#صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین
با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد
کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین
آستین بر دست پوشید از #بهار برگ شاخ
میوه پنهان کرده از #خورشید و مه در آستین
باد #گلها را پریشان میکند هر #صبحدم
زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین
نوبهار از غنچه بیرون شد به یک تو پیرهن
بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین
این نسیم خاک #شیراز است یا مشک ختن
یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین
بامدادش بین که چشم از #خواب نوشین بر کند
گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین
گر سرش داری چو #سعدی سر بنه مردانه وار
با چنین معشوق نتوان باخت #عشق الا چنین
#صبحم_از_مشرق_برآمد_باد_نوروز_از_یمین #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/226
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه روی و موی و بناگوش و خط و خال است این
چه قد و قامت و رفتار و اعتدال است این
کسی که در همه عمر این صفت مطالعه کرد
به دیگری نگرد یا به #خود محال است این
کمال حسن وجودت ز هر که پرسیدم
جواب داد که در غایت کمال است این
نماز شام به بام ار کسی نگاه کند
دو ابروان تو گوید مگر هلالست این
لبت به #خون عزیزان که میخوری لعل است
تو #خود بگوی که #خون میخوری حلال است این
چنان به یاد تو شادم که فرق مینکنم
ز دوستی که فراق است یا وصال است این
شبی خیال تو گفتم ببینم اندر #خواب
ولی ز فکر تو #خواب آیدم خیال است این
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
عزیز من که شبی یا هزار سال است این
قلم به یاد تو در میچکاند از دستم
مداد نیست کز او میرود زلال است این
کسان به حال پریشان #سعدی از غم #عشق
زنخ زنند و ندانند تا چه حال است این
#چه_روی_و_موی_و_بناگوش_و_خط_و_خال_است_این #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/225
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن سرو #ناز بین که چه #خوش میرود به راه
وآن چشم آهوانه که چون میکند نگاه
تو سرو دیدهای که کمر بست بر میان
یا ماه چارده که به سر برنهد کلاه
گل با وجود او چو گیاه است پیش #گل
مه پیش روی او چو ستارهست پیش ماه
سلطان صفت همیرود و صد هزار #دل
با او چنان که در پی سلطان رود سپاه
گویند از او حذر کن و راه گریز گیر
گویم کجا روم که ندانم گریزگاه
اول نظر که چاه زنخدان بدیدمش
گویی در اوفتاد #دل از دست من به چاه
دل #خود دریغ نیست که از دست من برفت
جان عزیز بر کف دست است گو بخواه
ای هر دو دیده پای که بر خاک مینهی
آخر نه بر دو دیده من به که خاک راه
حیف است از آن دهن که تو داری جواب تلخ
وآن سینه سفید که دارد #دل سیاه
بیچارگان بر آتش مهرت بسوختند
آه از تو سنگدل که چه #نامهربانی آه
شهری به گفت و گوی تو در تنگنای شوق
شب روز میکنند و تو در #خواب #صبحگاه
گفتم بنالم از تو به یاران و دوستان
باشد که دست ظلم بداری ز بیگناه
بازم حفاظ دامن همت گرفت و گفت
از دوست جز به دوست مبر #سعدیا پناه
#آن_سرو_ناز_بین_که_چه_خوش_میرود_به_راه #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/215
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنون به لیلی نرسیده
در #خواب گزیده لب #شیرین #گل اندام
از #خواب نباشد مگر انگشت گزیده
بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
مرغ #دل #صاحب نظران صید نکردی
الا به کمان مهره ابروی خمیده
میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس
غمزت به نگه کردن آهوی رمیده
گر پای به در مینهم از نقطه #شیراز
ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده
روی تو مبیناد دگر دیده #سعدی
گر دیده به کس باز کند روی تو دیده
#ای_یار_جفا_کرده_پیوند_بریده #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/206
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو از هر در که بازآیی بدین #خوبی و #زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
به #زیورها بیارایند وقتی #خوبرویان را
تو سیمین تن چنان #خوبی که #زیورها بیارایی
چو #بلبل روی #گل بیند زبانش در حدیث آید
مرا در رویت از حیرت فروبستهست گویایی
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی
تو #صاحب منصبی جانا ز مسکینان نیندیشی
تو #خواب آلودهای بر چشم بیداران نبخشایی
گرفتم سرو آزادی نه از ماء مهین زادی
مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی
دعایی گر نمیگویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخ است #شیرین است از آن لب هر چه فرمایی
گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی
تو #خواهی آستین افشان و #خواهی روی درهم کش
مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی
قیامت میکنی #سعدی بدین #شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی
#تو_از_هر_در_که_بازآیی_بدین_خوبی_و_زیبایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/197
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی
#شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی
از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین
گر باز کنند از شکن زلف تو تابی
بر دیده #صاحب نظران #خواب ببستی
ترسی که ببینند خیال تو به #خوابی
از #خنده #شیرین نمکدان دهانت
خون میرود از #دل چو نمک #خورده کبابی
تا عذر زلیخا بنهد منکر عشاق
یوسف صفت از چهره برانداز نقابی
بی روی توام جنت فردوس نباید
کاین تشنگی از من نبرد هیچ #شرابی
مشغول تو را گر بگذارند به دوزخ
با یاد تو دردش نکند هیچ عذابی
باری به طریق کرمم بنده #خود #خوان
تا بشنوی از هر بن موییم جوابی
در من منگر تا دگران چشم ندارند
کز دست گدایان نتوان کرد ثوابی
آب سخنم میرود از طبع چو آتش
چون آتش رویت که از او میچکد آبی
یاران همه با یار و من خسته طلبکار
هر کس به سر آبی و #سعدی به سرابی
#ای_حسن_خط_از_دفتر_اخلاق_تو_بابی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/180
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن ماه دو هفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است
وان وسمه بر ابروان #دلبند
یا قوس قزح بر آفتاب است
سیلاب ز سر گذشت یارا
ز اندازه به در مبر جفا را
بازآی که از غم تو ما را
چشمی و هزار چشمه آب است
تندی و جفا و زشتخویی
هرچند که میکنی نکویی
فرمان برمت به هر چه گویی
جان بر لب و چشم بر خطاب است
ای روی تو از بهشت بابی
دل بر نمک لبت کبابی
گفتم بزنم بر آتش آبی
وین آتش #دل نه جای آب است
صبر از تو کسی نیاورد تاب
چشمم ز غمت نمیبرد #خواب
شک نیست که بر ممر سیلاب
چندان که بنا کنی خراب است
ای شهرهٔ شهر و فتنهٔ خیل
فی منظرک النهار و اللیل
هر کاو نکند به صورتت میل
در صورت آدمی دواب است
ای داروی #دلپذیر دردم
اقرار به بندگیت کردم
دانی که من از تو برنگردم
چندان که خطا کنی صواب است
گر چه تو امیر و ما اسیریم
گر چه تو بزرگ و ما حقیریم
گر چه تو غنی و ما فقیریم
دلداری دوستان ثواب است
ای سرو روان و #گلبن نو
مه پیکر آفتاب پرتو
بستان و بده بگوی و بشنو
شبهای چنین نه وقت #خواب است
امشب شب خلوت است تا روز
ای طالع سعد و بخت فیروز
شمعی به میان ما برافروز
یا #شمع مکن که ماهتاب است
ساقی قدحی قلندریوار
در ده به معاشران هشیار
دیوانه به حال #خویش بگذار
کاین مستی ما نه از #شراب است
باد است غرور زندگانی
برق است لوامع جوانی
دریاب دمی که میتوانی
بشتاب که عمر در شتاب است
این گرسنه گرگ بیترحم
خود سیر نمیشود ز مردم
ابنای زمان مثال گندم
وین دور فلک چو آسیاب است
#سعدی تو نه مرد وصل اویی
تا #لاف زنی و قرب جویی
ای تشنه به خیره چند پویی
کاین ره که تو میروی سراب است
#آن_ماه_دو_هفته_در_نقاب_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/177
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علت هستی
عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب #عشق آی و از این جمله برستی
ای فتنه نوخاسته از عالم قدرت
غایب مشو از دیده که در #دل بنشستی
آرام #دلم بستدی و دست شکیبم
برتافتی و پنجه صبرم بشکستی
احوال دو چشم من بر هم ننهاده
با تو نتوان گفت به #خواب شب مستی
سودازدهای کز همه عالم به تو پیوست
دل نیک بدادت که #دل از وی بگسستی
در روی تو گفتم سخنی چند بگویم
رو باز گشادی و در نطق ببستی
گر باده از این خم بود و مطرب از این کوی
ما توبه بخواهیم شکستن به درستی
#سعدی غرض از حقه تن آیت حق است
صد تعبیه در توست و یکی باز نجستی
نقاش وجود این همه صورت که بپرداخت
تا نقش ببینی و مصور بپرستی
#یارا_قدحی_پر_کن_از_آن_داروی_مستی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/172
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری
آنجا که باد زهره ندارد خبر بری
ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم
پیغام دوستان برسانی بدان پری
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی
پرسد جواب ده که به جانند مشتری
گو تشنگان بادیه را جان به لب رسید
تو خفته در کجاوه به #خواب #خوش اندری
ای ماهروی حاضر غایب که پیش #دل
یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری
دانی چه میرود به سر ما ز دست تو
تا #خود به پای #خویش بیایی و بنگری
بازآی کز صبوری و دوری بسوختیم
ای غایب از نظر که به معنی برابری
یا #دل به ما دهی چو #دل ما به دست توست
یا مهر #خویشتن ز #دل ما به در بری
تا #خود برون پرده حکایت کجا رسد
چون از درون پرده چنین پرده میدری
#سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی
دعوی بندگی کن و اقرار چاکری
#ای_برق_اگر_به_گوشه_آن_بام_بگذری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/250
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بخت آیینه ندارم که در او مینگری
خاک بازار نیرزم که بر او میگذری
من چنان عاشق رویت که ز #خود بیخبرم
تو چنان فتنه #خویشی که ز ما بیخبری
به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را
کآنچه در وهم من آید تو از آن #خوبتری
برقع از پیش چنین روی نشاید برداشت
که به هر گوشه چشمی #دل خلقی ببری
دیدهای را که به دیدار تو #دل مینرود
هیچ علت نتوان گفت به جز بی بصری
گفتم از دست غمت سر به جهان در بنهم
نتوانم که به هر جا بروم در نظری
به فلک میرود آه سحر از سینه ما
تو همی برنکنی دیده ز #خواب سحری
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری
هر چه در وصف تو گویند به نیکویی هست
عیبت آن است که هر روز به طبعی دگری
گر تو از پرده برون آیی و رخ بنمایی
پرده بر کار همه پرده نشینان بدری
عذر #سعدی ننهد هر که تو را نشناسد
حال دیوانه نداند که ندیدهست پری
#بخت_آیینه_ندارم_که_در_او_مینگری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/149
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
و گر نه فتنه ندیدی به #خواب بیداری
زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری
سپهر با تو چه پهلو زند به غداری
معلمت همه شوخی و #دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و #دلداری
چو #گل لطیف ولیکن حریف اوباشی
چو زر عزیز ولیکن به دست اغیاری
به صید کردن #دلها چه شوخ و #شیرینی
به خیره کشتن تنها چه جلد و عیاری
دلم ربودی و جان میدهم به طیبت #نفس
که هست راحت درویش در سبکباری
گر افتدت گذری بر وجود کشته #عشق
سخن بگوی که در جسم مرده جان آری
گرت ارادت باشد به شورش #دل خلق
بشور زلف که در هر خمی #دلی داری
چو بت به کعبه نگونسار بر زمین افتد
به پیش قبله رویت بتان فرخاری
دهان پر شکرت را مثل به نقطه زنند
که روی چون #قمرت #شمسهایست پرگاری
به گرد نقطه سرخت عذار سبز چنان
که نیم دایرهای برکشند زنگاری
هزار #نامه پیاپی نویسمت که جواب
اگر چه تلخ دهی در سخن شکرباری
ز خلق گوی لطافت تو بردهای امروز
به #خوبرویی و #سعدی به #خوب گفتاری
#دو_چشم_مست_تو_برداشت_رسم_هشیاری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/130
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر به تحفه جانان هزار جان آری
محقر است نشاید که بر زبان آری
حدیث جان بر جانان همین مثل باشد
که زر به کان بری و #گل به بوستان آری
هنوز در #دلت ای آفتاب رخ نگذشت
که سایهای به سر یار مهربان آری
تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد #خواب
تو پادشاه کجا یاد پاسبان آری
ز حسن روی تو بر دین خلق میترسم
که بدعتی که نبودهست در جهان آری
کس از کناری در روی تو نگه نکند
که عاقبت نه به شوخیش در میان آری
ز چشم مست تو واجب کند که هشیاران
حذر کنند ولی تاختن نهان آری
جواب تلخ چه داری بگوی و باک مدار
که شهد محض بود چون تو بر دهان آری
و گر به #خنده درآیی چه جای مرهم ریش
که ممکن است که در جسم مرده جان آری
یکی لطیفه ز من بشنو ای که در آفاق
سفر کنی و لطایف ز بحر و کان آری
گرت بدایع #سعدی نباشد اندر بار
به پیش اهل و قرابت چه ارمغان آری
#اگر_به_تحفه_جانان_هزار_جان_آری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/125
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی؟
تا کی ای #نالهٔ زار از جگرم برخیزی؟
تا کی ای چشمهٔ سیماب که در چشم منی
از غَمِ دوست به روی چو زَرَم برخیزی؟
یک زمان دیدهٔ من ره به سوی #خواب برد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی
ای #دل از بهر چه #خونابه شدی در بَرِ من؟
زود باشد که تو نیز از نظرم برخیزی
به چه دانش زنی ای مرغ سحر نوبت روز
که نه هر #صبح به آه سحرم برخیزی
ای غم از همنفسی تو ملالم بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی
#تا_کی_ای_آتش_سودا_به_سرم_برخیزی؟ #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/112
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسبالحال مشتاقی
کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی
إِنِ افْعَلْ ما تَری إِنّي عَلی عَهْدی وَ میثاقی
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
که #خود را بر تو میبندم به سالوسیّ و زرّاقی
أَخِلّائی وَ أَحْبابی ذَروا مِنْ حُبِّهِ مابی
مَریضُ العِشْقِ #لا یَبْری وَ #لا یَشْکو إِلَی الرّاقی
نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد
تو را گر #خواب میگیرد نه #صاحب درد عشاقی
قُمِ امْلَأْ وَ اسْقِنی کَأْساً وَ دَعْ ما فیهِ مَسْموماً
أَما أَنْتَ الَّذی تَسْقی فَعَیْنُ السَّمِّ تَرْیاقی
قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده
مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی
سَعی فی هَتْکیَ الشّانی وَ لَمّا یَدْرِ ما شانی
أَنَا المَجْنونُ #لا أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ
مگر #شمس فلک باشد بدین فر#خنده دیداری
مگر #نفس ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی
لَقیتُ الْأُسْدَ فِی الغاباتِ #لا تَقْوی عَلی صیدی
وَ هَذَا الظَّبْیُ فی #شیرازَ یسبینی بِأَحْداقِ
نه حسنت آخری دارد نه #سعدی را سخن پایان
بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی
#به_پایان_آمد_این_دفتر_حکایت_همچنان_باقی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/104
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدهست
یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدهست
آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار
باز میبینم که در عالم پدیدار آمدهست
عود میسوزند یا #گل میدمد در بوستان
دوستان یا کاروان مشک تاتار آمدهست
تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد
هر چه میبینم به چشمم نقش دیوار آمدهست
ساربانا یک نظر در روی آن #زیبا نگار
گر به جانی میدهد اینک خریدار آمدهست
من دگر در خانه ننشینم اسیر و دردمند
خاصه این ساعت که گفتی #گل به بازار آمدهست
گر تو انکار نظر در آفرینش میکنی
من همیگویم که چشم از بهر این کار آمدهست
وه که گر من بازبینم روی یار #خویش را
مردهای بینی که با دنیا دگر بار آمدهست
آن چه بر من میرود در بندت ای آرام جان
با کسی گویم که در بندی گرفتار آمدهست
نی که مینالد همی در مجلس آزادگان
زان همی #نالد که بر وی زخم بسیار آمدهست
تا نپنداری که بعد از چشم #خواب آلود تو
تا برفتی #خوابم اندر چشم بیدار آمدهست
#سعدیا گر همتی داری منال از جور یار
تا جهان بودهست جور یار بر یار آمدهست
#آن_تویی_یا_سرو_بستانی_به_رفتار_آمدهست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/100
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
#عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
یا چو بود اندر #دلم کمتر فزودی کاشکی
آزمودم درد و داغ #عشق باری صد هزار
همچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکی
نغنویدم زان خیالش را نمیبینم به #خواب
دیده گریان من یک شب غنودی کاشکی
از چه ننماید به من دیدار #خویش آن #دلفروز
راضیم راضی چنان روی ار نمودی کاشکی
هر زمان گویم ز داغ #عشق و تیمار فراق
دل ربود از من نگارم جان ربودی کاشکی
نالههای زار من شاید که گر کس نشنود
لابههای زار من یک شب شنودی کاشکی
#سعدی از جان میخورد سوگند و میگوید به #دل
وعدههایش را وفا باری نمودی کاشکی
#عشق_جانان_در_جهان_هرگز_نبودی_کاشکی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/99
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی
سرگران از #خواب و سرمست از #شرابت دیدمی
روز روشن دست دادی در شب تاریک هجر
گر سحرگه روی همچون آفتابت دیدمی
گر مرا #عشقت به سختی کشت سهل است این قدر
کاش کاندک مایه نرمی در خطابت دیدمی
در چکانیدی قلم بر #نامه #دلسوز من
گر امید صلح باری در جوابت دیدمی
راستی #خواهی سر از من تافتن بودی صواب
گر چو کژبینان به چشم #ناصوابت دیدمی
آه اگر وقتی چو #گل در بوستان یا چون سمن
در #گلستان یا چو نیلوفر در آبت دیدمی
ور چو #خورشیدت نبینم کاشکی همچون هلال
اندکی پیدا و دیگر در نقابت دیدمی
از منت دانم حجابی نیست جز بیم رقیب
کاش پنهان از رقیبان در حجابت دیدمی
سر نیارستی کشید از دست افغانم فلک
گر به خدمت دست #سعدی در رکابت دیدمی
این تمنایم به بیداری میسر کی شود
کاشکی #خوابم گرفتی تا به #خوابت دیدمی
#ای_دریغا_گر_شبی_در_بر_خرابت_دیدمی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/86
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای #خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز #خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو #خواهی
مرا مگو که چه #نامی به هر لقب که تو #خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری #دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت #خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
تو را که دیده ز #خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو #سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر #خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
#ندانمت_به_حقیقت_که_در_جهان_به_که_مانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/71
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیب یاران و دوستان هنر است
سخن دشمنان نه معتبر است
مهر مهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجر است
چه توان گفت در لطافت دوست
هر چه گویم از آن لطیفتر است
آن که منظور دیده و #دل ماست
نتوان گفت #شمس یا #قمر است
هر کسی گو به حال #خود باشید
ای برادر که حال ما دگر است
تو که در #خواب بودهای همه شب
چه نصیبت ز #بلبل سحر است
آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بیثمر است
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایب است و در نظر است
برگ تر خشک میشود به زمان
برگ چشمان ما همیشه تر است
جان #شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصر است
این قدر دون قدر اوست ولیک
حد امکان ما همین قدر است
پرده بر #خود نمیتوان پوشید
ای برادر که #عشق پرده در است
#سعدی از بارگاه قربت دوست
تا خبر یافتهست بیخبر است
ما سر اینک نهادهایم به طوع
تا خداوندگار را چه سر است
#عیب_یاران_و_دوستان_هنر_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/45
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عشرت #خوش است و بر طرف جوی #خوشترست
می بر سماع #بلبل #خوشگوی #خوشترست
عیش است بر کنار سمنزار #خواب #صبح؟
نی، در کنار یار سمنبوی #خوشترست
خواب از خمار بادهٔ نوشین بامداد
بر بستر شقایق #خودروی #خوشترست
روی از جمال دوست به صحرا مکن که روی
در روی همنشین وفاجوی #خوشترست
آواز چنگ مطرب #خوشگوی گو مباش
ما را حدیث همدم #خوشخوی #خوشترست
گر شاهد است سبزه بر اطراف #گلستان
بر عارضین شاهد #گلروی #خوشترست
آب از نسیم باد زرهروی گشته گیر
مفتول زلف یار زرهموی #خوشترست
گو چشمه آب کوثر و بستان بهشت باش
ما را مقام بر سر این کوی #خوشترست
#سعدی! جفا نبرده چه دانی تو قدر یار؟
تحصیل کام #دل به تکاپوی #خوشترست
#عشرت_خوش_است_و_بر_طرف_جوی_خوشترست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/41
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشمت #خوشست و بر اثر #خواب #خوشترست
طعم دهانت از شکر #ناب #خوشترست
زنهار از آن تبسم #شیرین که میکنی
کز #خنده شکوفه سیراب #خوشترست
شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم
حاجت به #شمع نیست که مهتاب #خوشترست
دوش آرزوی #خواب #خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از #خواب #خوشترست
در #خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کیمخت خارپشت ز سنجاب #خوشترست
زان سوی بحر آتش اگر #خوانیم به لطف
رفتن به روی آتشم از آب #خوشترست
ز آب روان و سبزه و صحرا و #لاله زار
با من مگو که چشم در احباب #خوشترست
زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
از دست #خود بده که ز جُلّاب #خوشترست
#سعدی دگر به گوشه وحدت نمیرود
خلوت #خوشست و صحبت اصحاب #خوشترست
هر باب از این کتاب نگارین که برکنی
همچون بهشت گویی از آن باب #خوشترست
#چشمت_خوشست_و_بر_اثر_خواب_خوشترست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/42
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از #خواب #خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم #خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان #خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد #دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«#سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم او میکشد قلاب را
#ز_اندازه_بیرون_تشنهام_ساقی_بیار_آن_آب_را #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/29
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت #دل رنجور بیقرار منست
به #خواب در نرود چشم بخت من همه عمر
گرش به #خواب ببینم که در کنار منست
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار منست
حقیقت آن که نه در #خورد اوست جان عزیز
ولیک درخور امکان و اقتدار منست
نه اختیار منست این معاملت لیکن
رضای دوست مقدم بر اختیار منست
اگر هزار غمست از جفای او بر #دل
هنوز بنده اویم که غمگسار منست
درون خلوت ما غیر در نمیگنجد
برو که هر که نه یار منست بار منست
به #لالهزار و #گلستان نمیرود #دل من
که یاد دوست #گلستان و #لالهزار منست
ستمگرا #دل #سعدی بسوخت در طلبت
دلت نسوخت که مسکین امیدوار منست
و گر مراد تو اینست بیمرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار منست
#مگر_نسیم_سحر_بوی_زلف_یار_منست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/25
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر کسی سرو شنیدهست که رفتهست این است
یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است
نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوتهبین است
خواب در عهد تو در چشم من آید هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
وآنچه در #خواب نشد چشم من و پروین است
خود گرفتم که نظر بر رخ #خوبان کفر است
من از این بازنگردم که مرا این دین است
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که #بهار آمد و فروردین است
چمن امروز بهشت است و تو در میبایی
تا خلایق همه گویند که حورالعین است
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است
آنچه سرپنجهٔ سیمین تو با #سعدی کرد
با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم میدهد از بس که سخن #شیرین است
#گر_کسی_سرو_شنیدهست_که_رفتهست_این_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/21
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند #خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
وان را که عقل رفت چه داند صواب را
گفتم مگر به وصل رهایی بود ز #عشق
بیحاصل است #خوردن مستسقی آب را
دعوی درست نیست گر از دست #نازنین
چون #شربت شکر نخوری زهر #ناب را
#عشق آدمیت است گر این ذوق در تو نیست
همشرکتی به #خوردن و خفتن دواب را
آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز
تا پادشه خراج نخواهد خراب را
قوم از #شراب مست و ز منظور بینصیب
من مست از او چنان که نخواهم #شراب را
#سعدی نگفتمت که مرو در کمند #عشق
تیر نظر بیفکند افراسیاب را
#گر_ماه_من_برافکند_از_رخ_نقاب_را #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/18
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈