شهادت زیباسـت
.
وقتی
به جای کـلاغ
در آن بازی کودکانه
گفتم :
#بـابـا_پـر ...
خندیدی و گفتی :
من که پر ندارم .. !
بزرگ تر که شدم
خوب فهمیدم..
#تـــــو
هـم #بـال داشتی ..
و هـم
#پـرواز را
خوب بلد بودی ..
@loveshohada28
شهادت زیباسـت
#هویزه
🔶 #کاروان_راهیان_نور
🌷 #هویزه
.
روزهای اول جنگ، شهر اشغال شدهی #هویزه...
دختر جوانی را به همراه مادرش به مقر بعثی ها میآورند؛
یکی از مسئولین بعثی (ستوان عطوان) دستور میدهد #دختر را به داخل سنگرش بیاورند!
.
#مادر را بیرون سنگر نگه میدارند؛
لحظه ای شیون مادر قطع نمی شود...
.
دقایقی بعد بانوی جوان با حالتی مضطرب، دستان #خونی و #چادر و لباس پاره شده سراسیمه از داخل سنگر به بیرون فرار می کند...
تعدادی از سربازان به داخل سنگر می روند و با #جسد ستوان عطوان مواجه می شوند؛
.
دختر جوان هویزه ای حاضر نشده #عفتش را به بهای آزادی بفروشد و با سر نیزه، ستوان را به #هلاکت رسانده و حتی اجازه نداده #چادر از سرش برداشته شود...
.
.
خبر به گوش سرهنگ هاشم فرمانده مقر می رسد؛با دستور سرهنگ یک گالن بنزین روی دختر جوان خالی می کنند...
.
در چشم بهم زدنی #آتش تمام چادر بانو را فرا میگیرد و همانند شعله ای به این سو و آن سو میدود...
و لحظاتی بعد جز دودی که از #خاکستر بلند میشود چیزی باقی نمی ماند!!
.
فریادهای دلخراش مادر برای بعثی ها قابل تحمل نیست، مادر را نیز به همان سبک به #وصال جگر گوشه اش می رسانند...
@loveshohada28
#الله_اکبر
شهادت زیباسـت
.
مـــن وارث ِ آرمــان هـــاے تــــوأم ...
وارث ِ لـــباس ِ خـــاکـــــے ِ تـــــــو ...
و تا زمانــــے ڪھ نام ِ 🌷بســــیجــــے🌷 بر پیشـــــانے ام مـــیدرخشـــد ؛
هــــرگـــــز نخـــــــواهم گـــــذاشت
نام ِ صــــنوبران ِ صــــداقت پیشـــــــــہ ،
فــــقط بر بــــن بــــست هــــای سنــــــگے ِ شــــــهرم بـــــماند ... .
. 💕شهدا : آنچنان رفتہ اید ڪہ انگار ما سالہاست مرده ایم ....❢ .
@loveshohada28
#الله_اکبر
.
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی...
@loveshohada28
#الله_اکبر
شهادت زیباسـت
#شهید_احمدی_روشن
.
کار همیشگی ش بود. هر وقت دلش تنگ می شد دستمو می گرفت و با هم می رفتیم بهشت زهرا "سلام الله علیها "
اول می رفتیم قطعه اموات و چند دقیقه بین قبرها راه می رفتیم؛ بعد می رفتیم سر مزار شهدا.
می گفت : " این جا رو نیگا کن ، اصلا احساس می کنی که این شهدا مرده ان ؟ این جا همون حسی رو داری که تو قطعه ی اموات داری ؟ "
بالا سر مزار بعضی از شهدا می ایستاد و سنشون رو حساب می کرد.
می گفت : " اینایی که می بینی ، همه نوزده ، بیست ساله بودن. ماها رسیدیم به سی سال. خیلی دیر شده ؛ اصلا تو کتم نمی ره که بخوان ما رو قطعه مرده ها دفن کنن ". از سوز صداش معلوم بود که مدت هاست حسرت شهادت رو به دل داره.
.
#احمدی_روشن
#ترور
#شهدای_هسته_ای
@loveshohada28
🌹 در محضر حاج اسماعیل دولابی (ره) :
هر صفت خوبی را هر چه هم که در وجودت پیاده کنی،
باز خدا بالاتر از آن است.
شاکر که شوی خدا شکور است،
غفار شوی خدا غفور است ...
فعال بودن خدا جایی برای فاعلیت خلق باقی نگذاشت.
تواب بودن خدا جایی برای تائب بودن خلق باقی نگذاشت.
شکور بودن خدا جایی برای شاکر بودن خدا باقی نگذاشت.
غفار بودن خدا جایی برای گناه خلق باقی نگذاشت.
حسن خدا جایی برای عیب خلق باقی نگذاشت.
🌸✨🌸✨🌸
@loveshohada28