eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
کارم چو زلف یار پریشان و درهمست پشتم به سان ابروی پرخمست غم ز نوش کرد و گفت این شادی کسی که در این دور خرمست تنها منست گرفتار در غمان یا در این زمانه شادمان کمست زین سان که می‌دهد من داد هر غمی انصاف ملک عالم مسلمست دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت آیا چه جاست این که همه روزه با نمست خواهی چو روز روشن دانی تو حال من از تیره شب بپرس که او نیز محرمست ای کاشکی میان منستی و پیوندی این چنین که میان من و غمست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/34 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شراب از دست سلسبیلست و گر میخواران سبیلست نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست همی‌ بینم که خرما بر نخیلست نه وسمست آن به خضیبست نه سرمست آن به جادویی کحیلست سرانگشتان نه در حنا که در قتیلست الا ای کاروان محمل برانید که ما را بند بر پای رحیلست هر آن شب در فراق روی لیلی که بر مجنون رود لیلی طویلست کمندش می‌دواند پای مشتاق بیابان را نپرسد چند میلست چو مور افتان و خیزان رفت باید و گر ره به پای پیلست حبیب آن جا که دستی برفشاند محب ار سر نیفشاند بخیلست ز ما گر طاعت آید و ز ایشان گر قبیح آید جمیلست بدیل دوستان گیرند و یاران ولیکن شاهد ما بی‌بدیلست سخن بیرون مگوی از سخن و دیگر قال و قیلست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/35 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرام است ای مجلسیان راه خرابات کدام است هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند ما را غمت ای ماه پری‌چهره تمام است برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم کانجا که تو بنشینی بر سرو قیام است دام نظرانت خم گیسوست وان خال بناگوش مگر دانهٔ دام است با چون تو حریفی به چنین جای در این وقت گر باده خمر بهشتی نه حرام است با محتسب شهر بگویید که زنهار در مجلس ما سنگ مینداز که جام است غیرت نگذارد که بگویم که مرا کشت تا خلق ندانند که معشوقه چه است دردا که بپختیم در این سوز نهانی وان را خبر از آتش ما نیست که خام است مبر اندیشه که در کام نهنگان چون در نظر دوست نشینی همه کام است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/32 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
این باد بوستان است یا بوی وصال دوستان است دل می‌برد این خط نگارین گویی خط روی است ای مرغ به دام گرفتار بازآی که وقت آشیان است شب‌ها من و می‌گدازیم این است که سوز من نهان است گوشم همه روز از انتظارت بر راه و نظر بر آستان است ور بانگ مؤذنی میاید گویم که درای کاروان است با آن همه دشمنی که کردی بازآی که دوستی همان است با قوت بازوان سرپنجهٔ صبر است بیزاری دوستان دمساز تفریق میان جسم و جان است نالیدن دردناک بر دعوی دوستی بیان است آتش به نی قلم درانداخت وین حبر که می‌رود دخان است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/30 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
این خط از آن بنان است وین نقل حدیث از آن دهان است این بوی عبیر آشنایی از ساحت یار مهربان است مهر از سر برگرفتم گفتی که سر است قاصد مگر آهوی ختن بود کش مشک در میان است این چه عبارت لطیف است وین چه کفایت بیان است معلوم شد این حدیث کز منطق آن شکرفشان است این خط به زمین نشاید انداخت کز جانب ماه آسمان است روزی برود روان کاین عیش نه عیش جاودان است خرم تن او که چون روانش از تن برود سخن روان است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/28 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را من نیز چشم از بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب‌خوش بگفتم را هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را من صید وحشی نیستم در بند جان گر وی به تیرم می‌زند اِستاده‌ام نُشّاب را مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب را امروز حالا غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آنگه حکایت گویمت درد غرقاب را گر بی‌وفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی کآن کافر اعدا می‌کشد وین سنگدل احباب را فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را «! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو» ای بی‌بصر! من می‌روم او می‌کشد قلاب را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/29 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه روی است آن که پیش کاروان است مگر به دست ساروان است سلیمان است گویی در عماری که بر باد صبا تختش روان است جمال ماه پیکر بر بلندی بدان ماند که ماه آسمان است بهشتی صورتی در جوف محمل چو برجی کآفتابش در میان است خداوندان عقل این طرفه بینند که به سایبان است چو نیلوفر در آب و مهر در میغ پری رخ در نقاب پرنیان است ز روی کار من برقع برانداخت به یک بار آن که در برقع نهان است شتر پیشی گرفت از من به رفتار که بر من بیش از او بار گران است زهی اندک وفای سست پیمان که آن سنگین است تو را گر دوستی با ما همین بود وفای ما و عهد ما همان است بدار ای ساربان آخر زمانی که عهد وصل را آخرزمان است وفا کردیم و با ما غدر کردند برو که این پاداش آن است ندانستی که در پایان پیری نه وقت پنجه کردن با جوان است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/27 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست که راحت رنجور بی‌قرار منست به در نرود چشم بخت من همه عمر گرش به ببینم که در کنار منست اگر معاینه بینم که قصد جان دارد به جان مضایقه با دوستان نه کار منست حقیقت آن که نه در اوست جان عزیز ولیک درخور امکان و اقتدار منست نه اختیار منست این معاملت لیکن رضای دوست مقدم بر اختیار منست اگر هزار غمست از جفای او بر هنوز بنده اویم که غمگسار منست درون خلوت ما غیر در نمی‌گنجد برو که هر که نه یار منست بار منست به و نمی‌رود من که یاد دوست و منست ستمگرا بسوخت در طلبت دلت نسوخت که مسکین امیدوار منست و گر مراد تو اینست بی‌مرادی من تفاوتی نکند چون مراد یار منست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/25 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار سختی اگر بر من آید آسان است که دوستی و ارادت هزار چندان است سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که خار دشت محبت است و ریحان است اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست و گر تو داغ نهی داغ نیست درمان است نه آبروی که گر بخواهی ریخت مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است ز عقل من عجب آید صوابگویان را که به دست تو دادن خلاف در جان است من از کنار تو دور اوفتاده‌ام نه عجب گرم قرار نباشد که داغ هجران است عجب در آن سر زلف معنبر مفتول که در کنار تو خسبد چرا پریشان است جماعتی که ندانند حظ روحانی تفاوتی که میان دواب و انسان است گمان برند که در باغ را نظر به سیب زنخدان و پستان است مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر که جهل پیش خردمند عذر است و ما ابرئ و ازکیها که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/26 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز من مپرس که در دست او چونست ازو بپرس که انگشت‌هاش در وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر که اندرون جراحت رسیدگان چونست به حسن طلعت لیلی نگاه می‌نکند فتاده در پی بیچاره‌ای که مجنونست خیال روی کسی در سرست هر کس را مرا خیال کسی کز خیال بیرونست خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی که بامداد به روی تو فال میمونست چنین موزون و قد که تو راست به ترک تو گفتن نه طبع موزونست اگر کسی به ملامت ز برگردد مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست نه پادشاه منادی زده‌ست می مخورید بیا که چشم و دهان تو مست و میگونست کنار از آن روز کز تو دور افتاد از آب دیده تو گویی کنار جیحونست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/24 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با همه مهر و با منش کینست چه کنم حظ بخت من اینست شاید ای تا دگر نکنی پنجه با ساعدی که سیمینست ننهد پای تا نبیند جای هر که را چشم مصلحت بینست مثل و چنبر طفل و مار رنگینست دردمند فراق سر ننهد مگر آن شب که گور بالینست گریه گو بر هلاک من مکنید که نه این نوبت نخستینست لازمست احتمال چندین جور که محبت هزار چندینست گر هزارم جواب تلخ دهی اعتقاد من آن که مرد اگر شیر در کمند آرد چون کمندش گرفت مسکینست تن به نیستی درده چاره با سخت بازوان اینست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/23 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بخت جوان دارد آن که با تو قرین است پیر نگردد که در بهشت برین است دیگر از آن جانبم نماز نباشد گر تو اشارت کنی که قبله چنین است آینه‌ای پیش آفتاب نهادست بر در آن خیمه یا شعاع جبین است گر همه عالم ز لوح فکر بشویند نخواهد شدن که نقش نگین است گوشه گرفتم ز خلق و فایده‌ای نیست گوشه چشمت بلای گوشه نشین است تا نه تصور کنی که بی تو صبوریم گر می‌زنیم بازپسین است حسن تو هر جا که طبل فروکوفت بانگ برآمد که غارت و دین است سیم و زرم گو مباش و دنیی و اسباب روی تو بینم که ملک روی زمین است عاشق به زخم دوست نمیرد زهر مذابم بده که ماء مَعین است از این پس که راه پیش تو دانست گر ره دیگر رود ضلال مبین است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/22 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر کسی سرو شنیده‌ست که رفته‌ست این است یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی که بلند از نظر مردم کوته‌بین است خواب در عهد تو در چشم من آید هیهات عاشقی کار سری نیست که بر بالین است همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت وآنچه در نشد چشم من و پروین است خود گرفتم که نظر بر رخ کفر است من از این بازنگردم که مرا این دین است وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند خاصه اکنون که آمد و فروردین است چمن امروز بهشت است و تو در می‌بایی تا خلایق همه گویند که حورالعین است هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است آنچه سرپنجهٔ سیمین تو با کرد با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس زحمتم می‌دهد از بس که سخن است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/21 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با خردمندی و پارسا و نیکخوست صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار یا هوای دوستی ورزند باری چون تو دوست خاک پایش بوسه داد آبم گو ببر آبروی مهربانان پیش معشوق آب جوست شاهدش دیدار و گفتن فتنه اش ابرو و چشم نادرش بالا و رفتن طبع و تا به بازآیم آن گه وصف دیدارش کنم از که می‌پرسی در این میدان که سرگردان چو گوست عیب پیراهن دریدن می‌کنندم دوستان بی‌وفا یارم که پیراهن همی‌درم نه پوست خاک سبزآرنگ و باد و آب ابر مرواریدباران و هوای مشک بوست تیرباران بر سر و صوفی گرفتار نظر مدعی در گفت و گوی و عاشق اندر جست و جوست هر که را کنج اختیار آمد تو دست از وی بدار کان چنان شوریده سر پایش به گنجی در فروست چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن عاشقی و نیک سنگ و سبوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/20 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار من آن که لطف خداوند یار اوست بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست دریای را به حقیقت کنار نیست ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست در عهد لیلی این همه مجنون نبوده‌اند وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست صاحبدلی نماند در این فصل نوبهار الا که عاشق و مجروح خار اوست دانی کدام خاک بر او رشک می‌برم آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست باور مکن که صورت او عقل من ببرد عقل من آن ببرد که صورت‌نگار اوست گر دیگران به منظر نظر کنند ما را نظر به قدرت پروردگار اوست اینم قبول بس که بمیرم بر آستان تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست بر جور و بی‌مرادی و درویشی و هلاک آن را که صبر نیست محبت نه کار اوست رضای دوست طلب کن نه حظ عبد آن کند که رای خداوندگار اوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/400 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را برقع فروهلد به جمال آفتاب را گویی دو چشم جادوی عابدفریب او بر چشم من به سحر ببستند را اول نظر ز دست برفتم عنان عقل وان را که عقل رفت چه داند صواب را گفتم مگر به وصل رهایی بود ز بی‌حاصل است مستسقی آب را دعوی درست نیست گر از دست چون شکر نخوری زهر را آدمیت است گر این ذوق در تو نیست همشرکتی به و خفتن دواب را آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز تا پادشه خراج نخواهد خراب را قوم از مست و ز منظور بی‌نصیب من مست از او چنان که نخواهم را نگفتمت که مرو در کمند تیر نظر بیفکند افراسیاب را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/18 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که زنده ابدست آدمی که کشته اوست شراب معنی چو در سماع آید چه جای جامه که بر بدرد پوست هر آن که با رخ منظور ما نظر دارد به ترک بگوید که خصم عربده جوست حقیر تا نشماری تو آب چشم فقیر که قطره قطره باران چو با هم آمد جوست نمی‌رود که کمندش همی‌برد مشتاق چه جای پند نصیحت‌کنان بیهده‌گوست چو در میانه خاک اوفتاده‌ای بینی از آن بپرس که چوگان از او مپرس که گوست چرا و چون نرسد بندگان مخلص را رواست گر همه بد می‌کنی بکن که نکوست کدام سرو سهی راست با وجود تو قدر کدام غالیه را پیش خاک پای تو بوست بسی بگفت خداوند عقل و نشنیدم که به غمزه مده که سنگ و سبوست هزار دشمن اگر بر سرند را به دوستی که نگوید به جز حکایت دوست به آب دیده نبشته قصه نظر به صفحه اول مکن که تو بر توست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/16 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبارکست نظر بر جمال دوست بر از درخت امید وصال دوست بختم نخفته بود که از بامداد برخاستم به طالع فر فال دوست از برون شو ای غم دنیا و آخرت یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم در باغ رها نکنم جز نهال دوست تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست هوشم نماند و عقل برفت و سخن نبست مقبل کسی که محو شود در کمال دوست حجاب نیست تو آیینه پاک دار زنگارخورده چون بنماید جمال دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/450 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند آبروی نیکنامان در خرابات آب جوست جز خداوندان معنی را نغلطاند سماع اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست بنده‌ام گو تاج بر سرم نه یا تبر هر چه پیش عاشقان آید ز معشوقان نکوست عقل باری خسروی می‌کرد بر ملک وجود باز چون فرهاد عاشق بر لب اوست عنبرین چوگان زلفش را گر استقصا کنی زیر هر مویی بینی که سرگردان چو گوست چندان که گفت وصف روی یار حسن بیش از قیاس بسیارگوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/71 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن که من چو گوی در خم چوگان اوست موقف آزادگان بر سر میدان اوست ره به در از کوی دوست نیست که بیرون برند سلسله پای جمع زلف پریشان اوست چند نصیحت کنند بی‌خبرانم به صبر درد مرا ای حکیم صبر نه درمان اوست گر کند انعام او در من مسکین نگاه ور نکند حاکمست بنده به فرمان اوست گر بزند بی‌گناه عادت بخت منست ور بنوازد به لطف غایت احسان اوست میل ندارم به باغ انس نگیرم به سرو سروی اگر قد خرامان اوست چون بتواند نشست آن که غایبست یا بتواند گریخت آن که به زندان اوست حیرت عشاق را عیب کند بی بصر بهره ندارد ز عیش هر که نه حیران اوست چون تو کس ندید در چمن روزگار خاصه که مرغی چو من بستان اوست گر همه مرغی زنند سخت کمانان به تیر حیف بود کاین همه دستان اوست اگر طالبی راه رو و رنج بر کعبه دیدار دوست صبر بیابان اوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/100 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز هر چه هست گزیرست و از دوست به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست به بندگی و صغیری گرت قبول کند سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست به جای دوست گرت هر چه در جهان بخشند رضا مده که متاعی بود حقیر از دوست جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت نه نعمتیست که بازآورد فقیر از دوست نه گر قبول کنندت سپاس داری و بس که گر هلاک شوی منتی پذیر از دوست مرا که دیده به دیدار دوست برکردم حلال نیست که بر هم نهم به تیر از دوست و گر چنان که مصور شود گزیر از کجا روم که نمی‌باشدم گزیر از دوست به هر طریق که باشد اسیر دشمن را توان خرید و نشاید خرید اسیر از دوست که در ضمیر من آید ز هر که در عالم که من هنوز نپرداختم ضمیر از دوست تو نظیر نداری و گر بود به مثل من آن نیم که بدل گیرم و نظیر از دوست رضای دوست نگه دار و صبر کن که دوستی نبود و نفیر از دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/67 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بتا هلاک شود دوست در محبت دوست که زندگانی او در هلاک بودن اوست مرا جفا و وفای تو پیش یکسان است که هر چه دوست پسندد به جای دوست نکوست مرا و تو گیتی به یک شکم زاده‌ست دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست هر آنچه بر سر آزادگان رود علی‌الخصوص که از دست یار دلم ز دست به در برد سروبالایی خلاف عادت آن سروها که بر لب جوست به دوش چنان دیدمی که زلفینش گرفته بودم و دستم هنوز غالیه‌بوست چو گوی در همه عالم به جان بگردیدم ز دست و چوگان هنوز در پی گوست جماعتی به همین آب چشم بیرونی نظر کنند و ندانند کآتشم در توست ز دوست هر که تو بینی مراد مراد خاطر مراد خاطر اوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/19 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست درآمد از درم دوست لب زنان چو غنچه در پوست چون دیدمش آن رخ نگارین در به شدم که این اوست رضوان در خلد باز کردند کز عطر مشام روح بوست پیش قدمش به سر دویدم در پای فتادمش که ای دوست یک باره به ترک ما بگفتی زنهار نگویی این نه نیکوست بر من که چو یکتاست پیراهن غم چو ده توست چشمش به کرشمه گفت با من در نرگس مست من چه آهوست گفتم همه نیکوییست لیکن اینست که بی‌وفا و بدخوست بشنو دعای گر چه همه عالمت دعاگوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/17 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خورشید سایه زلف چو شام اوست طوبی قد صنوبرخرام اوست آن قامتست نی به حقیقت قیامتست زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست بر مرگ در این واقعه مرا کآب حیات در لب یاقوت فام اوست بوی می‌دمدم یا نسیم باد بهشت می‌گذرد یا پیام اوست دل عشوه می‌فروخت که من مرغ اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست بیچاره مانده‌ام همه روزی به دام او و اینک فتاده‌ام به غریبی که کام اوست هر لحظه در برم از اندیشه شود تا کیست که اوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/200 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم مگر به ببینم خیال دوست اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست مردم هلال عید بدیدند و پیش ما عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست ما را دگر به سرو بلند التفات نیست از دوستی قامت بااعتدال دوست زان بیخودم که عاشق نباشدش پروای از اشتغال دوست ای گرد دیده دگر مگرد یا دیده جای بود یا خیال دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/45 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈