eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ایندم منم که بیدل و بی‌یار مانده‌ام در محنت و بلا چه گرفتار مانده‌ام؟ با اهل مصطبه چه به انکار مانده‌ام؟ در صومعه چو مرد مناجات نیستم در میکده ز بهر چه هشیار مانده‌ام؟ ،_لاجرم قلاش وار بر در خمار مانده‌ام ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان بازم رهان، که با غم و تیمار مانده‌ام در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من از کار هر دو عالم بی‌کار مانده‌ام ،_که_کار_عراقی_ز_دست_رفت در کار او ببین که: چه غمخوار مانده‌ام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1086 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از و جان عاشق زار توام کشتهٔ اندوه و تیمار توام ،_آزرمم_بدار، من نه مرد جنگ و آزار توام گر گناهی کرده‌ام بر من مگیر عفو کن، من خود گرفتار توام چون که من پیوسته غمخوار توام حال من می‌پرس گه گاهی به لطف چون که من رنجور و بیمار توام چون نیستم فارغ ز تو روز و شب جویای دیدار توام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1088 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبند، ای ، به جز در یار خود امید از هر که داری بگسل ورای هر دو عالم جوی منزل برون کن از درون سودای گیتی ازین سودا به جز سودا چه حاصل؟ که هرگز زو نیابی راحت دل از جان و جهان بردار کلی نخست آنگه قدم زن در مراحل که راهی بس خطرناک است و تاریک که کاری سخت دشوار است و مشکل ،_باری حجابی پیش روی خود فروهل ز شوق او تپان می‌باش پیوست میان خاک و خون، چون مرغ بسمل چو روی حق نبینی دیده بر دوز نباید دید، باری، روی باطل تو هم بربند بار خود از آنجا که همراهانت بربستند محمل قدم بر فرق عالم نه، ، نمانی تا درینجا پای در گل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1091 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاران، غمم خورید، که غمخوار مانده‌ام در دست هجر یار گرفتار مانده‌ام ،_کز_در_او_دور_گشته‌ام رحمی کنید، کز غم او زار مانده‌ام یاران من ز بادیه آسان گذشته‌اند من بی‌رفیق در ره دشوار مانده‌ام ،_ار_یار_دیدمی با او بگفتمی که: من از یار مانده‌ام دستم بگیر، کز غمت افتاده‌ام ز پای کارم کنون بساز، که از کار مانده‌ام وقت است اگر به لطف دمی دست گیریم کاندر چه فراق نگونسار مانده‌ام از درد خویشتن، که مانده‌ام دردت چو می‌دهد بیمار را شفا من بر امید درد تو بیمار مانده‌ام بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو: تا باز پرسدم، که جگرخوار مانده‌ام مانا که بر در تو عزیز نیست کز صحبتش همیشه چنین خوار مانده‌ام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1085 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در جام جهان نمای اول شد نقش همه جهان ممثل گشت آن همه نقش‌ها مشکل یک روی و هزار آینه بیش یک مجمل و این همه مفصل! تا مشکل تو همه شود حل هست این همه نقش‌ها و اشکال نقش دومین چشم احول در نقش دوم اگر ببینی رخسارهٔ نقشبند اول یابی همه چیزها مخیل اشکال ار نبودی گشتی همه مشکلات منحل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1093 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
أکُئوس تلالات بمدام ام شموس تهللت بغمام در هم آمیخت رنگ جام، مدام همه‌جا مست و نیست گویی می یا مدام است و نیست گویی جام رخت برگیرد از میانه ظلام چون شب و روز در هم آمیزند رنگ و بوی سحر دهند به شام جام را رنگ و بوی می دادند تا ز ساقی و می دهد اعلام از چه افتاد بر وی این همه نام؟ از دو رنگی ماست این همه رنگ ورنه یک رنگ بیش نیست مدام مجلس آراستند صبح دمی تا صبوحی کنند خاصه و عام خاص را باده خاصگی دادند عام را دردیی به رسم عوام عامه از بوی باده مست شدند خاص خود مست ساقیند مدام مست ساقی به رنگ و بو چه کند؟ حاضران را چه کار با پیغام؟ باده‌نوشان، که کار آب کنند خاک را تیزتر کنند مسام جرعه‌ای کان ز خاک نیست دریغ بر چو من خاکیی چراست حرام؟ ساقی، ار صاف نیست، دردی ده باش، گو، هر چه هست، پخته و خام چه شود گر کنی درین مجلس ناقصی را به نیم جرعه تمام ؟ در دو عالم نگنجم از شادی گر مرا بوی تو رسد به مشام سر این جام و باده کشف کنم نزند تا غلط ره اوهام باز گویم که: این چه رنگ و چه بوست می کدام است و جام باده کدام؟ بوی وجد است و رنگ نور صفات می تجلی ذات و جام کلام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1089 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
باز در دام بلا افتاده‌ام باز در چنگ عنا افتاده‌ام کز رخ جدا افتاده‌ام یاد ناورد آن نگار بی‌وفا از من بیچاره، تا افتاده‌ام تا ز دست او ز پا افتاده‌ام ننگ می‌دارد ز درویشی من چون کنم؟ چون بینوا افتاده‌ام بر درش گر مفلسان را بار نیست پس من مسکین چرا افتاده‌ام؟ گرچه درویش و گدا افتاده‌ام عاقبت نیکو شود کارم، چو من بر سر کوی رجا افتاده‌ام هان! ، غم مخور، کز بهر تو بر در لطف خدا افتاده‌ام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1087 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شوری ز شرابخانه برخاست برخاست غریوی از چپ و راست ؟ کز هر طرفی هزار غوغاست تا جام لبش کدام می داد؟ کز جرعه‌اش هر که هست شیداست ،_قدحی،_که_مست_عشقم و آن باده هنوز در سر ماست آن نعرهٔ شور هم‌چنان هست وآن شیفتگی هنوز برجاست کارم، که چو زلف توست در هم بی‌قامت تو نمی‌شود راست کز جام، غرض می مصفاست آیینهٔ روی توست جانم عکس رخ تو درو هویداست گل رنگ رخ تو دارد ، ارنه رنگ رخش از پی چه زیباست ؟ ور سرو نه قامت تو دیده است او را کشش از چه سوی بالاست؟ باغی است جهان، ز عکس رویت خرم آن که در تماشاست در باغ همه رخ تو بیند از هر ورق گل، آن که بیناست از عکس رخت گلزار و بهار و باغ و صحراست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1084 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای دیده، بدار ماتم کو در خطری فتاد مشکل جز خون جگر دگر چه حاصل؟ عمری بتپید بر در یار آن خسته جگر، چو مرغ بسمل در خانهٔ او نکرد منزل دل در پی وصل یار جان داد و آن یار نشد، دریغ، حاصل بر خاک درش فتاد و جان داد آن قطرهٔ خون، که خوانیش از بهر چه می‌سرشتمان گل؟ ای کاش که بود ما نبودی! کز بودن ماست کار باطل ای یار، مبر ز من به یک بار پیوسته ازین شکسته مگسل در بحر فراق تو فتادم دریاب، مگر فتم به ساحل مگذار که هم چنین بماند بیچاره از تو غافل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1092 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز دستِ کوتهِ خود زیرِ بارم که از بالابلندان شرمسارم وگر نه سر به برآرم ز چشمِ من بپرس اوضاعِ گردون که شب تا روز اختر می‌شمارم بدین شکرانه می‌بوسم لبِ جام که کرد آگه ز رازِ روزگارم اگر گفتم دعایِ مِی فروشان چه باشد؟ حقِّ نعمت می‌گزارم که زورِ مردم آزاری ندارم سری دارم چو مست لیکن به لطف آن سری امیدوارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/902 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا، که بی‌تو به جان آمدم ز تنهایی نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی ،_که_جان_مرا_بی‌تو_نیست_برگ_حیات بیا، که چشم مرا بی‌تو نیست بینایی بیا، که بی‌تو راحتی نمی‌یابد بیا، که بی‌تو ندارد دو دیده بینایی تو را چه غم؟ که تو خو کرده‌ای به تنهایی حجاب روی تو هم روی توست در همه حال نهانی از همه عالم ز بسکه پیدایی عروس حسن تو را هیچ درنمی‌یابد به گاه جلوه، مگر دیدهٔ تماشایی بسوخت بر من مسکین تماشایی ندیده روی تو، از عالمی مرده یکی نماند، اگر خود بنمایی ز چهره پرده برانداز، تا سر اندازی روان فشاند بر روی تو ز شیدایی به پرده در چه نشینی؟ چه باشد ار نفسی به پرسش بیچاره‌ای برون آیی! نظر کنی به خستهٔ شکسته مگر که رحمتت آید، برو ببخشایی دل بیچاره آرزومند است امید بسته که: تا کی نقاب بگشایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/942 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟ گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟ ،_که_به_جان_آمدم_از_دلتنگی گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو من به جان آمدم، اینک تو چرا می‌نایی؟ عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی پیش ازین گر دگری در من می‌گنجید جز تو را نیست کنون در من گنجایی وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی گفتی: «از لب بدهم کام روزی» وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/943 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در کوی تو لولیی، گدایی آمد به امید مرحبایی با آنکه نرفته بود جایی از دولت لطف تو، که عام است محروم چراست بی‌نوایی؟ ؟_کجا_گریزد؟ از دست غمت شکسته پایی مگذار که بی نصیب ماند از درگه پادشه گدایی چشمم ز رخ تو چشم دارد هر دم به مبارکی لقایی هر لحظه به تازگی بقایی جستم همه جای را، ندیدم جز در تنگ جایگایی بی روی تو هر رخی که دیدم ننمود مرا جز ابتدایی دل در سر زلف هر که بستم دادم خود به اژدهایی در بحر فراق غرق گشتم دستم نگرفت آشنایی در بادیهٔ بلا بماندم راهم ننمود رهنمایی در آینهٔ جهان ندیدم جز عکس رخت جهان نمایی خود هر چه به جز تو در جهان است هست آن چو سراب یا صدایی فی‌الجمله ندید دیدهٔ من از تیرگی جهان صفایی اکنون به در تو آمدم باز یابم مگر از درت عطایی؟ در چشم نهاده‌ام که یابم از خاک در تو توتیایی در گلشن تو مرغی است که نیستش نوایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/938 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پسرا، ره قلندر سزد ار به من نمایی که دراز و دور دیدم ره زهد و پارسایی ،_می_مغانه_دهی_ار_حریف_مایی که نماند بیش ما را سر زهد و پارسایی قدحی می مغانه به من آر، تا بنوشم که دگر نماند ما را سر توبهٔ ریایی ،_به_من_آر_درد_تیره که ز درد تیره یابد و دیده روشنایی کم خانقه گرفتم، سر مصلحی ندارم قدح پر کن، به من آر، چند پایی؟ نه ره و نه رسم دارم، نه و نه دین، نه دنیی منم و حریف و کنجی و نوای بی‌نوایی که به صدق توبه کردم ز عبادت ریایی تو مرا در ده، که ز زهد توبه کردم ز صلاح چون ندیدم جز لاف و خودنمایی ز غم زمانه ما را برهان ز می زمانی که نیافت جز به می کس ز غم زمان رهایی چو ز باده مست گشتم، چه کلیسیا، چه کعبه؟ چو به ترک خود بگفتم، چه وصال و چه جدایی؟ به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه یافتم دغایی چو شکست توبهٔ من، مشکن تو عهد، باری به من شکسته گو که: چگونه‌ای؟ کجایی؟ به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که برون در چه کردی، که درون خانه آیی؟ در دیر می‌زدم من، ز درون صدا بر آمد که: درآی، ای ، که تو خود حریف مایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/940 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی ،_چو_سگان،_بر_آستانت که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی ؟ به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟ که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟ که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟ که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟ به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی در دیر می‌زدم من، که یکی ز در در آمد که : درآ، درآ، ، که تو خاص از آن مایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/935 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلی دارم، چه ؟ محنت سرایی که در وی خوشدلی را نیست جایی ؟ که در عالم نیابد تن مهجور چون رنجور نبود؟ چه تاب کوه دارد رشته تایی؟ ؟ که دستم می‌نگیرد آشنایی بمیرد چو نبیند بکاهد جان چون نبود جان فزایی بنالم بلبل‌آسا چون نیابم ز باغ بوی وفایی نمی‌بینم رهی را رهنمایی نه را در تحیر پای بندی نه جان را جز تمنی درین وادی فرو شد کاروان‌ها که کس نشنید آواز درایی درین ره هر نفس صد خون بریزد نیارد خواستن کس خونبهایی دل من چشم می‌دارد کزین ره بیابد بهر چشمش توتیایی روانم نیز در بسته است همت که بگشاید در راحت سرایی تنم هم گوش می‌دارد کزین در به گوش جانش آید مرحبایی تمنا می‌کند مسکین که دریابد بقا بعد از فنایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/937 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحرگه بر در راحت سرایی گذر کردم شنیدم مرحبایی ،_ندیمی_چند_دیدم همه سر مست همه از بیخودی خوش وقت بودند همه ز آشفتگی در هوی و هایی ز برگ بی‌نوایی‌شان نوایی ز سدره برتر ایشان را مقامی ورای و کرسی متکایی نشسته بر سر خوان فتوت بهر دو کون در داده صلایی ،_ندیدم_ملک_ایشان درین عالم، به جز تن، رشته‌تایی ز حیرت در همه گم گشته از خود ولی در هر یک رهنمایی مرا گفتند: حالی چیست؟ گفتم: چه پرسی حال مسکین گدایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/933 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟ چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟ :_بیایم،_چو_جان_تو_به_لب_آید؟ ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟ منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم جدا مشو ز من این دم، که نیست وقت جدایی مرا چه‌ای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟ کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی چه خوش بود که زمانی نظر کنی به من؟ دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی ،_ای_دوست،_ناامید_مگردان کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی فتاده‌ام چو ، همیشه بر در وصلت بود که این در بسته به لطف خود بگشایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/936 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شدم از تو شیدا، کجایی؟ به جان می‌جویمت جانا، کجایی؟ همی جویم تو را هر جا، کجایی؟ چو تو از حسن در عالم نگنجی ندانم تا تو چونی، یا کجایی؟ ز که پرسم، که داند؟ تا کجایی؟ تو پیدایی ولیکن پنهان وگر پنهان نه‌ای، پیدا کجایی؟ ز عالمی پر شور و غوغاست چه دانم تا درین غوغا کجایی؟ شدم سرگشته زین سودا، کجایی؟ درین وادی خون‌خوار غم تو بماندم بی کس و تنها، کجایی؟ دل سرگشتهٔ حیران ما را نشانی در رهی بنما، کجایی؟ چو شیدای تو شد مسکین نگویی: کاخر، ای شیدا، کجایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/928 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همی گردم به گرد هر سرایی نمی‌یابم نشان دوست جایی نیابم نیز آن دم را بقایی وگر یک دم به وصلش خوش برآرم گمارد در نفس بر من بلایی نگوید: چون شد آخر مبتلایی؟ چنان تنگ آمدم از غم که در وی نیابی خوشدلی را جایگایی عجب زین محنت و رنج فراوان که چون می‌باشد اندر تنگنایی؟ برون شد کی توان بی‌آشنایی؟ مشامم تا ازو بویی نیابد نیابد جان بیمارم شفایی مرا یاری است، گر خونم بریزد نیارم خواست از وی خون بهایی غمش گوید مرا: جان در میان نه ازین خوشتر شنیدی ماجرایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/931 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیم بی‌تو دمی بی‌غم، کجایی؟ ندارم بی‌تو خرم، کجایی؟ به رویت آرزومندم، کجایی؟ نیایی نزد این رنجور یک دم نپرسی حال این درهم، کجایی؟ بنالم زار: کای همدم، کجایی؟ ز من هر دم برآید ناله و آه چو یاد آید رخت هر دم، کجایی؟ درآ شاد از درم: کز آرزویت به جان آمد پر غم، کجایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/927 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کشید کار ز تنهاییم به شیدایی ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟ ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی مرا تو عمر عزیزی و رفته‌ای ز برم چو خوش بود اگر، ای عمر رفته بازآیی ،_کمر_بسته‌ایم،_تا_چو_قلم به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی به احتیاط گذر بر سواد دیدهٔ من چنان که گوشهٔ دامن به خون نیالایی نه مرد تو بودم ازین طریق، که عقل درآمده است به سر، با وجود دانایی ،_که_امید_بسته‌ام_در_تو در امید که بگشاید؟ ار تو نگشایی به آفتاب خطاب تو خواستم کردن دلم نداد، که هست آفتاب هر جایی سعادت دو جهان است دیدن رویت زهی! سعادت، اگر زان چه روی بنمایی! ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/932 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
درین ره گر بترک خود بگویی یقین گردد تو را کو تو، تو اویی ،_تا_با_تو_باقی_است درین ره در نگنجی، گر چه مویی کم خود گیر، تا تو باشی روان شو سوی دریا، زانکه جویی مجرد شو، ز سر برکش دو تویی درین دریا گلیمت شسته گردد اگر یک بار دست از خود بشویی ز بهر آبرو یک رویه کن کار که آنجا آبرو ریزد دورویی به هرزه گرد عالم چند پویی؟ نخستین گم کنند آنگاه جویند تو چون چیزی نکردی ؟ گم؟ چه جویی؟ تو را تا در درون صد خار خار است ازین بستان گلی هرگز نبویی پس در همچو جادویی که پیوست میان در بسته بهر رفت و رویی تو را رنگی ندادند از خم از آن در آرزوی رنگ و بویی بهش نه پا درین وادی خون خوار که ره پر سنگلاخ و تو سبویی درین میدان همی خور زخم، چون تو فتاده در خم چوگان چو گویی نیابی از خم چوگان رهایی عراقی، تا به ترک خود نگویی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/926 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
درین ره گر به ترک خود بگویی ببینی کان چه می‌جویی خود اویی :_جسمی تو دریایی و پنداری که جویی تویی در عالم آشکارا جهان آیینهٔ توست و تو اویی چرا پیوسته در بند سبویی؟ ز بی‌رنگی تو را چون نیست رنگی از آن در آرزوی رنگ و بویی به گرد خود برآ، یک بار، آخر به گرد هر دو عالم چند پویی؟ عراقی، گر به ترک خود بگویی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/925 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈