_ مَـأمَـن:)
≡أینَ یَستَریح
المُتعَبونَ مِن أنفُسِهم ؟!
-
آنها که از خودشان
خستهاند
کجا خستگی در میکنند ؟!
-
+بغلِامامحسین[ع]...:))
✨🩷✨🩷
🩷✨🩷
✨🩷
🩷
📚 #خانمخبرنگارو_آقایطلبه🩷
#part26
نمیدونم کی خواب رفتم و چقدر در خواب ناز به سر بردم فقط یادمه با تکونای دست مهدیه بیدار شدم
_سلام!!
مندل:ساعت خواب!!
پاشو رسیدیم خواهر؛
هزار کیلومتر خواب بودی!
_به به چه خوابی رو هوا!!
از هواپیما پیاده شدیم و به سالن فرودگاه اومدیم بعد تحویل ساک همون از فرودگاه بیرون اومدیم
مندل: فائز سوار تاکسی شو بریم هتل
_اوه اوه منو میخوای ببری هتل؟!
من تاحالا هتل متل نرفتم که!!
اینا به گروه خونی ما نمیخوره منو ببر یه مسافر خونه ای گوشه پارکی چیزی!
مندل: حرف نزن سوار شو!
با تاکسی های مخصوص فرودگاه رفتیم هتل اطلس
خیلی جای شیک و با کلاسی بود
مهدیه از قبل یکی از اتاق هارو رزرو کرده بود اینترنتی
رفت با خانومی که توی پزیرش هتل بود صحبت کرد و بعد با دوتا کلید اومد
مندل: بیا یکی مال تو اتاق ۳۱۳
_باشه ممنون
رفتیم بالا تو تا دو تخته بود خیلیم شیک و عالی!!
_وای مهدیه من دل تو دلم نیست بیا زودتر بریم حرم!
مندل: تو تاحالا خواب بودی هیچی نفهمیدی من خیلی خستم بزار باشه برای فردا صبح!!
_عه من میخوام الان که شبه برم کلی با امام رضا خلوت کنم و نماز صبحم حرم باشم!
مندل: من خستم نمیام
_پس من تنها میرم!!
مندل: اگه گم نمیشی باشه!
_نه نترس!
لباسامو عوض کردم یکم خوراکی برداشتم و رفتم بیرون از هتل
اول خواستم پیاده برم ولی گفتم یهو دیدی گم شدم!
پس تاکسی گرفتم
_آقا بی زحمت برید حرم
راننده:چشم
از پنجره ماشین خیابونا رو نگاه میکردم
مشهد توی شب خیلی قشنگه!!
مخصوصا گنبد و گل دسته آقا که الان از پشت پنجره ماشین رو به رو مه!!
راننده:خانم رسیدیم
_ممنون
کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم
از همون ورودی حرم دل تو دلم نبود!
بعد از گشت وارد شدم!
بالاخره بعد کلی جا به جایی وارد صحن انقلاب شدم و اولین چیزی که منو تسخیر کرد سقاخونه طلا بود که تشنگی دل منو رفع میکرد!!
جایی که میگن خود بهشته اینجاست!
اره اینجا خود بهشته...
گنبد طلایی امام رضا...
سقاخونه طلا...
پنجره فولاد رضا....
هرچیزی که بهشت خدا داره اینجام هست...
چقدر آرومم اینجا...
بخدا قسم که اینجا بهشته زمینه...!!
✨🩷✨🩷
🩷✨🩷
✨🩷
🩷
📚 #خانمخبرنگارو_آقایطلبه🩷
#part27
ضریح و زیارت کردم و بیرون اومدم
حال دلم کنار امام رضا خوبه...
خیلی خوبه...
دوباره اومدم روی صحن و یه گوشه نشستم بعد خوندن چند رکعت نماز و زیارت نامه امام رضا گوشیمو چک کردم
اووووه توی تلگرام کلی پیام داشتم!!
فاطی گلی!
داداش علی!
سحر!
عاطی!
و......
اوه حالا اگه من سفر نبودم هیچ کدوم یادی ازم نمیکردن!!!
حوصله هیچ کسو نداشتم ولی مگه میشه جواب فاطمه رو ندم...
فاطمه ای که دوستم بود...
زن داداشم شد....
حالام خواهرمه....
و چه بسا از خواهر مهربون تره برام...!!
نوشته دلش برام تنگ شده و عکس از حرم میخواد!
از گنبد اقا عکس گرفتم و براش فرستادم
ولی آفلاینه...
آخی آبجیم خوابه!!
آقاجون....
ای امام غریب....
شنیدم میگن هرکس تورو به جان جوادت قسم بده دست شو رد نمیکنی...
آقاجون تو رو به جان جوادت اگه قراره این عشق بلندم کنه و خدا نزدیک من به محمدجوادم برسم...
اگرم قراره زمینم بزنه و از خدا دورم کنه کاری کن برای عشقش برای همیشه ازدلم بره...
تا اذان صبح فقط گریه و دعا کردم بعدم نمازمو خوندم!
از شدت گریه هام سرم داشت منفجر میشد بلند شدم برگردم هتل...
از قدمی که بر میداشتم یه زوج دست تو دست هم مشغول زیارت بودن...
امام رضا یعنی میشه یه روزی من و محمدجوادم...؟؟!
وقتی سوار تاکسی شدم خورشید داشت طلوع میکرد صحنه خیلی قشنگی بود...
هنذفریم تو گوشم بود و صدای آهنگ امام رضا ۱ حامد بغضمو بیشتر میکرد...
*نشون به این نشونه...
صدای نقاره خونه...
من و به تو میرسونه...
ببین دلم خونه...*
زیر لب با صدای آروم و پر از بغض گفتم
خدایا دیگه اسراری ندارم هرچه که تو صلاح و مصلحت میبینی
و اولین قطره اشک بغض شکستم جاری شد........
✨🩷✨🩷
🩷✨🩷
✨🩷
🩷
📚 #خانمخبرنگارو_آقایطلبه🩷
#part28
وقتی رسیدم هتل و رفتم اتاقمون مهدیه تازه بیدار شده بود و داشت لباس می پوشید
_سلام صبح بخیر
مندل:سلام عزیزم زیارت قبول!
_ممنون عزیز. میری حرم؟
مندل:آره میرم حرم تو هم استراحت کن که اومدم ناهار ببرمت یه جای توپ نگی این رفیق ما بی معرفته!!
_چشم التماس دعا
مهدیه رفت منم لباس راحتی پوشیدم و دراز کشیدم ولی هرکار میکردم با اینکه دیشب کامل بیدار بودم خواب نمیرفتم!
(تو هواپیما عین خرس خوابیده الانم توقع داره خوابش ببره!!)
گوشیم برداشتم و شماره فاطی رو گرفتم دومین بوق برداشت
_سلام
فاطی:سلام و کوفت تو رسیدی نباید یه زنگ میزدی مامان اینا بفهمن!؟
سالمی؟!
_آخ اصلا حواسم نبود!!
خب گوشیو بده مامان باهاش بحرفم!!
فاطی: لازم نکرده دیشب مهدیه زنگ زد گفت سالم رسیدین تو هم رفتی حرم
برا همونم بود فهمیدم حرمی عکس ازت خواستم!!
مامانتم نیس رفته خونه داییت
_فاطمه
فاطی: جونم؟
_الان کجایی؟
فاطی: خونه تون دیگه
_آخه واقعا این چه سوالی بود من پرسیدم تو که همش خونه مایی
(نویسنده رسیدگی کنه این عروسه ما کنگر خورده لنگر انداخته)
فاطی: اره همش اونجام اصلا به تو چه؟!
_هیچی بابا فقط یه لطفی بکن به علی بگو اگه میتونه یکم پول برام کارت به کارت کنه زشته همش مهدیه پول خرج کنه!!
فاطی: زشته آخونده با شلوار کردی سوار دوچرخه!!
_مرض کجاش خنده دار بود؟!
فاطی: اه بیا برو گمشو باشه به علی میگم
_ممنون
فاطی: راستی شما ۵ روزه اید دیگه؟
_اره چطور مگه؟
فاطی: عروسی عاطی دختر خالمه ها!
حواست کجاست کلی سفارش کرده تو بیای!!
_من بخدا اصلا خبر نداشتم!
با کی قراره ازدواج کنه؟!
فاطی: با محمدجواد!!
_کدوم محمدجواد؟؟
فاطی: سکته نکنی ها!!
بابا جواد قابی!
_خب به سلامتی باشه میام
فاطی: آفرین سوغاتی یادت نره ها
_ما که بچه مچه تو خانواده نداریم واسه کی سوغاتی بگیرم؟!
فاطی: بیشعووورحالا کاری به بقیه ندارم ولی تو نباید برا زن داداش عزیزت سوغاتی بگیری؟!
_باشه بابا میگیرم
یهو نگاهم افتاد به ساعت!!
_وای فاطی ساعت ۱۲ شد مگه چقدر حرف زدیم؟!
فاطی: عه جدی؟!
_اره من برم آماده شم مهدیه الان میاد بریم ناهار بیرون
فاطی: خوش بگذر جیگر به علیم میگم برات بفرسته
_مرسی عزیزم یاعلی
_فاطی:یاعلی
🖇 #تلنگر 🌱
باید بہ قلبتان برسانیـد کہ هر کاری
انجـام میدهیـد ، در محضـر ِ خـدا
هستید!✨
-خمینیکبیر
استادی میگفت..
'عوذ' معنای فراتر از پناهگاه داره
که مهجور تره! عوذ یعنی آغوش
این 'اعوذ بالله' که اول قرآن خوندن میگی،
یه جورایی معنی عامیانه اش میشه:
خدایا بغلم کن:)
همینقدر قشنگ🌱
ولی آقای ِ قاضی!
من دلم برای کربلایی که
هیچوقت ندیدم، تنــگ شده❤️🩹)
#حب_الحسین ˼
.
سکوت در مقابل برخی حرف ها
چقدر زیباست...وقتی قرار است
#پاسخ.را.خداوند.بدهد...•••//
🖇 #سخن_بزرگان 🌱
کسی نیست که بگه خُـدا رو
دوست ندارم!
همـه خـدا رو دوســت دارن؛
امّــا شـرطِ دوســت داشتــن
اطاعت کردنه💙
اگــه خــدا رو واقعا دوسـت
داری به احترامش گناه نکن!
#آیتاللهناصری☁️