eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
مزن بر ز نوکِ غمزه تیرم که پیشِ چشمِ بیمارت بمیرم زکاتم دِه که مسکین و فقیرم چو طفلان تا کِی ای زاهد، فریبی به سیبِ بوستان و شهد و چُنان پُر شد فضایِ سینه از دوست که فکرِ خویش گم شد از ضمیرم قدح پُر کن که من در دولتِ جوانبخت جهانم گر چه پیرم که روزِ غم به جز ساغر نگیرم مبادا جز حسابِ مُطرب و مِی اگر نقشی کشد کِلکِ دبیرم در این غوغا که کَس کَس را نپُرسد من از پیرِ مُغان منّت پذیرم خوشا آن دَم کز اِستغنایِ مستی فَراغت باشد از شاه و وزیرم من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز بامِ عرش می‌آید صَفیرم چو گنج او در سینه دارم اگر چه مُدَّعی بیند حقیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/892 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مژده ای که دگر بادِ صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طَرْفِ سبا بازآمد که سلیمانِ از بادِ هوا بازآمد عارفی کو که کُنَد فَهْم زبانِ سوسن تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد مردمی کرد و کرم لطفِ خداداد به من کان بتِ ماه رخ از راهِ وفا بازآمد لاله بویِ مِی نوشین بشنید از دمِ صبح داغ بود، به امّیدِ دوا بازآمد تا به گوشِ آوازِ درا بازآمد گر چه دَرِ رَنجِش زد و پیمان بِشِکست لطف او بین که به لطف از درِ ما بازآمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1068 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو گفت با این همه از سابقه نومید مشو گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش دور خوبی گذران است نصیحت بشنو بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو آسمان گو مفروش این عظمت کاندر خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/809 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرو به که ز چشم برباید گرت مشاهده در خیال آید مجال صبر همین بود و منتهای شکیب دگر مپای که عمر این همه نمی‌پاید چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی تو بیا که دگر هیچ در نمی‌باید اگر چه حسنند در جهان بسیار چو آفتاب برآید ستاره ننماید ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید که داشت که را بیاراید به لطف من در جهان نبینی دوست که دشمنی کند و دوستی بیفزاید نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس که مرده را به نسیمت روان بیاساید دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید چرا و چون نرسد دردمند عاشق را مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید گر آه سینه رسد به حضرت دوست چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/443 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرغی دیدم نشسته بر باره طوس در پیش نهاده کله کیکاووس کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1694 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیست دل سرگشتهٔ ما غیرِ تو را ذاکر نیست گر چه از خونِ ریش دمی طاهر نیست بستهٔ دام و قفس باد چو مرغ وحشی طایر سِدره اگر در طلبت طایر نیست عاشقِ مفلس اگر قلبِ کرد نثار مَکُنَش عیب که بر نقدِ روان قادر نیست عاقبت دست بدان سروِ بلندش برسد هر که را در طلبت همتِ او قاصر نیست زان که در روح فَزایی چو لبت ماهر نیست من که در آتشِ سودای تو آهی نزنم کِی توان گفت که بر داغ، صابر نیست روز اول که سرِ زلفِ تو دیدم گفتم که پریشانیِ این سلسله را آخر نیست سَرِ پیوند تو تنها نه راست کیست آن کِش سَرِ پیوند تو در خاطر نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/688 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرحبا طایرِ فَرُّخ پِیِ فرخنده پیام خیرِ مقدم چه خبر؟ دوست کجا؟ راه کدام؟ که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام ماجرایِ من و معشوقِ مرا پایان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام گل ز حَد بُرد تَنَعُّم نفسی رخ بنما سرو می‌نازد و خوش نیست خدا را بخرام زلفِ چو زُنّار همی‌فرماید برو ای که شد بر تنِ ما خرقه حرام عاقبت دانهٔ خالِ تو فِکَندَش در دام چشمِ بیمارِ مرا خواب نه در خور باشد من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ یَنام؟ تو تَرَحُّم نکنی بر منِ مُخلص گفتم ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تِلکَ الایّام حافظ ار میل به ابرویِ تو دارد شاید جای در گوشهٔ محراب کنند اهلِ کلام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/916 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست تا کُنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست طوطی طبعم ز شِکَّر و بادامِ دوست زلفِ او دام است و خالش دانهٔ آن دام و من بر امیدِ دانه‌ای افتاده‌ام در دامِ دوست سر ز مستی برنگیرد تا به صبحِ روزِ حشر هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جامِ دوست بس نگویم شِمِّه‌ای از شرحِ شوقِ خود از آنک دردسر باشد نمودن بیش از این ابرامِ دوست خاک راهی کان مشرف گردد از اَقدامِ دوست میل من سویِ وصال و قصد او سویِ فراق تَرکِ کامِ خود گرفتم تا برآید کامِ دوست حافظ اندر دَردِ او می‌سوز و بی‌درمان بساز زان که درمانی ندارد دَردِ بی‌آرامِ دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/697 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرحبا ای نسیم عنبر بوی خبری زآن به خشم رفته بگوی سست مهر سخت کمان صاحب دوست روی دشمن گو دگر گر هلاک من بی گناهم بکش بهانه مجوی تشنه ترسم که منقطع گردد ور نه باز آید آب رفته به جوی صبر دیدیم در مقابل شوق آتش و پنبه بود و سنگ و سبوی هر که با دوستی سری دارد گو دو دست از مراد بشوی تا گرفتار خم چوگانی احتمالت ضرورت است چو گوی پادشاهان و گنج و خیل و حشم عارفان و سماع و هایاهوی شور می‌گوید سخنانت نه طبع گوی هر کسی را نباشد این گفتار عود ندارد بوی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/54 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا، گرچه ز غم جان می‌برآید غم ز جانم خوشتر آید نپرسد حال من، جانم برآید مرا شادی گهی باشد درین غم که اندوه توام از در در آید که یک عالم پر از سیم و زر آید اگرچه هر کسی از غم گریزد مرا چون جان ، غم تو درخور آید مرا در سینه تاب انده تو بسی خوشتر ز آب کوثر آید عراقی در دو عالم بر سر آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1137 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا می‌بینی و هر دَم زیادَت می‌کنی دَردَم تو را می‌بینم و میلم زیادَت می‌شود هر دَم ،_نمی‌دانم_چه_سر_داری به درمانم نمی‌کوشی، نمی‌دانی مگر دردم؟ نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم فرو رفت از غمِ دَمَم دَم می‌دهی تا کی؟ دَمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم رُخَت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابْ گیسویت نهادم بر لبت لب را و جان و فِدا کردم تو خوش می‌باش با ، برو گو خصم جان می‌ده چو گرمی از تو می‌بینم، چه باک از خصمِ دَم سَردم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/908 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟ مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد خدا را محتسب ما را به فریادِ دف و نی بخش که سازِ شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد مجالِ من همین باشد که پنهان او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد مشوی ای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ که زخمِ تیغِ است و رنگِ خون نخواهد شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1078 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت وگر درمان من سازد، زهی دولت زهی دولت ز رخ برقع براندازد، زهی دولت زهی دولت دل زار من پر غم نبوده یک نفس خرم گر از محنت بپردازد، زهی دولت زهی دولت گر از این بیش نگدازد، زهی دولت زهی دولت چنینم زار نگذارد ، به تیماریم یاد آرد ورم از لطف بنوازد، زهی دولت زهی دولت ور از کوی فراموشان فراقش رخت بربندد وصالش رخت در بازد، زهی دولت زهی دولت :_عراقی_را_بده_کامی که جان خسته دربازد، زهی دولت زهی دولت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/910 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم فروغِ چشم و نورِ از آن ماهِ خُتَن دارم به کام و آرزویِ چو دارم خلوتی چه فکر از خُبثِ بدگویان، میانِ انجمن دارم مرا در خانه سروی هست کاندر سایهٔ قَدَّش فَراغ از سروِ بستانی و شمشادِ چمن دارم گَرَم صد لشکر از خوبان به قصدِ کمین سازند بِحَمْدِ الله و الْمِنَّه بُتی لشکرشِکن دارم چو اسمِ اعظمم باشد، چه باک از اهرِمَن دارم؟ الا ای پیرِ فرزانه، مَکُن عیبم ز میخانه که من در تَرکِ پیمانه پیمان شِکن دارم خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نِه که من با لَعلِ خاموشش نهانی صد سخن دارم چو در اِقبالش خرامانم بِحَمْدِالله نه میلِ لاله و نسرین نه برگِ نسترن دارم به رندی شهره شد میانِ همدمان، لیکن چه غم دارم که در عالم قَوامُ الدّین حَسَن دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/898 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا رسد که برآرم هزار چو که احتمال ندارم ز دوستان ورقی خبر برید به که عهد می‌شکند تو نیز اگر بتوانی ببند بار تحول اَمَااُخالِصُ وُدّی؟ اَلَم اُراعِکَ جَهدی؟ فَکَیْفَتَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل! اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی همت حلال نباشد ز بنده تغافل مَنِالمُبَلّغُ عَنّی اِلیٰ مُعَذِّب ِ قلبی اِذا جَرَحْتَفُؤادی بِسَیْف ِ لَحْظُکَ فَاقْتُل تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل لَأوْضَحَنَّبِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری اذَالْاَحِبَّةُتَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل وفا و عهد مودت میان اهل ارادت نه چون بقای شکوفه‌ست و تَمِیلُبَینَ یَدَینا و تَمِیلُ اِلَینا لَقَدشَدَدتَ عَلَینا اِلامَ تَعقِدُ فَاحلُل مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صدق نباشد نظر به و سنبل فُتاتُشَعرِکَ مِسکٌ اِنِ اتّخَذت عبیرا وَ حَشوُثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیکَ قَرَنفُل تو تأمل نمی‌کنی که ببینی که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/370 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماهرویم در آغوش بود چنان مست دیدار و حیران که دنیا و دینم فراموش بود نگویم می لعل گوار که زهر از کف دست او نوش بود ندانستم از غایت لطف و حسن که سیم و سمن یا بر و دوش بود به دیدار و گفتار جان پرورش سراپای من دیده و گوش بود نمی‌دانم این شب که چون روز شد کسی باز داند که با هوش بود مؤذن کرد بانگ نماز مگر همچو من مست و مدهوش بود بگفتیم و دشمن بدانست و دوست نماند آن تحمل که سرپوش بود به مگر دیده‌ای زبان در کش امروز کآن دوش بود مبادا که گنجی ببیند فقیر که نتواند از حرص خاموش بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/468 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام ببردی از من مهر هر کجا صنمیست مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام به کام با تو التماس من است بسا که فرورفت و برنیامد کام مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق نه پای رفتن از این نه جای مقام چه دشمنی تو که از دست و مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اَقدام ملامتم نکند هر که معرفت دارد که می‌بستاند ز دست عقل زمام مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم نه گوش فهم بماند نه هوش استفهام اگر زبان مرا روزگار دربندد به در سخن آیند ریزه‌های عظام بر آتش غم کدام که نسوخت گر این سخن برود در جهان نماند خام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/352 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا چو آرزوی روی آن نگار آید چو زار آید میان انجمن از لعل او چو آرم یاد مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید ز رنگ مرا روی آید یاد ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید گلی به دست من آید چو روی تو هیهات هزار سال دگر گر چنین آید خسان بر از باغ وصل او و مرا ز جمالش نصیب خار آید طمع مدار وصالی که بی فراق بود هرآینه پس هر مستیی خمار آید مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند بهار وصل ندانم که کی به بار آید دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی چو بر امید وصالست آید پس از تحمل سختی امید وصل مراست که از شب و تریاک هم ز مار آید ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا بجست و در مردان هوشیار آید چو عمر گر گذر کنی بر من مرا همان از عمر در آید بجز را ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/441 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا درد تو درمان می‌نماید غم تو مرهم جان می‌نماید ،_کز_جام_عشقت_مست_باشم وصال و هجر یکسان می‌نماید چو من تن در بلای دادم همه دشوارم آسان می‌نماید ،_شادمان_باد، هر آن لطفی که بتوان می‌نماید اگر یک لحظه ننماید مرا سوز دگر لحظه دو چندان می‌نماید دلم با اینهمه انده، ز شادی بهار و باغ و بستان می‌نماید اگر روی تو پنهان می‌نماید لب لعل تو جانم می‌نوازد بنفشه آب حیوان می‌نماید ندانم تا چه خواهد فتنه انگیخت؟ که زلفش بس پریشان می‌نماید به دوران تو زان تنگ است که حسن تو فراوان می‌نماید چو ذره در هوای مهر رویت عراقی نیک حیران می‌نماید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1131 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو نگارین روی است و مشکین سایبان ابرو هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم هزاران گونه پیغام است و در میان ابرو روان گوشه گیران را جبینش طرفه که بر طرف سمن زارش همی‌گردد چمان ابرو که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم که محرابم بگرداند خم آن ابرو اگر چه مرغ زیرک بود، در هواداری به تیر غمزه صیدش کرد، چشم آن کمان ابرو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/803 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا جز تو جانی نمی‌بینم نمی‌بینم دلم را جز تو جانانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز تو لطفی و احسانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم بجز روی تو درمانی نمی‌بینم نمی‌بینم ،_گر_خواهیم_دیدن_که_دور_از_روی_خوب_تو بقای خویش چندانی نمی‌بینم نمی‌بینم بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم که آن را هیچ پایانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز راه لطف و ، بیا، سامان کارم کن که خود را بی تو سامانی نمی‌بینم نمی‌بینم ،_که_در_عالم چو او سرگشته حیرانی نمی‌بینم نمی‌بینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1056 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست چنان به دام تو الفت گرفت مرغ که یاد می‌نکند عهد آشیان ای دوست گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست بگو بیار که گویم بگیر هان ای دوست تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست جفا مکن که بزرگان به خرده‌ای ز رهی چنین سبک ننشینند و سرگران ای دوست به لطف اگر بخوری من روا باشد به قهرم از نظر مران ای دوست مناسب لب لعلت حدیث بایستی جواب تلخ بدیعست از آن دهان ای دوست مرا رضای تو باید نه زندگانی اگر مراد تو قتلست وارهان ای دوست که گفت از آسیب بگریزد به دوستی که می‌برد گمان ای دوست که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/638 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا تا نقره باشد می‌فشانم تو را تا بوسه باشد می‌ستانم و گر فردا به زندان می‌برندم به نقد این ساعت اندر بوستانم جهان بگذار تا بر من سر آید که کام تو بودی از جهانم چه دامن‌های باشد در این باغ اگر چیزی نگوید باغبانم نمی‌دانستم از بخت همایون که سیمرغی فتد در آشیانم تو آموختی در شهر ما را بیا تا آن هم بر تو سخن‌ها دارم از دست تو در ولیکن در حضورت بی زبانم بگویم تا بداند دشمن و دوست که من مستی و مستوری ندانم مگو مراد برداشت اگر تو سنگدل من مهربانم اگر تو سرو سیمین تن بر آنی که از پیشم برانی من بر آنم که تا باشم خیالت می‌پرستم و گر رفتم سلامت می‌رسانم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/289 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا تو جان عزیزی و یار محترمی به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد که مونس و آرام جان و دفع غمی هزار تندی و سختی بکن که سهل بود جفای مثل تو بردن که سابق کرمی ندانم از سر و پایت کدام است چه جای فرق که ز فرق تا قدمی اگر هزار الم دارم از تو بر ریش هنوز مرهم ریشی و داروی المی چنین که می‌گذری کافر و مسلمان را نگه به توست که هم قبله‌ای و هم صنمی چنین جمال نشاید که هر نظر بیند مگر که خدا گرد بدمی نگویمت که بر فراز سرو روان که آفتاب جهانتاب بر سر علمی تو مشکبوی سیه چشم را که دریابد که همچو آهوی مشکین از آدمی برمی کمند اگر شیر صید کند تو در کمند نیایی که آهوی حرمی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/93 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا به رندی و ، آن فضول عیب کُنَد که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد ،_نه_نقصِ_گناه که هر که بی‌هنر اُفتَد، نظر به عیب کند ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کند چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کند کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ است مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کند که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1053 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈