eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه نمی‌شکیبد از دور ور قصد کند بسوزدش نور هر کس به تعلقی گرفتار صاحب نظران به منظور آن روز که روز حشر باشد دیوان حساب و عرض منشور ما زنده به ذکر دوست باشیم دیگر حیوان به نفخه صور یا رب که تو در بهشت باشی تا کس نکند نگاه در حور ما مست نه تشنه سلسبیل و کافور بیم است آه مشتاق کآتش بزند حجاب مستور من دانم و دردمند بیدار آهنگ شب دراز دیجور آخر ز هلاک ما چه خیزد سیمرغ چه می‌کند به عصفور نزدیک نمی‌شوی به صورت وز دیده نمی‌شوی دور از پیش تو راه رفتنم نیست گردن به کمند به که مهجور چو مرادت انگبین است واجب بود احتمال زنبور ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/417 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای پسر وی از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر تا تو مصور شدی در یکتای من جای تصور نماند دیگرم اندر ضمیر عیب کنندم که چند در پی روی چون نرود بنده‌وار هر که برندش اسیر بسته زنجیر زلف زود نیابد خلاص دیر برآید به جهد هر که فرو شد به قیر چون تو بتی بگذرد سروقد سیم ساق هر که در او ننگرد مرده بود یا ضریر گر نبرم دوست کیست که مانند اوست کبر کند بی خلاف هر که بود بی‌نظیر قامت سرو کاین همه وصفش کنند هست به صورت بلند لیک به معنی قصیر هر که طلبکار توست روی نتابد ز تیغ وان که هوادار توست بازنگردد به تیر بوسه دهم بنده‌وار بر قدمت ور سرم در سر این می‌رود بی سر و پایی مگیر اگر و مال صرف شود در وصال آنت مقامی بزرگ اینت بهایی حقیر گر تو ز ما فارغی وز همه کس بی نیاز ما به تو مستظهریم وز همه عالم فقیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/414 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر کز دست می‌رود سرم ای دوست دست گیر شرط است دستگیری درمندگان و من هر روز ترم ای دوست دست گیر پایاب نیست بحر غمت را و من غریق خواهم که سر برآورم ای دوست دست گیر سر می‌نهم که پای برآرم ز دام وین کی شود میسرم ای دوست دست گیر دل جان همی‌سپارد و فریاد می‌کند کآخر به کار تو درم ای دوست دست گیر راضی شدم به یک نظر اکنون که وصل نیست آخر بدین محقرم ای دوست دست گیر از دامن تو دست ندارم که دست نیست بر دستگیر دیگرم ای دوست دست گیر نه بارها به تو برداشت دست عجز یک بارش از سر کرم ای دوست دست گیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/413 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر گم شدم در راه سودا رهنمایا ره نمای شخصم از پای اندر آمد دستگیرا دست گیر گر ز پیش برانی چون سگ از مسجد مرا سر ز حکمت برندارم چون مرید از گفت پیر ناوک فریاد من هر ساعت از مجرای بگذرد از چرخ اطلس همچو سوزن از حریر چون کنم کز شکیبایم ز چون کنم کز جان گزیر است و ز جانان بی تو گر در جنتم سلسبیل با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر گر بپرد مرغ وصلت در هوای بخت من وه که آن ساعت ز شادی چارپر گردم چو تیر تا روانم هست راند بر زبان تا وجودم هست کند نقشت در ضمیر گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم لابه بر گردون رسانم چون جهودان در فطیر بوالعجب شوریده‌ام سهوم به رحمت درگذار سهمگن درمانده‌ام جرمم به طاعت درپذیر آه دردآلود گر ز گردون بگذرد در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/412 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر در آفاق گشاده‌ست ولیکن بسته‌ست از سر زلف تو در پای ما زنجیر من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر از من ای خسرو تو نظر بازمگیر گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر در بود که جان بر تو فشانم روزی باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر پیرانه سر از من عجبت می‌آید چه جوانی تو که از دست ببردی پیر من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند برو ای که عاشق نبود پندپذیر پیکر مطبوع برای نظر است گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/411 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت بلای غمزه چه که در یاران مهربان انداخت ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم که روزگار حدیث تو در میان انداخت نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت به چشم‌های تو کان چشم کز تو برگیرند دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت همین حکایت روزی به دوستان برسد که از پی جانان برفت و جان انداخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/410 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای به خلق از جهانیان ممتاز چشم خلقی به روی تو باز لازم است آن که دارد این همه لطف که تحمل کنندش این همه ای به درخت بالایت مرغ جان رمیده در پرواز آن نه نظر بود که کند از چنین روی در به روی فراز بخورم گر ز دست توست نبید نکنم گر خلاف توست نماز گر بگریم چو معذورم کس نگوید در آتشم مگداز می‌نگفتم سخن در آتش تا نگفت آب دیده غماز آب و آتش خلاف یک دگرند نشنیدیم و صبر انباز هر که دیدار دوست می‌طلبد دوستی را حقیقت است و مجاز آرزومند کعبه را است که تحمل کند نشیب و فراز زنده عاشقی باشد که بمیرد بر آستان نیاز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/409 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز رخی کز او متصور نمی‌شود آرام چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز در دو لختی چشمان شوخ چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز شراب وصل تو در کام جان من ازلیست هنوز مستم از آن جام آشنایی باز دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات که جز به روی تو بینم به روشنایی باز تو را هر آینه باید به شهر دیگر رفت که نماند در این شهر تا ربایی باز عوام خلق ملامت کنند صوفی را کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار به عمر نبری پارسایی باز گرت چو از این در نواله‌ای بخشند برو که نکنی هرگز از گدایی باز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/407 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
متقلب درون جامه چه خبر دارد از شبان دراز عاقل انجام می‌بیند تا هم اول نمی‌کند آغاز جهد کردم که به کس ندهم چه توان کرد با دو دیده باز زینهار از بلای تیر نظر که چو رفت از کمان نیاید باز مگر از شوخی تذروان بود که فرودوختند دیده باز محتسب در قفای رندانست غافل از صوفیان شاهدباز پارسایی که خمر چشید خانه گو با معاشران پرداز هر که را با آشنایی بود گو برو با جفای خار بساز سپرت می‌بباید افکندن ای که می‌دهی به تیرانداز هر چه بینی ز دوستان کرمست گر اهانت کنند و گر اعزاز دست مجنون و دامن لیلی روی محمود و خاک پای ایاز هیچ نداند این دستان هیچ مطرب ندارد این آواز هر متاعی ز معدنی خیزد شکر از مصر و از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/408 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیوند روح می‌کند این باد مشک بیز هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز شاهد بخوان و بیفروز و می بنه عنبر بسای و عود بسوزان و بریز ور دوست دست می‌دهدت هیچ گو مباش خوشتر بود عروس نکوروی بی جهیز امروز باید ار کرمی می‌کند سحاب فردا که تشنه مرده بود گو بخیز من در وفا و عهد چنان کند نیستم کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجود من عیار مدعی کند از دشمن احتریز فردا که سر ز خاک برآرم اگر تو را بینم فراغتم بود از روز رستخیز تا کجا رسد به قیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی در حجیز به دام تو در پای بند ماند قیدی نکرده‌ای که میسر شود گریز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/404 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی سیمتن چه خسبی خیز آب شادی بر آتش غم ریز بوسه‌ای بر کنار ساغر نه پس بگردان شهدآمیز کابر آذار و باد نوروزی درفشان می‌کنند و عنبربیز جهد کردیم تا نیالاید به خرابات دامن پرهیز دست بالای زور آورد معرفت را نماند جای ستیز گفتم ای عقل زورمند چرا برگرفتی ز راه گریز گفت اگر گربه شیر نر گردد نکند با پلنگ دندان تیز شاهدان می‌کنند خانه زهد مطربان می‌زنند راه حجیز توبه را تلخ می‌کند در حلق یار زبان شورانگیز هر دمت که دست دهد به سر زلف دوستان آویز دشمنان را به حال بگذار تا قیامت کنند و رستاخیز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/403 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبارک‌تر شب و خرم‌ترین روز به استقبالم آمد بخت پیروز دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز مه است این یا ملک یا آدمیزاد پری یا آفتاب عالم‌افروز ندانستی که ضدان در کمینند نکو کردی علیرغم بدآموز مرا با دوست ای دشمن وصالست تو را گر نخواهد دیده بردوز شبان دانم که از درد جدایی نیاسودم ز فریاد جهان سوز گر آن شب‌های با وحشت نمی‌بود نمی‌دانست قدر این روز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/405 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
برآمد باد و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز چو آتش در درخت افکند دگر منقل منه آتش میفروز چو نرگس چشم بخت از برخاست حسد گو دشمنان را دیده بردوز بهاری خرم است ای کجایی که بینی را و سوز جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد برادر جز نکونامی میندوز نکویی کن که دولت بینی از بخت مبر فرمان بدگوی بدآموز منه بر سرای عمر که بر گنبد نخواهد ماند این گوز دریغا عیش اگر مرگش نبودی دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/406 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس پستان یار در خم گیسوی تابدار چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس یک شب که دوست فتنه خفتست بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ یا از در سرای اتابک غریو کوس لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود برداشتن به گفته بیهوده خروس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/401 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بوی آمد بنال ای ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس گیرند مردم دوستان و مهربان هر روز خاطر با یکی ما یکی داریم و بس محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان تو می‌کن بر شتر تا بانگ می‌دارد جرس بضاعت بر مگس چندان که تندی می‌کند او بادبیزن همچنان در دست و می‌آید مگس پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد گر جستم این بار از قفس بیدار باشم سپس گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم به کس با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم چون بی از بر نمی‌آید من مفلسم در کاروان گوهر که قصد کن نگذاشت مطرب دربرم چندان که بستاند عسس گر پند می‌خواهی بده ور بند می‌خواهی بنه دیوانه سر نهاد آن گه نهد از سر فریاد در جهان افکندی ای آرام جان چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/402 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاری به دست کن که به امید راحتش واجب کند که صبر کنی بر جراحتش ما را که ره دهد به سراپرده وصال ای باد خبری ده ز ساحتش باران چون ستاره‌ام از دیدگان بریخت رویی که خیره شود در صباحتش هر گه که گویم این ریشم درست شد بر وی پراکند نمکی از ملاحتش هرچ آن قبیح‌تر بکند یار دوست‌روی داند که چشم دوست نبیند قباحتش بیچاره‌ای که صورت رویت خیال بست بی دیدنت خیال مبند استراحتش با چشم نیم‌خواب تو خشم آیدم همی از چشم‌های نرگس و چندان وقاحتش رفتار شاهد و لب خندان و روی چون آدمی طمع نکند در سماحتش که داد وصف همه نیکوان به داد عاجز بماند در تو زبان فصاحتش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/398 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی دوست می‌برد همچنان صبر هست و پایابش خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش نه به می‌رود گرفته دیگری می‌برد به قلابش چه کند پای بند مهر کسی که نبیند جفای اصحابش هر که حاجت به درگهی دارد لازمست احتمال بوابش ناگزیرست تلخ و خار و خرما و زهر و جلابش سایرست این مثل که مستسقی نکند رود دجله سیرابش شب هجران دوست ظلمانیست ور برآید هزار مهتابش برود جان مستمند از تن نرود مهر مهر احبابش گوسفند قربانی به که ز دست قصابش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/400 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معلمت همه شوخی و آموخت جفا و و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار دستان سرای عاشق را بباید از تو سخن گفتن دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت مگر دهان تو آموخت تنگی از من وجود من ز میان تو آموخت بلای تو بنیاد زهد و بیخ ورع چنان بکند که صوفی قلندری آموخت دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت من آدمی به چنین شکل و قد و و روش ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت به خلق فروبرده پنجه کاین حناست ندانمش که به قتل که شاطری آموخت چنین بگریم از این پس که مرد بتواند در آب دیده شناوری آموخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/399 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس ندیده‌ست به و لطف و کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش مطرب ما را دردیست که می‌نالد مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش بارها در آمد که بپوشم غم آبگینه نتواند که بپوشد رازش مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود همچنان طبع فرامش نکند پروازش تا چه کردیم دگرباره که لب دوست به سخن باز نمی‌باشد و چشم از من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی بنده خدمت بکند ور نکنند اعزازش غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش خون کم از آن است که دست آلایی ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/393 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بود تن یارش گو نگه دارش عاشق دروغ می‌گوید که تحمل نمی‌کند خارش نیکخواها در آتشم بگذار وین نصیحت مکن که بگذارش کاش با هزار جان بودی تا فدا کردمی به دیدارش عاشق از ملامت دوست گر برنجد به دوست مشمارش کس به آرام جان ما نرسد که نه اول به جان رسد کارش خانه یار سنگدل این است هر که سر می‌زند به دیوارش خون ما محل آن دارد که بود پیش دوست مقدارش گر به جان خطاب کند ترک جان گوی و به دست آرش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/395 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بود یارش واجب است احتمال آزارش طاقت رفتنم نمی‌ماند چون نظر می‌کنم به رفتارش وز سخن گفتنش چنان مستم که ندانم جواب گفتارش کشته تیر زنده کند گر به سر بگذرد دگربارش هر چه زان تلخ‌تر بخواهد گفت گو بگو از لب شکربارش پوشیده بود و صبر نماند پرده برداشتم ز اسرارش وه که گر من به خدمتش برسم خود چه خدمت کنم به مقدارش بیم دیوانگیست مردم را ز آمدن رفتن پری وارش کاش بیرون نیامدی سلطان تا ندیدی گدای بازارش روی دوست به که دیدن میان اغیارش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/394 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرج است و بس جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش داروی نمی‌کنم کان که مریض شد هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش جنگ نمی‌کنم اگر دست به تیغ می‌برد بلکه به مطالبت هم نکنم قیامتش کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی گوش مدار بر خبر سلامتش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/397 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خجل است سرو بستان بر قامت بلندش همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش اگر آفتاب با او زند از گزاف مه نو چه زهره دارد که بود سم سمندش نه چنان ز دست رفته‌ست وجود که معالجت توان کرد به پند یا به بندش گرم آن قرار بودی که ز دوست برکنم نشنیدمی ز دشمن سخنان تو که پادشاه حسنی نظری به بندگان کن حذر از دعای درویش و کف نیازمندش شکرین حدیث بر او چه قدر دارد که چنو هزار طوطی مگس است پیش قندش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/396 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش بر که توان نهاد تا ز تو واستانمش قوت تو نیست زبان خامه را گرد در امید تو چند به سر دوانمش ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند آتش آن چنان نیست که وانشانمش هر که بپرسد ای فلان حال چگونه شد خون شد و دم به دم همی از مژه می‌چکانمش عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش لذت وقت‌های قدر نداشت پیش من گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش نیست زمام کام در کف اختیار من گر نه اجل فرارسد همه وارهانمش تو گفته بود هان و آرزوی من بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش پنجه قصد دشمنان می‌نرسد به من وین که به لطف می‌کشد منع نمی‌توانمش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/392 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش تا چه کرد با من دور گیتی دو کار دست او در گردنم یا من در گردنش هر که معلومش نمی‌گردد که زاهد را که کشت گو سرانگشتان شاهد بین و رنگ گر چمن گوید مرا همرنگ رویش از قفا باید برون کردن زبان سوسنش ماه و پروینش نیارم گفت و سرو و آفتاب لطف جان در جسم دارد جسم در پیراهنش آستین از چنگ مسکینان گرفتم درکشد چون تواند رفت و چندین دست در دامنش من سبیل دشمنان کردم نصیب عرض دشمن آن کس در جهان دارم که دارد دشمنش گر تنم مویی شود از دست جور روزگار بر من آسان‌تر بود کآسیب مویی بر تنش تا چه روی است آن که حیران مانده‌ام در وصف او از مشرق همی‌تابد یکی از روزنش بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنند گر در آنجا من بینی قلم بر سر زنش لایق نبود این خرقه تقوا و زهد ساقیا جامی بده وین جامه از سر برکنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/391 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈