eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
سر به سر از لطف جانی ساقیا خوشتر از جان چیست؟ آنی ساقیا رو، که شیرین ساقیا زان به چشم من درآیی هر زمان کز صفا آب روانی ساقیا ،_مکن با حریفان سرگرانی ساقیا وعده‌ای می‌ده، اگر چه کج بود کز بهانه در گمانی ساقیا بر لب خود بوسه ده، آنگه ببین ذوق آب زندگانی ساقیا زان یقینم شد که جانی ساقیا گوش جان‌ها پر گهر شد، زانکه تو از سخن در می‌چکانی ساقیا در و چشمم ز حسن و لطف خویش آشکارا و نهانی ساقیا نیست در عالم را دمی بر لب تو کامرانی ساقیا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/891 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد به چه دیر ماندی ای که جان من برآمد بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند همه بمردند و نماند جز غرابی نفحات دانی ز چه روی دوست دارم که به روی دوست ماند که برافکند نقابی سرم از خدای که به پایش اندر افتد که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی دل من نه مرد آنست که با غمش برآید مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری تو به دست فرمای اگرم کنی عذابی دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/178 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست که هر چه بر سرِ ما می‌رود ارادتِ اوست نهادم آینه‌ها در مقابلِ رخِ دوست صبا ز تنگِ ما چه شرح دهد؟ که چون شِکَنجِ ورق‌هایِ غنچه تو بر توست نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و بس بسا سَرا که در این کارخانه سنگ و سبوست مگر تو شانه زدی زلفِ عنبرافشان را؟ که بادْ غالیه‌سا گشت و خاکْ عنبربوست فدای قَدِّ تو هر سروبُن که بر لبِ جوست زبانِ ناطقه در وصفِ شوق نالان است چه جای کِلکِ بریده‌زبانِ بیهُده‌گوست؟ رخِ تو در آمد مراد خواهم یافت چرا که نکو در قَفایِ فالِ نکوست نه این زمان در آتشِ هوس است که داغدار ازل همچو لالهٔ خودروست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/702 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سر کس تواند گفت؟ نی در وصفت کس تواند سفت؟ نی خاک درگاهت تواند رفت؟ نی از گلستان هیچ بی‌دل را گلی بشکفت؟ نی ،_در_هوایت_ذره‌ام آفتاب از ذره رخ بنهفت؟ نی حلقه بر در می‌زدم، گفتی: درآی اندر آن بودم که غیرت گفت: نی آخر این بخت مرا بیداریی هیچ کس را بخت چندین خفت؟ نی از همه خوبان و با تو جفت نی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/949 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سخن تو بی آن که برآید به زبانم رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم گر چنان است که روی من مسکین گدا را به در غیر ببینی ز در برانم من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم نه در اندیشه که را ز کمندت برهانم گر تو زمانی نظری نیز به من کن که به دیوانگی از تو فرهاد زمانم نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/291 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سخت به ذوق می‌دهد باد ز بوستان نشان دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان گر همه خلق را چو من بی‌دل و مست می‌کنی روی به نما خمر به زاهدان چشان طایفه‌ای سماع را عیب کنند و را زمزمه‌ای بیار تا بروند خرقه بگیر و می بده باده بیار و غم ببر بی‌خبر است عاقل از لذت عیش بیهشان سوختگان را دود به سقف می‌رود وقع ندارد این سخن پیش فسرده آتشان رقص حلال بایدت سنت اهل معرفت دنیا پای نه دست به آخرت فشان تیغ به خفیه می‌خورم آه نهفته می‌کنم گوش کجا که بشنود زار خامشان چند نصیحتم کنی کز پی نیکوان مرو چون نروم که بیخودم شوق همی‌برد کشان من نه به وقت پیر و شکسته بوده‌ام موی سپید می‌کند چشم سیاه اکدشان بوی بهشت می‌دمد ما به عذاب در گرو آب حیات می‌رود ما تن کشان باد و بوی متفقند چون تو فصیح حیف بود ز خامشان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/251 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی گفت بازآی که دیرینه این درگاهی پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی سر ما و در میخانه که طرف بامش به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی ظلمات است بترس از خطر گمراهی اگرت سلطنت فقر ببخشند ای کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی تو دم فقر ندانی زدن از دست مده مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار عملت چیست که فردوس برین می‌خواهی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/720 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سخت می‌روی یک بارگی در تو حیران می‌شود نظارگی این چنین رخ با پری باید نمود تا بیاموزد پری رخسارگی هر که را پیش تو پای از جای رفت زیر بارش برنخیزد بارگی چشم‌های نیم سال و ماه همچو من مستند بی میخوارگی خستگانت را شکیبایی نماند یا دوا کن یا بکش یک بارگی دوست تا به جای ما نکوست در حسودان اوفتاد آوارگی تسلیم فرمان شو که نیست چاره عاشق به جز بیچارگی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/98 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحرگه بر در راحت سرایی گذر کردم شنیدم مرحبایی ،_ندیمی_چند_دیدم همه سر مست همه از بیخودی خوش وقت بودند همه ز آشفتگی در هوی و هایی ز برگ بی‌نوایی‌شان نوایی ز سدره برتر ایشان را مقامی ورای و کرسی متکایی نشسته بر سر خوان فتوت بهر دو کون در داده صلایی ،_ندیدم_ملک_ایشان درین عالم، به جز تن، رشته‌تایی ز حیرت در همه گم گشته از خود ولی در هر یک رهنمایی مرا گفتند: حالی چیست؟ گفتم: چه پرسی حال مسکین گدایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/933 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحرم دولتِ بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو آمد تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد مژدگانی بده ای خلوتیِ نافه گشای که ز صحرایِ خُتَن آهویِ مُشکین آمد گریه آبی به رخِ سوختگان بازآورد ناله فریادرَسِ عاشقِ مسکین آمد مرغِ باز هوادارِ کمان ابروییست ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد که به کامِ ما آن بشد و این آمد رسمِ بدعهدیِ ایام چو دید ابرِ بهار گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد چون صبا گفتهٔ بشنید از بلبل عَنبرافشان به تماشایِ رَیاحین آمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1066 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحرگه ره روی در سرزمینی همی‌گفت این معما با قرینی که در برآرد اربعینی خدا زان خرقه بیزار است صد بار که صد بت باشدش در آستینی مروت گر چه نامی بی‌نشان است نیازی عرضه کن بر نازنینی ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی نه درمان نه درد دینی درون‌ها تیره شد باشد که از غیب چراغی برکند خلوت نشینی گر سلیمانی نباشد چه خاصیت دهد نقش نگینی اگر چه رسم خوبان تندخوییست چه باشد گر بسازد با غمینی ره میخانه بنما تا بپرسم مآل خویش را از پیش بینی نه را حضور درس خلوت نه دانشمند را علم الیقینی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/725 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحر چون خسرو خاور عَلَم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت درِ امیدواران زد برآمد خنده‌ای خوش بر غرورِ کامگاران زد نگارم دوش در مجلس به عزمِ رقص چون برخاست گره بگشود از ابرو و بر زد من از رنگِ صَلاح آن دَم به خونِ بِشُستم دست که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد کدام آهن‌دلش آموخت این آیین عیّاری کز اول چون برون آمد رهِ شب‌زنده‌داران زد خداوندا نگه دارش که بر قلبِ سواران زد در آب و رنگِ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم چو نقشش دست داد اول، رقم بر جان سپاران زد منش با خرقهٔ پشمین کجا اندر کمند آرم زره مویی که مژگانش رهِ خنجرگزاران زد نظر بر قرعهٔ توفیق و یُمنِ دولتِ شاه است بده کامِ که فالِ بختیاران زد شهنشاهِ مظفر فر شجاعِ مُلک و دین منصور که جودِ بی‌دریغش خنده بر ابر بهاران زد از آن ساعت که جامِ می به دستِ او مُشَرَّف شد زمانه ساغرِ شادی به یادِ میگساران زد ز شمشیرِ سرافشانش ظفر آن روز بِدْرَخشید که چون خورشیدِ انجم سوز تنها بر هِزاران زد دوامِ عمر و مُلکِ او بخواه از لطف حق ای که چرخ این سکهٔ دولت به دورِ روزگاران زد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1091 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحر ز هاتفِ غیبم رسید مژده به گوش که دورِ شاه شجاع است، مِی بنوش هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به صوتِ چنگ بگوییم آن حکایت‌ها که از نهفتنِ آن دیگِ سینه می‌زد جوش شرابِ خانگیِ ترسِ محتسب خورده به رویِ بنوشیم و بانگِ نوشانوش ز کویِ میکده دوشش به دوش می‌بُردند امامِ شهر که سجاده می‌کشید به دوش مکن به فسق مباهات و زهد هم مَفُروش محلِ نورِ تَجَلّیست رایِ انور شاه چو قربِ او طلبی در صفایِ نیّت کوش به جز ثنایِ جلالش مساز وِردِ ضمیر که هست گوشِ محرمِ پیامِ سروش رموزِ مصلحتِ مُلک خسروان دانند گدایِ گوشه نشینی تو مَخروش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/947 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه ز شهر هستیش کردم روانه نگار می فروشم داد که ایمن گشتم از مکر زمانه ز ساقی کمان ابرو شنیدم که ای تیر ملامت را نشانه نبندی زان میان طرفی کمروار اگر خود را ببینی در میانه که عنقا را بلند است آشیانه که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود بازد جاودانه ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و در ره بهانه بده کشتی می تا خوش برانیم از این دریای ناپیداکرانه وجود ما معماییست که تحقیقش فسون است و فسانه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/786 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی بدین راه و روش می‌رو که با پیوندی قلم را آن زبان نبود که سر گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی به شعر می‌رقصند و می‌نازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/772 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحر بلبل حکایت با صبا کرد که رویِ با ما چه‌ها کرد ،_خون_در_دل_افتاد وز آن ، به خارم مبتلا کرد غلامِ همتِ آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد گر از سلطان طمع کردم، خطا بود ور از وفا جُستَم، جفا کرد که دردِ شب نشینان را دوا کرد نقابِ کَشید و زلفِ سُنبل گره بندِ قبای غنچه وا کرد به هر سو بلبلِ عاشق در افغان تَنَعُّم از میان، بادِ صبا کرد بشارت بَر به کویِ می فروشان که توبه از زهدِ ریا کرد وفا از خواجگانِ شهر با من کمالِ دولت و دین بوالوفا کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1116 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سَحَر به بویِ دَمی شدم در باغ که تا چو بلبلِ بیدل کُنَم عِلاجِ دِماغ که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ چُنان به حُسن و جوانیِ خویشتن مغرور که داشت از بلبل هزار گونه فَراغ گشاده نرگسِ رعنا ز حسرت آب از چشم نهاده لاله ز سودا به جان و صد داغ زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن دهان گُشاده شقایق چو مردمِ ایغاغ یکی چو ساقیِ مستان به کف گرفته اَیاغ نشاط و عیش و جوانی چو گُل غنیمت دان که نَبُوَد بر رسول غیر بَلاغ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/934 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سبت سلمی بصدغیها فؤادی و روحی کل یوم لی ینادی و واصلنی علی رغم الاعادی حبیبا در غم سودای توکلنا علی رب العباد امن انکرتنی عن سلمی تزاول آن روی نهکو بوادی که همچون مت به بوتن و ای ره غریق العشق فی بحر الوداد غرت یک وی روشتی از امادی غم این بواتت خورد ناچار و غر نه او بنی آنچت نشادی دل شد اندر چین زلفت بلیل مظلم و الله هادی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/775 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد دل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد به غمزه مسئله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد به بویِ او بیمارِ عاشقان چو صبا فدایِ عارضِ نسرین و چشمِ نرگس شد به صدرِ مَصطَبه‌ام می‌نِشانَد اکنون دوست گدایِ شهر نِگَه کُن که میرِ مجلس شد خیالِ آبِ خِضِر بست و جامِ اسکندر به جرعه‌نوشیِ سلطان ابوالفَوارِس شد که طاقِ اَبرویِ مَنَش مهندس شد لب از تَرَشُّحِ مِی پاک کن برایِ خدا که خاطرم به هزاران گُنَه مُوَسوِس شد کرشمهٔ تو شرابی به عاشقان پیمود که عِلم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد چو زر عزیزِ وجود است نظمِ من، آری قبولِ دولتیان کیمیایِ این مس شد ز راهِ میکده عِنان بگردانید چرا که از این راه رفت و مفلس شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1076 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سال‌ها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم سایه‌ای بر ریشم فِکَن ای گنجِ روان که من این خانه به سودایِ تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لبِ ساقی و کنون می‌گَزَم لب که چرا گوش به نادان کردم در خِلاف‌آمدِ عادت، بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلفِ پریشان کردم آن چه سلطانِ ازل گفت بکن، آن کردم دارم از لطفِ ازل جنَّتِ فردوس طمع گر چه دربانی میخانه فراوان کردم این که پیرانه‌سَرَم صحبتِ یوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبهٔ احزان کردم صبح‌خیزی و سلامت طلبی چون هر چه کردم همه از دولتِ قرآن کردم گر به دیوانِ غزل صدرنشینم چه عجب؟ سال‌ها بندگیِ صاحبِ دیوان کردم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/907 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سال‌ها دفترِ ما در گرو صَهبا بود رونقِ میکده از درس و دعایِ ما بود هر چه کردیم به چشمِ کَرَمَش زیبا بود دفترِ دانش ما جمله بشویید به مِی که فلک دیدم و در قصدِ دانا بود از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای کاین کسی گفت که در علمِ نظر بینا بود دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی می‌کرد و اندر آن دایره سرگشتهٔ پابرجا بود که حکیمانِ جهان را مژه خون پالا بود می‌شکفتم ز طرب زان که چو گُل بر لبِ جوی بر سرم سایهٔ آن سروِ سَهی بالا بود پیرِ من اندر حقِ اَزْرَق پوشان رخصتِ خُبث نداد ار نه حکایت‌ها بود قلبِ اندودهٔ بَرِ او خرج نشد کاین مُعامِل به همه عیبِ نهان بینا بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1035 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سال‌ها طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش کو به تأییدِ نظر حلِّ معما می‌کرد دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟ گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد این همه شعبدهٔ خویش که می‌کرد این جا سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا می‌کرد گفت آن کز او گشت سرِ دار بلند جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد فیضِ روحُ القُدُس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پی چیست گفت از می‌کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1102 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقیا می ده که مرغ بام رخ نمود از بیضه زنگارفام در دماغ می پرستان بازکش آتش سودا به آب چشم جام یا رب از فردوس کی رفت این نسیم یا رب از جنت که آورد این پیام خاطر و بار تو راکبی تند است و مرکوبی جمام جان ما و روی توست ساتکینی ساتکینی ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/356 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی من نگویم چه کن ار اهل خود تو بگوی دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر از در عیش درآ و به ره عیب مپوی شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی ور نه هرگز و نسرین ندمد ز آهن و روی گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گوید خواجه تقصیر مفرما توفیق ببوی گفتی از ما بوی ریا می‌آید آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/723 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت برگرفتی ز حریفان و می‌دادت برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی که دَمُ و همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد، مَر آن ، که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراجِ خزان رخنه نیافت بوستان سمن و سرو و و شمشادت طالع نامور و دولت مادرزادت حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1062 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈