eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
من از دست کمانداران ابرو نمی‌یارم گذر کردن به هر سو دو چشمم خیره ماند از روشنایی ندانم قرص است یا رو بهشت است این که من دیدم نه رخسار کمند است آن که وی دارد نه گیسو لبان لعل چون کبوتر سواد زلف چون پر پرستو نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار که با او بر توان آمد به بازو همه جان از عشاق مشتاق ندارد سنگ کوچک در ترازو نفس را بوی چندین نباشد مگر در جیب دارد آهو لب خندان منطقش را نشاید گفت جز ضحاک جادو غریبی سخت محبوب اوفتاده‌ست به ترکستان رویش خال هندو عجب گر در چمن برپای خیزد که پیشش سرو ننشیند به زانو و گر بنشیند اندر محفل عام دو صد فریاد برخیزد ز هر سو به یاد روی اندام همه شب خار دارم پهلو تحمل کن جفای یار که جور نیکوان ذنبیست معفو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/323 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از تو روی نپیچم گرم بیازاری که بود ز عزیزان تحمل به هر سلاح که مرا بخواهی ریخت حلال کردمت الا به تیغ بیزاری تو در من از آن و که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری اگر دعات ارادت بود و گر دشنام بگوی از آن لب که شهد می‌باری اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد که در کمند تو راحت بود گرفتاری به انتظار عیادت که دوست می‌آید خوش است بر رنجورِ ، بیماری گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم به آن که به دست رقیب نسپاری تو می‌روی و مرا چشم و به جانب توست ولی چه سود که جانب نگه نمی‌داری گرت چو من غم زمانه پیش آرد دگر غم همه عالم به هیچ نشماری درازنای شب از چشم دردمندان پرس که هر چه پیش تو سهل است سهل پنداری حکایت من و مجنون به یکدگر ماند نیافتیم و بمردیم در طلبکاری بنال اگر چاره وصالت نیست که نیست چاره بیچارگان به جز زاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/127 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا چو آرزوی روی آن نگار آید چو زار آید میان انجمن از لعل او چو آرم یاد مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید ز رنگ مرا روی آید یاد ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید گلی به دست من آید چو روی تو هیهات هزار سال دگر گر چنین آید خسان بر از باغ وصل او و مرا ز جمالش نصیب خار آید طمع مدار وصالی که بی فراق بود هرآینه پس هر مستیی خمار آید مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند بهار وصل ندانم که کی به بار آید دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی چو بر امید وصالست آید پس از تحمل سختی امید وصل مراست که از شب و تریاک هم ز مار آید ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا بجست و در مردان هوشیار آید چو عمر گر گذر کنی بر من مرا همان از عمر در آید بجز را ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/441 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماه چنین کس ندید سخن و کش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای ماه بیفتد به گر تو برآیی به بام تا از آن تو شد دیده فرودوختم هر چه پسند بر همه عالم حرام گوش بر در است تا چه بیاید خبر چشم امیدم به راه تا که بیارد پیام دعوت بی را هیچ نباشد فروغ مجلس بی دوست را هیچ نباشد نظام در همه عمرم شبی بی‌خبر از در درآی تا شب درویش را برآید به شام بار غمت می‌کشم وز همه عالم گر نکند التفات یا نکند احترام رای خداوند راست حاکم و فرمانرواست گر بکشد بنده‌ایم ور بنوازد ای که ملامت کنی عارف دیوانه را شاهد ما حاضر است گر تو ندانی کدام گو به سلام من آی با همه تندی و جور وز من بی‌دل ستان جان به جواب سلام اگر طالبی راه رو و رنج بر یا برسد جان به حلق یا برسد به کام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/353 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی گو ما مباش گر تو بدین گر بکشی بنده‌ایم ور بنوازی رواست ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی گفتی اگر درد پای نداری گریز چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد باز نگه می‌کنم سخت بهشتی وشی غایت که هست قبضه و و دست خلق حسد می‌برند چون تو مرا می‌کشی موجب فریاد ما خصم نداند که چیست چاره مجروح نیست به جز خامشی چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی مست می را عیب مکن مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/107 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما به روی دوستان از بوستان آسوده‌ایم گر آید وگر باد خزان آسوده‌ایم سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسوده‌ایم گر به صحرا دیگران از بهر عشرت می‌روند ما به خلوت با تو ای آرام جان آسوده‌ایم هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است گر تو با ما درآیی ما از آن آسوده‌ایم برق نوروزی گر آتش می‌زند در شاخسار ور افشان می‌کند در بوستان آسوده‌ایم باغبان را گو اگر در آلاله‌ایست دیگری را ده که ما با آسوده‌ایم گر سیاست می‌کند سلطان و قاضی حاکمند ور ملامت می‌کند پیر و جوان آسوده‌ایم موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب یا به قعر اندر برد ما بر کران آسوده‌ایم رنج‌ها بردیم و آسایش نبود اندر جهان ترک آسایش گرفتیم این زمان آسوده‌ایم سرمایه‌داران از خلل ترسند و ما گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسوده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/273 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم آوازه درست است که من توبه شکستم گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت من فارغم از هر چه بگویند که هستم ای که مطلوب تو و ریا بود از بند تو برخاستم و بنشستم از روی نگارین تو بیزارم اگر من تا روی تو دیدم به دگر کس نگرستم زین پیش برآمیختمی با همه مردم تا یار بدیدم در اغیار ببستم ای ساقی از آن پیش که مستم کنی از می من ز نظر در قد و بالای تو مستم شب‌ها گذرد بر من از اندیشه رویت تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم حیف است سخن گفتن با هر کس از آن لب دشنام به من ده که درودت بفرستم دیریست که به از تو می‌گفت این بت نه عجب باشد اگر من بپرستم بند همه غم‌های جهان بر من بود در بند تو افتادم و از جمله برستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/348 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل به گر بیالاید دو دست شاید نه قتلم همی‌آید که دست و پنجه قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند بر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/371 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر من ز محبتت بمیرم دامن به قیامتت بگیرم از دنیی و آخرت گزیر است وز صحبت دوست ای مرهم ریش دردمندان درمان دگر نمی‌پذیرم آن کس که به جز تو کس ندارد در هر دو جهان من آن فقیرم ای محتسب از جوان چه من توبه نمی‌کنم که پیرم یک روز کمان ابروانش می‌بوسم و گو بزن به تیرم ای باد عنبرین بوی در پای لطافت تو میرم چون می‌گذری به خاک گو من به فلان زمین اسیرم در نمی‌روم که بی دوست پهلو نه است بر حریرم ای مونس روزگار رفتی و نرفتی از ضمیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/316 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر درون سوخته‌ای با تو برآرد چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی ای که انصاف سوختگان می‌ندهی خود چنین روی نبایست نمودن به کسی روزی اندر قدمت افتم و گر سر برود به ز من در سر این واقعه رفتند بسی دامن دوست به دنیا نتوان داد از دست حیف باشد که دهی دامن گوهر به خسی تا به امروز مرا در سخن این سوز نبود که گرفتار نبودم به کمند چون سراییدن که آید بر شاخ لیکن آن سوز ندارد که بود در قفسی گر ز آتش به قلم در نزدی پس چرا دود به سر می‌رودش هر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/110 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم اول کسی که محبت زند منم گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست گو سر قبول کن که به پایش درافکنم امکان دیده بستنم از روی دوست نیست اولیتر آن که گوش نصیحت بیاکنم آورده‌اند صحبت که آتش است بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم من مرغ که چنانم اوفتاد در قید او که یاد نیاید نشیمنم دردیست در که گر از پیش آب چشم برگیرم آستین برود تا به دامنم گر پیرهن به در کنم از شخص بینی که جامه خیالیست یا تنم شرط است احتمال جفاهای دشمنان چون نمی‌دهد که از دوست برکنم دردی نبوده را چه تفاوت کند که من بیچاره درد می‌خورم و نعره می‌زنم بر تخت جم پدید نیاید شب دراز من دانم این حدیث که در چاه بیژنم گویند مکن از توبه کن مشکل توانم و نتوانم که نشکنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/297 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کی برست این خندان و چنین شد آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین سخن و طوطی شکرخا شد که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز مردم از عقل به دربرد که او دانا شد شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی چشم بر هم نزدی سرو سهی بالا شد عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت آدمی طبع و ملک و پری سیما شد عقل را گفتم از این پس به سلامت بنشین گفت خاموش که این فتنه دگر پیدا شد پر نشد چون صدف از لؤلؤ دهنی که نه از حسرت او دیده ما دریا شد غنچه سیراب نگنجد در پوست وقت دید و بخندید و رعنا شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/542 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت مگر مرا که همان اولست و گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان تبم گرفت و به انتظار عیادت گرم به گوشه چشمی شکسته‌وار ببینی فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت بیایمت که ببینم کدام زهره و یارا روم که بی‌تو نشینم کدام صبر و جلادت مرا هر آینه روزی تمام کشته ببینی گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت اگر جنازه به کوی دوست برآرند زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/388 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس ندیده‌ست به و لطف و کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش مطرب ما را دردیست که می‌نالد مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش بارها در آمد که بپوشم غم آبگینه نتواند که بپوشد رازش مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود همچنان طبع فرامش نکند پروازش تا چه کردیم دگرباره که لب دوست به سخن باز نمی‌باشد و چشم از من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی بنده خدمت بکند ور نکنند اعزازش غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش خون کم از آن است که دست آلایی ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/393 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی دیوِ بِه از حورِ گره‌پیشانی آرزو می‌کندم با تو دمی در بستان یا به هر گوشه که باشد که تو بستانی با من کشتهٔ هجران بنشین تا مگر زنده شوم زآن روحانی گر در آفاق بگردی به جز آیینه تو را صورتی کس ننماید که بدو می‌مانی هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود تو بدین حسن مگر فتنه این دورانی مردم از ترس خدا سجده رویت نکنند بامدادت که ببینند و من از حیرانی گرم از پیش برانی و به شوخی نروم عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی بندگان را نبود جز غم آزادی و من پادشاهی کنم ار بنده زین سخن‌های که غم توست خرمنی دارم و ترسم به جوی نستانی تو که یک روز پراکنده نبوده‌ست صورت حال پراکنده‌دلان کی دانی نفسی بنده‌نوازی کن و بنشین ار چند آتشی نیست که او را به دمی بنشانی سخن زنده‌دلان گوش کن از کشته چون زنده نباشد که تو در وی جانی این توانی که نیایی ز در باز لیک بیرون روی از خاطر او نتوانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/72 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند تا دگربار که بیند که به ما پیوندند خیلتاشان جفاکار و محبان ملول خیمه را همچو از صحبت ما برکندند آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند طمع از دوست نه این بود و توقع نه چنین مکن ای دوست که از دوست جفا نپسندند ما همانیم که بودیم و محبت باقیست ترک صحبت نکند که به مهر آکندند عیب دهنان نیست که می‌ریزند جرم نظرانست که می‌بندند مرض نه دردیست که می‌شاید گفت با طبیبان که در این باب نه دانشمندند ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند که در این مرحله بیچاره اسیری چندند طبع خرسند نمی‌باشد و بس می‌نکند مهر آنان که به ما خرسندند مجلس یاران بی نیست شمع می‌گرید و نظارگیان می‌خندند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/501 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فراق دوستانش باد و یاران که ما را دور کرد از دوستداران دلم در بند تنهایی بفرسود چو در قفس روز هلاک ما چنان مهمل گرفتند که قتل مور در پای سواران به خیل هر که می‌آیم به زنهار نمی‌بینم به جز زنهارخواران ندانستم که در پایان صحبت چنین باشد وفای حق گزاران به گنج شایگان افتاده بودم ندانستم که بر گنجند ماران دلا گر دوستی داری به بباید بردنت جور هزاران خلاف یاران است که برگردند روز تیرباران چه باشد سری در پای یاری به اخلاص و ارادت جان سپاران ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/252 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمرم به آخر آمد هنوز باقی وز می چنان نه مستم کز روی ساقی یا غایَةَ الأَمانی قَلْبی لَدَیْکَ فانٍ شَخْصی کَما تَرانی مِنْ غایَةِ اشْتیاقی ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی یا سَعْدُ کَیْفَ صِرْنا فی بَلدَةٍ هَجَرْنا مِن بَعْدِ ما سَهِرْنا وَ الاَیْدی فِی العِناقِ بعد از عراق جایی هوایی مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی خانَ الزَّمانُ عَهْدی حَتّی بَقیتُ وَحْدی رُدّوا عَلَیَّ وُدّی بِاللهِ یا رِفاقی در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی اِن مِتُّ فی هَواها دَعْنی اَمُتْ فِداها یا عاذِلی نَباها ذَرْنی وَ ما اُلاقی چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان تا در هوای جانان بازیم عمر باقی قامَ الغیاثُ لَمّا زَمَّ الجِمالُ زَمّاً و اللَّیلُ مُدْلَهِمُّ وَ الدَّمْعُ فِی المَآقی تا در میان نیاری بیگانه‌ای نه یاری درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/102 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عشرت است و بر طرف جوی می بر سماع عیش است بر کنار سمن‌زار ؟ نی، در کنار یار سمن‌بوی خواب از خمار بادهٔ نوشین بامداد بر بستر شقایق روی از جمال دوست به صحرا مکن که روی در روی همنشین وفاجوی آواز چنگ مطرب گو مباش ما را حدیث همدم گر شاهد است سبزه بر اطراف بر عارضین شاهد آب از نسیم باد زره‌روی گشته گیر مفتول زلف یار زره‌موی گو چشمه آب کوثر و بستان بهشت باش ما را مقام بر سر این کوی ! جفا نبرده چه دانی تو قدر یار؟ تحصیل کام به تکاپوی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/41 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود تنها را ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند که احتمال نماندست را گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را چنین جوان که تویی برقعی فروآویز و گر نه برود پیر پای برجا را تو آن درخت کاعتدال قامت تو ببرد قیمت سرو بلندبالا را دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را دو چشم باز نهاده نشسته‌ام همه شب چو فرقدین و نگه می‌کنم ثریا را شبی و و جمعی چه بود تا روز نظر به روی تو کوری چشم اعدا را من از تو پیش که که در معاف دوست بدارند قتل عمدا را تو همچنان شهری به غمزه‌ای ببری که بندگان بنی سعد یغما را در این روش که تویی بر هزار چون جفا و جور توانی ولی مکن یارا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/200 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرو بستانی تو یا مه یا پری یا ملک یا دفتر صورتگری رفتنی داری و سحری می‌کنی کاندر آن عاجز بماند سامری هر که یک بارش گذشتی در نظر در صد بار دیگر بگذری می‌روی و اندر پیت می‌رود باز می‌آیی و جان می‌پروری گر تو شاهد با میان آیی چو مبلغی پروانه‌ها گرد آوری چند روی پنهان داشتن پرده می‌پوشی و بر ما می‌دری روزی آخر در میان مردم آی تا ببیند هر که می‌بیند پری آفتاب از منظر افتد در رواق چون تو را بیند بدین منظری جان و خاطر با تو دارم روز و شب نقش بر بر انگشتری از گرمی بخواهد سوختن بس که تو از حد می‌بری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/140 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست درآمد از درم دوست لب زنان چو غنچه در پوست چون دیدمش آن رخ نگارین در به شدم که این اوست رضوان در خلد باز کردند کز عطر مشام روح بوست پیش قدمش به سر دویدم در پای فتادمش که ای دوست یک باره به ترک ما بگفتی زنهار نگویی این نه نیکوست بر من که چو یکتاست پیراهن غم چو ده توست چشمش به کرشمه گفت با من در نرگس مست من چه آهوست گفتم همه نیکوییست لیکن اینست که بی‌وفا و بدخوست بشنو دعای گر چه همه عالمت دعاگوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/17 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سخت به ذوق می‌دهد باد ز بوستان نشان دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان گر همه خلق را چو من بی‌دل و مست می‌کنی روی به نما خمر به زاهدان چشان طایفه‌ای سماع را عیب کنند و را زمزمه‌ای بیار تا بروند خرقه بگیر و می بده باده بیار و غم ببر بی‌خبر است عاقل از لذت عیش بیهشان سوختگان را دود به سقف می‌رود وقع ندارد این سخن پیش فسرده آتشان رقص حلال بایدت سنت اهل معرفت دنیا پای نه دست به آخرت فشان تیغ به خفیه می‌خورم آه نهفته می‌کنم گوش کجا که بشنود زار خامشان چند نصیحتم کنی کز پی نیکوان مرو چون نروم که بیخودم شوق همی‌برد کشان من نه به وقت پیر و شکسته بوده‌ام موی سپید می‌کند چشم سیاه اکدشان بوی بهشت می‌دمد ما به عذاب در گرو آب حیات می‌رود ما تن کشان باد و بوی متفقند چون تو فصیح حیف بود ز خامشان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/251 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز من مپرس که در دست او چونست ازو بپرس که انگشت‌هاش در وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر که اندرون جراحت رسیدگان چونست به حسن طلعت لیلی نگاه می‌نکند فتاده در پی بیچاره‌ای که مجنونست خیال روی کسی در سرست هر کس را مرا خیال کسی کز خیال بیرونست خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی که بامداد به روی تو فال میمونست چنین موزون و قد که تو راست به ترک تو گفتن نه طبع موزونست اگر کسی به ملامت ز برگردد مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست نه پادشاه منادی زده‌ست می مخورید بیا که چشم و دهان تو مست و میگونست کنار از آن روز کز تو دور افتاد از آب دیده تو گویی کنار جیحونست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/24 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را من نیز چشم از بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب‌خوش بگفتم را هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را من صید وحشی نیستم در بند جان گر وی به تیرم می‌زند اِستاده‌ام نُشّاب را مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب را امروز حالا غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آنگه حکایت گویمت درد غرقاب را گر بی‌وفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی کآن کافر اعدا می‌کشد وین سنگدل احباب را فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را «! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو» ای بی‌بصر! من می‌روم او می‌کشد قلاب را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/29 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈