eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتاباست آن پری‌رخ یا ملائک یا بشر؟ قامتاست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر؟ هَدَّصبری ما تَوَلّیٰ؛ رَدَّ عَقلی ما ثَنا صادَقَلبی ما تَمَشّیٰ؛ زادَ وَجدی ما عَبَر گُلبُناست آن یا تن یا حریر؟ آهناست آن یا یا حَجَر؟ تِهْتُ؛و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی اِنّ‌نَا حِرْتُ؛وَ المأمولُ نَحوی مَا احتیالی اِن هَجَر باغ فردوس است؛ نخوانم یا جان است؛ نگویم یا قُللِمَن یَبغِی فِراراً مِنهُ: هَل لی سَلْوَةٌ اَمعلَی التقدیرِ اِنّی اَبتَغیٰ، اَینَ المَفَر؟ بر فراز سرو سیمینش چو بخرامد به چشم شورانگیز بین! تا نجم بینی بر شجر یُکرِهُالمحبوبُ وَصلی؛ اِنتَهیٰ عَمّا نَهیٰ یَرسِمُالمنظورُ قَتلی اِرتَضیٰ فی ما اَمَر کاشاندک‌ مایه نرمی در خطابش دیدمی وَرمرا به سختی کُشت، سهل است اینقدَر قِیلَلی: فِی‌الحُبِّ اَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ دولَةٌاَلقیٰ بِمَن‌اَلقیٰ بِروحی فِی‌الخَطر گوشه گیرای یار! یا جان در میان آور! که تیرباراناست؛ یا تسلیم باید یا حَذَر فَالتَنائیغُصَّةٌ؛ ما ذاقَ اِلّا مَن صَبا والتدَانی فُرصةٌ؛ ما اِلّا مَن صَبَر دختران طبع را یعنی سخن با این جمال آبرویینیست پیش آن آن پسر لَحظُکَ‌القَتّالَیَغویٰ فی هلاکی؛ تَدَع! عِطفُکَ‌المَیّاسَیَسعیٰ فی بَلائی؛ تَذَر! آخر ایسرو روان! بر ما گذر کن یک زمان! آخر ایآرام جان! در ما نظر کن یک نظر! یا رَخیمَالجِسمِ! لَوْ اَنتَ، شَخصی مَا انحَنیٰ یا کَحیلَ‌الطَرفِ!لَوْ اَنتَ، دَمعی مَا انحَدَر دوستیرا گفتم اینک عمر شد، گفت ای عجب! طُرفهمی‌دارم که بی چون بردی به سر بَعضُخِلّانی اَتانی سائلاً عَن قِصَّتی قُلتُلا تَسئَل! صُفار الوَجه یُغنی عن خبر گفت ! صبر کن؛ یا سیم و زر ده، یا گریز! را یا مال باید یا صبوری یا سفر ؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/429 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا رسد که برآرم هزار چو که احتمال ندارم ز دوستان ورقی خبر برید به که عهد می‌شکند تو نیز اگر بتوانی ببند بار تحول اَمَااُخالِصُ وُدّی؟ اَلَم اُراعِکَ جَهدی؟ فَکَیْفَتَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل! اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی همت حلال نباشد ز بنده تغافل مَنِالمُبَلّغُ عَنّی اِلیٰ مُعَذِّب ِ قلبی اِذا جَرَحْتَفُؤادی بِسَیْف ِ لَحْظُکَ فَاقْتُل تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل لَأوْضَحَنَّبِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری اذَالْاَحِبَّةُتَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل وفا و عهد مودت میان اهل ارادت نه چون بقای شکوفه‌ست و تَمِیلُبَینَ یَدَینا و تَمِیلُ اِلَینا لَقَدشَدَدتَ عَلَینا اِلامَ تَعقِدُ فَاحلُل مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صدق نباشد نظر به و سنبل فُتاتُشَعرِکَ مِسکٌ اِنِ اتّخَذت عبیرا وَ حَشوُثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیکَ قَرَنفُل تو تأمل نمی‌کنی که ببینی که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/370 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان وصفت نگنجد در بیان نیاید در قلم گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی می‌بینمت چون نیشکر از سر تا قدم چندان که می‌بینم جفا امید می‌دارم وفا چشمانت می‌گویند ابروت می‌گوید نعم آخر نگاهی بازکن وانگه عتاب آغاز کن چندان که کن چون پادشاهان بر خدم چون ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر با مهربانان کین مبر صید الحرم خار است و در بوستان هرچ او کند نیکوست آن سهل است پیش دوستان از دوستان بردن ستم او رفت و جان می‌پرورد این جامه بر می‌درد سلطان که می‌برد از پاسبانانش چه غم می‌زد به جفا می‌رفت و می‌گفت از قفا بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/363 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت‌ها یک دم برآسودی تنم قال مولائی لطرفی تنم اسقیانی و دعانی افتضح و مستوری نیامیزد به هم ما به مسکینی سلاح انداختیم لا تحلوا قتل من القی السلم یا غریب الحسن رفقا بالغریب خون درویشان مریز ای محتشم گر نکردستی به پنجه تیز ما لذاک الکف مخضوبا بدم قد ملکت القلب ملکا دائما خواهی اکنون عدل کن ستم گر بخوانی ور برانی بنده‌ایم لا ابالی ان دعالی او شتم یا قضیب البان ما هذا الوقوف گر خلاف سرو می‌خواهی بچم عمرها پرهیز می‌کردم ز ما حسبت الان الا قد هجم خلیانی نحو منظوری اقف تا چو از سر بسوزم تا قدم در ازل رفته‌ست ما را دوستی لا تخونونی فعهدی ماانصرم بذل روحی فیک امر هین خود چه باشد در کف حاتم درم بنده‌ام تا زنده‌ام بی لم ازل عبدا و اوصالی رمم شنعة العذال عندی لم تفد کز ازل بر من کشیدند این رقم گر بنالم وقتی از زخمی قدیم لا تلومونی فجرحی ما التحم ان ترد محو البرایا فانکشف تا وجود خلق ریزی در عدم عقل و صبر از من چه می‌جویی که کلما اسست بنیانا هدم انت فی قلبی الم تعلم به کز نصیحت کن نمی‌بیند الم جان صرف کن در پای دوست ان غایات الامانی تغتنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/361 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت حسب‌الحال مشتاقی کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی إِنِ افْعَلْ ما تَری إِنّي عَلی عَهْدی وَ میثاقی نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت که را بر تو می‌بندم به سالوسیّ و زرّاقی أَخِلّائی وَ أَحْبابی ذَروا مِنْ حُبِّهِ مابی مَریضُ العِشْقِ یَبْری وَ یَشْکو إِلَی الرّاقی نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد تو را گر می‌گیرد نه درد عشاقی قُمِ امْلَأْ وَ اسْقِنی کَأْساً وَ دَعْ ما فیهِ مَسْموماً أَما أَنْتَ الَّذی تَسْقی فَعَیْنُ السَّمِّ تَرْیاقی قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی سَعی فی هَتْکیَ الشّانی وَ لَمّا یَدْرِ ما شانی أَنَا المَجْنونُ أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ مگر فلک باشد بدین فر دیداری مگر ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی لَقیتُ الْأُسْدَ فِی الغاباتِ تَقْوی عَلی صیدی وَ هَذَا الظَّبْیُ فی یسبینی بِأَحْداقِ نه حسنت آخری دارد نه را سخن پایان بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/104 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به قلم راست نیاید صفت مشتاقی سادَتی اِحْتَرقَ القَلْبُ مِنَ الاَشْواقِ نشود دفتر درد مجروح تمام لَوْ اَضافوا صُحُفَ الدَّهْرِ اِلی اَوْراقی آرزوی خلقی تو به سخنی اثر رحمت حقی تو به نیک اخلاقی بی عزیزان چه تمتع بود از عمر عزیز کَیْفَ یَحْلو زَمَنَ البینِ لَدَی العُشّاقِ من همان عاشقم ار زان که تو آن دوست نه‌ای اَنا اَهْواکَ وَ اِنْ ملْتَ عَنِ المیثاقِ حَیْثُ تخْلفُ مَنْظور حَبیبی اَرِنی چه کنم قصه این غصه کنم در باقی به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت نکنم میل به حوران و نظر با ساقی از دست غمت چاک زده دامن عمر بیشتر نکند و مشتاقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/103 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار سختی اگر بر من آید آسان است که دوستی و ارادت هزار چندان است سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که خار دشت محبت است و ریحان است اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست و گر تو داغ نهی داغ نیست درمان است نه آبروی که گر بخواهی ریخت مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است ز عقل من عجب آید صوابگویان را که به دست تو دادن خلاف در جان است من از کنار تو دور اوفتاده‌ام نه عجب گرم قرار نباشد که داغ هجران است عجب در آن سر زلف معنبر مفتول که در کنار تو خسبد چرا پریشان است جماعتی که ندانند حظ روحانی تفاوتی که میان دواب و انسان است گمان برند که در باغ را نظر به سیب زنخدان و پستان است مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر که جهل پیش خردمند عذر است و ما ابرئ و ازکیها که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/26 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت‌ها یک دم برآسودی تنم قال مولائی لطرفی تنم اسقیانی و دعانی افتضح و مستوری نیامیزد به هم ما به مسکینی سلاح انداختیم لا تحلوا قتل من القی السلم یا غریب الحسن رفقا بالغریب خون درویشان مریز ای محتشم گر نکردستی به پنجه تیز ما لذاک الکف مخضوبا بدم قد ملکت القلب ملکا دائما خواهی اکنون عدل کن ستم گر بخوانی ور برانی بنده‌ایم لا ابالی ان دعالی او شتم یا قضیب البان ما هذا الوقوف گر خلاف سرو می‌خواهی بچم عمرها پرهیز می‌کردم ز ما حسبت الان الا قد هجم خلیانی نحو منظوری اقف تا چو از سر بسوزم تا قدم در ازل رفته‌ست ما را دوستی لا تخونونی فعهدی ماانصرم بذل روحی فیک امر هین خود چه باشد در کف حاتم درم بنده‌ام تا زنده‌ام بی لم ازل عبدا و اوصالی رمم شنعة العذال عندی لم تفد کز ازل بر من کشیدند این رقم گر بنالم وقتی از زخمی قدیم لا تلومونی فجرحی ما التحم ان ترد محو البرایا فانکشف تا وجود خلق ریزی در عدم عقل و صبر از من چه می‌جویی که کلما اسست بنیانا هدم انت فی قلبی الم تعلم به کز نصیحت کن نمی‌بیند الم جان صرف کن در پای دوست ان غایات الامانی تغتنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/361 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار سختی اگر بر من آید آسان است که دوستی و ارادت هزار چندان است سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که خار دشت محبت است و ریحان است اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست و گر تو داغ نهی داغ نیست درمان است نه آبروی که گر بخواهی ریخت مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است ز عقل من عجب آید صوابگویان را که به دست تو دادن خلاف در جان است من از کنار تو دور اوفتاده‌ام نه عجب گرم قرار نباشد که داغ هجران است عجب در آن سر زلف معنبر مفتول که در کنار تو خسبد چرا پریشان است جماعتی که ندانند حظ روحانی تفاوتی که میان دواب و انسان است گمان برند که در باغ را نظر به سیب زنخدان و پستان است مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر که جهل پیش خردمند عذر است و ما ابرئ و ازکیها که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/26 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا رسد که برآرم هزار چو که احتمال ندارم ز دوستان ورقی خبر برید به که عهد می‌شکند تو نیز اگر بتوانی ببند بار تحول اَمَااُخالِصُ وُدّی؟ اَلَم اُراعِکَ جَهدی؟ فَکَیْفَتَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل! اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی همت حلال نباشد ز بنده تغافل مَنِالمُبَلّغُ عَنّی اِلیٰ مُعَذِّب ِ قلبی اِذا جَرَحْتَفُؤادی بِسَیْف ِ لَحْظُکَ فَاقْتُل تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل لَأوْضَحَنَّبِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری اذَالْاَحِبَّةُتَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل وفا و عهد مودت میان اهل ارادت نه چون بقای شکوفه‌ست و تَمِیلُبَینَ یَدَینا و تَمِیلُ اِلَینا لَقَدشَدَدتَ عَلَینا اِلامَ تَعقِدُ فَاحلُل مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صدق نباشد نظر به و سنبل فُتاتُشَعرِکَ مِسکٌ اِنِ اتّخَذت عبیرا وَ حَشوُثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیکَ قَرَنفُل تو تأمل نمی‌کنی که ببینی که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/370 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈