🎓 ڪــ🎒ــــلاس درس مهدویت
💠 شناخت امام زمان"عج" از دوران #تولد تادوران #حکومت_جهانی:
⬅️ #قسمت_اول
✍..آخرین امام شیعیان و #دوازدهمین جانشین رسول خدا(ص)در سپیده دم جمعه، نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری ] ۸۶۸ میلادی [ در سامراء یکی از شهرهای عراق، دیده به جهان گشود.
🔻پدر گرامی او، پیشوای یازدهم شیعیان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و مادر بزرگوار آن حضرت، بانویی شایسته به نام «نرجس» بود که درباره ملیّتِ او روایات، مختلف است.
🔹مطابق روایتی، آن حضرت دختر «یشوع» پسر امپراتور روم بوده و مادرش از نسل «شمعون» وصی حضرت عیسی علیه السلام است.👈برابر این روایت نرجس در پی خوابی شگفت مسلمان شد و به هدایت امام عسکری علیه السلام خود را در میان سپاه روم که عازم نبرد با مسلمانان بودند قرار داد و همراه جمعی دیگر به اسارت لشکر اسلام در آمد. 🌸امام هادی(ع) کسی را فرستاد که او را خریداری کرد و به سامراء آورد.
📚روایات دیگری نیز نقل شده است ولی آنچه مهم و قابل توجه است اینکه حضرت نرجس علیها السلام مدتی در خانه حکیمه خاتون از خواهران بزرگوار امام هادی علیه السلام بوده و تحت تعلیم و تربیت ایشان قرار گرفته است و مورد احترام فراوان حکیمه علیها السلام بوده است.
🔸حضرت نرجس علیها السلام آن بانویی است که سالها پیش در کلام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام و امام صادق علیه السلام مورد ستایش قرار گرفته و از او به عنوان بهترین کنیزان و سرور آنان یاد شده است.
📮گفتنی است که مادر امام عصر"عج" به
نامهای دیگری مانند سوسن، ریحانه، ملیکه و صیقل(صقیل) نیز خوانده میشد.
🔗ادامه دارد...
✍..پی نوشتها:
📗1):کتاب نگین آفرینش(1)ص42_43
#شناخت_امام_زمان"ع"
#کلاس_درس_مهدویت
@masjed_gram
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
همہ لباس مخصوص جبهہ پوشیده بودند بہ جز علیرضا .
بہ سختی در میان جمعیت پیداش ڪردم .
گفتم : « علیرضا چرا لباس نپوشیدی ؟! مگہ نمیخوای بری جبهہ ؟!»
گفت : « من بہ خاطر خدا بہ جبهہ میرم .
دوست ندارم ڪسی منو در این لباس ببینہ و بگہ پسر فلانی هم رزمنده ست ؛
نمیخوام ڪارم برای دیگران باشہ ،
میخوام فقط برای خدا بہ جبهہ برم ...»
#شهید_علیرضا_نکونام
« بہ یاد رشادتها و جانفشانیهای بی ریا و خالصانه شهدا ... »
🕊|🌹 @masjed_gram
#ریحانه
🔻احکام نگاه #زنان به بدن #مردان_نامحرم :
⭕️نگاه کردن زنان به بدن مرد نامحرم، به جز صورت و دستها و مقداری که به طور معمول مردها نمیپوشانند، #حرام است📛
♻️بنابراین تماشای مسابقات ورزشی که آقایان در آنها پوشش کافی ندارند، برای خانمها #جایز_نیست🚫 مانند؛ شنا، کشتی و فوتبال🏊♀⛹
👈همینطور نگاه کردن به بازو و سینه مرد نامحرمی که لباس نامناسب پوشیده #حرام است، مانند آن که لباس آستینکوتاه پوشیده و یا یقه خود را باز گذاشته است .
📖منبع: «برای ریحانه»، ص۸۶
#احکام_نگاه
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
💐 سبک زندگی قرآنی 💐
🍂 نرم باش 🍂
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌺⇦بزازها دائم قیچی را تیز میکنند. چرا؟ چون به پارچه خورده است و پارچه نرم است و نرمی پارچه آن را کند میکند.
🌸⇦یادت باشد بعضی ها مثل قیچی هستند و می خواهند تو را قیچی کنند جدا کنند با آنها نقش پارچه را، ابریشم را بازی کن آنها هم کند می شوند و دست برمیدارند.
💐⇦فرعون قیچی بود خدا به موسی گفت: ابریشم باش، یعنی با او نرم رفتار کن نرم سخن بگو
☺️👇با هم ببینیم :
🌺🌸🌺🌸🌺🌸
💠 سوره طه آیه 44 💠
🕋 فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى
☺️ پس به نرمى با او سخن بگوييد، شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد.
➖➖🚥➖➖🚥➖➖
💠💠 پس حتّى با سركشترين افراد نيز بايد ابتدا با نرمى ولطافت سخن گفت.
💟💟 اميدها در نرمى است، وانتظارى ازخشونت نمىرود
👌👌شروع تربيت و ارشاد بايد از طريق گفتگوى صميمانه باشد .
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_سیوهفت •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ ✨ مرد ب
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_سیوهشت
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
✳️ کمی بعد خونمون رو عوض کردم. تو این جابه جایی ها معصومه مریض شد طوری که مجبور شدیم ببریمش بیمارستان.
صمد ماشین رو تازه فروخته بود، به همین خاطر برامون سخت بود جایی رفتن، با تاکسی برگشتیم صمد کار داشت خدافظی کرد و رفت.
💠 منم تا خونه با سختی رفتم. معصومه بغلم بود و داروهاش دستم، خدیجه هم بی تابی میکرد🙁😢
وقتی رسیدم هر کار کردم در باز نشد، انگار کسی پشت در باشه. رفتم به همسایه گفتم، اونم می ترسید بیاد جلو.
بچه ها رو بهش سپردم و رفتم دنبال صمد، تاکسی نبود، مجبور شدم تا کمیته پیاده برم.
دیگه نفسی برام نمونده بود، ولی باید می رفتم. هر جوری بود خودم رو رسوندم. به نگهبان گفتم به آقا ابراهیمی بگید خانمش پایین کارش داره!
نگهبان رفت و تلفن زد، صمد تعجب کرده بود، وقتی اومد منو دید ترسید براش که تعریف کردم نفسی از رو آسودگی کشید و رفت و چن دقیقه بعد با یه سرباز اومدن و سوار ماشین شدیم و رفتیم.
💤 به خونه که رسیدیم و صمد هم نتونست در رو باز کنه، از دیوار رفت بالا.
به سرباز گفتم لطفا شما هم برید می ترسم کسی تو باشه.
چن دقیقه بعد سرباز در رو باز کرد و گفت دزد ها از دیوار اومدن و رفتن.
صمد داشت دنبال چیزی می گشت، گفت: قدم! اسلحه کو؟ بدبخت شدیم😨😰
می دونستم جای هر چی امن نباشه جای اون امنه. رفتم و اوردمش، نفس راحتی کشید. گفت: چیزی دست نخورده فقط پولا رو بردن.
💶💶💵💴
وای، پول ژیان رو که فروخته بود😔
طلا هام هم نبود.
هر چی صمد می گفت: فدای سرتون بهترش رو برات می خرم فایده نداشت.
❇️ یکم بعد صمد و سرباز رفتن و من تنها موندم. بچه ها رو از خونه همسایه آوردم، هر کاری کردم دست و دلم به کار نمی رفت.
اینقد ترسیده بودم که جرئت رفتن به اتاق ها رو نداشتم، تو حیاط فرشی پهن کردم و نشستیم، شب که صمد اومد هنوز تو حیاط بودیم.
گفتم: می ترسم دست خودم نیست.
🔴 رفتیم توی اتاق، صمد تا نصف شب خونه رو جمع می کرد، بهش گفتم بی خودی جمع نکن من تو این خونه نمی مونم، یا خونه رو عوض کن یا بر می گردم قایش.
چیزی نگفت، داشت فکر می کرد.
فردا ظهر که اومد، خوشحال بود. رفته بود با صاحبخونه حرف زده بود و یه خونه هم دیده بود.
🌼🌺🌻
فدای اون روز رفتیم خونه جدید. خواب آروم اون شب رو فراموش نمی کنم. ولی صبح که پا شدم تازه فهمیدم چخبره🙁🙄
صاحب خونه تو اتاق های حیاط گاو نگهداری می کرد، نمی شد اونجا زندگی کرد، ولی روی اعتراض نداشتم.
🔲 شب که صمد اومد خودش اوضاع رو دید و گفت باید بریم از اینجا، بچه ها مریض می شوند. اوضاع مملکت خوب نیست، شاید برم ماموریت و چن روزی نباشم، باید خیالم از طرف شما راحت باشه.
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚