eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟ که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟ ؟ به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟ اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن اگر بدم و اگر نیک، چون کنم؟ اینم ،_که_سخت_مشتاقم به حال من نظری کن که، سخت مسکینم ز بود من اثری در جهان نبودی، گر امید وصل ندادی همیشه تسکینم بدان خوشم که مرا جان به لب رسید، آری ازان سبب دو لب توست جان شیرینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1058 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست ؟ که از نظارگیان ناله و فغان برخاست به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز که رستخیز به یکباره از جهان برخاست چه سیل خواهد ازین تیره خاکدان برخاست! بیا و آب رخ از تشنگان دریغ مدار طریق مردمی آخر نه از جهان برخاست؟ چنین که من ز فراق تو بر سر آمده‌ام گرم تو دست نگیری کجا توان برخاست؟ ،_تا_من_از_میان_بروم که هر کجا که برآید یقین گمان برخاست به بوی آنکه به دامان تو درآویزد دل من از سر جان آستین‌فشان برخاست عراقی از و جان آن زمان امید برید که چشم مست تو از خواب سرگران برخاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1051 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگرباره توبه بشکستیم وز غم نام و ننگ وارستیم کمر عاشقانه بر بستیم در خرابات با می و معشوق نفسی عاشقانه بنشستیم وز دو چشمش خمار بشکستیم شاید ار شور در جهان فکنیم کز می لعل یار سر مستیم چون بدیدیم آفتاب رخش از طرب، ذره‌وار، بر جستیم تا بدان آفتاب پیوستیم ذره بودیم، آفتاب شدیم از چو مهر بگسستیم این همه هست، خود نمی‌دانیم کین زمان نیستیم یا هستیم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1052 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم سوز را مرهم از مژگان دیده ساختیم بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت جان ما خون گشت و در موج خون انداختیم ،_یارا،_دمی بشنو این سازی که ما از خون بنواختیم عمری اندر جست‌و جویت دست و پایی می‌زدیم عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم ،_ما_همچو_او از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1053 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بر در یار من سحر مست و خراب می‌روم جام طرب کشیده‌ام، زآن به شتاب می‌روم وقت سحر به کوی او بهر جواب می‌روم از می ناب جزع او گرچه خراب گشته‌ام تا دهد از کرشمه‌ام باز ، می‌روم تا کشم از دو لعل او بادهٔ ناب می‌روم جذبهٔ حسن می‌کشدم به سوی خود از پی آن کشش دگر، همچو ذباب می‌روم برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی لیک ز شرم روی او بسته نقاب می‌روم خاک رهم، رواست گر بر سر آب می‌روم شحنهٔ هر شبی بر کندم ز خواب خوش در هوس خیال او باز به خواب می‌روم شاید اگر هوای او می‌کشدم، که در رهش بر سر آب چشم خود همچو حباب می‌روم بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم گر تو خطا گمان بری راه صواب می‌روم نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان مست و خراب آمدم، مست و خراب می‌روم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1055 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم بشتاب، که اندر نفس باز پسینم فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم پس جان بدهم، نیست تمنی به جز اینم آن رفت، دریغا! که مرا دین و بود از دولت تو نه ماند و نه دینم از بهر ، به درت آمده‌ام باز فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1059 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر چه ز جهان جوی نداریم هم سر به جهان فرو نیاریم عالم همه حبه‌ای شماریم خود با دو جهان چکار ما را؟ ما شیفتهٔ یکی نگاریم ؟_چون_ما در بند کمند زلف یاریم در همه مهر او نویسیم بر جان همه او نگاریم این خود همه هست، بر در او از خاک بتر هزار باریم با آنکه ز زار زاریم از کردهٔ خود سیاه‌روییم وز گفتهٔ خویش شرمساریم رویش به کدام چشم بینیم؟ وصلش به چه روی چشم داریم؟ ما در خور او نه‌ایم، لیکن با این همه هم امیدواریم ای دوست، گناه ما همین است کز دیده و جانت دوست داریم باری، به نظاره‌ای برون آی بنگر که: چگونه جان سپاریم بر بوی نظارهٔ دیری است که ما در انتظاریم یک ره بنگر سوی بنگر که: چگونه جان سپاریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1049 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
افسوس! که باز از در تو دور بماندیم هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم بی روز رخت در شب دیجور بماندیم از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم واکنون همه بی‌بوی تو رنجور بماندیم روشن نشد این خانهٔ تاریک ما از شمع رخت، تا همه بی‌نور بماندیم بنگر، چو ، همه مخمور بماندیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1050 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما، کانده تو نیاز داریم دست از تو چگونه باز داریم؟ ؟ کز سوز غم تو ساز داریم با سوز تو از چه رو نسازیم؟ چون لطف تو چاره ساز داریم از جانش، چو جان، نیاز داریم سر بر قدمت نهیم روزی چون همت سرفراز داریم جانبازی ما عجب نباشد چون ما داریم ،_چه_باک_ما_را؟ جانا، چو تو داریم دریاب، کز آتش فراقت اندیشهٔ جان‌گداز داریم بنما، که در انتظار رویت پیوسته دو چشم باز داریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1048 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من که هر لحظه زار می‌گریم از غم روزگار می‌گریم کرد از من کنار، می‌گریم از غم غمگسار می‌نالم وز فراق نگار می‌گریم که: من از یار می‌گریم ماتم بخت خویش می‌دارم زان چنین سوکوار می‌گریم با چنین خنده گریهٔ تو ز چیست؟ کز تو بس فگار می‌گریم ،_گفت:_دلبری_شیرین زو شدم دور، زار می‌گریم چون حدیث او بشنید زارتر من ز پار می‌گریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1047 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر ز شمعت چراغی افروزیم خرمن خویش را بدان سوزیم آتشی، کز درون برافروزیم آفتاب بر ما تاب زانکه ما بی‌رخت سیه روزیم از دو عالم دو دیده بردوزیم مایهٔ جان و براندازیم به ز چه مایه اندوزیم؟ همچو طفلان به مکتب حسنت ابجد را بیاموزیم ای ، برو، که بهروزیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1046 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر چه خون کنی از خاک درت نگریزیم جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟ ،_که_مگر_با_تو_دمی_بنشینیم نظری کن که خوشی از سر و جان برخیزیم مشت خاکیم به خون جگر آغشته همه از چنین خاک درین راه چه گرد انگیزیم؟ همچو پروانه ز شمع ارچه بسی پرهیزیم بیم آن است که در خون جگر غرق شویم بسکه بر خاک درت خون جگر می‌ریزیم تا گمشده را بر سر کویت یابیم همه شب تا به سحر خاک درت می‌بیزیم ،_با_دگریمان_مگذار با تو آمیخته‌ایم، با دگری نامیزیم راه ده باز، که نزد تو پناه آوردیم بو که از دست نفسی بگریزیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1045 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناخورده می‌خروشیم بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم پس بیهده ما چه می‌خروشیم؟ تا چند پزیم دیگ سودا؟ کز خامی خویشتن بجوشیم ،_برون_کشیم_خرقه وز ماتم پلاس پوشیم این زهد مزوری که ما راست کس می نخرد، چه می‌فروشیم؟ با آنکه به ما نمی‌شود راست این کار، ولیک هم بکوشیم یک جرعه به کام بنوشیم شب خوش بودیم بی‌عراقی امروز در آرزوی دوشیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1044 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناخورده می‌خروشیم خود تا چه کنیم؟ اگر بنوشیم این لحظه هنوز ما خموشیم کو تابش می که پخته گردیم؟ از خامی خویش چند جوشیم؟ پس بیهده ما چه می‌فروشیم؟ از جام طرب‌فزای ساقی یاران همه مست و ما به هوشیم گر غمزهٔ مست او ببینیم هیهات! که باز چون خروشیم؟ لیکن چه کنیم؟ هم بکوشیم شب خوش بودیم بی‌عراقی امروز در آرزوی دوشیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1043 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم در ماتم خودیم، بیا، زار بگرییم خاکستر جهان همه بر فرق سر کنیم ،_همه_روز_تا_به_شب ناله ز درد همه شب تا سحر کنیم تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود؟ تا کی وجوه شام ز خون جگر کنیم؟ آهی برآوریم، سحرگه، ز سوز زین بخت خفته را دمی از خواب برکنیم نعره‌زنان به پیش سرایش گذر کنیم باشد که یک نفس نظری سوی ما کند دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم آن لحظه از ، باشد که وارهیم گر زو رها شویم، سخن مختصر کنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1042 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟ شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال ؟ نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟ بود را با تو آخر آشنایی پیش ازین این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟ هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ از دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟ گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1040 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیز، تا قصد کوی یار کنیم گذری بر در نگار کنیم وز غمش ناله‌های زار کنیم به زبانی، که بیدلان گویند رمزکی چند آشکار کنیم ،_که_جان_ما_خون_کرد به کف وصل در سپار کنیم حاش لله کزو کنیم گله! گله از بخت و روزگار کنیم ما، اگر بر مراد او سازیم ترک تدبیر و اختیار کنیم دست با دوست در کنار کنیم چون لب یار شکرافشان شد ما به شکرانه جان نثار کنیم عشق رویش چو پرده برگیرد گر نمیریم پس چه کار کنیم از چو رو بگردانیم روی در روی غمگسار کنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1041 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناگه از میکده فغان برخاست ناله از جان عاشقان برخاست های و هویی از این و آن برخاست جامی از میکده روان کردند در پیش صد روان، روان برخاست شور و غوغا ز جرعه‌دان برخاست جرعه با خاک در حدیث آمد گفت و گویی از این میان برخاست سخن جرعه عاشقی بشنید نعره زد و ز سر جهان برخاست ،_چون_شنید_آن_نعره سبک از خواب، سر گران برخاست گشت بیدار چشم ، چو مرا عالم از پیش جسم و جان برخاست خواستم تا ز خواب برخیزم بنگرم کز چه این فغان برخاست؟ بود بر پای من، ، بند بند بر پای چون توان برخاست؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1039 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی از دست فراق تو ستم‌ها بینیم؟ هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم ،_از_سر_زلف_تو_چو_بویی_یابیم جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم روی خوب تو که هر دم دگران می‌بینند چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟ از فراق تو بگو: چند بلاها بینیم؟ خورد زنگار غمت آینهٔ به فسوس نیست ممکن که تو در آنجا بینیم گم شد آخر ما، بر در تو آمده‌ایم تا بود کان گم‌کردهٔ خود وابینیم ،_بر_سر_کویت_یابیم ور ببینیم رخی، در بینا بینیم روی بنمای، که امروز ندیدیم رخت ای بسا حسرت و اندوه که فردا بینیم! روی زیبای تو، ای دوست، به کام خویش تا بنمیرد نه همانا بینیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1038 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟ ،_ندانم که دامان که گیرم؟ با که گویم؟ ز جورش در فغانم، چند نالم؟ گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟ که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟ به بوی وصل او عمرم به سر شد فراقش کرد پیرم، با که گویم؟ شب و روز آتش سودای همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟ من مسکین فقیرم، با که گویم؟ چنان سوزد مرا تاب غم او که گویی در سعیرم، با که گویم؟ هر آن غم، کز فراقش بر من آید به دیده می‌پذیرم، با که گویم؟ به فریادم شب و روز از به دست او اسیرم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1037 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز به جانم با که گویم؟ ز غصه ناتوانم، با که گویم؟ ،_چند_نالم؟ ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟ به عالم در، ندارم غمگساری نمی‌دارم، ندانم با که گویم؟ ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟ چو مرغ نیم بسمل در غم یار میان خون تپانم، با که گویم؟ فتاده چون بود در دام صیدی؟ ز محنت همچنانم، با که گویم؟ ،_کنون_باز به کام دشمنانم، با که گویم؟ مرا از زندگانی نیست سودی ز هستی در زیانم، با که گویم؟ همه بیداد بر من از است ز بودش در فغانم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1036 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای دوست، بیا، که ما توراییم بیگانه مشو، که آشناییم ،_تا_ببینیم در بازگشای، تا درآییم هر چند نه‌ایم در خور تو لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم پیوسته چرا ز تو جداییم؟ چون عکس تو ندیدیم بر روی تو شیفته چراییم؟ آن کس که ندیده روی خوبت در حسرت تو بمرد، ماییم بپذیر ز ما، که بی‌نواییم تا دور شدیم از بر تو دور از تو همیشه در بلاییم بس لایق و در خوری تو ما را هر چند که ما تو را نشاییم آنچ از تو سزد به جای ما کن نه آنچه که ما بدان سزاییم هم زان توایم، هر چه هستیم گر محتشمیم و گر گداییم از رخ تو چون هر دم غزلی دگر سراییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1035 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم نیم چون خوشدل و خرم بگرییم زمانی بر پر غم بگرییم گهی از درد بی‌درمان بنالیم گهی از زخم بی‌مرهم بگرییم ،_بر_تن_خوش_بموییم چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما ندارد هیچ سودی، هم بگرییم خوشا آن دم که با ما یار خوش بود کنون در حسرت آن دم بگرییم بر آن محروم نامحرم بگرییم تن بیمار ما درهم شد از غم بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم ز عمر ما دوسه دم ماند باقی بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم عراقی را کنون ماتم بداریم بر آن مسکین درین ماتم بگرییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1034 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی همه مدح خویش گوییم؟ تا چند مراد خویش جوییم؟ ؟ بیهوده فسانه چند گوییم؟ ای دیده بیا، که خون بگرییم وی بخت، بیا، که خوش بموییم آن یار که دوستدار اوییم نگذاشت که با سگان کویش گرد سر کوی او بپوییم دانم که روا ندارد آن خود کز باغ رخش گلی ببوییم ،_کز_آب_دیده خیزیم و گلیم خود بشوییم؟ گردی است به راه در، آن گرد ز راه خود بروبیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1033 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شهری است بزرگ و ما دروییم آبی است حیات و ما سبوییم ما زنده بدان نسیم و بوییم بازیچه مدان، تو خواجه، ما را ما از صفت جلال اوییم در راه به سر دوان چو گوییم تا خوی صفات او گرفتیم نشناخت کسی که در چه خوییم؟ می‌گفت از سر سوز: ما نیز برای گفت و گوییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1032 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈