eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
جانا، ز منت ملال تا کی؟ مولای توام، تا کی؟ ؟ بر صبر من احتمال تا کی؟ بردار ز رخ نقاب یکبار در پرده چنان تا کی؟ چون سایه مرا زوال تا کی؟ یکباره ز من ملول گشتی از عاشق خود ملال تا کی؟ بی وصل تو در هوای مهرت چون ذره مرا مجال تا کی؟ ،_به_من_نظر_کن از ذره نهان تا کی؟ در لعل تو آب زندگانی من تشنهٔ آن زلال تا کی؟ وصل خوش تو حرام تا چند ؟ خون من حلال تا کی ؟ فریاد من از تو چند باشد؟ بیداد تو ماه و سال تا کی؟ از دست تو پایمال گشتم آخر ز تو گوشمال تا کی؟ ای دوست، به کام دشمنان باز کام بدسگال تا کی؟ دل خون شده، جان به لب رسیده از حسرت آن تا کی؟ با به عتاب دوش گفتم: کایدل، پی هر خیال تا کی؟ اندیشهٔ وصل یار بگذار سرگشته پی محال تا کی؟ در پرتو آفتاب حسنش ای ذره تو را مجال تا کی؟ آشفتهٔ روی خوب تا چند؟ دیوانهٔ زلف و خال تا کی؟ از مهر رخ جهان فروزش ای سایه، تو را زوال تا کی؟ از حلقهٔ زلف هر نگاری بر پای عقال تا کی؟ در خیال هر پیوسته اسیر خال تا کی؟ بر بوی وصال عمر بگذشت آخر طلب محال تا کی؟ در وصل تو را چو نیست طالع از دفتر هجر فال تا کی؟ نادیده رخش به خواب یکشب ای خفته درین خیال تا کی؟ هر شب منم و خیال جانان من دانم و او و قال تا کی؟ دل گفت که: حال من چه پرسی؟ از شیفتگان سال تا کی؟ من دانم و ، چند گویی؟ با بی‌خبران جدال تا کی؟ دم در کش و خون گری، فریاد چه؟ قیل و قال تا کی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/960 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اشتیاق تو، جانا، به جان آمد بیا، که با غم تو بر نمی‌توان آمد ،_که_با_لب_تو_ماجرا_نکرده_هنوز به جای خرقه و دیده در میان آمد به چشم مست تو گفتم: به جان آید لب تو گفتا: اینک به جان آمد بسا که چشم مرا آب در دهان آمد نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد ز روشنایی روی تو در شب تاریک نمی‌توان به سر کوی تو نهان آمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/855 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر چه کن که ما را با تو روی جنگ نیست پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست در که بستن آن کز وصالت برکنم چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست شاهد ما را نه هر چشمی چنان بیند که هست صنع را آیینه‌ای باید که بر وی زنگ نیست با زمانی دیگر انداز ای که پندم می‌دهی کاین زمانم گوش بر چنگست و در چنگ نیست گر تو را کامی برآید دیر زود از وصل یار بعد از آن به رسوایی برآید ننگ نیست سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست گر تو را آهنگ وصل ما نباشد گو مباش دوستان را جز به دیدار تو هیچ آهنگ نیست ور به سنگ از صحبت برانی عاقبت خود بر من ببخشاید که آخر سنگ نیست به رندی در جهان افسانه شد از چه می‌ترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/622 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر از ما بگرفت خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد مگر از دود روی تو سودا بگرفت دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود سایه‌ای در انداخت که صد جا بگرفت به دم سرد سحرگاهی من بازنشست هر چراغی که زمین از صهبا بگرفت الغیاث از من سوخته ای سنگین در تو نگرفت که در خارا بگرفت دل شوریده ما عالم اندیشه ماست عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت بربود انده تو صبرم و نیکو بربود بگرفت انده تو جانم و بگرفت دل همه ز ایام بلا پرهیزد سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/600 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که رحمت می‌نیاید بر منت آفرین بر جان و رحمت بر تنت قامتت گویم که و یا سخن یا آمدن یا رفتنت شرمش از روی تو باید آفتاب کاندرآید بامداد از روزنت حسن اندامت نمی‌گویم به خود حکایت می‌کند پیراهنت ای که سر تا پایت از خرمنست رحمتی کن بر گدای خرمنت ماه رویا مهربانی پیشه کن سیرتی چون صورت مستحسنت ای جمال کعبه رویی باز کن تا طوافی می‌کنم پیرامنت دست گیر این پنج روزم در حیات تا نگیرم در قیامت دامنت عزم دارم کز بیرون کنم و اندرون جان بسازم مسکنت درد با سنگدل گفتن چه سود باد سردی می‌دمم در آهنت گفتم از جورت بریزم گفت در گردنت گفتم آتش درزنم آفاق را گفت درنگیرد با منت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/594 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان گه که بر آن صورت نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو به سر افتاد شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد هان تا لب نستاند از دست کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد صاحب نظران این گرم چو آتش دانند که در خرمن من بیشتر افتاد نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد نه حریف غم او بود ولیکن با رستم دستان بزند هر که درافتاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/582 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟ که تیر غمزه تمامست صید آهو را هزار صید پیش تیر باز آید بدین صفت که تو داری کمان ابرو را تو به جوشن و برگستوان نه محتاجی که روز معرکه بر زره کنی مو را دیار هند و اقالیم ترک بسپارند چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را مغان که خدمت بت می‌کنند در فرخار ندیده‌اند مگر بت‌رو را حصار قلعهٔ باغی به منجنیق مده به بام قصر برافکن کمند گیسو را مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را بهای روی تو بازار ماه و بشکست چنان که معجز موسی طلسم جادو را به رنج بردن بیهوده گنج نتوان برد که بخت راست فضیلت، نه زور بازو را به روی نکو کسی دهد که احتمال کند زشت نیکو را ؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/544 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید این لطافت که تو داری همه بفریبد وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید نیشکر با همه اگر لب بگشایی پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید دل به سختی بنهادم پس از آن به تو دادم هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید گر حلالست که همه عالم تو بریزی آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند پای نتوان بست که بر نسراید دیدن نه حرامست ولیکن نظری گر بربایی از کف برباید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/447 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش بر که توان نهاد تا ز تو واستانمش قوت تو نیست زبان خامه را گرد در امید تو چند به سر دوانمش ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند آتش آن چنان نیست که وانشانمش هر که بپرسد ای فلان حال چگونه شد خون شد و دم به دم همی از مژه می‌چکانمش عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش لذت وقت‌های قدر نداشت پیش من گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش نیست زمام کام در کف اختیار من گر نه اجل فرارسد همه وارهانمش تو گفته بود هان و آرزوی من بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش پنجه قصد دشمنان می‌نرسد به من وین که به لطف می‌کشد منع نمی‌توانمش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/392 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم قبول کنی ور برانی از بر نگردم از تو و گر فدا کنم سر تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی چنان که در آید به رای انور نظر به جانب ما گر چه منت است و ثواب غلام همی‌پروری و چاکر اگر برابر به حکم نگذاری خیال روی تو نگذارم از برابر مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند که راضیم که قفا بینم از ستمگر حدیث صبر من از روی تو همان مثل است که صبر طفل به شیر از کنار مادر رواست گر همه خلق از نظر بیندازی که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر به روی تو گفتم که جان برافشانم دگر به درافتادم از محقر تو سر به صحبت درآوری هیهات زهی خیال که من کرده‌ام مصور چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی همانچه مورچه را بر سر آمد از پر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/375 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت بیان کند که چه بودست را بیا که وقت تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروبالا را شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش مجال نطق نماند زبان گویا را که گفت در رخ نظر خطا باشد خطا بود که نبینند روی را به دوستی که اگر زهر باشد از دستت چنان به ذوق ارادت که حلوا را کسی ملامت وامق کند به حبیب من که ندیدست روی عذرا را گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را نگفتمت که به یغما رود چو به دهی یغما را هنوز با همه دردم امید درمانست که آخری بود آخر شبان یلدا را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/311 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من آخرت رحمی نیاید بر مسکین من سوزناک افتاده چون پروانه‌ام در پای تو خود نمی‌سوزد چون بر بالین من تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب آسمان حیران بماند از اشک چون پروین من گر و و نسرین نروید گو مروی پرده بردار ای و و نسرین من گر به رعنایی برون آیی دریغا صبر و هوش ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من خار تا کی در باغ امیدم نشان زخم تا کی مرهمی بر جان دردآگین من نه امید از دوستان دارم نه بیم از دشمنان تا قلندروار شد در کوی آیین من از ترش رویی دشمن وز جواب تلخ دوست کم نگردد شورش طبع سخن من خلق را بر من رحمت آمد چند بار خود نگویی چند مسکین من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/230 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈