eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من تا نکند غرور رنگ من و بوی من برگ لعل بود شاهد بزم آب ببرد شاهد من شد سپر از دست عقل تا ز کمین عتاب تیغ جفا برکشید ترک زره موی من ساعد چون نداشت قوت بازوی صبر دست غمش درشکست پنجه نیروی من به تاراج داد رخت صبوری می‌نکند بخت شور خیمه ز پهلوی من کرده‌ام از راه چند گذر سوی او او به تفضل نکرد هیچ نگه سوی من جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است خیره کشی کار اوست بارکشی من ای بوی من یاد کنی بعد از این بیچاره بود من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/229 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای روی تو راحت من چشم تو چراغ منزل من آبیست محبت تو گویی کآمیخته‌اند با من شادم به تو مرحبا و اهلا ای بخت سعید مقبل من با تو همه برگ‌ها مهیاست بی تو همه هیچ حاصل من گویی که نشسته‌ای شب و روز هر جا که تویی مقابل من گفتم که مگر نهان بماند آنچ از غم توست بر من بعد از تو هزار نوبت افسوس بر دور حیات باطل من هر جا که حکایتی و جمعی هنگامهٔ توست و محفل من گر تیغ زند به دست سیمین تا چکد از مفاصل من کس را به قصاص من مگیرید کز من بحل است قاتل من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/232 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نشان بخت بلند است و طالع میمون علی الصباح نظر بر جمال روزافزون علی الخصوص کسی را که طبع موزون است چگونه دوست ندارد موزون گر آبروی بریزد میان انجمنت به دست دوست حلال است اگر بریزد مثال عاشق و معشوق و پروانه‌ست سر هلاک نداری مگرد پیرامون بسوخت مجنون در صورت لیلی عجب که لیلی را نسوخت بر مجنون چگونه وصف جمالش کنم که حیران را مجال نطق نباشد که بازگوید چون همین تغیر بیرون بس است که در حدیث نمی‌گنجد اشتیاق درون اگر کسی از زمان صحبت دوست به ملک روی زمین می‌دهد زهی مغبون سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست حدیث فتان و عاشق مفتون جفای تو چندان که می‌برد خیال وصل تو از سر نمی‌کند بیرون ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/228 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به است آن یا زنخ یا سیب سیمین لب است آن یا شکر یا جان بتی دارم که چین ابروانش حکایت می‌کند بتخانه چین از آن ساعت که دیدم گوشوارش ز چشمانم بیفتاده‌ست پروین هر آن وقتی که دیدارش نبینم جهانم تیره باشد بر جهان بین به آرزومندم ولیکن سر بی دوست چون باشد به بالین از آب و چنین صورت که دیده‌ست تعالی خالق الانسان من طین غرور نیکوان باشد نه چندان جفا بر عاشقان باشد نه چندین من از مهری که دارم برنگردم تو را گر خاطر مهر است و گر کین نگارینا به چه حاجت مرا می‌کشد دست نگارین به دست دوستان بر کشته بودن ز دنیا رفتنی باشد به تمکین بکش تا عیب گیرانم نگویند نمی‌آید ملخ در چشم شاهین نظر کردن به دین مباد آن روز کاو برگردد از دین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/227 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از مشرق برآمد باد نوروز از یمین عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین آستین بر دست پوشید از برگ شاخ میوه پنهان کرده از و مه در آستین باد را پریشان می‌کند هر زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین نوبهار از غنچه بیرون شد به یک تو پیرهن بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین این نسیم خاک است یا مشک ختن یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین بامدادش بین که چشم از نوشین بر کند گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین گر سرش داری چو سر بنه مردانه وار با چنین معشوق نتوان باخت الا چنین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/226 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه روی و موی و بناگوش و خط و خال است این چه قد و قامت و رفتار و اعتدال است این کسی که در همه عمر این صفت مطالعه کرد به دیگری نگرد یا به محال است این کمال حسن وجودت ز هر که پرسیدم جواب داد که در غایت کمال است این نماز شام به بام ار کسی نگاه کند دو ابروان تو گوید مگر هلالست این لبت به عزیزان که می‌خوری لعل است تو بگوی که می‌خوری حلال است این چنان به یاد تو شادم که فرق می‌نکنم ز دوستی که فراق است یا وصال است این شبی خیال تو گفتم ببینم اندر ولی ز فکر تو آیدم خیال است این درازنای شب از چشم دردمندان پرس عزیز من که شبی یا هزار سال است این قلم به یاد تو در می‌چکاند از دستم مداد نیست کز او می‌رود زلال است این کسان به حال پریشان از غم زنخ زنند و ندانند تا چه حال است این ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/225 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از دست کمانداران ابرو نمی‌یارم گذر کردن به هر سو دو چشمم خیره ماند از روشنایی ندانم قرص است یا رو بهشت است این که من دیدم نه رخسار کمند است آن که وی دارد نه گیسو لبان لعل چون کبوتر سواد زلف چون پر پرستو نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار که با او بر توان آمد به بازو همه جان از عشاق مشتاق ندارد سنگ کوچک در ترازو نفس را بوی چندین نباشد مگر در جیب دارد آهو لب خندان منطقش را نشاید گفت جز ضحاک جادو غریبی سخت محبوب اوفتاده‌ست به ترکستان رویش خال هندو عجب گر در چمن برپای خیزد که پیشش سرو ننشیند به زانو و گر بنشیند اندر محفل عام دو صد فریاد برخیزد ز هر سو به یاد روی اندام همه شب خار دارم پهلو تحمل کن جفای یار که جور نیکوان ذنبیست معفو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/323 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای چشم تو و جادو در چشم تو خیره چشم آهو در چشم منی و غایب از چشم زآن چشم همی‌کنم به هر سو صد چشمه ز چشم من گشاید چون چشم برافکنم بر آن رو چشمم بستی به زلف هوشم بردی به چشم جادو هر شب چو چراغ چشم دارم تا چشم من و چراغ من کو این چشم و دهان و گردن و گوش چشمت مرساد و دست و بازو مه گر چه به چشم خلق تو به چشم و ابرو با این همه چشم زنگی شب چشم سیه تو راست هندو به دو چشم تو که دارد چشمی و هزار دانه لولو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/224 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم به عقل پای برآرم ز بند او روی خلاص نیست به جهد از کمند او مستوجب ملامتی ای که چند بار عقلت بگفت و گوش نکردی به پند او آن بوستان میوه که دست جهد دشوار می‌رسد به درخت بلند او گفتم عنان مرکب تازی بگیرمش لیکن وصول نیست به گرد سمند او سر در جهان نهادمی از دست او ولیک از شهر او چگونه رود شهربند او چشمم بدوخت از همه عالم به اتفاق تا جز در او نظر نکند مستمند او گر به جای مروحه می‌زند مسکین مگس کجا رود از پیش قند او نومید نیستم که هم او مرهمی نهد ور نه به هیچ به نشود دردمند او او مگر به لطف خداوندی‌ای کند ور نه ز ما چه بندگی آید پسند او چو صبر از اوت میسر نمی‌شود اولی‌تر آن که صبر کنی بر گزند او ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/221 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبر کن ای که صبر سیرت اهل صفاست چارهٔ احتمال محبت وفاست مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست ور چه براند هنوز روی امید از قفاست برق یمانی بجست باد بخاست طاقت مجنون برفت خیمهٔ لیلی کجاست غفلت از ایام پیش محقق خطاست اول است خیز کآخر دنیا فناست صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست درد دوستان گر تو پسندی رواست هر چه مراد غایت مقصود ماست بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست گر تو قدم می‌نهی تا بنهم چشم راست از در مران کاین نه طریق وفاست در همه شهری غریب در همه ملکی گداست با همه جرمم امید با همه رجاست گر درم ما مس است لطف کیمیاست اگر عاشقی میل وصالت چراست هر که دوست جست مصلحت نخواست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/222 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صید بیابان چون بخورد تیر او سر نتواند کشید پای ز زنجیر او گو به سنانم بدوز یا به خدنگم بزن گر به شکار آمده‌ست دولت نخجیر او گفتم از آسیب روی به عالم نهم عرصه عالم گرفت حسن جهان گیر او با همه تدبیر ما سپر انداختیم روی به دیوار صبر چشم به تقدیر او چاره مغلوب نیست جز سپر انداختن چون نتواند که سر در کشد از تیر او کشته معشوق را درد نباشد که خلق زنده به جانند و ما زنده به تأثیر او او به فغان آمده‌ست همه تعجیل ما ای عجب و ما به جان همه تأخیر او در همه گیتی نگاه کردم و باز آمدم صورت کس نیست پیش تصاویر او زبان این همه شور از کجا شاهد ما آیتیست وین همه تفسیر او آتشی از سوز در داوود بود تا به فلک می‌رسد بانگ مزامیر او ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/220 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو در عبارت می‌نیاید چهره تو چون تو حاضر می‌شوی من غایب از می‌شوم بس که حیران می‌بماندم وهم در سیمای تو کاشکی صد چشم از این بی بودی مرا تا نظر می‌کردمی در منظر تو ای که در جای داری بر سر چشمم نشین کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو گر ملامت می‌کنندم ور قیامت می‌شود بنده سر نهاد آن گه ز سر سودای تو در ازل رفته‌ست ما را با تو پیوندی که هست افتقار ما نه امروز است و استغنای تو گر بخوانی پادشاهی ور برانی بنده‌ایم رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو ما قلم در سر کشیدیم اختیار را نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو ما سراپای تو را ای سروتن چون جان دوست می‌داریم و گر سر می‌رود در پای تو وین قبای صنعت که در وی حشو نیست حد ندارد خاصه بر بالای تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/218 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که به رود ره نبرد به سوی او بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا غالیه‌ای بساز از آن طره مشکبوی او هر کس از او به قدر آرزویی همی‌کنند همت ما نمی‌کند زو به جز آرزوی او من به کمند او درم او به مراد گر نرود به طبع من من بروم به او دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع دیده به سوی دیگری دارم و به سوی او دامن من به دست او روز قیامت اوفتد عمر به نقد می‌رود در سر گفت و گوی او اگر برآیدت پای به سنگ دم مزن روز نخست گفتمت سر نبری ز کوی او ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/219 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا که در غم مشوشم بی تو بیا ببین که در این غم چه بی تو شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار چو روز گردد گویی در آتشم بی تو دمی تو وصلم نداده‌ای جانا همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو پیام دادم و گفتم بیا می‌دار جواب دادی و گفتی که من بی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/217 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن سرو بین که چه می‌رود به راه وآن چشم آهوانه که چون می‌کند نگاه تو سرو دیده‌ای که کمر بست بر میان یا ماه چارده که به سر برنهد کلاه گل با وجود او چو گیاه است پیش مه پیش روی او چو ستاره‌ست پیش ماه سلطان صفت همی‌رود و صد هزار با او چنان که در پی سلطان رود سپاه گویند از او حذر کن و راه گریز گیر گویم کجا روم که ندانم گریزگاه اول نظر که چاه زنخدان بدیدمش گویی در اوفتاد از دست من به چاه دل دریغ نیست که از دست من برفت جان عزیز بر کف دست است گو بخواه ای هر دو دیده پای که بر خاک می‌نهی آخر نه بر دو دیده من به که خاک راه حیف است از آن دهن که تو داری جواب تلخ وآن سینه سفید که دارد سیاه بیچارگان بر آتش مهرت بسوختند آه از تو سنگدل که چه آه شهری به گفت و گوی تو در تنگنای شوق شب روز می‌کنند و تو در گفتم بنالم از تو به یاران و دوستان باشد که دست ظلم بداری ز بی‌گناه بازم حفاظ دامن همت گرفت و گفت از دوست جز به دوست مبر پناه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/215 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو نادر است اندر نگارستان دنیی روی تو دختران مصر را کاسد شود بازار حسن گر چو یوسف پرده بردارد به دعوی روی تو گر چه از انگشت مانی بر نیاید چون تو نقش هر دم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو از و ماه و پری در چشم من گل ز من برد یا مه یا پری نی روی تو ماه و پروین از خجالت رخ فرو پوشد اگر آفتاب آسا کند در شب تجلی روی تو مردم چشمش بدرد پرده اعمی ز شوق گر درآید در خیال چشم اعمی روی تو روی هر جمالی را به مه خطاست گر رخی را ماه باید باری روی تو رسم تقوی می‌نهد در رای من کوس غارت می‌زند در ملک تقوی روی تو چون به هر وجهی بخواهد رفت جان از دست ما خوبتر وجهی بباید جستن اولی روی تو چشمم از زاری چو فرهاد است و لعل تو عقلم از شورش چو مجنون است و لیلی روی تو ملک مسلم گشت فرمان تو را تا چنین خطی مزور کرد انشی روی تو داشتند اصحاب خلوت حرف‌ها بر من ز بد تا تجلی کرد در بازار تقوی روی تو خرده بر مگیر ای جان که کاری خرد نیست سوختن در وانگه ساختن بی روی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/216 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که جفا بر سر ما آخته‌ای دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای من ز فکر تو به نیز نمی‌پردازم نازنینا تو از من به که پرداخته‌ای چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای گفته بودم که از دست تو بیرون آرم باز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای لاجرم صید در همه نماند که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای ماه و و پری و آدمی اندر نظرت همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک عیبت آن است که بی مهرتر از فاخته‌ای هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید بر تو چه رنج است که بگداخته‌ای بیم مات است در این بازی بیهوده مرا چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/213 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای رخ چون آینه افروخته الحذر از آه من سوخته غیرت سلطان جمالت چو باز چشم من از هر که جهان دوخته عقل کهن بار جفا می‌کشد دم به دم از نوآموخته وه که به یک بار پراکنده شد آنچه به عمری بشد اندوخته غم به تولای تو بخریده‌ام جان به تمنای تو بفروخته در چراغ غمت مشعله‌ای تا ابد افروخته ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/212 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به با توانای معربد نکنی بازی به چون دادی و مهرش ستدی چاره نماند اگر او با تو نسازد تو در او سازی به جز غم یار مخور تا غم کارت بخورد تو که با مصلحت نپردازی به سپر صبر تحمل نکند تیر فراق با کمان ابرو اگر جنگ نیاغازی به با چنین یار که ما عقد محبت بستیم گر همه مایه می‌کند انبازی به بنده را بر خط فرمان خداوند امور سر تسلیم نهادن ز سرافرازی به گر چو چنگم بزنی پیش تو سر برنکنم این چنین یار وفادار که بنوازی به هیچ شک نیست به تیر اجل ای یار عزیز که من از پای درآیم چو تو اندازی به مجلس ما دگر امروز به بستان ماند مطرب از عاشق به آوازی به گوش بر مطرب کن و بگذار که نگوید سخن از به ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/214 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست راحت جان و شفای بیمار آنجاست من در این جای همین صورت بی‌جانم و بس دلم آنجاست که آن عیار آنجاست تنم اینجاست سقیم و آنجاست مقیم فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست آخر ای باد صبا بویی اگر می‌آری سوی گذر کن که مرا یار آنجاست درد پیش که گویم غم با که روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست نکند میل من به تماشای چمن که تماشای آنجاست که آنجاست این منزل ویران چه کنی جای تو نیست رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/211 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که ز دیده غایبی در ما نشسته‌ای حسن تو جلوه می‌کند وین همه پرده بسته‌ای خاطر عام برده‌ای ما همه صید کرده‌ای ز کمند جسته‌ای از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم هم تو که خسته‌ای مرهم ریش خسته‌ای گر به جراحت و الم بشکستیم چه غم می‌شنوم که دم به دم پیش شکسته‌ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/210 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حناست آن که رشته‌ای یا بی که در بند کشته‌ای من آدمی به لطف تو دیگر ندیده‌ام این صورت و صفت که تو داری فرشته‌ای وین طرفه‌تر که تا من دردمند توست حاضر نبوده یک دم و غایب نگشته‌ای در هیچ حلقه نیست که یادت نمی‌رود در هیچ بقعه نیست که تخمی نکشته‌ای ما دفتر از حکایت نبسته‌ایم تو سنگدل حکایت ما درنوشته‌ای زیب و فریب آدمیان را نهایت است حوری مگر نه از آدم سرشته‌ای از عنبر و بنفشه تر بر سر آمده‌ست آن موی مشکبوی که در پای هشته‌ای من در بیان وصف تو حیران بمانده‌ام حدیست حسن را و تو از حد گذشته‌ای سر می‌نهند پیش خطت عارفان پارس بیتی مگر ز گفته نبشته‌ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/209 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای باغ حسن چون تو نهالی نیافته رخساره زمین چو تو خالی نیافته تابنده‌تر ز روی تو ماهی ندیده چرخ خوشتر ز ابروی تو هلالی نیافته بر دور عارض تو نظر کرده آفتاب خود را لطافتی و جمالی نیافته چرخ مشعبد از رخ تو در هفت پرده خیالی نیافته خود را به چنگل شاهین تو عنقای صبر من پر و بالی نیافته تا کی ز درد تو روان من روزی به لطف از تو مثالی نیافته افتاده در زبان خلایق حدیث من با تو به یک حدیث مجالی نیافته زایل شود هر آن چه به کلی کمال یافت عمرم زوال یافت کمالی نیافته گلبرگ عیش من به چه امید بشکفد از بوستان وصل نیافته هزار جامه به روزی قبا کند یک مهربانی از تو به سالی نیافته ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/208 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست بتی لطیف ساده در دست گرفته جام باده در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده افتاده زمین به حضرت او گردونش به خدمت ایستاده خورشید و مهش ز سر بر خط بندگی نهاده خورشید که شاه آسمان است در عرصه حسن او پیاده وه وه که بزرگوار حوریست از روزن جنت اوفتاده لعلش چو عقیق گوهرآگین زلفش چو کمند تاب داده در بوستان رویش زنگی بچگان ز ماه زاده نرسد به یار هرگز کاو است و یار ساده ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/207 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای ما را ز داغ تو در دفینه‌ای دانی که آه سوختگان را اثر بود مگذار که برآید ز سینه‌ای زیور همان دو رشته مرجان کفایت است وز موی در کنار و برت عنبرینه‌ای سر در نیاورم به سلاطین روزگار گر من ز بندگان تو باشم کمینه‌ای چشمی که جز به روی تو بر می‌کنم خطاست وآن دم که بی تو می‌گذرانم غبینه‌ای تدبیر نیست جز سپر انداختن که خصم سنگی به دست دارد و ما آبگینه‌ای وآن را روا بود که زند مهر دوست کز به در کند همه مهری و کینه‌ای به پاکبازی و رندی مثل نشد تنها در این مدینه که در هر مدینه‌ای شعرش چو آب در همه عالم چنان شده کز پارس می‌رود به خراسان سفینه‌ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/204 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈