eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند صید را پای ببندند و رها نیز کنند نظری کن به من خسته که ارباب کرم به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند عاشقان را ز بر مران تا بر تو سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند گر کند میل به من عیب مکن کاین گناهیست که در شهر نیز کنند بوسه‌ای زان دهن تنگ بده یا بفروش کاین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند تو ختایی بچه‌ای از تو خطا نیست عجب کان که از اهل صوابند خطا نیز کنند گر رود من اندر دهنت باکی نیست پادشاهان به یاد گدا نیز کنند گر نکند یاد تو آن ماه مرنج ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/476 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند که جور قاعده باشد که بر کنند هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد ز دست دوست نشاید که انتقام کنند به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی چو روی باز کنی بازت احترام کنند مرا کمند میفکن که گرفتارم لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند چو مرغ خانه به سنگم بزن که بازآیم نه وحشیم که مرا پای بند دام کنند یکی به گوشه چشم التفات کن ما را که پادشاهان گه گه نظر به عام کنند که گفت در رخ حلال نیست نظر حلال نیست که بر دوستان حرام کنند ز من بپرس که فتوی دهم به مذهب نظر به روی تو شاید که بر دوام کنند دهان غنچه بدرد نسیم باد صبا لبان لعل تو وقتی که ابتسام کنند غریب مشرق و مغرب به آشنایی تو غریب نیست که در شهر ما مقام کنند من از تو روی نپیچم که آن است که روی در غرض و پشت بر ملام کنند به جان مضایقه با دوستان مکن که دوستی نبود هر چه کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/475 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب که را مجال نظر بر جمال میمونت بدین صفت که تو می‌بری ورای حجاب درون ما ز تو یک دم نمی‌شود خالی کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب به موی تافته پای فروبستی چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب تو را حکایت ما مختصر به گوش آید که حال تشنه نمی‌دانی ای سیراب اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد و گر بریزد کتان چه غم مهتاب دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است که با شکردهنان بود سؤال و جواب کجایی ای که تعنت کنی و طعنه زنی تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است گرت معاونتی دست می‌دهد دریاب اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست همی‌کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب تو باز دعوی پرهیز می‌کنی که به کس ندهم کُلُّ مُدِّعٍ کَذّاب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/477 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نشاید که به صحرا روند همه کس شناسند و هر جا روند حلالست رفتن به صحرا ولیک نه انصاف باشد که بی ما روند نباید از دست مردم ربود چو جایی که تنها روند که بپسندد از باغبانان که از بانگ به سودا روند برآرند فریاد از ختا گر این شوخ چشمان به یغما روند همه سروها را بباید خمید که در پای آن سروبالا روند بسا هوشمندا که در کوی چو من عاقل آیند و شیدا روند بسازیم بر آسمان سلمی اگر شاهدان بر ثریا روند نه در این فرورفت و بس که آنان که بر روی دریا روند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/474 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود دشمن گر آستین افشاندت به روی از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود گر خاک پای دوست خداوند شوق را در دیدگان کشند جلای بصر بود شرط وفاست آن که چو برکشد یار عزیز جان عزیزش سپر بود یا رب هلاک من مکن الا به دست دوست تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی در پای دوست هر چه کنی مختصر بود ما سر نهاده‌ایم تو دانی و تیغ و تاج تیغی که ماهروی زند تاج سر بود مشتاق را که سر برود در وفای یار آن روز روز دولت و روز ظفر بود ما ترک جان از اول این کار گفته‌ایم آن را که جان عزیز بود در خطر بود آن کز بلا بترسد و از قتل غم او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود با نیم پختگان نتوان گفت سوز خام از عذاب سوختگان بی‌خبر بود جانا شکسته نگاه دار دانی که آه سوختگان را اثر بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/469 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو را سماع نباشد که سوز نبود گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود چو هر چه می‌رسد از دست اوست فرقی نیست میان نوشین و تیغ زهرآلود نسیم باد صبا بوی یار من دارد چو باد از این پس به بوی او پیمود همی‌گذشت و نظر کردمش به گوشه چشم که یک نظر بربایم مرا ز من بربود به صبر احوال پوشیدن دگر به نتوانستم آفتاب اندود سوار عقل که باشد که پشت ننماید در آن مقام که سلطان روی نمود پیام ما که رساند به خدمتش که رضا رضای توست گرم خسته داری ار خشنود شبی نرفت که به داغ نگفت دگر شب آمد و کی بی تو روز بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/471 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند طریق جفا بردن است و جانبازی دگر چه چاره که با زورمند برنایند اگر به بام برآید ستاره پیشانی چو ماه عید به انگشت‌هاش بنمایند در گریز نبسته‌ست لیکن از نظرش کجا روند اسیران که بند بر پایند ز عزیزترم نیست مایه‌ای در تن فدای دست عزیزان اگر بیالایند مگر به خیل تو با دوستان نپیوندند مگر به شهر تو بر عاشقان نبخشایند فدای جان تو گر جان من طمع داری غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند هزار سرو خرامان به راستی نرسد به قامت تو و گر سر بر آسمان سایند حدیث حسن تو و داستان مرا هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند مثال عود است تا نسوزانی جماعت از دم به دم نیاسایند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/473 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نفسی وقت صحرا بود با دو که دایم نتوان تنها بود خاک چو دیبای منقش دیدم وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود پارس در سایه اقبال اتابک ایمن لیکن از مرغان چمن غوغا بود شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت که چه گویم نتوان گفت که چون بود یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود فتنه سامریش در نظر شورانگیز نفس عیسویش در لب شکرخا بود من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود دل و جهانی به دمی غارت کرد همچو نوروز که بر ملک یغما بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/470 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اخترانی که به شب در نظر ما آیند پیش محال است که پیدا آیند همچنین پیش وجودت همه عدمند گر چه در چشم خلایق همه آیند مردم از قاتل عمدا بگریزند به جان پاکبازان بر تو عمدا آیند تا ملامت نکنی طایفه رندان را که جمال تو ببینند و به غوغا آیند یعلم الله که گر آیی به تماشا روزی مردمان از در و بامت به تماشا آیند دلق و سجاده به میخانه فرست تا مریدان تو در رقص و تمنا آیند از سر صوفی سالوس دوتایی برکش کاندر این ره ادب آن است که یکتا آیند می‌ندانم خطر دوزخ و سودای بهشت هر کجا خیمه زنی اهل آنجا آیند آه جگر گوشه نشینان کرد خرم آن روز که از خانه به صحرا آیند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/472 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو را سماع نباشد که سوز نبود گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود چو هر چه می‌رسد از دست اوست فرقی نیست میان نوشین و تیغ زهرآلود نسیم باد صبا بوی یار من دارد چو باد از این پس به بوی او پیمود همی‌گذشت و نظر کردمش به گوشه چشم که یک نظر بربایم مرا ز من بربود به صبر احوال پوشیدن دگر به نتوانستم آفتاب اندود سوار عقل که باشد که پشت ننماید در آن مقام که سلطان روی نمود پیام ما که رساند به خدمتش که رضا رضای توست گرم خسته داری ار خشنود شبی نرفت که به داغ نگفت دگر شب آمد و کی بی تو روز بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/471 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نفسی وقت صحرا بود با دو که دایم نتوان تنها بود خاک چو دیبای منقش دیدم وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود پارس در سایه اقبال اتابک ایمن لیکن از مرغان چمن غوغا بود شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت که چه گویم نتوان گفت که چون بود یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود فتنه سامریش در نظر شورانگیز نفس عیسویش در لب شکرخا بود من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود دل و جهانی به دمی غارت کرد همچو نوروز که بر ملک یغما بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/470 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود دشمن گر آستین افشاندت به روی از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود گر خاک پای دوست خداوند شوق را در دیدگان کشند جلای بصر بود شرط وفاست آن که چو برکشد یار عزیز جان عزیزش سپر بود یا رب هلاک من مکن الا به دست دوست تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی در پای دوست هر چه کنی مختصر بود ما سر نهاده‌ایم تو دانی و تیغ و تاج تیغی که ماهروی زند تاج سر بود مشتاق را که سر برود در وفای یار آن روز روز دولت و روز ظفر بود ما ترک جان از اول این کار گفته‌ایم آن را که جان عزیز بود در خطر بود آن کز بلا بترسد و از قتل غم او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود با نیم پختگان نتوان گفت سوز خام از عذاب سوختگان بی‌خبر بود جانا شکسته نگاه دار دانی که آه سوختگان را اثر بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/469 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماهرویم در آغوش بود چنان مست دیدار و حیران که دنیا و دینم فراموش بود نگویم می لعل گوار که زهر از کف دست او نوش بود ندانستم از غایت لطف و حسن که سیم و سمن یا بر و دوش بود به دیدار و گفتار جان پرورش سراپای من دیده و گوش بود نمی‌دانم این شب که چون روز شد کسی باز داند که با هوش بود مؤذن کرد بانگ نماز مگر همچو من مست و مدهوش بود بگفتیم و دشمن بدانست و دوست نماند آن تحمل که سرپوش بود به مگر دیده‌ای زبان در کش امروز کآن دوش بود مبادا که گنجی ببیند فقیر که نتواند از حرص خاموش بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/468 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما را همه شب نمی‌برد ای خفتهٔ روزگار دریاب در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه می‌رود آب ای سخت کمان سست پیمان این بود وفای عهد اصحاب خار است به پهلوانم بی روی تو سنجاب ای دیده عاشقان به رویت چون روی مجاوران به محراب من تن به قضای دادم پیرانه سر آمدم به کُتّاب زهر از کف دست در حلق چنان رود که جُلّاب دیوانه‌ی کوی دردش نکند جفای بواب نتوان به هیچ کشتن اِلّا به فراق روی احباب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/466 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من چه در پای تو ریزم که تو بود سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست که نه آن ذره معلق به هوای تو بود تا تو را جای شد ای سرو روان در من هیچ کس می‌نپسندم که به جای تو بود به وفای تو که گر خشت زنند از من همچنان در من مهر و وفای تو بود غایت آنست که ما در سر کار تو رویم مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود من پروانه صفت پیش تو ای چگل گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود عجبست آن که تو را دید و حدیث تو شنید که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود خوش بود از سر درد خاصه دردی که به امید دوای تو بود ملک دنیا همه با همت هیچست پادشاهیش همین بس که گدای تو بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/465 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناچار هر که روی نکو بود هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود ای تو نیز شوخی معاف دار کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی بعد از هزار سال که خاکش سبو بود پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک نه چون تو پاکدامن و پاکیزه بود ای گوی حسن برده ز روزگار مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود مویی چنین دریغ نباشد گره زدن بگذار تا کنار و برت مشک بو بود پندارم آن که با تو ندارد تعلقی نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم گم کرده هرآینه در جست و جو بود بر می‌نیاید از تنگم تمام چون کسی که به چاهی فرو بود سپاس دار و جفا بین و دم مزن کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/467 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود کاو را به سر کشته هجران گذری بود آن دوست که ما را به ارادت نظری هست با او مگر او را به عنایت نظری بود من بعد حکایت نکنم تلخی هجران کان میوه که از صبر برآمد شکری بود رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند گویی که در آن نیم شب از روز دری بود گویم بود کس از من نپسندد باغی که به هر شاخ درختش بود آن دم که خبر بودم از او تا تو نگویی کز و هر که جهانم خبری بود در عالم وصفش به جهانی برسیدم کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود من بودم و او نی قلم اندر سر من کش با او نتوان گفت وجود دگری بود با غمزه که چو کشیده‌ست در صبر بدیدم که نه محکم سپری بود نتوانی که دگر دیده بدوزی کان بربودند که صبرش قدری بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/464 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود مجنون از آستانه لیلی کجا رود گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست بسیار سر که در سر مهر و وفا رود ور من گدای کوی تو باشم غریب نیست قارون اگر به خیل تو آید گدا رود مجروح تیر اگرش تیغ بر قفاست چون می‌رود ز پیش تو چشم از قفا رود حیف آیدم که پای همی بر زمین نهی کاین پای که بر چشم ما رود در هیچ موقفم سر گفت و شنید نیست الا در آن مقام که ذکر رود ای هوشیار اگر به سر مست بگذری عیبش مکن که بر سر مردم قضا رود ما چون نشانه پای به در بمانده‌ایم خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود ای آشنای کوی محبت صبور باش بیداد نیکوان همه بر آشنا رود به در نمی‌کنی از سر هوای دوست در پات که خار جفا رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/463 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتمش سیر ببینم مگر از برود وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود دلی از سنگ بباید به سر راه وداع تا تحمل کند آن روز که محمل برود چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم که اگر راه دهم قافله بر برود ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود سهل بود آن که به عتابم می‌کشت قتل آن است که قاتل برود نه عجب گر برود قاعدهٔ صبر و شکیب پیش هر چشم که آن قد و برود کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود گر همه عمر نداده‌ست کسی به خیال چون بیاید به سر راه تو بی‌دل برود روی بنمای که صبر از صوفی ببری پرده بردار که هوش از تن عاقل برود ار نبازد چه کند ملک وجود حیف باشد که همه عمر به باطل برود قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/462 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود هر که مجموع نشستست پریشان نرود آن که در دامنش آویخته باشد خاری هرگزش گوشه خاطر به نرود سفر قبله درازست و مجاور با دوست روی در قبله معنی به بیابان نرود گر بیارند کلید همه درهای بهشت جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی اندرونت به و و ریحان نرود هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست مدعی باشد اگر بر سر پیکان نرود صفت عاشق به درستی آنست که گرش سر برود از سر پیمان نرود به نصیحتگر می‌باید گفت برو ای که این درد به درمان نرود به ملامت نبرند از ما صورت نقش بر سنگ نبشتست به طوفان نرود را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن هیچ عیار نباشد که به زندان نرود گر همه شب غمش گفت شب به پایان رود و به پایان نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/460 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در من این عیب قدیمست و به در می‌نرود که مرا بی می و معشوق به سر می‌نرود صبرم از دوست مفرمای و تعنت بگذار کاین بلاییست که از طبع بشر می‌نرود مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت گر به سنگش بزنی جای دگر می‌نرود عجب از دیده گریان منت می‌آید عجب آنست کز او جگر می‌نرود من از این بازنیایم که گرفتم در پیش اگرم می‌رود از پیش اگر می‌نرود خواستم تا نظری بنگرم و بازآیم گفت از این کوچه ما راه به در می‌نرود جور معشوق چنان نیست که الزام رقیب گویی ابریست که از پیش می‌نرود تا تو منظور پدید آمدی ای فتنه پارس هیچ نیست که دنبال نظر می‌نرود زخم غمت را به شکیبایی و عقل چند مرهم بنهادیم و اثر می‌نرود ترک دنیا و تماشا و تنعم گفتیم مهر مهریست که چون نقش حجر می‌نرود موضعی در همه آفاق ندانم امروز کز حدیث من و حسن تو خبر می‌نرود ای که گفتی مرو اندر پی چند گویی مگس از پیش شکر می‌نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/459 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سروبالایی به صحرا می‌رود رفتنش بین تا چه می‌رود تا کدامین باغ از او خرمترست کاو به رامش کردن آنجا می‌رود می‌رود در راه و در اجزای خاک مرده می‌گوید مسیحا می‌رود این چنین بیخود نرفتی سنگدل گر بدانستی چه بر ما می‌رود اهل را گو نگه دارید چشم کان پری پیکر به یغما می‌رود هر که را در شهر دید از مرد و زن دل ربود اکنون به صحرا می‌رود آفتاب و سرو غیرت می‌برند کآفتابی سروبالا می‌رود باغ را چندان بساط افکنده‌اند کآدمی بر فرش دیبا می‌رود عقل را با زور پنجه نیست کار مسکین از مدارا می‌رود در سرش کردی و رفت بلکه جانش نیز در پا می‌رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/458 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که مجموع نباشد به تماشا نرود یار با یار سفرکرده به تنها نرود باد آسایش گیتی نزند بر ریش ندمد تا شب یلدا نرود بر ، عرصه عالم تنگست کان که جایی به افتاد دگر جا نرود هرگز اندیشه یار از دیوانه به تماشای و سبزه و صحرا نرود به سر خار مغیلان بروم با تو چنان به ارادت که یکی بر سر دیبا نرود با همه رفتن تذرو اندر باغ که به شوخی برود پیش تو نرود گر تو ای تخت سلیمان به سر ما دست رفت عجب ار مورچه در پا نرود باغبانان به شب از زحمت چونند که در ایام از باغچه غوغا نرود همه عالم سخنم رفت و به گوشت نرسید آری آنجا که تو باشی سخن ما نرود هر که ما را به نصیحت ز تو می‌پیچد روی گو به که عاشق به مدارا نرود ماه رخسار بپوشی تو بت یغمایی تا خلقی از این شهر به یغما نرود گوهر قیمتی از کام نهنگان آرند هر که او را غم جانست به دریا نرود بار کش و یار فراموش مکن مهر وامق به جفا کردن عذرا نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/461 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود وآن که با داشتم با می‌رود من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمی‌ماند که بر آستانم می‌رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز آن سرو روان گویی روانم می‌رود او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز نشانم می‌رود برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود بازآی و بر چشمم نشین ای کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به وین نیز نتوانم که با کاروانم می‌رود صبر از وصال یار من برگشتن از من گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من به چشم دیدم که جانم می‌رود فغان از دست ما نبود ای بی‌وفا طاقت نمی‌آرم جفا کار از فغانم می‌رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/457 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آنکه مرا آرزوست دیر میسر شود وینچه مرا در سرست عمر در این سر شود تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت زان همه آتش نگفت دود برشود ای نظر آفتاب هیچ داردت گر در و دیوار ما از تو منور شود گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی حقه همان کیمیاست وین مس ما زر شود هوش خردمند را به تاراج برد من نشنیدم که باز صید کبوتر شود گر تو چنین بار دگر بگذری سنت پرهیزگار دین قلندر شود هر که به دربماند تا بنگیرند دست هر چه کند جهد بیش پای فروتر شود چون متصور شود در ما نقش دوست همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود پرتو بر همه افتد ولیک سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود هر که به گوش قبول دفتر شنید دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/456 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈