جانا، ز منت ملال تا کی؟
مولای توام، #دلال تا کی؟
#از_حسن_تو_بازمانده_تا_چند؟
بر صبر من احتمال تا کی؟
بردار ز رخ نقاب یکبار
در پرده چنان #جمال تا کی؟
#از_پرتو_آفتاب_رویت
چون سایه مرا زوال تا کی؟
یکباره ز من ملول گشتی
از عاشق خود ملال تا کی؟
بی وصل تو در هوای مهرت
چون ذره مرا مجال تا کی؟
#خورشید_رخا،_به_من_نظر_کن
از ذره نهان #جمال تا کی؟
در لعل تو آب زندگانی
من تشنهٔ آن زلال تا کی؟
وصل خوش تو حرام تا چند ؟
خون #دل من حلال تا کی ؟
فریاد من از تو چند باشد؟
بیداد تو ماه و سال تا کی؟
از دست تو پایمال گشتم
آخر ز تو گوشمال تا کی؟
ای دوست، به کام دشمنان باز
کام #دل بدسگال تا کی؟
دل خون شده، جان به لب رسیده
از حسرت آن #جمال تا کی؟
با #دل به عتاب دوش گفتم:
کایدل، پی هر خیال تا کی؟
اندیشهٔ وصل یار بگذار
سرگشته پی محال تا کی؟
در پرتو آفتاب حسنش
ای ذره تو را مجال تا کی؟
آشفتهٔ روی خوب تا چند؟
دیوانهٔ زلف و خال تا کی؟
از مهر رخ جهان فروزش
ای سایه، تو را زوال تا کی؟
از حلقهٔ زلف هر نگاری
بر پای #دلت عقال تا کی؟
در #عشق خیال هر #جمالی
پیوسته اسیر خال تا کی؟
بر بوی وصال عمر بگذشت
آخر طلب محال تا کی؟
در وصل تو را چو نیست طالع
از دفتر هجر فال تا کی؟
نادیده رخش به خواب یکشب
ای خفته درین خیال تا کی؟
هر شب منم و خیال جانان
من دانم و او و قال تا کی؟
دل گفت که: حال من چه پرسی؟
از شیفتگان سال تا کی؟
من دانم و #عشق، چند گویی؟
با بیخبران جدال تا کی؟
دم در کش و خون گری، #عراقی
فریاد چه؟ قیل و قال تا کی؟
#اشعار_عاشقانه_عراقی #غزلیات_و_اشعار_عراقی #گلچین_بهترین_اشعار_و_غزل_عاشقانه_عراقی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/960
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اشتیاق تو، جانا، #دلم به جان آمد
بیا، که با غم تو بر نمیتوان آمد
#بیا،_که_با_لب_تو_ماجرا_نکرده_هنوز
به جای خرقه #دل و دیده در میان آمد
به چشم مست تو گفتم: #دلم به جان آید
لب تو گفتا: اینک #دلت به جان آمد
#بدید_تا_نظر_از_دور_ناردان_لبت
بسا که چشم مرا آب در دهان آمد
نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم
از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد
ز روشنایی روی تو در شب تاریک
نمیتوان به سر کوی تو نهان آمد
#اشعار_عاشقانه_عراقی #غزلیات_و_اشعار_عراقی #گلچین_بهترین_اشعار_و_غزل_عاشقانه_عراقی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/855
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر چه #خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست
در که #خواهم بستن آن #دل کز وصالت برکنم
چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست
شاهد ما را نه هر چشمی چنان بیند که هست
صنع را آیینهای باید که بر وی زنگ نیست
با زمانی دیگر انداز ای که پندم میدهی
کاین زمانم گوش بر چنگست و #دل در چنگ نیست
گر تو را کامی برآید دیر زود از وصل یار
بعد از آن #نامت به رسوایی برآید ننگ نیست
سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای
صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست
گر تو را آهنگ وصل ما نباشد گو مباش
دوستان را جز به دیدار تو هیچ آهنگ نیست
ور به سنگ از صحبت #خویشم برانی عاقبت
خود #دلت بر من ببخشاید که آخر سنگ نیست
#سعدیا #نامت به رندی در جهان افسانه شد
از چه میترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست
#هر_چه_خواهی_کن_که_ما_را_با_تو_روی_جنگ_نیست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/622
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر #دلت از ما بگرفت
خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد
مگر از دود #دلم روی تو سودا بگرفت
دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود
سایهای در #دلم انداخت که صد جا بگرفت
به دم سرد سحرگاهی من بازنشست
هر چراغی که زمین از #دل صهبا بگرفت
الغیاث از من #دل سوخته ای سنگین #دل
در تو نگرفت که #خون در #دل خارا بگرفت
دل شوریده ما عالم اندیشه ماست
عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت
بربود انده تو صبرم و نیکو بربود
بگرفت انده تو جانم و #زیبا بگرفت
دل #سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد
سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت
#دلم_از_دست_غمت_دامن_صحرا_بگرفت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/600
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که رحمت مینیاید بر منت
آفرین بر جان و رحمت بر تنت
قامتت گویم که #دلبندست و #خوب
یا سخن یا آمدن یا رفتنت
شرمش از روی تو باید آفتاب
کاندرآید بامداد از روزنت
حسن اندامت نمیگویم به #شرح
خود حکایت میکند پیراهنت
ای که سر تا پایت از #گل خرمنست
رحمتی کن بر گدای خرمنت
ماه رویا مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورت مستحسنت
ای جمال کعبه رویی باز کن
تا طوافی میکنم پیرامنت
دست گیر این پنج روزم در حیات
تا نگیرم در قیامت دامنت
عزم دارم کز #دلت بیرون کنم
و اندرون جان بسازم مسکنت
درد #دل با سنگدل گفتن چه سود
باد سردی میدمم در آهنت
گفتم از جورت بریزم #خون #خویش
گفت #خون #خویشتن در گردنت
گفتم آتش درزنم آفاق را
گفت #سعدی درنگیرد با منت
#ای_که_رحمت_مینیاید_بر_منت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/594
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان گه که بر آن صورت #خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو #عشقش به سر افتاد
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد
در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش
ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد
با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش
مشتاق چنان شد که چو من بیخبر افتاد
هان تا لب #شیرین نستاند #دلت از دست
کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد
صاحب نظران این #نفس گرم چو آتش
دانند که در خرمن من بیشتر افتاد
نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع
کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد
#سعدی نه حریف غم او بود ولیکن
با رستم دستان بزند هر که درافتاد
#زان_گه_که_بر_آن_صورت_خوبم_نظر_افتاد #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/582
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
هزار صید #دلت پیش تیر باز آید
بدین صفت که تو داری کمان ابرو را
تو #خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر #خود زره کنی مو را
دیار هند و اقالیم ترک بسپارند
چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را
مغان که خدمت بت میکنند در فرخار
ندیدهاند مگر #دلبران بترو را
حصار قلعهٔ باغی به منجنیق مده
به بام قصر برافکن کمند گیسو را
مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر
چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را
لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم
سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را
بهای روی تو بازار ماه و #خور بشکست
چنان که معجز موسی طلسم جادو را
به رنج بردن بیهوده گنج نتوان برد
که بخت راست فضیلت، نه زور بازو را
به #عشق روی نکو #دل کسی دهد #سعدی
که احتمال کند #خوی زشت نیکو را
#کمان_سختْ_که_داد_آن_لطیف_بازو_را؟ #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/544
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه #دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه #شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن #دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که #خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای #بلبل نتوان بست که بر #گل نسراید
#سعدیا دیدن #زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی #دلت از کف برباید
#بخت_بازآید_از_آن_در_که_یکی_چون_تو_درآید #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/447
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد #دل تا ز تو واستانمش
قوت #شرح #عشق تو نیست زبان خامه را
گرد در امید تو چند به سر دوانمش
ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد
فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش
آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند
آتش #عشق آن چنان نیست که وانشانمش
هر که بپرسد ای فلان حال #دلت چگونه شد
خون شد و دم به دم همی از مژه میچکانمش
عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش
جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش
لذت وقتهای #خوش قدر نداشت پیش من
گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش
نیست زمام کام #دل در کف اختیار من
گر نه اجل فرارسد #زین همه وارهانمش
#عشق تو گفته بود هان #سعدی و آرزوی من
بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش
پنجه قصد دشمنان مینرسد به #خون من
وین که به لطف میکشد منع نمیتوانمش
#دست_به_جان_نمیرسد_تا_به_تو_برفشانمش #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/392
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم قبول کنی ور برانی از بر #خویش
نگردم از تو و گر #خود فدا کنم سر #خویش
تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی
چنان که در #دلت آید به رای انور #خویش
نظر به جانب ما گر چه منت است و ثواب
غلام #خویش همیپروری و چاکر #خویش
اگر برابر #خویشم به حکم نگذاری
خیال روی تو نگذارم از برابر #خویش
مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند
که راضیم که قفا بینم از ستمگر #خویش
حدیث صبر من از روی تو همان مثل است
که صبر طفل به شیر از کنار مادر #خویش
رواست گر همه خلق از نظر بیندازی
که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر #خویش
به #عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر به #شرم درافتادم از محقر #خویش
تو سر به صحبت #سعدی درآوری هیهات
زهی خیال که من کردهام مصور #خویش
چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی
همانچه مورچه را بر سر آمد از پر #خویش
#گرم_قبول_کنی_ور_برانی_از_بر_خویش #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/375
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت #خویش
بیان کند که چه بودست #ناشکیبا را
بیا که وقت #بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ #زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی #زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت #خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به #نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری
نگاه مینکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود #دلت #سعدی
چو #دل به #عشق دهی #دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
#اگر_تو_فارغی_از_حال_دوستان_یارا #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/311
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
آخرت رحمی نیاید بر #دل مسکین من
سوزناک افتاده چون پروانهام در پای تو
خود نمیسوزد #دلت چون #شمع بر بالین من
تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب
آسمان حیران بماند از اشک چون پروین من
گر #بهار و #لاله و نسرین نروید گو مروی
پرده بردار ای #بهار و #لاله و نسرین من
گر به رعنایی برون آیی دریغا صبر و هوش
ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من
خار تا کی #لالهای در باغ امیدم نشان
زخم تا کی مرهمی بر جان دردآگین من
نه امید از دوستان دارم نه بیم از دشمنان
تا قلندروار شد در کوی #عشق آیین من
از ترش رویی دشمن وز جواب تلخ دوست
کم نگردد شورش طبع سخن #شیرین من
خلق را بر #ناله من رحمت آمد چند بار
خود نگویی چند #نالد #سعدی مسکین من
#ای_به_دیدار_تو_روشن_چشم_عالم_بین_من #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/230
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈