صید بیابان #عشق چون بخورد تیر او
سر نتواند کشید پای ز زنجیر او
گو به سنانم بدوز یا به خدنگم بزن
گر به شکار آمدهست دولت نخجیر او
گفتم از آسیب #عشق روی به عالم نهم
عرصه عالم گرفت حسن جهان گیر او
با همه تدبیر #خویش ما سپر انداختیم
روی به دیوار صبر چشم به تقدیر او
چاره مغلوب نیست جز سپر انداختن
چون نتواند که سر در کشد از تیر او
کشته معشوق را درد نباشد که خلق
زنده به جانند و ما زنده به تأثیر او
او به فغان آمدهست #زین همه تعجیل ما
ای عجب و ما به جان #زین همه تأخیر او
در همه گیتی نگاه کردم و باز آمدم
صورت کس #خوب نیست پیش تصاویر او
#سعدی #شیرین زبان این همه شور از کجا
شاهد ما آیتیست وین همه تفسیر او
آتشی از سوز #عشق در #دل داوود بود
تا به فلک میرسد بانگ مزامیر او
#صید_بیابان_عشق_چون_بخورد_تیر_او #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/220
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره #زیبای تو
چون تو حاضر میشوی من غایب از #خود میشوم
بس که حیران میبماندم وهم در سیمای تو
کاشکی صد چشم از این بی #خوابتر بودی مرا
تا نظر میکردمی در منظر #زیبای تو
ای که در #دل جای داری بر سر چشمم نشین
کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو
گر ملامت میکنندم ور قیامت میشود
بنده سر #خواهد نهاد آن گه ز سر سودای تو
در ازل رفتهست ما را با تو پیوندی که هست
افتقار ما نه امروز است و استغنای تو
گر بخوانی پادشاهی ور برانی بندهایم
رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو
ما قلم در سر کشیدیم اختیار #خویش را
نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو
ما سراپای تو را ای سروتن چون جان #خویش
دوست میداریم و گر سر میرود در پای تو
وین قبای صنعت #سعدی که در وی حشو نیست
حد #زیبایی ندارد خاصه بر بالای تو
#راستی_گویم_به_سروی_ماند_این_بالای_تو #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/218
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که به #خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او
باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا
غالیهای بساز از آن طره مشکبوی او
هر کس از او به قدر #خویش آرزویی همیکنند
همت ما نمیکند زو به جز آرزوی او
من به کمند او درم او به مراد #خویشتن
گر نرود به طبع من من بروم به #خوی او
دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع
دیده به سوی دیگری دارم و #دل به سوی او
دامن من به دست او روز قیامت اوفتد
عمر به نقد میرود در سر گفت و گوی او
#سعدی اگر برآیدت پای به سنگ دم مزن
روز نخست گفتمت سر نبری ز کوی او
#هر_که_به_خویشتن_رود_ره_نبرد_به_سوی_او #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/219
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا که در غم #عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه #ناخوشم بی تو
شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
دمی تو #شربت وصلم ندادهای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو
پیام دادم و گفتم بیا #خوشم میدار
جواب دادی و گفتی که من #خوشم بی تو
#بیا_که_در_غم_عشقت_مشوشم_بی_تو #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/217
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن سرو #ناز بین که چه #خوش میرود به راه
وآن چشم آهوانه که چون میکند نگاه
تو سرو دیدهای که کمر بست بر میان
یا ماه چارده که به سر برنهد کلاه
گل با وجود او چو گیاه است پیش #گل
مه پیش روی او چو ستارهست پیش ماه
سلطان صفت همیرود و صد هزار #دل
با او چنان که در پی سلطان رود سپاه
گویند از او حذر کن و راه گریز گیر
گویم کجا روم که ندانم گریزگاه
اول نظر که چاه زنخدان بدیدمش
گویی در اوفتاد #دل از دست من به چاه
دل #خود دریغ نیست که از دست من برفت
جان عزیز بر کف دست است گو بخواه
ای هر دو دیده پای که بر خاک مینهی
آخر نه بر دو دیده من به که خاک راه
حیف است از آن دهن که تو داری جواب تلخ
وآن سینه سفید که دارد #دل سیاه
بیچارگان بر آتش مهرت بسوختند
آه از تو سنگدل که چه #نامهربانی آه
شهری به گفت و گوی تو در تنگنای شوق
شب روز میکنند و تو در #خواب #صبحگاه
گفتم بنالم از تو به یاران و دوستان
باشد که دست ظلم بداری ز بیگناه
بازم حفاظ دامن همت گرفت و گفت
از دوست جز به دوست مبر #سعدیا پناه
#آن_سرو_ناز_بین_که_چه_خوش_میرود_به_راه #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/215
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو
نادر است اندر نگارستان دنیی روی تو
دختران مصر را کاسد شود بازار حسن
گر چو یوسف پرده بردارد به دعوی روی تو
گر چه از انگشت مانی بر نیاید چون تو نقش
هر دم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو
از #گل و ماه و پری در چشم من #زیباتری
گل ز من #دل برد یا مه یا پری نی روی تو
ماه و پروین از خجالت رخ فرو پوشد اگر
آفتاب آسا کند در شب تجلی روی تو
مردم چشمش بدرد پرده اعمی ز شوق
گر درآید در خیال چشم اعمی روی تو
روی هر #صاحب جمالی را به مه #خواندن خطاست
گر رخی را ماه باید #خواند باری روی تو
رسم تقوی مینهد در #عشقبازی رای من
کوس غارت میزند در ملک تقوی روی تو
چون به هر وجهی بخواهد رفت جان از دست ما
خوبتر وجهی بباید جستن اولی روی تو
چشمم از زاری چو فرهاد است و #شیرین لعل تو
عقلم از شورش چو مجنون است و لیلی روی تو
ملک #زیبایی مسلم گشت فرمان تو را
تا چنین خطی مزور کرد انشی روی تو
داشتند اصحاب خلوت حرفها بر من ز بد
تا تجلی کرد در بازار تقوی روی تو
خرده بر #سعدی مگیر ای جان که کاری خرد نیست
سوختن در #عشق وانگه ساختن بی روی تو
#ای_طراوت_برده_از_فردوس_اعلی_روی_تو #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/216
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که #شمشیر جفا بر سر ما آختهای
دشمن از دوست ندانسته و نشناختهای
من ز فکر تو به #خود نیز نمیپردازم
نازنینا تو #دل از من به که پرداختهای
چند شبها به غم روی تو روز آوردم
که تو یک روز نپرسیده و ننواختهای
گفته بودم که #دل از دست تو بیرون آرم
باز دیدم که قوی پنجه درانداختهای
تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد
ز ابروان و مژهها تیر و کمان ساختهای
لاجرم صید #دلی در همه #شیراز نماند
که نه با تیر و کمان در پی او تاختهای
ماه و #خورشید و پری و آدمی اندر نظرت
همه هیچند که سر بر همه افراختهای
با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک
عیبت آن است که بی مهرتر از فاختهای
هر که میبیندم از جور غمت میگوید
#سعدیا بر تو چه رنج است که بگداختهای
بیم مات است در این بازی بیهوده مرا
چه کنم دست تو بردی که دغل باختهای
#ای_که_شمشیر_جفا_بر_سر_ما_آختهای #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/213
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
غیرت سلطان جمالت چو باز
چشم من از هر که جهان دوخته
عقل کهن بار جفا میکشد
دم به دم از #عشق نوآموخته
وه که به یک بار پراکنده شد
آنچه به عمری بشد اندوخته
غم به تولای تو بخریدهام
جان به تمنای تو بفروخته
در #دل #سعدیست چراغ غمت
مشعلهای تا ابد افروخته
#ای_رخ_چون_آینه_افروخته #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/212
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به
با توانای معربد نکنی بازی به
چون #دلش دادی و مهرش ستدی چاره نماند
اگر او با تو نسازد تو در او سازی به
جز غم یار مخور تا غم کارت بخورد
تو که با مصلحت #خویش نپردازی به
سپر صبر تحمل نکند تیر فراق
با کمان ابرو اگر جنگ نیاغازی به
با چنین یار که ما عقد محبت بستیم
گر همه مایه #زیان میکند انبازی به
بنده را بر خط فرمان خداوند امور
سر تسلیم نهادن ز سرافرازی به
گر چو چنگم بزنی پیش تو سر برنکنم
این چنین یار وفادار که بنوازی به
هیچ شک نیست به تیر اجل ای یار عزیز
که من از پای درآیم چو تو اندازی به
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
مطرب از #بلبل عاشق به #خوش آوازی به
گوش بر #ناله مطرب کن و #بلبل بگذار
که نگوید سخن از #سعدی #شیرازی به
#پنجه_با_ساعد_سیمین_که_نیندازی_به #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/214
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای #دل بیمار آنجاست
من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن #دلبر عیار آنجاست
تنم اینجاست سقیم و #دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست
آخر ای باد صبا بویی اگر میآری
سوی #شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست
درد #دل پیش که گویم غم #دل با که #خورم
روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست
نکند میل #دل من به تماشای چمن
که تماشای #دل آنجاست که #دلدار آنجاست
#سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست
رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست
#خرم_آن_بقعه_که_آرامگه_یار_آنجاست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/211
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که ز دیده غایبی در #دل ما نشستهای
حسن تو جلوه میکند وین همه پرده بستهای
خاطر عام بردهای #خون #خواص #خوردهای
ما همه صید کردهای #خود ز کمند جستهای
از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم
هم تو که خستهای #دلم مرهم ریش خستهای
گر به جراحت و الم #دل بشکستیم چه غم
میشنوم که دم به دم پیش #دل شکستهای
#ای_که_ز_دیده_غایبی_در_دل_ما_نشستهای #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/210
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حناست آن که #ناخن #دلبند رشتهای
یا #خون بی #دلیست که در بند کشتهای
من آدمی به لطف تو دیگر ندیدهام
این صورت و صفت که تو داری فرشتهای
وین طرفهتر که تا #دل من دردمند توست
حاضر نبوده یک دم و غایب نگشتهای
در هیچ حلقه نیست که یادت نمیرود
در هیچ بقعه نیست که تخمی نکشتهای
ما دفتر از حکایت #عشقت نبستهایم
تو سنگدل حکایت ما درنوشتهای
زیب و فریب آدمیان را نهایت است
حوری مگر نه از #گل آدم سرشتهای
از عنبر و بنفشه تر بر سر آمدهست
آن موی مشکبوی که در پای هشتهای
من در بیان وصف تو حیران بماندهام
حدیست حسن را و تو از حد گذشتهای
سر مینهند پیش خطت عارفان پارس
بیتی مگر ز گفته #سعدی نبشتهای
#حناست_آن_که_ناخن_دلبند_رشتهای #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/209
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای باغ حسن چون تو نهالی نیافته
رخساره زمین چو تو خالی نیافته
تابندهتر ز روی تو ماهی ندیده چرخ
خوشتر ز ابروی تو هلالی نیافته
بر دور عارض تو نظر کرده آفتاب
خود را لطافتی و جمالی نیافته
چرخ مشعبد از رخ تو #دلفریبتر
در #زیر هفت پرده خیالی نیافته
خود را به #زیر چنگل شاهین #عشق تو
عنقای صبر من پر و بالی نیافته
تا کی ز درد #عشق تو #نالد روان من
روزی به لطف از تو مثالی نیافته
افتاده در زبان خلایق حدیث من
با تو به یک حدیث مجالی نیافته
زایل شود هر آن چه به کلی کمال یافت
عمرم زوال یافت کمالی نیافته
گلبرگ عیش من به چه امید بشکفد
از بوستان وصل #شمالی نیافته
#سعدی هزار جامه به روزی قبا کند
یک مهربانی از تو به سالی نیافته
#ای_باغ_حسن_چون_تو_نهالی_نیافته #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/208
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست بتی لطیف ساده
در دست گرفته جام باده
در مجلس بزم باده نوشان
بسته کمر و قبا گشاده
افتاده زمین به حضرت او
گردونش به خدمت ایستاده
خورشید و مهش ز #خوبرویی
سر بر خط بندگی نهاده
خورشید که شاه آسمان است
در عرصه حسن او پیاده
وه وه که بزرگوار حوریست
از روزن جنت اوفتاده
لعلش چو عقیق گوهرآگین
زلفش چو کمند تاب داده
در #گلشن بوستان رویش
زنگی بچگان ز ماه زاده
#سعدی نرسد به یار هرگز
کاو #شرمگن است و یار ساده
#سرمست_بتی_لطیف_ساده #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/207
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای
ما را ز داغ #عشق تو در #دل دفینهای
دانی که آه سوختگان را اثر بود
مگذار #نالهای که برآید ز سینهای
زیور همان دو رشته مرجان کفایت است
وز موی در کنار و برت عنبرینهای
سر در نیاورم به سلاطین روزگار
گر من ز بندگان تو باشم کمینهای
چشمی که جز به روی تو بر میکنم خطاست
وآن دم که بی تو میگذرانم غبینهای
تدبیر نیست جز سپر انداختن که خصم
سنگی به دست دارد و ما آبگینهای
وآن را روا بود که زند #لاف مهر دوست
کز #دل به در کند همه مهری و کینهای
#سعدی به پاکبازی و رندی مثل نشد
تنها در این مدینه که در هر مدینهای
شعرش چو آب در همه عالم چنان شده
کز پارس میرود به خراسان سفینهای
#ای_صورتت_ز_گوهر_معنی_خزینهای #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/204
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
میبرزند ز مشرق #شمع فلک زبانه
ای ساقی صبوحی درده می شبانه
عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش
هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه
گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن
ور تیر طعنه آید جان منش نشانه
گر می به جان دهندت بستان که پیش دانا
ز آب حیات بهتر خاک #شرابخانه
آن کوزه بر کفم نه کآب حیات دارد
هم طعم #نار دارد هم رنگ #ناردانه
صوفی چگونه گردد گرد #شراب #صافی
گنجشک را نگنجد عنقا در آشیانه
دیوانگان نترسند از صولت قیامت
بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه
صوفی و کنج خلوت #سعدی و طرف صحرا
صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه
#میبرزند_ز_مشرق_شمع_فلک_زبانه #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/205
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
دهان چون غنچه بگشای و چو #گلبن در #گلستان آی
دمادم حوریان از خلد رضوان میفرستندت
که ای حوری انسانی دمی در باغ رضوان آی
گرت اندیشه میباشد ز بدگویان بی معنی
چو معنی معجری بربند و چون اندیشه پنهان آی
دلم گرد لب لعلت سکندروار میگردد
نگویی کآخر ای مسکین فراز آب حیوان آی
چو عقرب دشمنان داری و من با تو چو میزانم
برای مصلحت ماها ز عقرب سوی میزان آی
جهانی #عشقبازانند در عهد سر زلفت
رها کن راه بدعهدی و اندر عهد ایشان آی
خوش آمد نیست #سعدی را در این زندان جسمانی
اگر تو یک #دلی با او چو او در عالم جان آی
#خلاف_سرو_را_روزی_خرامان_سوی_بستان_آی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/203
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنون به لیلی نرسیده
در #خواب گزیده لب #شیرین #گل اندام
از #خواب نباشد مگر انگشت گزیده
بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
مرغ #دل #صاحب نظران صید نکردی
الا به کمان مهره ابروی خمیده
میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس
غمزت به نگه کردن آهوی رمیده
گر پای به در مینهم از نقطه #شیراز
ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده
روی تو مبیناد دگر دیده #سعدی
گر دیده به کس باز کند روی تو دیده
#ای_یار_جفا_کرده_پیوند_بریده #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/206
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قیمت #گل برود چون تو به #گلزار آیی
و آب #شیرین چو تو در #خنده و گفتار آیی
این همه جلوه طاووس و خرامیدن او
بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی
چند بار آخرت ای #دل به نصیحت گفتم
دیده بردوز نباید که گرفتار آیی
مه چنین #خوب نباشد تو مگر #خورشیدی
دل چنین سخت نباشد تو مگر خارایی
گر تو صد بار بیایی به سر کشته #عشق
چشم باشد مترصد که دگربار آیی
سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است
من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی
کس نماند که به دیدار تو واله نشود
چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی
دیگر ای باد حدیث #گل و سنبل نکنی
گر بر آن سنبل زلف و #گل رخسار آیی
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من
حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی
#سعدیا دختر انفاس تو بس #دل ببرد
به چنین صورت و معنی که تو میآرایی
#قیمت_گل_برود_چون_تو_به_گلزار_آیی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/202
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خرم آن روز که چون #گل به چمن بازآیی
یا به بستان به در حجره من بازآیی
گلبن عیش من آن روز شکفتن گیرد
که تو چون سرو خرامان به چمن بازآیی
شمع من روز نیامد که شبم بفروزی
جان من وقت نیامد که به تن بازآیی
آب تلخ است مدامم چو صراحی در حلق
تا تو یک روز چو ساغر به دهن بازآیی
کی به دیدار من ای مهرگسل برخیزی
کی به گفتار من ای عهدشکن بازآیی
مرغ سیر آمدهای از قفس صحبت و من
دام زاری بنهم بو که به من بازآیی
من #خود آن بخت ندارم که به تو پیوندم
نه تو آن لطف نداری که به من بازآیی
#سعدی آن دیو نباشد که به افسون برود
هیچت افتد که چو مردم به سخن بازآیی
#خرم_آن_روز_که_چون_گل_به_چمن_بازآیی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/201
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود #خوابگاه تنها را
ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نماندست #ناشکیبا را
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
چنین جوان که تویی برقعی فروآویز
و گر نه #دل برود پیر پای برجا را
تو آن درخت #گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمیشود ما را
دو چشم باز نهاده نشستهام همه شب
چو فرقدین و نگه میکنم ثریا را
شبی و #شمعی و جمعی چه #خوش بود تا روز
نظر به روی تو کوری چشم اعدا را
من از تو پیش که #نالم که در #شریعت #عشق
معاف دوست بدارند قتل عمدا را
تو همچنان #دل شهری به غمزهای ببری
که بندگان بنی سعد #خوان یغما را
در این روش که تویی بر هزار چون #سعدی
جفا و جور توانی ولی مکن یارا
#شب_فراق_نخواهم_دواج_دیبا_را #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/200
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
#عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
هر که با شاهد #گلروی به خلوت بنشست
نتواند ز سر راه ملامت برخاست
که شنیدی که برانگیخت سمند غم #عشق
که نه اندر عقبش گرد ندامت برخاست
#عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح
نام مستوری و #ناموس کرامت برخاست
در #گلستانی کان #گلبن خندان بنشست
سرو آزاد به یک پای غرامت برخاست
گل صدبرگ ندانم به چه رونق بشکفت
یا صنوبر به کدامین قد و قامت برخاست
دی زمانی به تکلف بر #سعدی بنشست
فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست
#عشق_ورزیدم_و_عقلم_به_ملامت_برخاست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/199
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کیام انتظار فرمایی
وقت #نامد که روی بنمایی؟!
اگرم زنده باز #خواهی دید
رنجه شو پیشتر چرا #نایی
عمر کوتهتر است از آن که تو نیز
در درازی وعده افزایی
از تو کی برخورم که در وعده
سپری گشت عهد بُرنایی
نرسیدیم در تو و نرسد
هیچ بیچاره را شکیبایی
به سر راهت آورم هر شب
دیدهای در وداع بینایی
روز من شب شود و شب روزم
چون ببندی نقاب و بگشایی
بر رخ #سعدی از خیال تو دوش
زرگری بود و سیم پالایی
#تا_کیام_انتظار_فرمایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/198
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو از هر در که بازآیی بدین #خوبی و #زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
به #زیورها بیارایند وقتی #خوبرویان را
تو سیمین تن چنان #خوبی که #زیورها بیارایی
چو #بلبل روی #گل بیند زبانش در حدیث آید
مرا در رویت از حیرت فروبستهست گویایی
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی
تو #صاحب منصبی جانا ز مسکینان نیندیشی
تو #خواب آلودهای بر چشم بیداران نبخشایی
گرفتم سرو آزادی نه از ماء مهین زادی
مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی
دعایی گر نمیگویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخ است #شیرین است از آن لب هر چه فرمایی
گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی
تو #خواهی آستین افشان و #خواهی روی درهم کش
مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی
قیامت میکنی #سعدی بدین #شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی
#تو_از_هر_در_که_بازآیی_بدین_خوبی_و_زیبایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/197
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو با این لطف طبع و #دلربایی
چنین سنگین #دل و سرکش چرایی
به یک بار از جهان #دل در تو بستم
ندانستم که پیمانم نپایی
شب تاریک هجرانم بفرسود
یکی از در درآی ای روشنایی
سری دارم مهیا بر کف دست
که در پایت فشانم چون درآیی
خطای محض باشد با تو گفتن
حدیث حسن #خوبان خطایی
نگاری سخت محبوبی و مطبوع
ولیکن سست مهر و بیوفایی
دلا گر عاشقی دایم بر آن باش
که سختی بینی و جور آزمایی
و گر طاقت نداری جور مخدوم
برو #سعدی که خدمت را نشایی
#تو_با_این_لطف_طبع_و_دلربایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/196
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈