eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی من از تو روی نپیچم که مستحب منی چو سرو در چمنی راست در تصور من چه جای سرو که مانند روح در بدنی به صید عالمیانت کمند حاجت نیست همین بس است که برقع ز روی برفکنی بیاض ساعد سیمین مپوش در صف جنگ که بی تکلف لشکری بزنی مبارزان جهان قلب دشمنان شکنند تو را چه شد که همه قلب دوستان شکنی عجب در آن نه که آفاق در تو حیرانند تو هم در آینه حیران حسن تو را که در نظر آمد جمال طلعت حقیقت است که دیگر نظر به ما نکنی کسی در آینه شخصی بدین صفت بیند کند هر آینه جور و جفا و کبر و منی در آن دهن که تو داری سخن نمی‌گنجد من آدمی نشنیدم بدین شکردهنی شنیده‌ای که مقالات از همی‌برند به عالم چو ختنی مگر که بر دهان من بگذشت برفت من اندر جهان به سخنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/84 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی و کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی امید از بخت می‌دارم بقای عمر چندانی کز ابر لطف باز آید به خاک تشنه بارانی میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی مگر لیلی نمی‌داند که بی دیدار میمونش فراخای جهان تنگ است بر مجنون چو زندانی دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی نه در زلف پریشانت من تنها گرفتارم که در بند او دارد به هر مویی پریشانی چه فتنه‌ست این که در چشمت به غارت می‌برد تویی در عهد ما گر هست در فتانی نشاید را به باطل ریختن حقا بیا سهل است اگر داری به خط فرمانی زمان رفته باز آید ولیکن صبر می‌باید که مستخلص نمی‌گردد بی زمستانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/78 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی دودم به سر برآمد آتش نهانی در نبسته‌ست از کاروان ولیکن ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی اشتر که اختیارش در دست نباشد می‌بایدش کشیدن باری به خون هزار وامق به دست از هزار عذرا بردی به صورت نگار چینی بی بماند گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی ای بر در سرایت غوغای همچون بر آب آشوب کاروانی تو فارغی و بازیچه می‌نماید تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی چو در کناری چو در میانی اول چنین نبودی باری حقیقتی شد دی حظ بودی امروز قوت جانی شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه گر بی عمل ببخشی ور بی‌گنه برانی روی امید بر خاک آستان است بعد از تو کس ندارد یا غایة الامانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/73 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خواهم اندر پایش افتادن چو گوی ور به چوگانم زند هیچش مگوی بر سر عشاق طوفان گو ببار در ره مشتاق پیکان گو بروی گر به داغت می‌کند فرمان ببر ور به دردت می‌کشد درمان مجوی ناودان چشم رنجوران گر فرو ریزند آید به جوی شاد باش ای مجلس روحانیان تا که این می که من مستم به بوی هر که سودانامه نبشت دفتر پرهیزگاری گو بشوی هر که نشنیده‌ست وقتی بوی گو به آی و خاک من ببوی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/17 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد که روزِ محنت و غم رو به کوتهی آورد بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد بیا بیا که تو حورِ بهشت را رضوان در این جهان ز برایِ رهی آورد همی‌رویم به با عنایتِ بخت زهی رفیق که بختم به همرهی آورد به جبرِ خاطرِ ما کوش کاین کلاهِ نمد بسا شکست که با افسرِ شهی آورد چو یادِ عارضِ آن ماهِ خرگهی آورد رساند رایتِ منصور بر فلک که اِلتِجا به جنابِ شهنشهی آورد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1098 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کِلکِ مشکین تو روزی که ز ما یاد کند بِبَرَد اجرِ دو صد بنده که آزاد کند چه شود گر به سلامی ما شاد کند؟ امتحان کن که بَسی گنجِ مرادت بدهند گر خرابی چو مرا، لطفِ تو آباد کند یا رب اندر آن خسرو انداز که به رحمت گذری بر سرِ فرهاد کند شاه را بِهْ بُوَد از طاعتِ صدساله و زهد قدرِ یک ساعته عمری که در او، داد کند تا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند گوهرِ پاکِ تو از مِدْحَتِ ما مُستَغنیست فکرِ مَشّاطِه چه با حُسنِ خداداد کند؟ ره نبردیم به مقصودِ خود اندر خُرَّم آن روز که رَهِ بغداد کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1050 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز که کیمیایِ مراد است، خاکِ کویِ نیاز ز مشکلاتِ طریقت عِنان مَتاب ای که مردِ راه نَیَندیشَد از نَشیب و فَراز طهارت ار نه به خونِ جگر کُنَد عاشق به قولِ مُفتیِ درست نیست نماز در این مُقامِ مجازی به جز پیاله مگیر در این سراچهٔ بازیچه، غیرِ مَباز که کِیدِ دشمنت از جان و جسم دارد باز فِکَنْد زمزمهٔ در حجاز و عراق نوایِ بانگِ غزلهایِ از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/974 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلا رَفیقِ سفر، بختِ نیکخواهت بس نسیمِ روضهٔ ، پیکِ راهت بس که سِیرِ معنوی و کُنجِ خانقاهت بس وگر کمین بِگُشایَد غمی ز گوشهٔ حریمِ درگهِ پیرِ مغان، پناهت بس به صَدرِ مَصْطَبه بنشین و ساغرِ مِی‌ نوش که این قَدَر ز جهان، کسبِ مال و جاهَت بس زیادتی مَطَلَب، کار بر خود آسان کن صُراحیِ مِیِ لعل و بُتی چو ماهَت بس تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس هوایِ مسکن مألوف و عهدِ قدیم ز رهروانِ سفرکرده، عذرخواهت بس به مِنَّتِ دگران خو مَکُن که در دو جهان رضایِ ایزد و اِنعامِ پادشاهت بس به هیچ وِردِ دگر نیست ای دعایِ نیمْ شب و درسِ صبحگاهت بس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/963 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوشا و وضعِ بی‌مثالش خداوندا نگه دار از زَوالش که عمرِ خضر می‌بخشد زلالش میانِ جعفرآباد و مُصَلّا عبیرآمیز می‌آید شِمالش به آی و فیضِ روحِ قدسی بجوی از مردمِ صاحب کمالش که نامِ قند مصری برد آنجا؟ که ندادند اِنفِعالش چه داری آگهی؟ چون است ؟ گر آن پسر خونم بریزد دلا چون مادر کن حلالش مکن از خواب بیدارم خدا را که دارم خلوتی خوش با خیالش چرا چو می‌ترسیدی از هجر؟ نکردی شُکرِ ایامِ وصالش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/952 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوشا و وضعِ بی‌مثالش خداوندا نگه دار از زَوالش که عمرِ خضر می‌بخشد زلالش میانِ جعفرآباد و مُصَلّا عبیرآمیز می‌آید شِمالش به آی و فیضِ روحِ قدسی بجوی از مردمِ صاحب کمالش که نامِ قند مصری برد آنجا؟ که ندادند اِنفِعالش چه داری آگهی؟ چون است ؟ گر آن پسر خونم بریزد دلا چون مادر کن حلالش مکن از خواب بیدارم خدا را که دارم خلوتی خوش با خیالش چرا چو می‌ترسیدی از هجر؟ نکردی شُکرِ ایامِ وصالش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/952 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا تا برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم شراب ارغوانی را اندر قدح ریزیم نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در بیا که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/846 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به که راز دوست از دشمن نهان به به داغ بندگی مردن بر این در به جان او که از ملک جهان به خدا را از طبیب من بپرسید که آخر کی شود این ناتوان به گلی کان پایمال سرو ما گشت بود خاکش ز خون ارغوان به که این سیب زنخ زان بوستان به دلا دایم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به جوانا سر متاب از پند پیران که رای پیر از بخت جوان به شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست ز مروارید گوشم در جهان به اگر چه زنده رود آب حیات است ولی ما از اصفهان به سخن اندر دهان دوست شکر ولیکن گفته از آن به ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/796 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی بدین راه و روش می‌رو که با پیوندی قلم را آن زبان نبود که سر گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی به شعر می‌رقصند و می‌نازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/772 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب آن روی است یا برگ سمن یا رب آن قد است یا سرو چمن بر سمن کس دید جعد مشکبار در چمن کس دید سرو سیمتن عقل چون پروانه گردید و نیافت چون تو در هزاران انجمن سخت مشتاقیم پیمانی بکن سخت مجروحیم پیکانی بکن وه کدامت همه است یا رفتار یا لب یا سخن گر سر ما اینک جان و سر ور سر ما داری اینک مال و تن گر نوازی ور کشی فرمان تو راست بنده‌ایم اینک سر و تیغ و کفن صعقه می‌خواهی حجابی در گذار فتنه می‌جویی نقابی بر فکن من کیم کانجا که کوی توست در نمی‌گنجد حدیث ما و من ای ز وصلت خانه‌ها دار الشفا وی ز هجرت بیت‌ها بیت الحزن وقت آن آمد که خاک مرده را باد ریزد آب حیوان در دهن پاره گرداند زلیخای صبا بر یوسف پیرهن نطفه شبنم در ارحام زمین شاهد گشت و طفل یاسمن فیح ریحان است یا بوی بهشت خاک است یا باد ختن بر گذر تا خیره گردد سروبن در نگر تا تیره گردد نسترن بارگاه زاهدان در هم نورد کارگاه صوفیان بر هم شکن شاهدان چستند ساقی گو بیار عاشقان مستند مطرب گو بزن سغبه خلقم چو صوفی در کنش شهره شهرم چو غازی بر رسن تربیت را حله گو در ما مپوش عافیت را پرده گو بر ما متن چرخ با صد چشم چون روی تو دید صد زبان می‌خواست تا گوید حسن ناسزا شنید از خاص و عام سرزنش کشید از مرد و زن گر عاشقی پایی بکوب عاشقا گر مفلسی دستی بزن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/261 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت طرب یافتم آن طناز را ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را امشب که بزم عارفان از رویت روشن است آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را دوش ای پسر می چشمت گواهی می‌دهد باری حریفی جو که او مستور دارد راز را روی و آواز دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود محبوب را چشمان ترک و ابروان جان را به می‌زنند یا رب که دادست این کمان آن ترک تیرانداز را شور غم چنین حیف است پنهان داشتن در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را پرغوغا شدست از فتنهٔ چشم ترسم که آشوبِ برهم زند را من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را تو مرغ به دام آورده‌ام مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/632 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به که راز دوست از دشمن نهان به به داغ بندگی مردن بر این در به جان او که از ملک جهان به خدا را از طبیب من بپرسید که آخر کی شود این ناتوان به گلی کان پایمال سرو ما گشت بود خاکش ز خون ارغوان به که این سیب زنخ زان بوستان به دلا دایم گدای کوی او باش به حکم آن که دولت جاودان به جوانا سر متاب از پند پیران که رای پیر از بخت جوان به شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست ز مروارید گوشم در جهان به اگر چه زنده رود آب حیات است ولی ما از اصفهان به سخن اندر دهان دوست شکر ولیکن گفته از آن به ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/796 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نفسی وقت صحرا بود با دو که دایم نتوان تنها بود خاک چو دیبای منقش دیدم وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود پارس در سایه اقبال اتابک ایمن لیکن از مرغان چمن غوغا بود شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت که چه گویم نتوان گفت که چون بود یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود فتنه سامریش در نظر شورانگیز نفس عیسویش در لب شکرخا بود من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود دل و جهانی به دمی غارت کرد همچو نوروز که بر ملک یغما بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/470 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد که روزِ محنت و غم رو به کوتهی آورد بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد بیا بیا که تو حورِ بهشت را رضوان در این جهان ز برایِ رهی آورد همی‌رویم به با عنایتِ بخت زهی رفیق که بختم به همرهی آورد به جبرِ خاطرِ ما کوش کاین کلاهِ نمد بسا شکست که با افسرِ شهی آورد چو یادِ عارضِ آن ماهِ خرگهی آورد رساند رایتِ منصور بر فلک که اِلتِجا به جنابِ شهنشهی آورد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1098 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز که کیمیایِ مراد است، خاکِ کویِ نیاز ز مشکلاتِ طریقت عِنان مَتاب ای که مردِ راه نَیَندیشَد از نَشیب و فَراز طهارت ار نه به خونِ جگر کُنَد عاشق به قولِ مُفتیِ درست نیست نماز در این مُقامِ مجازی به جز پیاله مگیر در این سراچهٔ بازیچه، غیرِ مَباز که کِیدِ دشمنت از جان و جسم دارد باز فِکَنْد زمزمهٔ در حجاز و عراق نوایِ بانگِ غزلهایِ از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/974 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت تا بیایند عزیزان به مبارک بادم من که در هیچ مقامی نزدم خیمه‌ی انس پیش تو رخت بیفکندم و بنهادم دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ یاد تو مصلحت ببرد از یادم به وفای تو کز آن روز که منی دل نبستم به وفای کس و در نگشادم تا خیال قد و بالای تو در فکر من است گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم به سخن راست نیاید که چه سخنی وین عجبتر که تو و من فرهادم دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک حاصل آن است که چون طبل تهی پربادم می‌نماید که جفای فلک از دامن من دست کوته نکند تا نکند بنیادم ظاهر آن است که با سابقه‌ی حکم ازل جهد سودی نکند تن به قضا در دادم ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم داوری نیست که از وی بستاند دادم دلم از صحبت به کلی بگرفت وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم هیچ شک نیست که فریاد من آنجا برسد عجب ار دیوان نرسد فریادم حب وطن گر چه حدیثیست صحیح نتوان مرد به سختی که من این جا زادم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/342 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
متقلب درون جامه چه خبر دارد از شبان دراز عاقل انجام می‌بیند تا هم اول نمی‌کند آغاز جهد کردم که به کس ندهم چه توان کرد با دو دیده باز زینهار از بلای تیر نظر که چو رفت از کمان نیاید باز مگر از شوخی تذروان بود که فرودوختند دیده باز محتسب در قفای رندانست غافل از صوفیان شاهدباز پارسایی که خمر چشید خانه گو با معاشران پرداز هر که را با آشنایی بود گو برو با جفای خار بساز سپرت می‌بباید افکندن ای که می‌دهی به تیرانداز هر چه بینی ز دوستان کرمست گر اهانت کنند و گر اعزاز دست مجنون و دامن لیلی روی محمود و خاک پای ایاز هیچ نداند این دستان هیچ مطرب ندارد این آواز هر متاعی ز معدنی خیزد شکر از مصر و از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/408 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر من ز محبتت بمیرم دامن به قیامتت بگیرم از دنیی و آخرت گزیر است وز صحبت دوست ای مرهم ریش دردمندان درمان دگر نمی‌پذیرم آن کس که به جز تو کس ندارد در هر دو جهان من آن فقیرم ای محتسب از جوان چه من توبه نمی‌کنم که پیرم یک روز کمان ابروانش می‌بوسم و گو بزن به تیرم ای باد عنبرین بوی در پای لطافت تو میرم چون می‌گذری به خاک گو من به فلان زمین اسیرم در نمی‌روم که بی دوست پهلو نه است بر حریرم ای مونس روزگار رفتی و نرفتی از ضمیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/316 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کِلکِ مشکین تو روزی که ز ما یاد کند بِبَرَد اجرِ دو صد بنده که آزاد کند چه شود گر به سلامی ما شاد کند؟ امتحان کن که بَسی گنجِ مرادت بدهند گر خرابی چو مرا، لطفِ تو آباد کند یا رب اندر آن خسرو انداز که به رحمت گذری بر سرِ فرهاد کند شاه را بِهْ بُوَد از طاعتِ صدساله و زهد قدرِ یک ساعته عمری که در او، داد کند تا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند گوهرِ پاکِ تو از مِدْحَتِ ما مُستَغنیست فکرِ مَشّاطِه چه با حُسنِ خداداد کند؟ ره نبردیم به مقصودِ خود اندر خُرَّم آن روز که رَهِ بغداد کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1050 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کاروانی شکر از مصر به آید اگر آن یار سفرکرده ما بازآید گو تو بازآی که گر منت در است پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید نام و ننگ و و دین گو برود این مقدار چیست تا در نظر عاشق جانباز آید من این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید اگر این داغ جگرسوز که بر جان من است بر کوه نهی سنگ به آواز آید من همان روز که روی تو بدیدم گفتم هیچ شک نیست که از روی چنین آید هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس آن که محبوب من است از همه ممتاز آید گر تو بازآیی و بر بروی هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/438 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی بدین راه و روش می‌رو که با پیوندی قلم را آن زبان نبود که سر گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی به شعر می‌رقصند و می‌نازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/772 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈