💌 امواج صوتی مثل امواج دریا است
#پیام_معنوی
🌸
🍃🌸 @masjed_gram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حاشیه #بهشت_شهر
✅مصاحبه با زوج عاشقی که با هیچی شروع کردند🙍♂️ :
پدرها و مادرها! 👪
چرا به ارتباط بدون تعهد دخترها و پسرهاتون تن می دید ولی برای ازدواجشون اینقدر مانع می تراشید⁉️
#آزاداندیشی
#گلزار_شهدا
#حجاب
💍 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#پرسش_پاسخ #حجاب #الزام_حکومتی 👇🏻🌸👇🏻🌸👇🏻
#ریحانه
😔من #حجاب و قبول دارم و میدونم تو قرآن📖 آیه حجاب چندجا اومده فقط نمیفهمم چرا به عنوان یه الزام حکومتیه⁉️
🙂 از نظر من حجاب یه مسئله شرعیه که هر کسی مثل #نماز خوندن باید اونو رعایت کنه و نیازی به بگیر و ببند حکومتی نداره.
پاسخ :
✍ حجاب دو جنبه داره . یک جنبه ی فردی و یک جنبه ی اجتماعی
جنبه ی فردیش میشه همون اعتقاد هر شخص 🙇
جنبه ی اجتماعیش بروز و ظهور اون اعتقاد💁
❌اگر جنبه ی اجتماعیش رعایت نشه آسیب به اجتماع میزنه
شما میتونی تضمین کنی همه به عنوان یک حکم شرعی حجاب رو رعایت کنند؟!!
📗خیلی از احکام دین جنبه ی اجتماعی نداره یعنی ربطی به اجتماع نداره و عمل نکردن به اون احکام لطمه ی جدی به اجتماع نمیزنه
🙂ولی حجاب قضیش فرق میکنه
👫حیا وقتی در جامعه ای از بین بره و زنانش حجاب نداشته باشن مردان اون جامعه تحت تأثیر شهوات و قوه ی نفسانی قرار میگیرن و طبیعتا سرعت پیشرفت کشور پایین میاد😨
در غرب تازه به این نتیجه رسیدن که تو دانشگاه ها🏫 دخترا باید یک سری قوانین پوشش رو رعایت کنند تا مانع پیشرفت دانشجویان نشند و ذهنشون درگیر مسائل شهوانی نشه❌
😏چه دیر فهمیدند اونچه که پیامبر ما ۱۴۰۰ سال پیش گفته بود.
عکس باز شود📱
توضیحات بیشتر در عکس👆
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_چهل_دو ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ همه ی این چهارسال برای من زجراور بود،کار من
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_چهل_سه
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
سمیه خانم دستان خیسش را با لباسش خشک کرد و از آشپزخانه بیرون آمد،نگاهی به ساعت انداخت،ساعت۱۲شب بود.
از وقتی که کمیل رفته بود ،سمانه از اتاقش بیرون نیامده بود،حدس می زد که شاید خوابیده باشد .
با یادآوری چند ساعت پیش آهی کشید،برای اولین بار بود که اشک را در چشمان پسرش می دید،هر چقدر میخواست کمیل را امشب در خانه نگه دارد ،قبول نکرد وحشت رفتن سمانه از این خانه را در چشمان تک پسرش را به وضوح دید.
آهی کشید و از پله ها بالا رفت،در اتاق سمانه را آرام باز کرد،چراغ ها خاموش بود.
کمی صبر کرد تا چشمانش به تاریکی عادت کند،با دیدن سمانه که بر روی تخت خوابیده بود،نزدیکش شد.
صدایی شنید،بیشتر به سمانه نزدیک شد،متوجه ناله های سمانه شنیده بود،که کمیل را صدا می کرد.
متوجه شد که خواب دیده،صورتش از عرق خیس شده بود،سمیه خانم دستی بر صورت سمانه کشید،که با وحشت دستش را از روی صورتش برداشتت!!
سریع پتو را کنار زد ،تمام بدن سمانه خیس عرق شده بود،زیر لب ناله می زد و کمیل را صدا می کرد،سمیه خانم آن را تکان داد اما سمانه بیدار نمی شد.
ــ سمانه دخترم چشماتو باز کن،خاله عزیزم بیدار شو
سمانه خانم که دید سمانه بیدار نمی شود ،سریع به طرف تلفن رفت و شماره را گرفت
بعد از چند بوق آزاد صدای خسته ی کمیل در گوشی پیچید:
ــ بله
ــ کمیل مادر
کمیل با شنیدن صدای لرزان مادرش سریع در جایش نشست و نگران پرسید:
ــ چی شده مامان
ــ سمانه مادر
کمیل نگران پرسید:
ــ رفت ؟
ــ نه مادر تب کرده،حالش خیلی بدنه بدنش اتیش گرفته نمیدونم چیکار میکنم
کمسل سریع از جایش بلند شد و سویچ ماشین را از روی میز چنگ زد.
ــاومدم مامان،الان به دکتر زنگ میزنم که بیاد خونه
سمانه خانم گوشی را روی میز گذاشت و سریع به آشپزخانه رفت و کاسه ی بزرگی را پر از آب کرد و با چند دستمال تمیز به اتاق برگشت.
کنار سمانه نشست و دستمال خیس را بر روی پیشانی اش گذشت،لرزی بر تن سمانه افتاد و وباره زیر لب زمزمه کرد.
ــ کمیل
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_چهل_سه ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ سمیه خانم دستان خیسش را با لباسش خشک کرد و از آ
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_چهل_چهار
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
کمیل به دیوار سرد بیمارستان تکیه داد و چشمانش را بست.
یک ساعت از وقتی که به خانه رفته بود گذشت،دکتر بعد از معاینه ی سمانه،لازم دید که به بیمارستان منتقل شود،فقط خدا می دانست وقتی سمانه را در این حال دیده بود،چه به سرش آمد.
راهروی بیمارستان در این ساعت خلوت بود و فقط صدای زمزمه های ارام سمیه خانم و تیک تاک ساعتش شنیده می شد!
با باز شدن در اتاق،سریع چشمانش را باز کرد و از جایش بلند شد و به سمت دکتر رفت.
دکتر مشغول نوشتن چیزهایی بود، و میان نوشتن هایش توضیحاتی به پرستار می داد،با دیدن کمیل لبخندی زد و گفت:
ــ نگران نباشید آقای برزگر،حال همسرتون خوبه
کمیل نفس راحتی کشید و خداروشکری زیر لب گفت.
ــ پس این تب برا چیه؟
ــ تب خانمتون ناشی از عصبانیت و استرس بیش از حد هستش،نمیدونم دقیقا چه اتفاقی براشون افتاده اما باید از هر چیزی که عصبانیش میکنه که استرس بهش وارد میکنه دورش کنید
کمیل سری تکان داد و گفت:
ــ میتونم ببینمش؟
ــ با اینکه خواب هستن اما کنارش باشید بهتره،نسخه ی داروهارو پرستار میارن براتون
ــ خیلی ممنون خانم دکتر
دکتر لبخندی زد و گفت:
ــ وظیفه است
بعد از رفتن دکتر،سمیه خانم به نمازخانه رفت تا نماز شکری به جا بیاورد،اما کمیل سریع به اتاق سمانه رفت.
در را آرام باز کرد تا او را بیدار نکند،به چهره ی غرق درخوابش نگاهی انداخت،در خواب بسیار معصوم می شد.
کنارش روی صندلی نشست و دست سردش را در دست گرفت،سمانه تکانی خورد اما بیدار نشد،
باورش نمی شد این چهارسال با تمام مشکلات و سختی ها با تمام تلخی ها و دوری ها تمام شده،و الان کنار سمانه است.
با اینکه سمانه هنوز با او کنار نیامده بود،اما همین که الان کنارش بود و دستانش در دستان او بود،برایش کافی بود
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
#ماه_رمضان سال 91 ، برای خرید بہ بازار رفتم . وقتی مےدیدم خیلےها بہ راحتے در ملأ عام روزه خوارے مےڪنند ، بسیار ناراحت و عصبانے شدم 😔 ، تا جایـے ڪه حتے قدرت خرید نداشتم و دست خالے بہ خانہ برگشتم ...
مصطفے وقتی مرا دید با تعجب گفت :
«بہ این سرعت خرید ڪردید 😳؟»
گفتم : «اصلا دست و دلم به خرید ڪردن نرفت.» و جریان را برایش تعریف ڪردم .
مصطفی سری تڪان داد و گفت : «ڪسے ڪه روزه خوارے مےڪند در واقع دارد با خدا علنے مےجنگد ، چون خداوند براے ڪسانے ڪه روزه خوارے در ملأ عام مےڪنند حد معین ڪرده است .
حالا فڪر ڪنید با این ڪار چقدر دل امام زمان بہ درد مےآید . قربون دل آقا بشم.» 😔💔💔
من آن روز ناراحتیم بہ خاطر نادیده گرفتہ شدن قانون بود و مصطفے دلش بہ خاطر رنجش امام زمان لرزیده بود .
#شهيد_مصطفی_صدرزاده
#شهید_مدافع_حرم
#راوی_مادر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#پرسش_پاسخ #حجاب #چادر 👇🏻🌸👇🏻🌸👇🏻
#ریحانه
🔴چه جوری مثل #الماس💎 بدرخشم⁉️
💢میدونی فرق الماس با زغال سنگ چیه❓
🌾☘🌾☘🌾☘🌾☘🌾☘🌾
بانوجان
طعنه ها و فشارهای اطرافیان، دلسردت نکنه!
گرماي هوا و سختی های چادر خسته و ناامیدت نکنه ریحانه!
اصلاً میدونی الماس چیه؟ و چطور بوجود میاد؟
بقول زمین شناسا الماس، دونه ی تبلور کربنه.... و تشکیل نمیشه مگر اونکه کربن، فشار زیادی تحمل کنه و بسیار گرم بشه...
با تحمل این فشارها میدونی چی میشه؟
کربن تبديل میشه به یکی از گرون قیمت ترین، سخت ترین و مقاوم ترین سنگها
پس بدون
سختی و فشار جزء خاصیت های الماس شدنه مهربانو
وگرنه
اگه کربن فشار رو تحمل نکنه میدونی تبدیل به چی میشه؟ زغال سنگ...
انتخاب با خودمونه
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم. به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم ، راننده به محض خروج از شهر🛣 ، صدای نوار ترانه🎼 را زیاد کرد. ابراهیم چند بار ذکر صلوات📿 داد و مسافران بلند صلوات فرستادند.
من یک لحظه به ابراهیم نگاه👀 کردم ، دیدم بسیار عصبانی😡 است. مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت ، دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را میبست.😑
حدس زدم بخاطر نوار ترانه🎼 است. گفتم: ،آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ...
نذاشت حرف من تموم بشه و گفت:
قربونت ، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه.
رفتم و به راننده گفتم اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت ، نمیشه ، عادت کردم ، نمیتونم خاموشش کنم و گرنه خوابم میبره!😴
ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد ، از توی جیب خودش قرآن جیبی📔 کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت ، شروع به قرائت قرآن کرد.
همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند ، راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد....
#شهیدابراهیم_هادی
🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#پرسش_پاسخ #شبهه #حجاب 👇🏻🌸👇🏻🌸👇🏻
#ریحانه
بعضیا میگن #حجاب مانع پیشرفته و دست و پا گیره و #محدودیت داره،
آیا واقعا حجاب مانع #پیشرفت خانوم ها میشه⁉️
🎀پوشش و حجاب به این معنی نیست که خانوم ها فعالیت اجتماعی نداشته باشن.
😊خیلی از خانوم ها تو همین ایران خودمون با پوشش کامل دارن تو زمینه های مختلف فعالیت میکنن، مثل ورزشکارامون🎖
پس چرا حجاب اونهارو محدود نکرده؟!!!!!
🗞روزنامه آلمانی روند شاو تو مقاله ای با عنوان -مغزهای باهوش زیر چادر- مینویسه: « زنان ایرانی در زمان رژیم پهلوی آزادی های ظاهری🚶♀ بیشتری داشتند اما تحصیلات علمی نداشتند. حجاب در ایران، نه تنها برای زنان محدودیت ایجاد نکرده، بلکه به آنان امکان داده تا بتوانند به راحتی به پیشرفت های🎓 خود ادامه دهند».
🙂همه ما در طول زندگیمون با محدودیت ها و الزاماتی روبه رو هستیم.
مثل اینکه برای سوار شدن به اتوبوس🚌 باید بلیط🔖 بگیریم یا از خودرن بستنی🍦 در زمان سرماخوردگی منع میشیم
که به راحتی همه اینهارو قبول کردیم چون میدونیم همیشه محدودیت به معنای عدم پیشرفت و آزادی نیست.✅
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعــــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🔴⭕️ نماز ما رو آروم میکنه..
♻️ روی چه منطقی اینو گفتم؟!
🌸👇به آیات زیر دقت کنید لطفا:
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌴 سوره رعد آیه 28 🌴
🕋 أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
🎯 ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺩﻟﻬﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻰ ﻳﺎﺑﺪ!
➖➖🚥➖➖🚥➖➖
🔰 خدا میگه فقط یاد من شمارو آروم میکنه..
💠 و اما یکی از بهترین مصداق های یاد خدا نماز هست..
👇 با هم ببينيم:
🌴 سوره طه آیه 14 🌴
🕋 إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي
🎯 ﻣﻦ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﻌﺒﻮﺩﻯ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺖ! ﻣﺮﺍ ﺑﭙﺮﺳﺖ، ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﭙﺎﺩﺍﺭ!
➖➖🚥➖➖🚥➖➖
⚜ پس هروقت مشکلات فشار آوردند باید چیکار کنیم:
🌴 سوره بقره آیه 153 🌴
🕋 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ
🎯 ﺍﻯ ﺍﻓﺮﺍﺩﻯ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ! ﺍﺯ ﺻﺒﺮ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ، ﻛﻤﻚ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺎ ﺻﺎﺑﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ.
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
کریمه مثل شما در جهان نمی آید
چنان که مثل حسن درجهان کریم دگر
#حضرت_معصومه
#پروفایل
🌺
✨🌺 @masjed_gram
بانوی عالم حفظ کن دنیا و دینم را دریاب بانو !دختران سرزمینم را
🌹روز دختر مبارک🌹
#حضرت_معصومه
#روز_دختر
#پروفایل
🌸
✨🌸 @masjed_gram