و نگاهش میکرد. حالا دیگر میتوانست با خیال راحت کیف کند از بودن با سیاوش. این آن خطبه جادویی است که اینقدر میبخشد! سیاوش گفت: -راستی میدونستی امروز تولد منه؟ راحله متعجب پرسید: -واقعا؟ خوش به حالتون سیاوش که منظورش را نفهمیده بود گفت: -چرا؟! -آخه خدا یه کادوی خوب مث من بهتون داد و سیاوش که اصلا فکرش را نمیکرد آن دختر محجوب و سر بزیر اینقدر زبان ریختن بلد باشد دوباره خندید.یکدفعه راحله به طرفی رفت،خم شد انگار میخواست چیزی را از روی زمین بردارد و بعد برگشت. قاصدکی را جلوی سیاوش گرفت و گفت: -بیا! اینم برا آرزوی روز تولدتون.چشماتونو ببندین، ارزو کنین و فوت کنین سیاوش قاصدک را جلوی دهانش آورد.نگاه مهربانی به راحله کرد و فوت کرد.آرام شعری را میخواند: -باد بر میخیزد..جان میگیرد..باد وزیدن‌آغاز کرد..اکنون باید زیست..برای زیستن دوقلب لازم است..قلبی که دوست بدارد.. قلبی که دوست داشته شود..و بهانه‌ای برای ماندن..نمیدانم یکباره تورا چه شد.. تو اما بدان..اشکهایم دلتنگت شده‌اند..این اشک ها..خووووب چشمانم را درک میکنند... شعر تمام شد.راحله یادش آمد به اولین روز نامزدی‌اش با نیما.خطبه را که خواندند نیما سرش گرم گوشی بود.یکدفعه بغضی گلویش را بست.از خوشحالی داشتن سیاوش. چقدر شکرگزار خداوند بود بخاطر داشتن چنین نعمتی. سیاوش چرخید و به چشمان راحله خیره شد: -چی شده خانم گل؟ راحله دلش گرفت.نیما هیچوقت او را به این لطافت صدا نزده بود.نیمایی که تمام دلش را نثارش کرده بود و این مرد، این جوانی که چه آب و آتشی زده بود برای دست آوردنش.پرده ای از اشک چشمانش را پوشاند. - راحله جان؟حالت خوبه خانمی؟نمیخوای چیزی بگی؟ دارم نگران میشما! دوست داشت تمام خستگی این مدت را زار بزند.دستان سیاوش امنیت خاصی داشت. میدانست اگر حرف بزند بغضش خواهد ترکید. سعی کرد لرزش صدایش را مخفی کند: -خیلی خوبه که هستی سیاوش.منو ببخش... سیاوش منو ببخش کمک کرد راحله بنشیند،دستانش را محکم گرفت و اجازه داد هرچه میخواهد ببارد.. حالا راحله آرام شده بود.روی پایه‌ای‌سنگی میان باغچه نشسته بود،سیاوش روبرویش زانو زده بود.دستمالی از جیبش درآورد و به راحله داد: -ببخشید ناراحتت کردم کمی شرمنده بود از این اشکهایی که ضعیف نشانش میدادند.سیاوش چانه راحله را گرفت و بالا آورد: -اینقدر بده؟ راحله منظورش را نفهمید و سیاوش با خنده‌ای شیطنت‌آمیز گفت: - قیافم!اینقد بده که به جای من پیراهنم رو نگاه میکنی؟ راحله خنده‌اش گرفت.چقدر این نگاه بازیگوش و شاد، جذاب بود: -اگه بدم باشه دیگه باید تحمل کنم!! سیاوش قهقه زد.راحله با خودش فکر کرد:آخ راحله! چطور میخواستی عاشق این مرد نباشی؟بعد یکدفعه یادش آمد که سیاوش روی خاکها زانو زده.با عجله بلند شد: -ای وای لباستون کثیف شد! سیاوش آرام بلند شد،زانوهایش را کمی تکاند و با لحنی نمایشی گفت: -فدای سرتان بانو.!!بانو به این شوالیه جان نثار، افتخار همراهی میدن؟ راحله خنده‌کنان از این مسخره‌بازی سیاوش، بازویش را گرفت و... 🍂ادامه دارد.... به قلم ✍؛ میم مشکات ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
44.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️چرا به محور مقاومت کمک میکنیم 🔹جالب و روشنگرانه است 🔹لطفا در انتشار‌این کلیپ کمک کنید. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
بسیار جامع و ساده توضیح داده شده حتما تا انتها ببینید و لطفا برای دوستان مخصوصا نوجوانهای اطرافتون هم ارسال کنید. خیلی بکار معلمین بزرگوار برای توجیه دانش آموزان میاد.
1_2747854085.mp3
3.6M
بند ۵۵ استغفار امیرالمومنین.
🌷 بند ۵۵ استغفار🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ۵۵-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ مَقَتَ نَفْسِي عَلَيْهِ إِجْلَالًا لَكَ فَأَظْهَرْتُ لَكَ التَّوْبَةَ فَقَبِلْتَ وَ سَأَلْتُكَ الْعَفْوَ فَعَفَوْتَ ثُمَّ مَالَ بِيَ الْهَوَى إِلَى مُعَاوَدَتِهِ طَمَعاً فِي سَعَةِ رَحْمَتِكَ وَ كَرِيمِ عَفْوِكَ نَاسِياً لِوَعِيدِكَ رَاجِياً لِجَمِيلِ وَعْدِكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند ۵۵: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به خاطر تعظیم تو با نفس خویش دشمن گشته و اظهار توبه نمودم و تو پذیرفتی و از تو در خواست عفو کردم و تو عفو نمودی ولی پس از آن هوای نفس مرا به سوی آن مایل کرد تا این که به طمع رحمت واسعه و عفو کریمانه ات و با فراموشی تهدیدت و آرزوی وعده ی جمیلت مجدّداً به آن بازگشتم، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با توڪل به اسم اعظمت خدایا بزرگ و توانا تویی رحیم و رئوف و یڪتا تویی پر از مهرے و بخشش و مغفرت ڪه ما قطره هستیم و دریا تویی 🌸 الهـے به امیـد تـو 🌸 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... ❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س) به قصد زيارت ارباب بی کفن : ❤السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع) ❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🍃دنیاے بے حسین(ع) 🍃نفسگیر ومبهـم است 🍃هـرصبح بے سلام 🍃برایم جهـنم است 🍃آدم هـمیشہ دربدر 🍃شاہ ڪربلاست 🍃وقتے حسین(ع) 🍃اشرف اولاد آدم است ✋🏻 🌤 ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💔 چه میشود نگهی هم بما کنی آقا؟ مرا  برای  غلامی  سوا کنی آقا؟ چه میشود که شبی هم میان خلوت خود؟ فقط  بخاطر  زهرا  دعا کنی  آقا؟ فراق تو همه درد است ای طبیب دلم چه میشود که تو دردم دوا کنی آقا؟ گرفته ای ز همان روز ابتدا  دستم گرفته ای و محال است رها کنی آقا بدان امید دهم جان که روز رستاخیز میان  آن  همه من را صدا کنی آقا چقدر گریه کنم من میان روضه ی تان که  زائر  حرم  کربلا کنی  آقا...🕊 💔 صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است💫 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم عباس آبیاری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی علیه السلام : "هرکس به وقتِ یاری رهبرش در خواب باشد، زیر لگدِ دشمنش بیدار می‌شود." اللهم احفظ قائدناالامام خامنه ای..‌🤲🏻 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 ✨ شیعه شدن افراد زیادی در جهان 👤 توییت استاد ✍ عرض کردم؛ در دل اتفاقات دلخراش منطقه و‌ جهان خداوند برکات فراوانی قرار داده است. 🔹 پروردگار متعال در حال اتمام‌کردن حجت بر تمام بندگانش است. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 داستان جوانی که در قنوت نماز هایش ۴۰ مرتبه برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می گفت.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج💚 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
برای دومین بار در این هفته، برق منزلمون رفت... تا دوساعت، کلیه لوازم برقی که از کار می افته هیچ، آبگرمکن برقی هم از کار می افته یعنی نه برق داریم، نه آب گرم خداروشکر آب ساختمون با پمپ بالا نمیاد، چون اون موقع آب هم با برق قطع می شد😒
🌸یک پیشنهاد عالی 🌸 🍃از این بعد هروقت برقها قطع شد ، سه صلوات و یک سوره حمد هدیه کنیم به که اجازه ندادند در ایام ریاستشون حتی یک ساعت هم برقها قطع بشه . 🍃 🌹تا می تونید نشر بدید که میلیون ها صلوات و فاتحه هدیه به روح پاک شهید عزیزمون بشه 🌹 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
در رای گیری مربوط به قطعنامه ضدایرانی نکات جالبی وجود دارد. اکراین : رای مثبت به ضرر ایران عربستان ، قطر ، کویت ، لبنان، بحرین و مصر : رای ممتنع !!! چین و روسیه و ارمنستان : رای منفی! دانستن این آراء بویژه رای ممتنع کشورهای عربی، نشان از ارسال پیام و عدم اعتماد به دولت ایران است. بفرمایید آیا در دنیای واقعی سیاست و اوضاع آشفته جهان، اکنون یکی از نقاشی های جناب ظریف میتواند مسئله را حل کند ؟ یا مثلا در واکنش به رای مثبت اوکراین ، میتوانیم کادوی پیام تبریک روز استقلال اوکراین را از زلنسکی پس بگیریم؟ حقیقت این ماجرا دردناک ست عزیزان! خیلی دردناک ! از توافق هسته ای ۲۰۰۴ پاریس بیش از ۲۰ سال میگذرد و ما به تمام تعهداتمان حتی بیش از آنچه بوده عمل کردیم و چه چیز نصیبمان شده بجز تحریم و قطعنامه؟ اصلا قرار نیست و نباید تحریم ها برداشته شود. این سیاست قطعی آژانس یهود هسته ای ست. با انجام هرتعهدی تحریم ها نخواهد رفت... 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
اون کلاغه هم دیگه گول اون روباه رو نمیخوره و دیگه با حیله آقا روباهه قار قار نمیکنه که پنیرش رو ازش بگیره، اما این جماعت همچنان بعد از ۲۰ سال در حال گول خوردن از طرف غرب هستن و بدتر اینکه عارشون نیست از اینکه کلاهشون رو دائم بردارن؟ آخه مگه میشه اینهمه خوش خیالی و اعتماد ابلهانه به غرب. ادامه دادن بیش از این دیگه بلاهت و حماقت نیست قطعا خیانت است. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari