eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
در کف جور تو افتادم، تو دان تن به هجران تو در دادم، تو دان ،_ای_دوست،_کز_دست_جفات در کف صد گونه بیدادم، تو دان بر امید آنکه بینم روی تو لب ببستم، دیده بگشادم، تو دان ،_که_از_دیدار_تو_محروم_ماند بر در لطفت فرستادم، تو دان سالها جستم، ندیدم روی تو از طلب اکنون به استادم، تو دان چون نیم نومید ز امید بهی بر در امیدت افتادم، تو دان ،_گو:_مدان از همه عالم چو آزادم، تو دان می‌گدازد تابش هجرت مرا بر یخ است ای دوست، بنیادم، تو دان گر ز نام من همی ننگ آیدت خود مبر نامم، که من بادم، تو دان ور همی دانی که شادم ز اندهت هم به اندوهی بکن شادم، تو دان چند نالم، چون ، در غمت؟ روز و شب در سوز و فریادم، تو دان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1027 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رفت کار ز دست، اکنون تو دان جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان ،_تا_بود_جان شد، دریغا! ز دست، اکنون تو دان شد بیچاره از دست وفات زیر پای هجر پست، اکنون تو دان چون که عمرم برنشست، اکنون تو دان نیک نومیدم ز امید بهی حالم از بد بدتر است، اکنون تو دان از گل شادی ندیدم رنگ و بوی خار غم در جان شکست، اکنون تو دان گمرهی شد خودپرست، اکنون تو دان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1026 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهرخان، که داد ، عارض لاله رنگشان هان! به حذر شوید از غمزهٔ شوخ و شنگشان ،_اشک_چو_خون_بی‌دلان هیچ اثر نمی‌کند در همچو سنگشان با ریش عاشقان، وه! که چها نمی‌کنند؟ ابرو چون کمانشان، غمزهٔ چون خدنگشان تا که برین صفت بود، که برد ز چنگشان؟ ما چو شکر گداخته، ز آب غم و عجبتر آنک: در ماست چو شکر غصهٔ چون شرنگشان بیش مپرس حال من، زآنکه به شرح می‌دهد از و دست ما نشان چشم و دهان تنگشان ،_ای_دل،_ار_بود_یک_دو_دمی_چو_دور_گل دولت بی‌ثباتشان، خوبی بی‌درنگشان ابر صفت مریز اشک، از پی هجر و وصلشان زان که چو برق بگذرد مدت صلح و جنگشان جان از جهان گشت ملول و بس حزین کاهوی او رمید از آن عادت چون پلنگشان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1025 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز ، جانا، غم رها کردن توان؟ نتوان ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان !_رفت_عمر_من،_ندیدم_یک_نفس_رویت کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1024 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن جان و بر باختن، بر روی جانان زیستن ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم؟ از حیات خود به جانم، چند ازین سان زیستن؟ ،_مرگ_کو،_تا_جان_دهم؟ مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن ای ز جان خوشتر، بیا، تا بر تو افشانم روان نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن؟ ،_وانگاه_گویی:_خوش_بزی بی‌دلان را مرگ باشد بی‌تو، ای جان، زیستن هان! ، جان به جانان ده، گران جانی مکن بعد از این بی‌روی خوب یار نتوان زیستن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1022 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن چشم من از هجر خود گریان مکن از فراق خود مرا بی‌جان مکن از من مسکین مبر یک‌بارگی من ندارم طاقت هجران، مکن مفلسی را بی‌سر و سامان مکن گر گناهی کرده‌ام از من مدان خویشتن را گو، مرا تاوان مکن هر چه آن کس در جهان با کس نکرد با من بیچاره هر دم آن مکن هر چه از جور و جفا بتوان مکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1019 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان به خوبی در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان ز ملک خویش سلطان را بدر کردن توان؟ نتوان مرا این دوستی با تو قضای آسمانی بود قضای آسمانی را دگر کردن توان؟ نتوان از آن معنی رقیبان را خبر کردن توان؟ نتوان چو چشم مست خونریزت ز مژگان ناوک اندازد بجز جان پیش تیر تو سپر کردن توان؟ نتوان گرفتم خود که بگریزم ز دام زلف ز تیر غمزهٔ مستت حذر کردن توان؟ نتوان ،_که_خون_من_همی_ریزد ز خون بی‌گناه او را حذر کردن توان؟ نتوان بگو با غمزهٔ شوخت، که رسوای جهانم کرد: به پیران سر را سمر کردن توان؟ نتوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1023 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا توانی هیچ درمانم مکن هیچ گونه چارهٔ جانم مکن درد من می‌بین و درمانم مکن جز به دشنام و جفا نامم مبر جز به درد و غصه فرمانم مکن مبتلای درد هجرانم مکن ور بر آن عزمی که ریزی خون من جز به تیغ خویش قربانم مکن از من مسکین به هر جرمی مرنج پس به هر جرمی مرنجانم، مکن ور خطایی رفت تاوانم مکن تا ماند در درد فراق درد با من گوی و درمانم مکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1020 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سهل گفتی به ترک جان گفتن من بدیدم، نمی‌توان گفتن کی تواند به ترک جان گفتن؟ دوست می‌دارمت به بانگ بلند تا کی آهسته و نهان گفتن؟ حیف باشد به هر زبان گفتن؟ تا به حدی است تنگی دهنت که نشاید سخن در آن گفتن؟ گر نبودی کمر، میانت را کی توانستمی نشان گفتن؟ شد مسلم حدیث جان گفتن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1021 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چنین که حال من زار در خرابات است می مغانه مرا بهتر از مناجات است به میکده شدنم بهترین طاعات است درون کعبه عبادت چه سود؟ چون من میان میکده مولای عزی و لات است چه جای صومعه و زهد و وجد و حالات است؟ مرا که قبله خم ابروی بتان باشد چه جای مسجد و محراب و زهد و طاعات است ملامتم مکنید، ار به دیر درد کشم که حال بی‌خبران بهترین حالات است به نزد او سخن ناقصان خرافات است خراب کوی خرابات را از آن چه خبر که اهل صومعه را بهترین مقامات است اگر چه اهل خرابات را ز من ننگی است مرا نصیحت ایشان بسی مباهات است کسی که حالت دیوانگان میکده یافت مقام اهل خرد نزدش از خرافات است گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه سفید کردن آن نوعی از محالات است کجاست می؟ که به جان آمدم ز خسته که پر ز شیوه و سالوس و زرق و طامات است مقام دردکشانی که در خراباتند یقین بدان که ورای همه مقامات است کنون مقام مجوی در مسجد که او حریف بتان است و در خرابات است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1017 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه کنم که نسازم هدف خدنگ او من؟ به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟ ؟ به چه حیله واستانم خود ز چنگ او من؟ چو خدنگ غمزهٔ او و جان و سینه خورده پس ازین دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟ نچشیده طعم شکر ز دهان تنگ او من دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من چو نهنگ بحر دو جهان بدم فرو برد به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟ ،_غم_عشق_او_شرنگی بخورم به بوی لعلش، چو شکر شرنگ او من به عتاب گفت: ، سر صلح تو ندارم همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1014 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من باز نمای رخ، که شد بی تو تباه حال من ،_که_می‌کند_جان_من_آرزوی_تو عشوه مده، که می‌دهد هجر تو گوشمال من رفت و نمی‌رود آرزوی تو از عمر شد و نمی‌شود نقش تو از خیال من :_می‌کشد_بی_تو_مرا_فراق_تو چارهٔ من بکن، مجو بی سببی زوال من ز آرزوی تو، نیست مرا ز خود خبر طعنه مزن، که: نیستی شیفتهٔ من بر سر کوی وصل تو مرغ صفت پریدمی آه! اگر نسوختی آتش هجر بال من گر نه آمدی سد ره وصال من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1015 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای یار، بیا و یاریی کن رنجه شو و غم‌گساریی کن یادم کن و حق‌گزاریی کن ای نیک، ز من همه بد آمد نیکی کن و بردباریی کن ای دوست بزرگواریی کن ای ، چو تو را فتاد این کار رو بر در یار زاریی کن ای بخت، بموی بر وی دیده، تو نیز یاریی کن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1016 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون مپرس از آخر که: چون شد آن مجنون؟ ،_که_از_سر_سودا_به_هر_دری_می‌شد چو حلقه بین که بمانده است بر در تو کنون کسی که خاک درت دوست‌تر ز جان دارد چگونه جای دگر باشدش قرار و سکون؟ ،_که_حلقه_به_گوش_در_تو_شد_مفروش که هیچ قدر ندارد بهای قطرهٔ خون چو رایگان است آب حیات در جویت چرا بود مسکین چو ریگ در جیحون؟ دل اگر چه هزار گونه بگشت ولی ز مهر تو هرگز نگشت دیگر گون ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1012 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای حسن تو بی‌پایان، آخر چه است این؟ در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟ ای حسن رخت زیبا، آخر چه است این؟ حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد هستی همه در بازد، آخر چه جلال است این؟ ،_خون_دل_ما_ریزد زین قطره چه برخیزد؟ آخر چه قتال است این؟ در چو کنی منزل، هم جان ببری هم از تو چه مرا حاصل؟ آخر چه وصال است این؟ وصلت بتر از هجران، درد تو مرا درمان منع تو به از احسان، آخر چه نوال است این؟ ،_قدر_تو_فراخ_آهنگ ای با دو جهان در جنگ، آخر چه محال است این؟ از عکس رخ روشن، آیینه کنی گلشن ای مردم چشم من، آخر چه مثال است این؟ عقل ار همه بنگارد، نقشت به خیال آرد، کی تاب رخت دارد؟ آخر چه خیال است این؟ جان ار چه بسی کوشد، وز تو بخروشد کی جام لبت نوشد؟ آخر چه محال است این؟ زلف تو کمند افکند، و افکند در بند در سلسله شد پابند، آخر چه عقال است این؟ آن ، که به کوی تو، می‌بود به بوی تو خون گشت ز خوی تو، آخر چه خصال است این؟ با جان من مسکین، چه ناز کنی چندین؟ حال من می‌بین، آخر چه است این؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1011 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌رخت جانا، غمگین مکن رخ مگردان از من مسکین، مکن از فراقت دیده‌ام خونین مکن بر من مسکین ستم تا کی کنی؟ خستگی و عجز من می‌بین، مکن ؟ بس کن و بر من جفا چندین مکن هر چه می‌خواهی بکن، بر من رواست بی نصیبم زان لب شیرین مکن بر من خسته، که رنجور توام گر نمی‌گویی دعا، نفرین مکن دل فدای توست، قصد دین مکن خواه با من لطف کن، خواهی جفا من نیارم گفت: کان کن، این مکن با گر عتابی می‌کنی از طریق مهر کن، وز کین مکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1018 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بپرس از آخر، چه ؟ که قطرهٔ خون که بی‌تو زار چنان شد که: من نگویم چون؟ ؟ چنان که هر که ببیند برو بگرید خون بمانده بی رخ زیبای خویش دشمن کام فتاده خوار و خجل در کف زمانه زبون نه روی آنکه ز دست بلا شود بیرون کنون چه چاره؟ که کار ز چاره گذشت گذشت آب چو از سر، چه سود چاره کنون؟ طبیب دست کشید از علاج درد چه سود درد را علاج با معجون؟ تویی که زنده کنی مرده را به کن فیکون ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1013 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای و جان عاشقان شیفتهٔ تو هوش و روان بی‌دلان سوختهٔ جلال تو راحت جان خستگان یافتن وصال تو دست تهی به درگهت آمده‌ام امیدوار روی نهاده بر درت منتظر نوال تو ورنه به خواب دیدمی، بو که شبی وصال تو من به غم تو قانعم، شاد به درد تو، از آنک چیره بود به خون من دولت اتصال تو تو به شادمان، بی‌خبر از غمم دریغ! من شده پایمال غم، از غم گوشمال تو ،_باز_نگر_که:_در_خور_است ناز تو را نیاز من، چشم مرا تو بسکه کشید ناز تو، مرد ، ای دریغ! چند کشد، تو خود بگو، خسته تو؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1010 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای آرزوی جان و ز آرزوی تو بیمار گشته به نشود جز به بوی تو ،_بپرس_حال_دل_ناتوان_من بنگر: چگونه می‌تپد از آرزوی تو؟ از آرزوی روی تو جانم به لب رسید بنمای رخ، که جان بدهم پیش روی تو ؟ گر یافتی نسیم گلستان کوی تو در راه جست و جوی تو هر جانبی دوید در ره بماند و راه نیاورد سوی تو از لطف تو سزد که کنون دست گیریش چون بازمانده، گمشده در جست و جوی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1008 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن مونس غمگسار جان کو؟ و آن شاهد جان انس و جان کو؟ ؟ و آن آرزوی همه جهان کو؟ حیران همه مانده‌ایم و واله کان یار لطیف مهربان کو؟ ،_زمانی آن عیش و خوشی و آن زمان کو؟ ای شده، دم مزن ز گر عاشق صادقی نشان کو؟ گر باخبری ازو نشان چیست؟ ور بی‌خبری ز جان فغان کو؟ خون و چشم خون فشان کو؟ ور همچو من از فراق زاری دل خسته و جان ناتوان کو؟ ای ، منگر سوی سرگشته مباش هم‌چنان کو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1004 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ترک من، ای من غلام روی تو جمله ترکان جهان هندوی تو زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو خرم آن عاشق، که بیند آشکار بامدادان طلعت نیکوی تو ،_که_یابد_هر_سحر از گل گلزار عالم بوی تو حیف نبود ما چنین تشنه جگر؟ و آب حیوان رایگان در جوی تو دل گرفتار کمند زلف تو جان شکار غمزهٔ جادوی تو تا چه خواهد کرد با ما خوی تو؟ من چو سر در پای تو انداختم بر سر آیم عاقبت چون موی تو چون من در سر زلف تو شد هم شود گه گاه همزانوی تو هم ببیند جان تو عیان چون نهان شد در خم گیسوی تو هم زمان جایی دگر سازی مقام تا نیابد کس نشان و بوی تو هر نفس جایی دگر پی گم کنی تا ره نیابد سوی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1005 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است به یک کرشمه از غمزهٔ تو خرسند است فتور غمزهٔ تو خون من بخواهد ریخت بدین صفت که در ابرو گره درافکند است که صدهزار چو من در آن بند است مبر ز من، که رگ جان من بریده شود بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟ شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1006 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی، قدحی می مغان کو؟ مطرب غزل تر روان کو؟ ؟ و آن راحت جان ناتوان کو؟ آیینهٔ سینه زنگ غم خورد آن صیقل غمزدای جان کو؟ مخمور میم، می مغان کو؟ اسباب طرب همه مهیاست آن زاهد خشک جان فشان کو؟ گر زهد تو نیست تزویر ترک بد و نیک و سوزیان کو؟ جان و و دیده در میان کو؟ با شاهد و شمع در خرابات عیش خوش و عمر جاودان کو؟ در صومعه چند زهد ورزیم؟ صحرا و گل و می مغان کو؟ چون بلبل بی‌نوا چه باشیم؟ بوی خوش باغ و بوستان کو؟ ما را چه ز باغ و بوی گلزار؟ بوی سر زلف کو؟ با گفتم: مرا نگویی کان یار لطیف مهربان کو؟ ور یافته‌ای ازو نشانی خونابهٔ چشم خون فشان کو؟ با هم بودیم روزکی چند آن عیش کجا و آن زمان کو؟ دل گفت: هر آنچه او ندانست از وی چه نشان دهیم: آن کو؟ با این همه جهد می کنم هم باشد که دمی شود چنان کو خواهد که فدا کند جان در ره او، ولیک جان کو؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1003 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو دام شکستگان طرهٔ تو در سر زلف و خال تو رفت همه جهان کیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای تو؟ لطف کن ار چه نیستم در خور مرحبای تو آینهٔ مرا روشنیی ده از نظر بو که ببینم اندر او طلعت تو جام جهان نمای من روی طرب فزای توست گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو رو بنما، که سوختم از آرزوی لقای تو کام ز لب بده، وعدهٔ بیشتر مده زان که وفا نمی‌کند عمر من و وفای تو نیست عجب اگر شود زنده از لبت کاب حیات می‌چکد از لب جان فزای تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1009 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه کاواز داد مرغ خوش‌الحان صبحگاه خوش نعره‌ای است نعرهٔ مستان صبحگاه وقتی خوش است و مرغ ار نغمه‌ای زند زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه بادی که می‌وزد ز گلستان صبحگاه در خلد هرچه نسیه تو را وعده داده‌اند نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه ،_بخور_ساز_درین_بزم،_تا_مگر خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه تا ز آتش فراق عاشقی نسوخت خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود می‌سنج نقد خویش به میزان صبحگاه دامان صبح گیر، مگر سر برآورد صبح امید تو ز گریبان صبحگاه چون دانه‌ای، تو که چون جوز غم شده است انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه شب خفته ماند بخت ، از آن سبب محروم شد ز روح فراوان صبحگاه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1002 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈