eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
سر به سر از لطف جانی ساقیا خوشتر از جان چیست؟ آنی ساقیا رو، که شیرین ساقیا زان به چشم من درآیی هر زمان کز صفا آب روانی ساقیا ،_مکن با حریفان سرگرانی ساقیا وعده‌ای می‌ده، اگر چه کج بود کز بهانه در گمانی ساقیا بر لب خود بوسه ده، آنگه ببین ذوق آب زندگانی ساقیا زان یقینم شد که جانی ساقیا گوش جان‌ها پر گهر شد، زانکه تو از سخن در می‌چکانی ساقیا در و چشمم ز حسن و لطف خویش آشکارا و نهانی ساقیا نیست در عالم را دمی بر لب تو کامرانی ساقیا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/891 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟ با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟ با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟ در لعل توست پنهان صدگونه آب حیوان از بی‌دلی لب من با آن چه کار دارد؟ کانجا که آن است انسان چه کار دارد؟ وهم از دهان تنگت هرگز نشان نیاید با خاتم سلیمان شیطان چه کار دارد؟ جان من از لب تو مانا که یافت ذوقی ورنه خیال جاوید با جان چه کار دارد؟ ورنه برید زلفت پنهان چه کار دارد؟ عاشق گر از در تو نشنید مرحبایی چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد؟ گر بر درت نیایم، شاید که باز پرسند: پوسیده استخوانی با خوان چه کار دارد؟ در که نبود معشوق کی توان یافت جایی که جان نباشد جانان چه کار دارد؟ در غم و آنگاه باقی در خانهٔ طفیلی مهمان چه کار دارد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/889 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا، کاین سر هجران ندارد بجز وصلت دگر درمان ندارد که خسته طاقت هجران ندارد بیا، تا پیش روی تو بمیرم که بی‌تو زندگانی آن ندارد ؟ که بی‌تو زیستن امکان ندارد بمردم ز انتظار روز وصلت شب هجران مگر پایان ندارد؟ بیا، تا روی خوب تو ببینم که مهر از ذره رخ پنهان ندارد ،_جانا،_نیم_جانی اگر چه قیمت چندان ندارد چه باشد گر فراغت واله ای را چنین سرگشته و حیران ندارد؟ وصالت تا ز غم خونم نریزد عراقی را شبی مهمان ندارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/886 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خرم تن آن کس که ریش ندارد و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟ او را چه خبر از من و از حال من کو دیدهٔ پر خون و ریش ندارد بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد هان، ای خونخوار، سر محنت خود گیر کان یار سر صحبت ما بیش ندارد معشوق چو شمشیر جفا بر کشد، از خشم عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟ از نوش لبان، بهره به جز نیش ندارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/887 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل، دولت خرمی ندارد جان، راحت بی‌غمی ندارد !_که_درون_آدمی_زاد آسایش و خرمی ندارد از راحت‌های این جهانی جز غم آدمی ندارد ،_بیا_و_مردمی_کن این غم سر مردمی ندارد وی غم، بنشین، که شادمانی با ما سر همدمی ندارد وی جان، ز سرای تن برون شو کین جای تو محکمی ندارد کاهلیت محرمی ندارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/885 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
راحت سر مردمی ندارد دولت همدمی ندارد کو دیدهٔ مردمی ندارد از خوان فلک نواله کم پیچ کو گردهٔ گندمی ندارد ،_از_آنکه_درمان با جان تو محرمی ندارد در تار حیات چه بندی؟ چون پود تو محکمی ندارد دردا! که درین سرای پر غم کس دولت بی‌غمی ندارد افسوس که خرمی ندارد گر خوشدلیی درین جهان هست باری آدمی ندارد بنمای به من فراهم کو محنت درهمی ندارد کم خور غم این جهان، ، زیرا که غمش کمی ندارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/884 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟ سر کفر و غم ایمان که دارد؟ غمت را هر شبی مهمان که دارد؟ دل من با خیالت دوش می‌گفت: که این درد مرا درمان که دارد؟ :_ز_من_پرس که من با تو بگویم: کان که دارد؟ مرا گفتی که: فردا روز وصل است امید زیستن چندان که دارد؟ دلم در بند زلف توست ور نه سر سودای بی‌پایان که دارد؟ عراقی را چنین حیران که دارد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/882 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد آیی و بگذری به من و باز ننگری ای جان من فدای تو، این نیز بگذرد محروم از عطای تو، این نیز بگذرد ای دوست، تو مرا همه دشنام می‌دهی من می‌کنم، دعای تو، این نیز بگذرد آیم به درگهت، نگذاری که بگذرم پیرامن سرای تو، این نیز بگذرد ،_نومید_بازگشت نشنید مرحبای تو، این نیز بگذرد بگذشت آنکه دوست همی داشتی مرا دیگر شده است رای تو، این نیز بگذرد تا کی کشد مسکین جفای تو؟ بگذشت چون جفای تو، این نیز بگذرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/881 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب تافته‌ام از غمت، روی ز من بر متاب ،_بوی_ز_من_وامگیر تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن کز تپش تشنگی شد جگر من سراب می‌کنم از آب چشم خانهٔ را خراب روز ار آید به شب بی رخ تو چه عجب؟ روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟ چون به سر کوی تو نیست تنم را مقام چون به بر لطف تو نیست را مآب ،_عار_چه_داری_ازو؟ نیک و بد و هرچه هست، هست بتوش انتساب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/880 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا بیا، که نسیم بهار می‌گذرد بیا، که گل ز رخت شرمسار می‌گذرد ،_که_وقت_بهار_است_و_موسم_شادی مدار منتظرم، وقت کار می‌گذرد ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی که عیش تازه کنم، چون بهار می‌گذرد غمی که بر این جان فگار می‌گذرد ز جام وصل تو ناخورده جرعه‌ای من ز بزم عیش تو در سر خمار می‌گذرد سحرگهی که به کوی گذر کردی به دیده گفت : کان شکار می‌گذرد که نعره می‌زد هر یک که: یار می‌گذرد به گوش جان رسید آن زاری از آن ز کوی تو زار و نزار می‌گذرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/879 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پشت بر روزگار باید کرد روی در روی یار باید کرد در دمش جان نثار باید کرد پیش شمع رخش چو پروانه سوختن اختیار باید کرد سال‌ها انتظار باید کرد تا کند یار روی در رویت دلت آیینه‌وار باید کرد تات در بوته‌زار بگدازد قلب خود را عیار باید کرد خویش، چون خاک خوار باید کرد ور تو خود را ز خاک به دانی خود تو را سنگسار باید کرد تا دهی بوسه بر کف پایش خویشتن را غبار باید کرد دشمنی کت ز دوست وا دارد زودت از وی فرار باید کرد ور ز چشمت نهان بود دشمن پس دو چشمت چهار باید کرد دشمن خود تویی، چو در نگری با خودت کارزار باید کرد چون ز دست خود فریاد هر دمت صدهزار باید کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/877 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، بی‌تو برگ جان که دارد؟ دل شاد و لب خندان که دارد؟ وگرنه طاقت هجران که دارد؟ غم ار ندهد جگر بر خوان وصلت دل درویش را مهمان که دارد؟ بجز یوسف سر زندان که دارد؟ مرا با تو خوش آید خلد، ورنه غم حور و سر رضوان که دارد؟ همه کس می کند دعوی ولی با درد بی درمان که دارد ؟ چه انصاف است؟ چندین جان که دارد؟ مرا گویند: فردا روز وصل است وگرنه طاقت هجران که دارد؟ نشان می‌جویی، ببین تا چشم خون افشان که دارد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/883 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا، که عمر من خاکسار می‌گذرد مدار منتظرم، روزگار می‌گذرد ،_که_جان_من_از_آرزوی_دیدارت به لب رسید و غم فگار می‌گذرد بیا، به لطف ز جان به لب رسیده بپرس که از جهان ز غمت زار زار می‌گذرد که ناامید ز درگاه یار می‌گذرد چه باشد ار بگذاری که بگذرم ز درت؟ که بر درت ز سگان صدهزار می‌گذرد مکش کمان جفا بر ، که تیر غمت خود از نشانهٔ جان بی‌شمار می‌گذرد بر آستان درت چندبار می‌گذرد ز که می‌گذرد بر درت بپرس آخر: که آن شکسته برین در چه کار می‌گذرد مکش چو دشمنم، ای دوست ز انتظار، بیا که این نفس ز جهان دوستدار می‌گذرد به انتظار مکش بیش ازین را که عمر او همه در انتظار می‌گذرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/878 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی ننمود یار چتوان کرد نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟ نپذیرفت یار، چتوان کرد؟ از گل روی یار قسم نیست جز خارخار، چتوان کرد؟ گشتم این لحظه خوار، چتوان کرد؟ بر مراد نمی‌گردد گردش روزگار چتوان کرد؟ غم بسیار هست و نیست دریغ، با غمم غمگسار چتوان کرد؟ لاغر آمد شکار، چتوان کرد؟ چند باشی، ، از پس درهم و سوکوار، چتوان کرد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/874 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می روان کن ساقیا، کین دم روان خواهیم کرد بهر یک جرعه میت این دم روان خواهیم کرد ،_کزین_جا_دردسر_خواهیم_برد ساغری پر کن، که عزم آن جهان خواهیم کرد کاروان عمر ازین منزل روان شد ناگهی چون روان شد کاروان، ما هم روان خواهیم کرد دامن ناز اندر آن عالم کشان خواهیم کرد از کف ساقی همت ساغری خواهیم خورد جرعه‌دان بزم خود هفت آسمان خواهیم کرد تا فتد در ساغر ما عکس روی ساغر از باده لبالب هر زمان خواهیم کرد نالهٔ مستانه نقل دوستان خواهیم کرد تا درین عالم نگردد آشکارا راز ما ناگهی رخ را ازین عالم نهان خواهیم کرد نزد زلف تحفه، خواهیم برد پیش روی جانفزایش جان فشان خواهیم کرد چون بگردانیم رو، زین عالم بی‌آبرو روی در روی نگار مهربان خواهیم کرد بر سر بازار وصلش جان ندارد قیمتی تا نظر در روی خوبش رایگان خواهیم کرد سالها در جستجویش دست و پایی می‌زدیم چون نشان دیدیم، خود را بی‌نشان خواهیم کرد هر چه ما خواهیم کردن او بخواهد غیر آن آنچه آن کند ما خود همان خواهیم کرد عراقی هیچ خواهد گفت: اناالحق، این زمان بر سر دارش ز غیرت ناگهان خواهیم کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/875 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد کام جان را پرشکر خواهیم کرد سر ز جیب یار بر خواهیم کرد آفتاب روی او خواهیم دید گر به مه روزی نظر خواهیم کرد گر به گلزاری گذر خواهیم کرد در خم زلفش نهان خواهیم شد دست با وی در کمر خواهیم کرد چون کمان ابروان پر زه کند پیش تیرش جان سپر خواهیم کرد گوش و دامن پر گهر خواهیم کرد ماجرایی رفت ما را با لبش دوستان را زان خبر خواهیم کرد تا نشنود اسرار ما ماجرا را مختصر خواهیم کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/876 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی ننمود یار چتوان کرد؟ چیست تدبیر کار چتوان کرد؟ چون نگیرد قرار چتوان کرد؟ در هر آیینه‌ای نمی‌گنجد عکس روی نگار چتوان کرد؟ بر در وصل بار چتوان کرد؟ رفت عمرو نرفت در همه عمر دست در زلف یار چتوان کرد؟ کشت ما را به دوستی، چه کنیم با چنان دوستدار چتوان کرد؟ چون هزار، چتوان کرد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/873 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟ نگوید: چون شد آخر آن بیمار چتوان کرد؟ ،_دلم_از_غم_به_جان_آرد چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟ ز داروخانهٔ لطفش چو دارو جان نمی‌یابد بسازم با غم دردش بنالم زار چتوان کرد؟ ،_بر_من_همین_باشد_که_جان_در_راه_او_بازم اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چتوان کرد؟ چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟ سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟ ز خواب این دیدهٔ بختم نشد بیدار چتوان کرد؟ مرا چون نیست از به جز تیمار و غم روزی ضرورت می‌خورم هر دم غم و تیمار چتوان کرد؟ عراقی نیک می‌خواهد که فخر عالمی باشد ولیکن یار می‌خواهد که باشد عار چتوان کرد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/872 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از در یار گذر نتوان کرد رخ سوی یار دگر نتوان کرد بر سر کوش گذر نتوان کرد زان چنان رخ، که تمنای است صبر ازین بیش مگر نتوان کرد ،_که_پرخوناب_است به چنان روی نظر نتوان کرد چون حدیث لب شیرینش رود یاد حلوا و شکر نتوان کرد سخن زلف مشوش بگذار دل ازین شیفته‌تر نتوان کرد ؟ راز خود سمر نتوان کرد غم او مایهٔ عیش و طرب است از طرب بیش حذر نتوان کرد گرچه خون شود از تیمارش غمش از سینه به در نتوان کرد ابتلایی است درین راه مرا که از آن هیچ خبر نتوان کرد گفتم: ای ، بگذر زین منزل محنت آباد مقر نتوان کرد گفت: جایی که باشد زود از آنجای سفر نتوان کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/871 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بدین زبان صفت حسن یار نتوان کرد به طعمهٔ پشه عنقا شکار نتوان کرد به جست و جو طلب وصل یار نتوان کرد بدان مخسب که در خواب روی او بینی خیال او بود آن، اعتبار نتوان کرد ،_خود_اگر_عاشقی،_پر_آب_بود بر آب نقش لطیف نگار نتوان کرد به چشم او رخ او بین، به دیدهٔ خفاش به آفتاب نظر آشکار نتوان کرد به چشم نرگس کوته‌نظر به وقت بهار نظارهٔ چمن و لاله‌زار نتوان کرد به بوسه خاک در یار خوار نتوان کرد به نیم جان که تو داری و یک نفس که تو راست حدیث پیشکشش زینهار نتوان کرد چه به که پیش سگان درش فشانی جان که این متاع بر آن رخ نثار نتوان کرد بلا به پیش خیالش شبی همی گفتم که : دشمنی همه با دوستدار نتوان کرد بگوی تا نکند زلف تو پریشانی که بیش ازین ما بی‌قرار نتوان کرد به تیغ غمزهٔ خون خوار، جان مجروحم هزار بار، به روزی فگار نتوان کرد دلی که با غم تو در میان آمد بهر گنه ز کنارش کنار نتوان کرد بدان که نام وصال تو می‌برم روزی به دست هجر مرا جان سپار نتوان کرد جواب داد خیالش که، با سلیمانی برای مورچه‌ای کارزار نتوان کرد میان هجر و وصالش، گر اختیار دهند ز هر دو هیچ یکی اختیار نتوان کرد رموز ، ، مگو چنین روشن که راز خویش چنین آشکار نتوان کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/870 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مست خراب یابد هر لحظه در خرابات گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات می‌بیز هر سحرگاه خاک در خرابات یک ذره گرد از آن خاک در چشم جانت افتد با صدهزار خورشید افتد تو را ملاقات نز خویش گردی آگه، نز جام، نز شعاعات در بیخودی و مستی جایی رسی، که آنجا در هم شود عبادات، پی گم کند اشارات تا گم نگردی از خود گنجی چنین نیابی حالی چنین نیابد گم گشته از ملاقات ؟ کفر است زهد و طاعت تا نگذری ز میقات تا تو ز خودپرستی وز جست وجو نرستی می‌دان که می‌پرستی در دیر عزی و لات در صومعه تو دانی می‌کوش تا توانی در میکده رها کن از سر فضول و طامات جان باز در خرابات، تا جرعه‌ای بیابی مفروش زهد، کانجا کمتر خرند طامات لب تشنه چند باشی، در ساحل تمنی؟ انداز خویشتن را در بحر بی‌نهایات تا گم شود نشانت در پای بی‌نشانی تا در کشد به کامت یک ره نهنگ حالات چون غرقه شد یابد حیات باقی اسرار غیب بیند در عالم شهادات ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/869 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد به غمزه خون ریزد به ابرو کار جان سازد چرا مژگان کند ناوک چرا ابرو کمان سازد؟ خرابی ها کند چشمش که نتوان کرد در عالم چه شاید گفت با مستی که خود را ناتوان سازد؟ که چون جام طرب نوشد دو عالم جرعه‌دان سازد غلام آن نگارینم که از رخ مجلس افروزد لب او از شکر خنده عاشقان سازد بتی کز حسن در عالم نمی‌گنجد عجب دارم که دایم در تنگم چگونه خان و مان سازد؟ ،_بگذر_از_غوغا،_دلی_فارغ_به_دست_آور که سیمرغ وصال او در آنجا آشیان سازد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/868 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن را که چو تو نگار باشد با خویشتنش چه کار باشد؟ یاری چو تو در کنار باشد ناخوش چو منی بود که پیوست دل خسته و جان فگار باشد ،_اگر_بنالم ماتم‌زده سوکوار باشد وان دیده که او ندید رویت شاید اگر آشکار باشد آن کس که جدا فتاد از تو دور از تو همیشه زار باشد جز تو دگریش یار باشد خرم آن کسی که او را اندوه تو غمگسار باشد تا کی ، ای عزیز چون جان بر خاک در تو خوار باشد؟ نامد گه آن که خسته‌ای را بر درگه وصل بار باشد؟ تا چند آخر در زحمت انتظار باشد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/865 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چنین که غمزهٔ تو خون خلق می‌ریزد عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد که در میانه یکی گرد برنمی‌خیزد ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت جهان، اگر بتواند، دو اسبه بگریزد فریب چشم تو تا چند خون من ریزد؟ مرنج، اگر به سر زلف تو در آویزم که غرقه هرچه ببیند درو بیاویزد تو را، چنان که تویی، تا کسیت نشناسد رخ تو هر نفسی رنگ دیگر آمیزد به خاکپای تو کز تو نپرهیزد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/867 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدهٔ بختم، دریغا کور شد دل نمرده، زنده اندر گور شد تا نبیند دشمنم کو کور شد بارگاه ، که بودی جای تو بنگر اکنون جای مار و مور شد شوربختی بین که: عیشم شور شد دل قوی بودم به امید تو، لیک دل ندادی، خسته زان بی‌نور شد شور تا فتاد اندر جهان چون من عالمی پر شور شد ،_لاجرم بی‌تو، مسکین، بی‌نوا و عور شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/863 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈