eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وِصال بیا که بویِ تو را میرم ای نسیمِ شِمال که نیست صبرِ جمیلم ز اشتیاقِ جَمال حکایتِ شبِ هجران فروگذاشته بِهْ به شکرِ آن که برافکند پرده روزِ وصال بیا که پردهٔ هفت خانهٔ چشم کَشیده‌ایم به تَحریرِ کارگاهِ خیال چو بر سرِ صلح است و عُذر می‌طلبد توان گذشت ز جورِ رقیب در همه که کَس مباد چو من در پِیِ خیالِ محال قَتیلِ تو شد غریب، ولی به خاکِ ما گذری کن که خونِ مات حلال ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/924 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بُشری اِذِ السَّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم لِلّهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم ؟_که_این_فتح_مژده_داد تا جان فِشانَمَش چو زر و سیم در قَدَم از بازگشتِ شاه در این طُرفِه منزل است آهنگِ خصم او به سراپردهٔ عَدَم پیمان شکن هرآینه گَردَد شکسته انَّ العُهودَ عِندَ مَلیکِ النُّهی ذِمَم می‌جست از سحابِ اَمل رحمتی ولی جز دیده‌اش مُعاینه بیرون نداد نَم الآنَ قَد نَدِمتَ و ما یَنفَعُ النَّدَم ساقی چو مَه رخ و از اهلِ راز بود حافظ بخورد باده و و فقیه هم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/914 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گَرَم از دست برخیزد که با بنشینم ز جامِ وصل مِی‌ نوشم، ز باغِ عیش چینم ،_بنیادم_بخواهد_برد لبم بر لب نِه ای ساقی و بِستان جانِ مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز سخن با ماه می‌گویم، پَری در خواب می‌بینم لبت شِکَّر به مستان داد و چَشمت مِی به مِیخواران منم کز غایتِ حِرمان نه با آنم نه با اینم چو هر خاکی که باد آورد، فیضی بُرد از اِنعامت ز بنده یاد آور که خدمتگارِ دیرینم تَذَروِ طُرفه من گیرم که چالاک است شاهینم اگر باور نمی‌داری، رو از صورتگرِ چین پُرس که مانی نسخه می‌خواهد ز نوکِ کِلکِ مُشکینم وفاداری و حق گویی نه کارِ هر کسی باشد غلامِ آصفِ ثانی جلالُ الحقِ و الدینم رموزِ مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ که با جام و قَدَح هر دَم ندیمِ ماه و پروینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/866 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوستان وقت آن به که به کوشیم سخن اهل است این و به جان بنیوشیم چاره آن است که سجاده به می بفروشیم خوش هواییست فرح بخش خدایا بفرست نازنینی که به رویش می نوشیم ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی لاجرم ز آتش حرمان و هوس می‌جوشیم چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم حافظ این عجب با که توان گفت که ما بلبلانیم که در موسم خاموشیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/844 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای آفتاب آینه دار جمال تو مشک سیاه مجمره گردان خال تو کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن یا رب مباد تا به قیامت زوال تو مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز طغرانویس ابروی مشکین مثال تو در چین زلفش ای مسکین چگونه‌ای کآشفته گفت باد صبا شرح تو ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود کو ز ابروی همچون هلال تو تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان کو مژده‌ای ز مقدم عید وصال تو این نقطه سیاه که آمد مدار نور عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم شرح نیازمندی خود یا ملال تو حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست سودای کج مپز که نباشد مجال تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/808 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که با سلسلهٔ زلف دراز آمده‌ای فرصتت باد که دیوانه‌نواز آمده‌ای چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ چون به هر برازندهٔ ناز آمده‌ای آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای آفرین بر نرم تو که از بهر ثواب کشتهٔ غمزهٔ خود را به نماز آمده‌ای مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای گفت دگرت خرقه شراب آلوده‌ست مگر از مذهب این طایفه بازآمده‌ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/792 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه مرا ز تو با خویش پروا نه به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد هزار جان گرامی فدای جانانه من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه چه نقشها که برانگیختیم و سود نداشت فسون ما بر او گشته است افسانه به غیر خال سیاهش که دید به دانه به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی ز شمع روی تواش چون رسید پروانه مرا به دور لب دوست هست پیمانی که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز فتاد در سر هوای میخانه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/787 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه بودی ار آن ماه مهربان بودی که ما نه چنین بودی ار چنان بودی گرم به هر سر مویی هزار جان بودی برات خوشدلی ما چه کم شدی یا رب گرش نشان امان از بد زمان بودی گرم زمانه سرافراز داشتی و عزیز سریر عزتم آن خاک آستان بودی ز پرده کاش برون آمدی چو قطره اشک که بر دو دیده ما حکم او روان بودی چو نقطه سرگشته در میان بودی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/771 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو را که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز ضعیفان ناتوان داری که حکم بر سر آزادگان روان داری میان نداری و دارم عجب که هر ساعت میان مجمع خوبان کنی میانداری بیاض روی تو را نیست نقش درخور از آنک سوادی از خط مشکین بر ارغوان داری بنوش می که سبکروحی و لطیف مدام علی الخصوص در آن دم که سر گران داری مکن هر آن چه توانی که جای آن داری به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست به قصد جان من خسته در کمان داری بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود که سهل باشد اگر مهربان داری به وصل دوست گرت دست می‌دهد یک دم برو که هر چه مراد است در جهان داری چو به دامن از این باغ می‌بری چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/767 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور کلبهٔ احزان شَوَد روزی ، غم مخور ،_حالت_بِه_شود،_دل_بَد_مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله می‌داند خدایِ غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/978 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاری اندر کس نمی‌بینیم را چه شد؟ دوستی کِی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ خون چکید از شاخِ بادِ بهاران را چه شد؟ کس نمی‌گوید که داشت حقِّ دوستی حق‌شناسان را چه افتاد را چه شد؟ لعلی از کانِ مُروّت برنیامد سال‌هاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟ شهرِ بود و خاکِ مهربانان این دیار مهربانی کِی سر آمد شهریاران را چه شد؟ کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد؟ صدهزاران شکفت و بانگِ مرغی برنخاست عندلیبان را چه پیش آمد هَزاران را چه شد؟ زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت؟ کس ندارد ذوقِ مستی میگساران را چه شد؟ حافظ! اسرارِ الهی کَس نمی‌داند، خموش از که می‌پرسی که دورِ روزگاران را چه شد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1074 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی جهد کن که از دولت داد عیش بستانی باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی محتسب نمی‌داند این قدر که صوفی را جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ کاین همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی کز غمش عجب بینم پیر کنعانی پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت با طبیب نامحرم درد پنهانی می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد تیز می‌روی جانا ترسمت فرومانی دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن ابروی کماندارت می‌برد به پیشانی جمع کن به احسانی پریشان را ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/736 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد خُداش در همه از بلا نگه دارد که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد دلا مَعاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته‌ات به دو دستِ دعا نگه دارد گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد صبا بر آن سرِ زلف ار مرا بینی ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد ؟ ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد سر و زر و و جانم فدایِ آن که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد غبارِ راهگذارت کجاست؟ تا به یادگارِ نسیمِ صبا نگه دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1125 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مطربِ عجب ساز و نوایی دارد نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد پیر دُردی‌کَش ما گر چه ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد محترم دار کاین مگسِ قندپَرست تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد پادشاهی که به همسایه گدایی دارد دردِ است و جگرسوز دوایی دارد ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ باده‌پرست شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد خسروا درگاه‌نشین فاتحه خواند وز زبان تو تمنای دعایی دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1124 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گَرَم از دست برخیزد که با بنشینم ز جامِ وصل مِی‌ نوشم، ز باغِ عیش چینم ،_بنیادم_بخواهد_برد لبم بر لب نِه ای ساقی و بِستان جانِ مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز سخن با ماه می‌گویم، پَری در خواب می‌بینم لبت شِکَّر به مستان داد و چَشمت مِی به مِیخواران منم کز غایتِ حِرمان نه با آنم نه با اینم چو هر خاکی که باد آورد، فیضی بُرد از اِنعامت ز بنده یاد آور که خدمتگارِ دیرینم تَذَروِ طُرفه من گیرم که چالاک است شاهینم اگر باور نمی‌داری، رو از صورتگرِ چین پُرس که مانی نسخه می‌خواهد ز نوکِ کِلکِ مُشکینم وفاداری و حق گویی نه کارِ هر کسی باشد غلامِ آصفِ ثانی جلالُ الحقِ و الدینم رموزِ مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ که با جام و قَدَح هر دَم ندیمِ ماه و پروینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/866 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عشقِ تو نهالِ حیرت آمد وصلِ تو کمالِ حیرت آمد هم بر سرِ حیرت آمد یک بنما که در رَهِ او بر چهره نه خالِ حیرت آمد نه وصل بِمانَد و نه واصل آن جا که خیالِ حیرت آمد از هر طرفی که گوش کردم آوازِ سؤالِ حیرت آمد آن را که جلالِ حیرت آمد سر تا قدمِ وجودِ در ، نهالِ حیرت آمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1070 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صوفی بیا که آینه صافیست جام را تا بنگری صفای می لعل‌فام را کاین نیست زاهد عالی‌مقام را عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین کآنجا همیشه باد به دست است، دام را در بزم دور، یک‌دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را ای شباب رفت و نچیدی ز عیش پیرانه‌سر مکن هنری ننگ و نام را آدمْ بهشتْ، روضهٔ دارُالسَلام را ما را بر آستان تو بس حق خدمت است ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را حافظ مرید جام می است ای صبا برو وز بنده بندگی برسان جام را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/689 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا ز منزلِ جانان گذر دریغ مدار وز او به عاشقِ بی‌دل خبر دریغ مدار نسیمِ وصل ز مرغِ سحر دریغ مدار حریفِ تو بودم چو ماهِ نو بودی کنون که ماهِ تمامی نظر دریغ مدار جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است ز اهلِ معرفت این مختصر دریغ مدار کنون که چشمهٔ قند است لعلِ نوشینت سخن بگوی و ز طوطی شِکَر دریغ مدار از او وظیفه و زادِ سفر دریغ مدار چو ذکرِ خیر طلب می‌کنی سخن این است که در بهایِ سخن سیم و زر دریغ مدار غبارِ غم بِرَوَد خوش شود تو آبِ دیده از این رهگذر دریغ مدار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/987 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وِصال بیا که بویِ تو را میرم ای نسیمِ شِمال که نیست صبرِ جمیلم ز اشتیاقِ جَمال حکایتِ شبِ هجران فروگذاشته بِهْ به شکرِ آن که برافکند پرده روزِ وصال بیا که پردهٔ هفت خانهٔ چشم کَشیده‌ایم به تَحریرِ کارگاهِ خیال چو بر سرِ صلح است و عُذر می‌طلبد توان گذشت ز جورِ رقیب در همه که کَس مباد چو من در پِیِ خیالِ محال قَتیلِ تو شد غریب، ولی به خاکِ ما گذری کن که خونِ مات حلال ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/924 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از ما کو رستمی در طریق امن و آسایش بلاست ریش باد آن که با درد تو خواهد مرهمی رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی گریه چه سنجد پیش استغنای کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/739 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سلام الله ما کر اللیالی و جاوبت المثانی و المثالی و دار باللوی فوق الرمال دعاگوی غریبان جهانم و ادعو بالتواتر و التوالی به هر منزل که رو آرد خدا را نگه دارش به لطف لایزالی منال ای که در زنجیر زلفش همه جمعیت است آشفته که عمرت باد صد سال جلالی تو می‌باید که باشی ور نه سهل است زیان مایه جاهی و مالی بر آن نقاش قدرت آفرین باد که گرد مه کشد خط هلالی فحبک راحتی فی کل حین و ذکرک مونسی فی کل سویدای من تا قیامت مباد از شوق و سودای تو خالی کجا یابم وصال چون تو شاهی من بدنام رند لاابالی خدا داند که را غرض چیست و علم الله حسبی من سؤالی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/747 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست که هر چه بر سرِ ما می‌رود ارادتِ اوست نهادم آینه‌ها در مقابلِ رخِ دوست صبا ز تنگِ ما چه شرح دهد؟ که چون شِکَنجِ ورق‌هایِ غنچه تو بر توست نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و بس بسا سَرا که در این کارخانه سنگ و سبوست مگر تو شانه زدی زلفِ عنبرافشان را؟ که بادْ غالیه‌سا گشت و خاکْ عنبربوست فدای قَدِّ تو هر سروبُن که بر لبِ جوست زبانِ ناطقه در وصفِ شوق نالان است چه جای کِلکِ بریده‌زبانِ بیهُده‌گوست؟ رخِ تو در آمد مراد خواهم یافت چرا که نکو در قَفایِ فالِ نکوست نه این زمان در آتشِ هوس است که داغدار ازل همچو لالهٔ خودروست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/702 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زلفت هزار به یکی تار مو ببست راه هزار چاره‌گر از چار سو ببست بگشود نافه‌ایُّ و دَرِ آرزو ببست شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست ساقی به چند رنگ، می اندر پیاله ریخت این نقش‌ها نگر، که چه خوش در کدو ببست یا رب چه غمزه کرد صُراحی که خون خُم با نعره‌های قُلقُلش اندر ببست بر اهل وجد و ، درِ های و هو ببست حافظ! هر آن که نَورزید و وصل خواست احرامِ طوفِ کعبهٔ بی وضو ببست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/928 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زاهدِ ظاهرپرست از ما آگاه نیست در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست در صراطِ مستقیم ای کسی گمراه نیست تا چه بازی رخ نماید بیدَقی خواهیم راند عرصهٔ شطرنجِ رندان را مجالِ شاه نیست چیست این سقفِ بلندِ سادهٔ بسیارنقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست کاندر این طُغرا نشانِ حِسبَةً لِلّه نیست هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو کِبر و ناز و و دربان بدین درگاه نیست بر درِ میخانه رفتن کارِ یکرنگان بود خودفروشان را به کویِ می‌فروشان راه نیست هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست بندهٔ پیرِ خراباتم که لطفش دایم است ور نه لطفِ و زاهد، گاه هست و گاه نیست حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی‌مشربیست عاشقِ دُردی‌کش اندر بندِ مال و جاه نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/687 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است ببین که در طلبت مَردُمان چون است ز جامِ غم، می لعلی که می‌خورم خون است ز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تو اگر طلوع کند، طالعم همایون است حکایتِ لبِ ، کلام فرهاد است شِکَنجِ طُرِّهٔ لیلی،ِ مقام مجنون است دلم بجو که قدت همچو سرو است سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است ،_راحتی_رسان_ساقی که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم؟ به اختیار، که از اختیار بیرون است ز بیخودی طلبِ می‌کند چو مفلسی که طلبکارِ گنجِ قارون است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/706 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈