eitaa logo
• | سی‌و‌دو | فیاض •
7.2هزار دنبال‌کننده
412 عکس
762 ویدیو
13 فایل
اگر که شرحِ غمت در سی‌ودو حرف نگنجید؛ بیافرین به الفبای خود، زبان جدیدی... اکانت ادمین: @Chanel32chanel32 ورود آقایان ممنوع🚫⛔️ ــ فوروارد یا ذکرِ منبع بهتره!✨
مشاهده در ایتا
دانلود
سلاآم و مهر؛ 🌱 میگم اگه یه چیزی از کانال سی‌ودو می‌خواستین، اون چی بود؟ نظراتتون راجع‌به 🌍 رو می‌خونم و خوش‌حال میشم از حس و حالتون راجع‌به این نودروز بگید. 🥰✌🏻 اینجا منتظرتووونم👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16826752381233
4_5938449640054590898.mp3
1.54M
تاجرانِ بزرگ صبح به صبح زیر لب یا کریم می‌گویند... 🔉
«اَللهمَّ یا شاهِدَ کُلِ نَجویٰ و مَوضِعَ کُلِ شَکویٰ» ای شاهدِ اسرارِ نهان و دانایِ رازِ پنهان و مرجعِ هر شکایتِ ستم دیدگان... 💌
•|سلام بر آنان که در پنهان خویش، بهاری برای شکفتن دارند.|• تعریفِ حسینیه‌شون رو زیاد شنیده بودم. شکوهِ خاصی داشت. نمای سفید با تزیین کاشی‌های آبی... سقاخونه‌یِ کوچولویِ قشنگی با فاصله‌ی کمی از اون قرار داشت که با شعرهایی درباره‌ی حضرت عباس مزین شده بود و مزار دوتا شهید گمنام وسط صحنِ حیاط! روی تخته سنگی نشسته بودم و بنای حسینیه رو تماشا می‌کردم که یک‌دفعه گفتن بی‌بی آمد! سرم را چرخاندم سمتی که خانوم‌ها را به سمت خودش می‌کشاند. پیرزنی آروم و باطمأنینه نزدیک میشد. بلند شدم و جلو رفتم. نزدیکش که رسیدم من را در آغوش کشید و با عشقی بی‌نظیر اشک می‌ریخت و از امام رضا و دلتنگی‌ش میگفت. حسِ آغوش‌ش بی‌نظیر بود مثلِ در آغوش کشیدن ضریح ... یک‌باره اشک‌هایم فروریخت و بی‌اختیار هق هق گریه‌ام بلند شد. دلم نمی‌خواست از او فاصله بگیرم... چه حسِ نابِ عجیبی! کلید حسینیه رو داشت. به آرومی از پله‌ها بالا می‌رفت و من هم به دنبال‌ش و اشک‌هایی که دستِ خودم نبود! درب حسینیه را باز کرد و عتبه‌ی اون را بوسید. فضای ساده و نورانی حسینیه و عطرِ عشق در آن! در گوشه‌ای از حسینیه نمادی از گهواره‌ی حضرت علی اصغر بود. همانجا نشست و با زبانِ محلیِ خودشان روضه‌ی حضرت زینب را خواند، این‌قدر بااخلاص و از سوزِ دل که غم‌ش را در عمقِ جانت حس می‌کردی. تمامِ کلامش حمد و ستایش خدا بود و آهِ فراق... اینکه چه جوری از بی‌بی دل کندم و با چه غمی خداحافظی کردم بماند. صدای بی‌بی و دعاهای شیرینش که با زبان محلی بدرقه‌ی راهمون شد هنوز توی گوشم می‌پیچه! پی‌نوشت اول: بعدا فهمیدم این پیرزنِ نورانی مادر شهر و مشهور هست به "بی بی مشهدی" . حکایتِ این دو شهید گمنام در حیاطِ حسینیه هم از اثرِ توسل این زن نزد حضرت زهرا سلام الله بوده و این حکایت مستند شده . لینک دانلود رو قرار میدم تا خودتون ببینید👇 https://www.aparat.com/v/6NASC و اینکه ساختِ این حسینیه ک نورانیت و صفای خاصی داشت هم حکایتی جالب داره ک توی همین کلیپ نقل میشه. پی نوشت دوم: اینجا بندر کوهستک از بنادر هرمزگان بود و در یک سفر خانوادگی چند روزی مهمانِ بهترین و مهربانترین انسانهای عالم بودیم!
مثلا شب را تا صبح خوابیدی، بنای بیداری داشتی، نشد؛ حالا که اول صبح است، تا ملتفت شدی، پاشو! بین‌الطلوعین را بیدار بودن، این خودش هم فیض علی حده و توفیقی است از جانب حضرت اله جل جلاله؛ این را به مسامحه بر خودت تفویت مکن؛ به شیطان گوش مده که می‌گوید: حالا به وقت نماز صبح زیاد است، قدری بخواب. غرضِ او معلوم است.
عزیزان؛ چالش این هفته‌مون اینه که یه کلیپ با آدرس کانال سی‌ودو بزنید و به کانال هدیه کنید. بهترین‌ها با هشتگ منتشر میشه. 🥰