eitaa logo
موسسه منهاج عشق آباد
492 دنبال‌کننده
557 عکس
102 ویدیو
30 فایل
موسسه فرهنگی قرآن وعترت منهاج عشق آباد https://eitaa.com/m_menhaj @m_menhaj
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله حسین مظاهری‏‏ تأثیر مال حرام به شما بگویم اگر غذای حرام در خانه آمد، اگر خورد و خوراک شما از راه ربا، از راه رشوه، از راه مال مردم و بالاخره مال حرام شد بدانید در این خانه ملائکه نیست که نیست بلکه جای آتش است. یعنی ملائکه آسمانها می بینند که این خانه آتش گرفته است. چنانچه از نظر قرآن ملائکه آسمانها می بینند که این زن، این بچه های بی گناه آتش می خورند. الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما انما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا(51) یتیم از باب مصداق است. یعنی قرآن یک مصداق بزرگ را آورده است. لذا معنای آیه این است: آن کسانی که مال حرام بخورند آتش خورده اند. امام صادق(علیه السلام) در ذیل همین آیه می فرماید: آن کسانی که خمس ندهند و مالی که خمس در آن هست بخورند و آن کسانی که زکات ندهند و مال زکات نداده را بخورند یعنی آن کسانی که مالی که از راه رشوه، ربا، تقلب، حقه بازی و از راه حرام به دست آورده می خورند قرآن فرموده خیال نکنید اینها غذا می خورند. خیر. اینها آتش می خورند: انما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیراً چه کسی می بیند؟ آن که چشم داشته باشد و اگر راستی آن که چشم بصیرت دارد نگاه بکند به آن خانه ای که در آن خانه خمس داده نمی شود سفره انداخته می شود می بیند آتش برافروخته است. زن آتش می خورد، بچه ها آتش می خورند چه وقت خودش می بیند؟ فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید(52) گوشت و پلوئی که در سفره دنیا بوده در قیامت آتش جهنم است. در جهنم همین سفره پهن است و مال حرامی را که خورده است می خورد. و بدا به حال زن و بچه اش. این بچه ها بعید است که بتوانند سعادتمند بشوند. اما بالاخره این سفره همه اش از این آقائی است که مال حرام به آنها داده است. در روز قیامت هم همین زن و بچه دشمن او هستند. جلویش را می گیرند و می گویند بی انصاف! برای چه به ما آتش دادی؟ خانم باز خواست می کند چرا خمس ندادی؟ چرا مال حرام را به من خوراندی؟ تو باید به من مال حلال می دادی. بچه ها جلوی او را می گیرند چرا به ما آتش دادی ما حال عبادت نداشتیم و رو به گناه رفتیم. تو با این اموال حرامی که به ما دادی جلوی سعادت ما را گرفتی. در روایات داریم که یکی از کسانی که روز قیامت خیلی بدبخت است آن کسی است که شبانه روز زحمت کشید برای زن و بچه اش اما در روز قیامت همین زن و بچه دشمن او هستند با او دشمنی می کنند نفرینش می کنند. می گویند خدایا از او بازخواست کن پول خمس نداده را داد ما خوردیم این مال حرام به ما داد خوردیم و ما را قسی القلب کرد خدایا تو از او بازخواست کن. بدبختی و وزر و وبالش یکطرف، نفرین زن و بچه اش هم یکطرف. و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثوراً(53) این آیه می فرماید: یک دسته ای هستند که یک عبادات خوبی دارند: نماز خواندند، روزه گرفتند، حج رفتند، زیارت رفتند، کربلا رفتند، جلسه امام حسین(علیه السلام) که فضیلتش از همه اینها بالاتر است رفتند، گریه کردند، عزا داری کردند امام صادق(علیه السلام) می فرماید: والله این عبادات باندازه ای درخشندگی دارد مثل لباس سفید اینها می آیند محشر، اما مال حرام خوردند، مال دیگران را خوردند، تمام عملشان را می گیرند و به طلبکارها می دهند. وقتی خودش دست خالی ماند مسخره اش می کنند. می گویند: این کسی است که اعمالش را زن و بچه اش خوردند. یعنی از راه حرام به دست آورد، زن و بچه اش در رفاه و آسایش خوردند و حالا باید بازخواست بدهد. و بازخواستش این است که اعمالش را باید بدهد و بدون عمل به جهنم برود. قرآن می فرماید: وقدمنا الی ما عملوا یک اعمال خوبی را می آورند محشر فجعلناه هباء منثوراً تمام اعمال از او گرفته می شود. حق الناس مشکل است. و مواظب باشید و بدانید اگر در خانه شما حرام آمد دیگر رحمت خدا می رود، برکت می رود، الفت می رود. و بالاخره همان بچه ای که برایش خیلی دل می سوزاندی در روز قیامت به تو نفرین می کند و تو را جهنمی می کند. منبع کتاب اخلاق در خانه – آیت الله مظاهری
: 😃😃😃😃😀😀. روز جمعه است و جایی هم که نمیتونید برید برای اینکه لحظاتی حال هواتون عوض شه 😄😄😄 : داستانهای خنده دار داستان پرواز در اسمانها مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت: خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم. ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟ دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟ ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است! داستان خنده دار گم شدن ملا روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟ ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم داستان آواز خواندن خروس هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد. روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم. خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد. شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت. خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟ روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم! داستان آسایشگاه در خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید. قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟ گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟ دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زد میدونستم منو تنها نمی ذاری شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟ پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟ تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود. اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! :) داستان راننده کامیون راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت . دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد . وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند . دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا ! رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!! داستان طنز ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺁﯾﺎ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ؟ ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺷﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﺍﺑﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﺪ . ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ . ﺑﻌﺪ ﺍز ﻇﻬﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﺪ . ﻋﺼﺮ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺷﺐ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺗﯽ ﻣﺜﻞ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ چنین ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ ! ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﻭﺿﻊ ﭘﺴﺮﺕ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ ؟ ﮔﻔﺖ : ﺍﻭﻩ ﺍﻭﻩ !!! ﺧﺪﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﻧﮑﻨﺪ ! ﺑﻼ ﺑﺪﻭﺭ ، ﯾﮏ ﺯﻥ ﺗﻨﺒﻞ ﻭ ﻭ ﻭﺍﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻨﺒﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺳﻔﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﺪ . ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺑﺨﻮﺭﺩ . ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﺩﻫﻦ ﺩﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍز ﻇﻬﺮ ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮔﺶ ﮐﭙﯿﺪﻩ ! ﻋﺼﺮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺗﺎ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﺮﺩﺵ ﺍﺳﺖ . ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ، ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺍﺳﺖ داستان طناب ﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻃﻨﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺯﻥ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻭﻗﻒ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﻧﮑﻨﻢ ... ﻣﻦ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﺑ
ﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ. گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته
بسم الله الرئوف الرحیم یاد دو فرهنگی متدین و انقلابی ومعلم فداکار جناب حسین خوری زاده ودوست دیرین دیگرمان استادگرامی حاج علامحسین حسن زاده گرامی باد وروح هر دو مهمان سفره عنایات خورشید خراسان این دو رحلت دردناک را به همه فرهنگیان دوستان وشاگردان وبستگان هردو عزیز تسلیت می گویم . . اللهم احشرهم مع الشهدا والابرار و صل علی محمد وآله الاطهار محمود مهدی پور ۲۳/۸/۱۳۹۹ش
هوالباقی خانواده های محترم حسن زاده و فامیل وابسته درگذشت پیشکسوت عرصه تعلیم و تربیت معلم دلسوز و فرهیخته شادروان حاج حسین حسن زاده را خدمت شما و جامعه فرهنگی شهرستان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم علو درجات در جوار حق و برای بازماندگان صبر و اجر از در گاه خداوند مسئلت می نماییم . مارا در غم خود شریک بدانید هیئت مدیره موسسه فرهنگی قرآن و عترت منهاج عشق آباد
بسم الله الرحمن الرحیم صبح روز شنبه تون .هفته تون وروزگارتون مهدوی باد. انشاءالله
امام صادق عليه السلام فرمود: نزديك ترين حالت بندگان به خدا و خشنودى او از آنها هنگامى است كه حجّت خدا در ميان آنها نباشد و براى آنها ظاهر نشود و آنها محـل او را ندانند. ولى در عين حال معتقد باشند كه حجّت خدا هست، در اين زمان شب و روز در انتظار فرج باشند. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله فرمود: خوشا به حال كسانى كه در غيبت حضرت صبور باشند و خوشا به حال كسانى كه در محبت ورزيدن در راه اهل بيت عليهم السلام استوار ماندند، خداوند آنها را در كتابش اينطور توصيف نموده است: «آنها كه به جهان غيب ايمان آوردند» آنها حزب اللّه هستند، آگاه باشيد به درستى كه حزب اللّه رستگار است.
سوره بینه با تصویر
اصمعی و زن صابر اصمعی وزیر مأمون بود. خود مأمون یک شیطان بسیار بزرگ بود؛ یک عالم مرموزی بود؛ یک عالم شیطانی بود. اصمعی هم مرموز بود. می گوید من به شکار رفتم قافله را گم کردم. یک کار زشتی که از نظر اسلام هم حرام است و خلفای بنی امیه و بنی عباس هم انجام می دادند صیادی تفریحی بود. تفریحشان این بود که به صید می رفتند. اصمعی می گوید قافله را گم کردم و در بیابان ماندم، از دور یک خیمه ای دیدم بطرف آن حرکت کردم دیدم یک زن جوان زیبائی در این خیمه نشسته است. من هم در گوشه خیمه نشستم و او هم آن طرف خیمه نشست. خیلی تشنه بودم گفتم یکمقدار آب به من بده. دیدم رنگش پرید. گفت اجازه از شوهرم ندارم. بعد گفت اصمعی! من یکمقدار شیر دادم ناهار من است. من ناهار نمی خورم و شیر به تو می دهم. شیر را آورد من خوردم. یک ساعتی نشسته بودم که وقتی دیدم یک تلاطمی برای این زن پیدا شد. بلند شد ایستاد. دیدم از دور یک شترسواری می آید که شوهر او بود همان آبی که به من نداد بیرون خیمه برد و شوهرش که پیر سیاهی بود آمد. تعجب کردم. این، شوهر این زن با جمال است! دیدم این پیر سیاه را از شتر پیاده کرد؛ بر سنگی که قبلاً آنرا مهیا کرده بود پاهای او را شست؛ دست و صورتش را شست و با یک احترامی او را وارد خیمه کرد و در مقابلش نشست. دیدم این مرد بداخلاقی می کند و هرچه بداخلاقی می کند، این زن خوش اخلاقی می کند، هرچه او تندی می کند او خوش اخلاقی می کند از بس بداخلاقی کرد من بی حوصله شدم ترجیح دادم که در وسط آفتاب و بیابان باشم اما در این خیمه نباشم. از خیمه آمدم بیرون مرد خیلی اعتنائی نکرد اما زن برای احترام من که مهمانم برای خداحافظی از خیمه بیرون آمد. من هم بیرون خیمه به او گفتم خانم! حیف از تو نیست با این جوانی، زیبائی و کمالت این پیر سیاه را این گونه رسیدگی می کنی؟ دیدم رنگش تغییر کرد. گفت: اصمعی! توقع نداشتم که پشت سر شوهرم حرف بزنی توقع نداشتم که میان من و شوهرم کدورت بیندازی. بعد گفت من یک روایتی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شنیدم و می خواهم به آن عمل کنم. اصمعی! دنیا هرچه باشد می گذرد آنچه نمی گذرد آخرت است ما شب اول قبر داریم؛ برزخ داریم؛ بهشت داریم؛ جهنم داریم؛ آن که نمی گذرد آن جاست. و الا دنیا بیک چشم به هم زدن خوب یا بدش می گذرد. من می خواهم به این روایت عمل کنم تا بهشتی شوم شنیدم پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: الایمان نصفه الصبر و نصفه الشکر یعنی ایمان دو بال دارد صبر بر مصائب و شکر بر نعمتها. یک مسلمان باید در مقابل بلاها صابر باشد و در مقابل نعمتها شکرگزار. من به بداخلاقی این شوهر می سازم تا صبرم کامل شود بشکرانه جوانی، جمال، نعمتهائی که خدا به من داده است به این شوهر بداخلاق خدمت می کنم تا ایمانم کامل شود. به این می گویند یک خانم مسلمان. بعکس بعضی اوقات انسان می بیند که یک جملاتی از برخی زنها گفته می شود که از هیچ بی ادبی گفته نمی شود. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 منبع - کتاب اخلاق در خانه 1 - آیت الله مظاهری
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: به زودى بعد از شما گروهى مى آيند كه پاداش يك نفر از آنها به اندازه پاداش پنجاه نفر از شماست. آنها گفتند: اى رسول خدا، ما در جنگ بدر و احد و حنين با تو بوديم و درباره ما قرآن نازل شد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: آنچه را آنها به دوش گرفتند، اگر بر دوش شما مى نهادند، مثل آنها صبر و استقامت نمى كرديد. بحارج52
دیدگاه امام خمینی(ره) در مورد انتظار و مهدویت الف) یک دسته مى‌گفتند ... که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه مى‌گذرد، براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت بیایند ان‌شاءالله درست مى‌کنند. ب) بعضى‌ها انتظار فرج را به این مى‌دانند که ... بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان(عج) را از خداوند بخواهند. ج) یک دسته‌‌اى مى‌گفتند باید عالم پر از معصیت بشود تا آن حضرت بیاید. یک دسته‌اى از این بالاتر بودند، مى‌گفتند باید دامن زد به گناه‌ها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پراز جور و ظلم بشود و حضرت(عج) تشریف بیاورند. هـ)یک دسته‌ دیگرى بودند که مى‌گفتند هر حکومتى اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است ... در صورتى که آن روایات که هرکس علم بلند کند علم مهدى به عنوان مهدویت بلند کند انتظار از نظر امام خمینی(ره) زمانى مفهوم واقعى و اساسى مى‌یابد که با امید به قدرت رسیدن اسلام معنا شود. ایشان مى‌فرماید: انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است، باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند و مقدمات ظهور ان‌شاءالله تهیه شود منتظر از نظر ایشان باید در جهت منویات حضرت ولى‌عصر(عج) تلاش کند. امام مى‌فرمایند: البته این پر کردن دنیا از عدالت،‌ اگر مى‌توانستیم مى‌کردیم، اما چون نمى‌توانیم بکنیم ایشان باید بیاید. بنابراین از نظر امام (ره) وظیفه منتظران واقعى تلاش براى تحقق اهدافى است که با ظهور آن امام معصوم به طور کامل، محقق مى‌شود. حضرت امام(ره) در سراسر دوران مبارزه هرگز هدف خود را محدود به از بین بردن استبداد داخلى و مبارزه با استعمار خارجى در کشور نکرده بودند، بلکه به دنبال حاکمیت اسلام در سراسرجهان و کوتاه کردن دست ابرقدرت‌ها از همه کشورهاى اسلامى بودند. ایشان حرکت خود را در راستاى قیام جهانى موعود(ع) مى‌دیدند و انقلاب اسلامى ایران را مقدمه‌اى براى انقلاب عظیم مهدوى ارزیابى مى‌کردند. حضرت امام خمینی(ره) مى‌فرمودند: مسئولان باید بدانند که انقلاب محدود به ایران نیست، انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان به پرچمدارى حضرت حجت (ارواحنا فداه) است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد، مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظه‌اى مسئولین را از وظیفه‌اى که برعهده دارند، منصرف کند، خطرى بزرگ و خیانتى سهمگین را به دنبال دارد، باید دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید و این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است، منصرف کند بنابراین، انتظار در قاموس امام خمینی(ره) مفهومى جز آمادگى فردى و اجتماعى براى برپایى دولت کریمه حضرت ولى‌عصر (ارواحنا فدا) ندارد. حضرت امام واژه انتظار را که سال‌ها با سکون و سکوت، تحمل ظلم‌، دم فروبستن و در یک کلمه ماندن و در جا زدن به امید بر آمدن دستى از غیب، مرادف شده بود، از این معنا خارج کرد و این بار “انتظار” نه به عنوان عاملى براى خاموش ساختن روح سرکش اجتماع، بلکه به عنوان ابزارى براى دگرگون کردن وضع موجود و حرکت به سوى آینده موعود به کار گرفته شد. نویسنده: علی. م   منابع:  روزنامه رسالت
گفتاری حکیمانه از آیت الله جوادی آملی شخصی از امام جواد(علیه‌السلام) درخواست نصیحت اخلاقی نمود. حضرت فرمود: قبول می‌کنید یا فقط می‌خواهید بشنوید؟ عرض کرد: قبول می‌کنم. فرمود: اگر قبول می‌کنید «تَوَسَّدِ الصَّبْر»؛ صبر را تکیه‌گاه خود قرار بده!؛ اینجا محل امتحان و جای بردباری است. کسی خیال کند اینجا راحتی نصیبش می‌شود به خطا رفته است. مثل اینکه کسی خیال کند می‌تواند زمستان را با یک پیراهن به خوبی زندگی کند؛ چنین کسی اصلاً زمستان را نشناخته است، زیرا زمستان فصل سرما است. آنکه این نظام را آفرید، قسم یاد کرد که اینجا جای آسایش نیست؛ یکی فشار مالی دارد، یکی فشار خانوادگی، یکی فشار سیاسی، یکی فشار اجتماعی؛ هیچ کس بدون ‌فشار نیست. کسانی هم که وضع مالی‌شان خوب است، با قرص آرام‌بخش می‌خوابند و این‌چنین نیست که آسوده باشند؛ پس هر کسی مشکلی دارد. بنابراین، آسایش در بهشت است. آدم باید خیلی عوامانه بیندیشد که خیال کند اینجا محل راحتی است. چنین کسی یا اهل قرآن و روایت نیست یا اهل فکر و فهم نیست. چنین کسی اصلاً نمی‌داند این هفتاد تا هشتاد سال یعنی رنج! خدا قسم یاد کرده و فرموده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ»؛ اگر کسی این را فهمید، زندگی‌ خود را تنظیم می‌کند، تعدیل می‌کند و خود را با این شرایط وفق می‌دهد و تنها در این صورت رنج کمتری خواهد کشید. زمستان سرد است و سرما را نمی‌شود از زمستان گرفت؛ اما می‌توان آن را مدیریت کرد؛ لباس بیشتری پوشید و کمتر اذیت شد
قسمتی از سخنرانی استاد علی اکبر رائفی پور با موضوع مهدویت و آخرالزمان بنا بر آیات و روایات و تفاسیر عالمان دین و همینطور بنا بر شواهد موجود در تورات و زبور، قبل از ظهور منجی، زمین باید برای این رخداد مهم آماده شود. این آماده سازی به دو شکل مادی و معنوی صورت خواهد گرفت. در آماده سازی مادی همه ی جهان باید مانند یک خانه شود و همه از هم باخبر باشند. در این شرایط اخبار در کوتاه ترین زمان در همه ی دنیا مخابره می شود. بنا بر روایات، مردم با نگاه کردن به کف دست خود از ظهور منجی با خبر می شوند. در این شرایط دیگر کسی بهانه ای برای بی خبری نخواهد داشت. البته این موقعیت مانند تیغی دو لبه است که انسان در آن مورد آزمایش قرار خواهد گرفت و می تواند خوب یا بد باشد. در آمادگی معنوی انسان ها تا زمان ظهور همه ی مدل های مدعی را دیده و آزمایش می شوند. انقلاب اسلامی ایران پیش زمینه ای برای ظهور منجی بوده و اثرات بسیاری را در جامعه به جای گذاشته است. افزایش فهم انسان ها هدفی است که در این زمان به آن پرداخته می شود و هجوم فتنه ها در این زمان، حق و باطل را از هم جدا می کند. جامعه ای که امر به معروف و نهی از منکر در آن جایگاهی نداشته باشد در این اتفاق عظیم جایگاهی نخواهد داشت. قبول ولایت نیز یکی دیگر از مواردی است که منتظران واقعی به آن ایمان دارند. خداوند بارها فهم و درک انسان ها را در دوره های مختلف تاریخی امتحان کرده است. امامان و انبیاء الهی را برای ما فرستاده اما همواره مردم با آنها دشمنی کرده و آنها را به شهادت رساندند. غیبت و انتظار مهدی (عج) امتحانی برای سنجش فهم و درک ما انسان ها است و تا وقتی به کمال نرسیم ظهور حاصل نخواهد شد.
[۱۱/۱۵،‏ ۱۰:۰۴] محمد رجب زاده: فقر نزدیک به کفر است و حسد نزدیک است که بر قضا و قدر غلبه کند.» (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) [۱۱/۱۵،‏ ۱۰:۰۸] محمد رجب زاده: در زمان خلافت «موسی هادی»، برادر هارون‌الرشید، مرد حسودی در همسایگی مرد ثروتمند و نیکوکاری زندگی می‌کرد که نمی‌توانست او را در رفاه و آسایش ببیند. مرد حسود در این اندیشه بود که او را از ارزش و اعتبار انداخته و نزد مردم بی اعتبار سازد. سرانجام، غلامی خرید و او را مطابق میل خود تربیت کرد. یک روز مرد حسود به غلام گفت: «من کار مهمی دارم و از تو می‌خواهم در عوض آن همه محبت که بر حق تو کردم، در انجام آن کوتاهی نکنی.» غلام گفت: «هر چه بفرمایی، اطاعت می‌کنم.» مرد حسود گفت: «من با این همسایه ثروتمندم میانه خوبی ندارم و سخت او را دشمن می‌دارم، تا جایی که می‌خواهم او را نابود کنم.» غلام گفت: «بفرما تا همین حالا او را به قتل برسانم.» گفت: «نه، اگر او را به قتل برسانی، مرا قاتل او خواهند دانست و نتیجه مطلوب به دست نمی‌آید. به جای این کار خود مرا گردن بزن، و بدن مرا به پشت بام او بینداز، تا وی متهم به قتل شود و حکومت او را به این جرم به قتل برساند!» غلام نپذیرفت. مرد حسود گفت: «نافرمانی نکن، من نمی‌توانم همسایه خود را در ناز و نعمت و شهرت و قدرت ببینم. اکنون از تو راضی نمی‌شوم مگر این که آنچه می‌گویم، اطاعت کنی.» هنگامی که شب فرا رسید مرد حسود، غلام را با کاردی به پشت بام برد و رو به قبله خوابید و به غلام گفت: «زود مرا راحت کن!» اندکی بعد تن بی جان مرد حسود و سر بریده‌اش، هر کدام به کناری افتاد. غلام از پشت بام به زیر آمد و به رختخواب رفت. مأموران، موضوع را به داروغه و داروغه، ماجرا را به «موسی هادی» خلیفه وقت، گزارش داد. همسایه نیکوکار و غلام قاتل دستگیر شدند. غلام ماجرا را به خلیفه عرضه داشت. خلیفه گفت: «هر چند قتل نفس کرده ای ولی چون جوانمردی نموده ای و بی گناهی را از مرگ نجات داده ای، تو را آزاد می‌کنم» سپس او را آزاد نمود.
سئوال های راهب مسیحی و پاسخگویی حضرت علی علیه السلام گروهی از نصارای روم به یثرب وارد شدند، در رأس آن ها راهبی برای شناخت خلیفه بعد از پیامبر (ص) بود. وارد مسجد نبوی شدند که در آن ابوبکر بود. دور او را عده ای از مهاجرین و انصار گرفته بودند، راهب به نزد او رفت و بین آن ها گفتگویی رد و بدل شد به شرح زیر: راهب: ای شیخ، اسمت چیست؟ ابوبکر: اسم من "عتیق" است. راهب: آیا اسم دیگری داری؟ ابوبکر: صدیق. راهب: آیا اسم دیگری هست؟ ابوبکر: نه. راهب: تو رفیق من نیستی. ابوبکر: حاجت تو چیست؟ راهب: من از کشور روم آمده ام با کیسه ای از طلا تا از امین این امت چند مسئله ای را بپرسم. اگر جواب مرا داد، این کیسه را به او تحویل می دهم، و این مال را به شما وامی گذارم. ولی اگر از جواب من عاجز ماند به کشورم برمی گردم، مال را می برم و آن را تحویل می دهم. ابوبکر گفت: هر چه را می خواهی سئوال کن. راهب گفت: کلامی را نمی گویم تا مرا از سطوت خودت و اصحابت ایمن گردانی. ابوبکر گفت: تو ایمن هستی و باکی بر تو نیست، هر چه می خواهی بگو. راهب گفت: چیزی که برای خدا نیست، از نزد خدا نیست و خدا آن را نمی داند را به من بگو؟ ابوبکر نتوانست پاسخ گوید. راهب سئوالش را به اصحاب مطرح کرد و پاسخ او را ندادند. سلمان به سوی امام امیرالمؤمنین (ع) رفت و به او خبر داد. پس فوری به مسجد آمد با حسن و حسین (علیهما السلام) دو سبط نیز با او بودند. پس ابوبکر به راهب گفت: از علی سئوال کن، او رفیق توست. پس راهب به سوی امام توجه کرد و به او عرض کرد: راهب: ای جوان، اسم تو چیست؟ امام: اسم من نزد یهود "الیا"، نزد نصاری "ایلیا"، نزد پدرم "علی"، و نزد مادرم "حیدره" است. راهب: با پیامبرتان چه نسبتی داری؟ امام: برادر من، پدر همسر من و پسر عموی من است. راهب گفت: تو رفیق منی به پروردگار عیسی. به من خبر بده از چیزی که برای خدا نیست، از نزد خدا نیست و خدا آن را نمی داند؟ امام فرمود اما اینکه گفتیآنچه برای خدا نیست. برای خدای متعال صاحب و فرزندی نیست. و اما اینکه گفتی آن چه از نزد حدا نیست؛ پس از نزد خدا ظلم برای احدی نیست. و اما سخن تو که گفتی خدا آن را نمی داند. خدا برای خود شریکی در ملک نمی داند. راهب اسلامش را ظاهر کرد، ایستاد و امام را بوسید و به او گفت: گواهی می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و اینکه محمد فرستاده خداست و گواهی می دهم که تو خلیفه او و امین این امت و معدن دین و حکمتی. پس آنچه اموال داشت به امام تقدیم کرد و امام از جای خودش حرکت نکرد تا همه آن را به فقرا تقسیم کرد و راهب به سوی قومش برگشت و همه اسلامشان را اعلام کردند[1]. و راهب بر حقیقت دست یافت و رسالت واقعی را بیان کرد و به امام (ع) به عنوان وصی رسول اعظم و خلیفه او ایمان آورد. [1] الاحتجاج 1 : 307 – 308.
روزی یک مرد ثروتمند پسر خردسالش را به یک روستا برد تا به وی نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی ميکنند چه قدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه ی کوچک یک روستايي مهمان بودند. در راه برگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید: نظرت در خصوص مسافرتمان چه بود ؟ پسر جواب داد:خوب بود پدر! پدر پرسید:آیا به زندگی آن ها توجه کردی؟ پسر جواب داد:آری پدر! و پدر پرسید:چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟ پسر اندکی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در منزل یک سگ داریم و آن ها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که انتها ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزئینی داریم و آن ها ستاره ها را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود ميشود ولی باغ آن ها بی انتهاست. با گوش دادن حرفهای پسر زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد:سپاسگزارم پدر تو به من نشان دادی که ما چه قدر فقیر هستیم ✳️✳️✳️✳️ به این چهار دیواری که اسمش گذاشتم خانه و چند کیلو آهن و پلاستیک و چند تکه وسایل که خیلی‌ها از اون بهترش را دارند دل نبندیم خدا توی همین دنیا هم خیلی بهترش را داده اما همه اینها در مقابل نعمتهای بهشت چقدر بی ارزشند و جالب اینکه با همین چیزهای بی ارزش میشه اون همه نعمتهای ارزشمند را خرید . تا دیر نشده یه یا علی بگیم و دل یک نیازمند را شاد کنیم 💐یا علی 💐
باسمه تعالی اطلاعیه به اطلاع علاقه مندان به شرکت در آزمونهای سراسری قرآن و عترت می رسد که انشاءالله آزمون سال 99 در تمام رشته ها به صورت اینترنتی در هفته اول اسفند برگزار خواهد شد . دستورالعمل آن در قالب فایل pdf به اطلاع عموم می رسد . داوطلبانی که می خواهند از طریق موسسه فرهنگی قرآن و عترت منهاج عشق آباد شرکت کنند به نکات زیر توجه فرمایند: 1- هر فرد می تواند تا 6 رشته برابر دستور العمل شرکت کند 2- مبلغ ثبت نام برای هر رشته 5000 تومان تعیین شده است 3- جوایز ارزشمندی به صورت سراسری بین قبول شدگان در نظر گرفته شده است که طبق دستور العمل اهداء خواهد شد . 4- علاوه بر جوایز سراسری 40 جایزه 50 هزار تومانی از طریق موسسه منهاح بین قبول شدگانی که از طریق این موسسه ثبت نام کنند قرعه کشی خواهد شد . جوایز کسانی که در کلاسهای موسسه شرکت دارند و قبول شوند علاوه بر 40 جایزه بدون قرعه کشی اهداء خواهد شد . 5- داوطلبان محترم می توانند با ارسال مشخصات خود شامل : نام و نام خانوادگی ، کدملی ، شماره همراه فعال ترجیحا به نام خود ، تاریخ تولد به روز ماه و سال ، شغل و تحصیلات + تصویر یک قطعه عکس پرسنلی 3*4 یا 4*6 و تعیین رشته یا رشته های مورد درخواست و تصویر فیش واریزی به ازاء هر رشته 5000 تومان را از طریق پیام رسانهای وات ساپ ، تلگرام ، ایتا ، سروش و روبیکا به شماره 09133550097 ارسال نمایند . *کسانی که سال قبل شرکت داشته اند نیاز به ارسال عکس نمی باشد . 6- همچنین داوطلبان محترم بویژه قرآن آموزان موسسه می توانند با مراجعه به مربیان موسسه خانمها مرضیه آریامنش ، راضیه آریامنش ، سمانه عباس نژاد ثبت نام کنند . 7- کسانی که می خواهند به صورت غیر حضوری اما توسط موسسه منهاج ثبت نام کنند برای پرداخت هزینه ثبت نام با شماره 09133550097 تماس بگیرند 8- داوطلبان محترم می توانند به صورت مستقیم در سامانه ثبت نام که در دستورالعمل قید شده است اقدام نمایند : فقط داوطلبان آزاد مشمول قرعه کشی موسسه و خدمات دیگر موسسه ( تامین منابع آزمون – فراهم کردن امکانات اینترنتی آزمون ، چاپ گواهینامه و ....) نخواهند شد . **** با توجه به برگزاری آزمون به صورت اینتر نتی همشهریان محترم و هم میهنان گرامی در هر جای کشور که سکونت دارند می توانند از طریق موسسه منهاج ثبت نام کنند . شماره تماس : 09133550097 در پناه قرآن و عترت باشید انشا ءالله موسسه فرهنگی قرآن و عترت منهاج عشق آباد
🍀🌹 🍀🌹 🔸هیچ چیزی شما را از حق باز نداره. از عدل باز نداره آزاد مرد باشید حر بوده باشید هیچ کس شما را از جوانمردی و انصاف و انسانیت باز نداره. هر که هست باشه. که هیچ کس نیست، اگر که همه کس اند، بندگان خدا، آفریده های خدا، اما تا آن وقت که داره شما را از مسیرتان باز میدارد، هر که هست، همانطور که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر کس، هر چه، رهزن توست، خار راهت شده، خرچنگی شد، نمی گذاره که به کمالت برسی، به هر چه دل داده‌ای، سر تسلیم در پیش او فرود آورده‌ای، که حجاب تو و کمالت شده، آن بت توست. داری بت پرستی می کنی. اگر به مسجد می آیی که می خواهی از این مسجد یه بنده خدا را شکار کنی به این عنوان که مثلاً من مسجدی ام، مقدسم، چطورم؟ به این هدف که میخواهی یکی را به دام بگیری 🔸 اگر جز به حق می رود جای حق 🔸 به آتش کشانند سجاده ات هر چقدر باشه. ممکن است که یکی را به ظاهر ببینی در نمازه، در روزه هست، اما این نماز و روزه اش دام بوده باشه، این بیچاره نمی دونه که چه خیانت هایی داره در اجتماع می کنه. ...چه تخم‌های بدی داره می‌پاشه، اجمالاً هر چه که، امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر چه، هر که، که شما را از خدا باز می‌داره، آن بت توست هر چه هست باشه. و حواست جمع باشه یه وقتی خیال نکنی، یه وقتی خیال نکنی که دارم عبادت می کنم. لابلای تار و پود پرده وجودت را زیرو رو کن. مبادا لابه لای پرده بودِ تو و نیت و پندار تو، یک ذره هایی کینه‌ای بوده باشه، اونها مزاحمه. چون عبادت باید خالص باشه. یعنی آن چنان که در حضور مردمی در غیاب مردم باشی. _____________________________ ⛔️ هرگونه نشر و کپی فقط با ذکر نام کانال جایز است. 🆔 کانال اختصاصی نشر صوت و متن آثار حضرت علامه حسن زاده آملی👇 @samad1001 http://eitaa.com/joinchat/4000645139Cde96dd3d95
تمام راه ظهور تو با گنه بستم دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم كسی به فكر شما نیست راست می گویم دعا برای تو بازیست راست می گویم اگرچه شهر برای شما چراغان است برای كشتن تو نیزه هم فراوان است من از سرودن شعر ظهور می ترسم دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم من از سیاهی شب های تار می گویم من از خزان شدن این بهار می گویم درون سینه ما عشق یخ زده آقا تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا كسی كه با تو بماند به جانت آقا نیست برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست سیدامیرحسین میرحسینی
متن سوره انفطار همراه با ترجمه بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ به نام خدای بخشاینده مهربان إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ ﴿١﴾ آنگاه که آسمان بشکافد وَ إِذَا الْکَوَاکِبُ انْتَثَرَتْ ﴿٢﴾ و آنگاه که، ستارگان پراکنده شوند وَ إِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ ﴿٣﴾ و آنگاه که دریاها به هم بپیوندند وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ ﴿٤﴾ و آنگاه که قبرها زیر و زبر گردند عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ ﴿٥﴾ هر کس می داند چه چیز پیشاپیش فرستاده و چه چیز بر جای گذاشته است یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ﴿٦﴾ ای آدمی، چه چیز تو را به پروردگار کریمت مغرور کرده است؟ الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ ﴿٧﴾ آن که تو را بیافرید و اعضایت تمام کرد و اعتدالت بخشید فِی أَیِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَکَّبَکَ ﴿٨﴾ و به هر صورتی که خواست اعضای تو را به هم انداخت کَلا بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ ﴿٩﴾ آگاه باشید که شما روز جزا را دروغ می انگارید وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ﴿١٠﴾ حال آنکه بر شما، محافظانی گمارده شده اند کِرَامًا کَاتِبِینَ ﴿١١﴾ کاتبانی بزرگوار یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ﴿١٢﴾ می دانند که شما چه می کنید إِنَّ الْأَبْرَ‌ارَ لَفِی نَعِیمٍ ﴿١٣﴾ قطعا نیکان به بهشت اندرند (۱۳) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ ﴿١٤﴾ و بى‌شک بدکاران در دوزخند (۱۴) یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ ﴿١٥﴾ روز جزا در آنجا درآیند (۱۵) وَ مَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِینَ ﴿١٦﴾ و از آن عذاب دور نخواهند بود (۱۶) وَ مَا أَدْرَ‌اکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ ﴿١٧﴾ و تو چه دانى که چیست روز جزا؟ (۱۷) ثُمَّ مَا أَدْرَ‌اکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ ﴿١٨﴾ باز چه دانى که چیست روز جزا؟ (۱۸) یَوْمَ لَا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَیْئًا ۖ وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِّلَّـهِ ﴿١٩﴾ روزى که کسى براى کسى هیچ اختیارى ندارد و در آن روز فرمان از آن خداست (۱۹)
۱ ) سوره مبارکه الإسراء آیه ۹ إِنَّ هٰذَا القُرآنَ يَهدي لِلَّتي هِيَ أَقوَمُ وَيُبَشِّرُ المُؤمِنينَ الَّذينَ يَعمَلونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُم أَجرًا كَبيرًا ترجمه: این قرآن، به راهی که استوارترین راه‌هاست، هدایت می‌کند؛ و به مؤمنانی که اعمال صالح انجام می‌دهند، بشارت می‌دهد که برای آنها پاداش بزرگی است. ۲ ) سوره مبارکه العنكبوت آیه ۶۴ وَما هٰذِهِ الحَياةُ الدُّنيا إِلّا لَهوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ ۚ لَو كانوا يَعلَمونَ ترجمه: این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می‌دانستند
نکته کلیدی انفاق در سیره امام حسن (علیه السلام): * سائل درگاه الهی، سائلی را رد نخواهد کرد نقل است که امام حسن(ع) هیچگاه سائلی را رد نکرده و در برابر درخواست او «نه» نگفتند و همواره انفاق و بخشش نمودند. وقتی از حضرت پرسش می شود: «چگونه است که هیچ گاه سائلی را رد نمی کنید» حضرت پاسخ می دهند:«من سائل درگاه خدا هستم و راغب در پیشگاه اویم و من شرم دارم که خود درخواست کننده باشم و سائلی را رد کنم و خداوند مرا عادت داده که نعمت هایش را بر من فروریزد و من نیز در برابر او عادت کرده ام که به مردم توجه کنم و نعمت های خدا را به آنان ببخشم»."هنگامی که سائلی نزد من آید به او گویم: خوش آمدی ای کسی که برمن فرصتی است عاجل و کسی که فضیلت او برتر است بر هر فاضل و بهترین روزهای جوانمرد روزی است که مورد درخواست قرار گیرد و کسی از او رفع نیازی بطلبد".
داستان. با پدرم به مکه معظمه مشرّف شدم. فقط یک شتر داشتیم که پدرم سوار بود و من پیاده ملازم و مواظب او بودم. در مراجعت به سماوه رسیدیم. قاطرى را از شخصى سنّى مذهب، از اشخاصى که شغل‏شان جنازه کشى بین سماوه و نجف بود، کرایه کردم. در اثر بارندگى شدید، جادّه باتلاقى گشته بود. شتر به کندى راه مى‏رفت و گاهى مى‏خوابید، به زحمت او را بلند مى‏کردیم. پدرم سوار قاطر و من سوار شتر بودم. در اثر گِل و باتلاق شتر همیشه عقب مى‏افتاد. در این میان با خشونت و درشتگویى مکارى سنّى هم مبتلا بودیم؛ تا اینکه رسیدیم به جایى که گِل زیاد بود؛ شتر خوابید و دیگر هر چه کردیم برنخاست. در اثر بلند کردن شتر لباسهایم گِل آلود شده بود. ناچار مکارى توقف کرد تا لباسهایم را درآورم و بشویم. براى برهنه شدن و شستن لباس، من کمى فاصله گرفتم، فوق العاده مضطرب و حیران بودم که عاقبت کار به کجا مى‏رسد و آن وادى از حیث قطاع الطریق هم خطرناک بود. ناچار به ولى عصر - ارواحنا فداه - متوسّل شدم، ناگاه شخصى نزدیک آمد که به سیّد مهدى پسر سید حسین کربلائى شباهت داشت، عرض کردم: اسم تو چیست؟ فرمود: سیّد مهدى . عرض کردم: ابن سید حسین؟ فرمود: لا، ابن سیّد حسن . عرض کردم: از کجا مى‏آیى؟ فرمود: از خُضَیّر (چون مقامى در این بیابان به نام مقام خضر علیه‏السلام بود) من خیال کردم از آنجا آمده است . فرمود: چرا اینجا توقف کرده‏اى؟ شرح حال را دادم . ایشان نزد شتر تشریف برد، دیدم با شتر صحبت مى‏کند و دست روى سر او گذارد. شتر برخاست، آن حضرت با انگشت سبابه به پیشانى شتر به طرف راست و چپ (مارپیچ) ترسیم نمود. بعد نزد من تشریف آورد و فرمود: دیگر چه کار دارى؟ عرض کردم: کار دارم، ولى فعلاً من با این اضطراب نمى‏توانم بیان کنم، جایى را معیّن بفرمائید تا با حواسى جمع مشرف شده عرض کنم . فرمود: مسجد سهله، و یک دفعه از نظرم غائب شد . نزد پدرم آمدم گفتم: این شخص که با من صحبت مى‏کرد کدام طرف رفت؟ گفت: احدى اینجا نیامد . ملاحظه کردم، تا چشم کار مى‏کرد بیابان پیدا بود و احدى نبود، گفتم: سوار شوید برویم . گفتند: شتر را چه مى‏کنى؟ گفتم: شتر با من است، آنها سوار شدند. من هم سوار شدم. شتر جلو افتاد و قضیه بر عکس شد . ناگهان به نهر بزرگى رسیدیم، شتر به آب زد و به طرف چپ و راست همان طورى که هدایت شده بود مى‏رفت؛ مکارى هم جرئت کرد آمد تا از نهر خارج شدیم. مردمِ آن طرف آب هم تعجب کردند که ما چطور از این نهر عبور کردیم. با همان شتر آمدیم تا اینکه در چند فرسخى نجف باز شتر خوابید؛ سرم را نزدیک گوش شتر بردم و گفتم: تو مأمور هستى ما را به کوفه برسانى. شتر برخاست و راه را ادامه داد تا در کوفه زانو به زمین زد. من نه او را فروختم و نه کشتم، بلکه به حال خود گذاشتم، روزها براى چرا به بیابان کوفه مى‏رفت و شبها در خانه مى‏خوابید، و پس از چندى مُرد . سپس از ایشان سئوال کردم آیا در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار رسیدى؟ فرمود: بلى ولى به گفتن آن مجاز نیستم. برگرفته از سرّ دلبران، ص 272
هدایت شده از سخن حق
🌹 راه حل سه گرفتاری در خانه امام صادق عليه السلام :🔻 اَلْبَيْتُ الَّذى لايُقْرَاُ فيهِ الْقُرآنُ وَ لايُذْكَرُ اللّه ُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فيهِ تَقِلُّ بَرَكَتُه ُ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلائِكَة ُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّياطينِ🔅 امام صادق عليه السلام :🔻 خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید: ۱-بركتش كم شده،(دائم مشکل مالی دارند) ۲-فرشتگان آن را ترك مى كنند(رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.) ۳- شياطين در آن حضور مى يابند.(نزاع و جدال در آن خانه زیاد است ) 🌹خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند. 📚كافى، ج 2، ص 499، ح 1. @ahadis_aemmeh
هدایت شده از سخن حق
مهربانی خدا 🌷 الإمامُ الكاظمُ عليه السلام :  ما ظَنُّكَ بالتوّابِ الرحيمِ الذي يَتوبُ على مَن يُعادِيهِ ، فكيف بِمَن يَتَرَضّاهُ و يَختارُ عَداوَةَ الخَلقِ فيهِ؟! امام کاظم علیه السلام: چه گمان داری به آن توبه پذيرِ مهربانى كه از دشمنش توبه را  می پذيرد ، چه رسد به كسى كه خشنودى اش را مى جويد و دشمنى مردم را به خاطر او برمى گزيند ؟✴️ 📗تحف العقول : 399