eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
چون است حال بستان ای باد نوبهاری کز برآمد فریاد بی‌قراری ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری یا خلوتی برآور یا بُرقَعی فروهِل ور نه به شکل شور از جهان برآری هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد چون بر شکوفه آید باران نوبهاری عود است دامن یا در آستینت یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری گل نسبتی ندارد با روی تو در میان چون میان خاری وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو این می‌کِشد به زورم وآن می‌کُشد به زاری ور قید می‌گشایی وحشی نمی‌گریزد در بند که رستگاری ز اول وفا نمودی چندان که ربودی چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری عمری دگر بباید بعد از فراق ما را کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت باطل بود که صورت بر قبله می‌نگاری هر درد را که بینی درمان و چاره‌ای هست درمان درد با دوست سازگاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/134 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان در بند است گرفتم از غم راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است؟ پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است که با شکستن پیمان و برگرفتن هنوز دیده به دیدارت آرزومند است بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست به جای خاک که در پایت افکنده‌ست خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست بلای تو بنیاد صبر برکنده‌ست عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی به هر خم مویت پراکند است اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی گمان برند که پیراهنت است ز دست رفته نه تنها منم در این سودا چه دستها که ز دست تو بر خداوند است فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیا و بر من بین که کوه الوند است ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برند که ز دوست خرسند است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/88 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زنده بی دوست خفته در وطنی مثل مرده‌ایست در کفنی عیش را بی تو عیش نتوان گفت چه بود بی وجود روح تنی تا صبا می‌رود به بستان‌ها چون تو سروی نیافت در چمنی و آفتابی خلاف امکان است که برآید ز جیب پیرهنی وآن شکن برشکن قبائل زلف که بلاییست هر شکنی بر سر کوی بازاریست که نیارد هزار جان ثمنی جای آن است اگر ببخشایی که نبینی فقیرتر ز منی هفت کشور نمی‌کنند امروز بی مقالات انجمنی از دو بیرون نه یا سنگیست یا به گوشت نمی‌رسد سخنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/83 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سروقدی میان انجمنی به که هفتاد سرو در چمنی جهل باشد فراق صحبت دوست به تماشای و سمنی ای که هرگز ندیده‌ای به جمال جز در آیینه مثل تو که همتای بینی لاجرم ننگری به مثل منی در دهانت سخن نمی‌گویم که نگنجد در آن دهن سخنی بدنت در میان پیرهنت همچو روحیست رفته در بدنی وآن که بیند برهنه اندامت گوید این پرگل است پیرهنی با وجودت خطا بود که نظر به ختایی کنند یا ختنی باد اگر بر من اوفتد ببرد که نمانده‌ست جامه تنی چاره بیچارگی بود چون ندانند چاره‌ای و فنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/82 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شراب از دست سلسبیلست و گر میخواران سبیلست نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست همی‌ بینم که خرما بر نخیلست نه وسمست آن به خضیبست نه سرمست آن به جادویی کحیلست سرانگشتان نه در حنا که در قتیلست الا ای کاروان محمل برانید که ما را بند بر پای رحیلست هر آن شب در فراق روی لیلی که بر مجنون رود لیلی طویلست کمندش می‌دواند پای مشتاق بیابان را نپرسد چند میلست چو مور افتان و خیزان رفت باید و گر ره به پای پیلست حبیب آن جا که دستی برفشاند محب ار سر نیفشاند بخیلست ز ما گر طاعت آید و ز ایشان گر قبیح آید جمیلست بدیل دوستان گیرند و یاران ولیکن شاهد ما بی‌بدیلست سخن بیرون مگوی از سخن و دیگر قال و قیلست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/35 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه روی است آن که پیش کاروان است مگر به دست ساروان است سلیمان است گویی در عماری که بر باد صبا تختش روان است جمال ماه پیکر بر بلندی بدان ماند که ماه آسمان است بهشتی صورتی در جوف محمل چو برجی کآفتابش در میان است خداوندان عقل این طرفه بینند که به سایبان است چو نیلوفر در آب و مهر در میغ پری رخ در نقاب پرنیان است ز روی کار من برقع برانداخت به یک بار آن که در برقع نهان است شتر پیشی گرفت از من به رفتار که بر من بیش از او بار گران است زهی اندک وفای سست پیمان که آن سنگین است تو را گر دوستی با ما همین بود وفای ما و عهد ما همان است بدار ای ساربان آخر زمانی که عهد وصل را آخرزمان است وفا کردیم و با ما غدر کردند برو که این پاداش آن است ندانستی که در پایان پیری نه وقت پنجه کردن با جوان است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/27 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خورشید سایه زلف چو شام اوست طوبی قد صنوبرخرام اوست آن قامتست نی به حقیقت قیامتست زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست بر مرگ در این واقعه مرا کآب حیات در لب یاقوت فام اوست بوی می‌دمدم یا نسیم باد بهشت می‌گذرد یا پیام اوست دل عشوه می‌فروخت که من مرغ اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست بیچاره مانده‌ام همه روزی به دام او و اینک فتاده‌ام به غریبی که کام اوست هر لحظه در برم از اندیشه شود تا کیست که اوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/200 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من ناله و زار من زارتر است هر زمان بس که به هجر می‌دهد تو گوشمال من نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو دست نمای خلق شد قامت چون هلال من پرتو نور روی تو هر به هر کسی می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من خاطر تو به من رغبت اگر چنین کند هم به مراد رسد خاطر بدسگال من برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من چرخ شنید گفت منال کآه تو تیره می‌کند آینه جمال من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/231 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از دست کمانداران ابرو نمی‌یارم گذر کردن به هر سو دو چشمم خیره ماند از روشنایی ندانم قرص است یا رو بهشت است این که من دیدم نه رخسار کمند است آن که وی دارد نه گیسو لبان لعل چون کبوتر سواد زلف چون پر پرستو نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار که با او بر توان آمد به بازو همه جان از عشاق مشتاق ندارد سنگ کوچک در ترازو نفس را بوی چندین نباشد مگر در جیب دارد آهو لب خندان منطقش را نشاید گفت جز ضحاک جادو غریبی سخت محبوب اوفتاده‌ست به ترکستان رویش خال هندو عجب گر در چمن برپای خیزد که پیشش سرو ننشیند به زانو و گر بنشیند اندر محفل عام دو صد فریاد برخیزد ز هر سو به یاد روی اندام همه شب خار دارم پهلو تحمل کن جفای یار که جور نیکوان ذنبیست معفو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/323 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر نسیم سحر بوی یار من دارد که راحت امیدوار من دارد به پای سرو درافتاده‌اند و مگر قد نگار من دارد نشان راه سلامت ز من مپرس که زمام خاطر بی‌اختیار من دارد گلا و تازه تویی که عارض تو طراوت و بوی من دارد دگر سر من و بالین عافیت هیهات بدین که سر خاکسار من دارد به هرزه در سر او روزگار کردم و او فراغت از من و از روزگار من دارد مگر به درد بازمانده‌ام یا رب کدام دامن همت غبار من دارد به بار تو چو خر به درماند دلت نسوخت که بیچاره بار من دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/564 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مکن سرگشته آن را که دست آموز غم کردی به پای هجرانش لگدکوب ستم کردی قلم بر بی‌دلان گفتی نخواهم راند و هم راندی جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی سگم و خشنودم جزاک الله کرم کردی چه لطف است این که فرمودی مگر سبق اللسان بودت چه حرف است این که آوردی مگر سهو القلم کردی عنایت با من اولی‌تر که تأدیب جفا دیدم گل افشان بر سر من کن که خارم در قدم کردی غنیمت دان اگر روزی به شادی دررسی ای پس از چندین تحمل‌ها که بار غم کردی شب غم‌های را مگر هنگام روز آمد که تاریک و ضعیفش چون چراغ کردی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/159 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماه چنین کس ندید سخن و کش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای ماه بیفتد به گر تو برآیی به بام تا از آن تو شد دیده فرودوختم هر چه پسند بر همه عالم حرام گوش بر در است تا چه بیاید خبر چشم امیدم به راه تا که بیارد پیام دعوت بی را هیچ نباشد فروغ مجلس بی دوست را هیچ نباشد نظام در همه عمرم شبی بی‌خبر از در درآی تا شب درویش را برآید به شام بار غمت می‌کشم وز همه عالم گر نکند التفات یا نکند احترام رای خداوند راست حاکم و فرمانرواست گر بکشد بنده‌ایم ور بنوازد ای که ملامت کنی عارف دیوانه را شاهد ما حاضر است گر تو ندانی کدام گو به سلام من آی با همه تندی و جور وز من بی‌دل ستان جان به جواب سلام اگر طالبی راه رو و رنج بر یا برسد جان به حلق یا برسد به کام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/353 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما را همه شب نمی‌برد ای خفتهٔ روزگار دریاب در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه می‌رود آب ای سخت کمان سست پیمان این بود وفای عهد اصحاب خار است به پهلوانم بی روی تو سنجاب ای دیده عاشقان به رویت چون روی مجاوران به محراب من تن به قضای دادم پیرانه سر آمدم به کُتّاب زهر از کف دست در حلق چنان رود که جُلّاب دیوانه‌ی کوی دردش نکند جفای بواب نتوان به هیچ کشتن اِلّا به فراق روی احباب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/466 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم باغبان گر نگشاید در درویش به باغ آخر از باغ بیاید بر درویش نسیم گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم بوی محبوب که بر خاک احبا گذرد نه عجب دارم اگر زنده کند عظم رمیم ای به حسن تو صنم چشم فلک وی به مثل تو ولد مادر ایام عقیم حال درویش چنان است که خال تو سیاه جسم ریش چنان است که چشم تو سقیم چشم جادوی تو بی واسطه کحل کحیل طاق ابروی تو بی شائبه وسمه وسیم ای که اگر جان منت می‌باید چاره‌ای نیست در این مسأله الا تسلیم نه طریق حکما بود ولی چشم بیمار تو می‌برد از دست حکیم نیامیزد و عفت با هم چند پنهان کنی آواز دهل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/274 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم اول کسی که محبت زند منم گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست گو سر قبول کن که به پایش درافکنم امکان دیده بستنم از روی دوست نیست اولیتر آن که گوش نصیحت بیاکنم آورده‌اند صحبت که آتش است بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم من مرغ که چنانم اوفتاد در قید او که یاد نیاید نشیمنم دردیست در که گر از پیش آب چشم برگیرم آستین برود تا به دامنم گر پیرهن به در کنم از شخص بینی که جامه خیالیست یا تنم شرط است احتمال جفاهای دشمنان چون نمی‌دهد که از دوست برکنم دردی نبوده را چه تفاوت کند که من بیچاره درد می‌خورم و نعره می‌زنم بر تخت جم پدید نیاید شب دراز من دانم این حدیث که در چاه بیژنم گویند مکن از توبه کن مشکل توانم و نتوانم که نشکنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/297 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن ماه منور که چنین می‌گذرد تشنه جان می‌دهد و ماء معین می‌گذرد سرو اگر نیز تحول کند از جای به جای نتوان گفت که از این می‌گذرد حور عین می‌گذرد در نظر سوختگان یا مه چارده یا لعبت چین می‌گذرد کام از او کس نگرفتست مگر باد که بر آن زلف و بناگوش و جبین می‌گذرد مردم زمین رفتن او پندارند کآفتابست که بر اوج برین می‌گذرد پای گو بر سر عاشق نه و بر دیده دوست حیف باشد که چنین کس به زمین می‌گذرد هر که در شهر دارد و دینی دارد گو حذر کن که هلاک و دین می‌گذرد از خیال آمدن و رفتنش اندر و چشم با گمان افتم و گر به یقین می‌گذرد گر کند روی به ما یا نکند حکم او راست پادشاهیست که بر ملک یمین می‌گذرد گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آنست که بر گوشه نشین می‌گذرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/556 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس این کند که ز یار و دیار برگردد کند هرآینه چون روزگار برگردد تنکدلی که نیارد کشید زحمت ملامتش نکنند ار ز خار برگردد به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند ضرورتست که بیچاره وار برگردد به آب تیغ اجل تشنه است مرغ که نیم کشته به چند بار برگردد به سنگ حوادث کسی چه چاره کند جز این قدر که به پهلو چو مار برگردد دلم نماند پس این چیست هر ساعت که در دو دیده یاقوت بار برگردد گر از دیار به وحشت ملول شد گمان مبر که به معنی ز یار برگردد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/575 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش غلام کیست آن لعبت که ما را غلام کرد و حلقه در گوش پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد در چشمان من دوش نه هر وقتم به یاد خاطر آید که هرگز نمی‌گردد فراموش حلالش باد اگر بریزد که سر در پای او که بر دوش نصیحتگوی ما عقلی ندارد برو گو در صلاح کوش دهل از خلق پنهان نشاید کرد و آتش سرپوش بیا ای دوست ور دشمن ببیند چه کرد گو می‌بین و می‌جوش تو از ما فارغ و ما با تو همراه ز ما فریاد می‌آید تو خاموش حدیث حسن از دیگری پرس که در تو حیران است و مدهوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/383 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد جوابش تلخ و پنداری شکر زبان دارد مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی مراد از بخت و حظ از عمر و مقصود از جهان دارد برون از و خفتن حیاتی هست مردم را به جانان زندگانی کن بهایم نیز جان دارد محبت با کسی دارم کز او باخود نمی‌آیم چو کز نشاط فراغ از آشیان دارد نه مردی گر به از جفای دوست برگردی دهل را کاندرون باد است ز انگشتی فغان دارد به تشویش قیامت در که یار از یار بگریزد محب از خاک برخیزد محبت همچنان دارد خوش آمد باد نوروزی به از باغ پیروزی به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد یکی سر بر کنار یار و مستولی چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد چو تنها باز و راحت بین و آسایش به تنها ملک می‌راند که منظوری نهان دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/565 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شراب از دست سلسبیلست و گر میخواران سبیلست نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست همی‌ بینم که خرما بر نخیلست نه وسمست آن به خضیبست نه سرمست آن به جادویی کحیلست سرانگشتان نه در حنا که در قتیلست الا ای کاروان محمل برانید که ما را بند بر پای رحیلست هر آن شب در فراق روی لیلی که بر مجنون رود لیلی طویلست کمندش می‌دواند پای مشتاق بیابان را نپرسد چند میلست چو مور افتان و خیزان رفت باید و گر ره به پای پیلست حبیب آن جا که دستی برفشاند محب ار سر نیفشاند بخیلست ز ما گر طاعت آید و ز ایشان گر قبیح آید جمیلست بدیل دوستان گیرند و یاران ولیکن شاهد ما بی‌بدیلست سخن بیرون مگوی از سخن و دیگر قال و قیلست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/35 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان در بند است گرفتم از غم راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است؟ پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است که با شکستن پیمان و برگرفتن هنوز دیده به دیدارت آرزومند است بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست به جای خاک که در پایت افکنده‌ست خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست بلای تو بنیاد صبر برکنده‌ست عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی به هر خم مویت پراکند است اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی گمان برند که پیراهنت است ز دست رفته نه تنها منم در این سودا چه دستها که ز دست تو بر خداوند است فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیا و بر من بین که کوه الوند است ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برند که ز دوست خرسند است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/88 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سست پیمانا به یک ره ز ما برداشتی آخر ای بد عهد سنگین چرا برداشتی نوع تقصیری تواند بود ای سلطان تا به یک ره سایه لطف از گدا برداشتی گفته بودی با تو در کشیدن جام وصل جرعه‌ای جفا برداشتی خاطر از مهر کسان برداشتم از بهر تو چون تو را گشتم تو خاطر ز ما برداشتی لعل دیدی چشم از شبه بردوختی در پسندیدی و دست از کهربا برداشتی شمع برکردی چراغت بازنامد در نظر گل فرا دست آمدت مهر از گیا برداشتی دوست بردارد به جرمی یا خطایی ز دوست تو خطا کردی که بی جرم و خطا برداشتی عمرها در دامن برد پای صبر سر ندیدم کز گریبان وفا برداشتی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/167 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سروقدی میان انجمنی به که هفتاد سرو در چمنی جهل باشد فراق صحبت دوست به تماشای و سمنی ای که هرگز ندیده‌ای به جمال جز در آیینه مثل تو که همتای بینی لاجرم ننگری به مثل منی در دهانت سخن نمی‌گویم که نگنجد در آن دهن سخنی بدنت در میان پیرهنت همچو روحیست رفته در بدنی وآن که بیند برهنه اندامت گوید این پرگل است پیرهنی با وجودت خطا بود که نظر به ختایی کنند یا ختنی باد اگر بر من اوفتد ببرد که نمانده‌ست جامه تنی چاره بیچارگی بود چون ندانند چاره‌ای و فنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/82 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سخت به ذوق می‌دهد باد ز بوستان نشان دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان گر همه خلق را چو من بی‌دل و مست می‌کنی روی به نما خمر به زاهدان چشان طایفه‌ای سماع را عیب کنند و را زمزمه‌ای بیار تا بروند خرقه بگیر و می بده باده بیار و غم ببر بی‌خبر است عاقل از لذت عیش بیهشان سوختگان را دود به سقف می‌رود وقع ندارد این سخن پیش فسرده آتشان رقص حلال بایدت سنت اهل معرفت دنیا پای نه دست به آخرت فشان تیغ به خفیه می‌خورم آه نهفته می‌کنم گوش کجا که بشنود زار خامشان چند نصیحتم کنی کز پی نیکوان مرو چون نروم که بیخودم شوق همی‌برد کشان من نه به وقت پیر و شکسته بوده‌ام موی سپید می‌کند چشم سیاه اکدشان بوی بهشت می‌دمد ما به عذاب در گرو آب حیات می‌رود ما تن کشان باد و بوی متفقند چون تو فصیح حیف بود ز خامشان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/251 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زنده بی دوست خفته در وطنی مثل مرده‌ایست در کفنی عیش را بی تو عیش نتوان گفت چه بود بی وجود روح تنی تا صبا می‌رود به بستان‌ها چون تو سروی نیافت در چمنی و آفتابی خلاف امکان است که برآید ز جیب پیرهنی وآن شکن برشکن قبائل زلف که بلاییست هر شکنی بر سر کوی بازاریست که نیارد هزار جان ثمنی جای آن است اگر ببخشایی که نبینی فقیرتر ز منی هفت کشور نمی‌کنند امروز بی مقالات انجمنی از دو بیرون نه یا سنگیست یا به گوشت نمی‌رسد سخنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/83 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈