eitaa logo
موسسه منهاج عشق آباد
494 دنبال‌کننده
625 عکس
188 ویدیو
32 فایل
موسسه فرهنگی قرآن وعترت منهاج عشق آباد https://eitaa.com/m_menhaj @m_menhaj
مشاهده در ایتا
دانلود
پیامبر اکرم (صلّی ‌‌الله عليه وآله): مَنْ سَعیٰ لِمَرِیضٍ فِي حَاجَةٍ ـ قَضَاهَا أوْ لَمْ یَقْضِهَاـ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ. هر كس برای نیاز بیماری بكوشد ـ چه آن را برآورده سازد، چه نسازد ـ مانند روزی كه از مادرش زاده شده، از گناهانش پاک می‌شود. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 16
✳️«وَقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» فرقان/30 ✅و پیامبر [درقیامت] می گوید: پروردگارا! همانا قوم من این قرآن را متروک گذاشتند! ( ترجمه آقای انصاریان ) ✅پيامبر عرضه داشت: پروردگارا! اين قوم من از قرآن دوري جستند. (ترجمه آقای مکارم ) ✅و پيامبر گويد: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند (ترجمه آقای بهرام پور ) 📖شما چند بار این آیه را خوانده اید ؟‼️ 🔍آیا در آن تأمل و تدبری داشته اید ؟ 📝این آیه یک شکایت است از شاکی صادق در پیشگاه یک قاضی عادل ✅قاضی : خداوند عادل حکیم علیم و بصیر که بر ظاهر و پنهان آدمی آگاهی مطلق دارد ✅شاکی : رسول خدا (ص) که صدق گفتارش نیاز به ارائه بیّنه و شاهد ندارد . ✅متشاکی : امت مسلمان نه کافران و بت پرستان و پیروان ادیان دیگر ✅موضوع شکایت : مهجور یت قرآن کریم - قرآن کریم که برای همه امت خیر کثیر است . 👈🏻به نظر شما متشاکیان ( مسلمانان ) چه حرفی در این دادگاه می توانند داشته باشند ؟ 🙇🏻‍♂️خوب بیندیشید آیا شما جزء متشاکیان این دادگاه خواهید بود یا خیر ؟
منتظر پست بعدی در این زمینه باشید
اما بشنوید پاسخها را ‼️‼️❗️❗️❗️ ❌ قرآن برای ما خیلی عزیز و محترم است و اولین چیزی که برای مهربه دخترانمان تعیین می کنیم یک جلد کلام الله مجید است 🔴 قرآن عروسی ❌ ما قرآن را در مجلس ترحیم و سر قبر مردگانمان می خوانیم 🔴 قران مردگان ❌ هنگام مسافرت آن را می بوسیم و از زیر آن رد می شویم 🔴 قرآن سفر ❌ برای شفای بیمارانمان می خوانیم 🔴 قرآن بیماران ❌ برای ثواب هر ماه رمضان یک ختم قرآن تلاوت می کنیم 🔴 قرآن ثواب بردن ❌ خیلی مهمه وقتی توی دادگاهها هیچ دلیل و مدرکی نداریم یک قسم قرآن می خوریم و کار تمام میشه 🔴 قرآن فرار از عدالت ( البته اگر قسم ازروی ایمان و صداقت باشد اشکالی ندارد) ❌ من برای قرآن خیلی زحمت کشیدم و اکنون یک قاری مشهور هستم که از جاهای مختلف دعوت نامه دارم 🔴 قرآن شهرت ❌ من بک خادم القرآن هستم . موسسه قرآنی تاسیس کردم و به خیلی از افراد قرآن آموختم 🔴 قرآن کاسبی ( البته کسانی که پول می گیرند و قرآن یاد می دهند) و و و و و ............ آیا قرآن همین است ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ نظر شما چیست ؟ قرآن در کجای زندگی شما قرار دارد ؟ 📣 منتظر پستهای بعدی باشید
🌿🌸🌿🌸🌿 🎄چگونه دنیا در خدمت انسان در میاید🎄 ⚜ خدا به دنیا فرمود آنهایی که تو را رها کردند و به فکر آخرتند تو در خدمت آنها باش 🛑 یا دُنْیا أخْدِمی مَنْ رَفَضَکَ 🛑 💬 یک دهاتی الاغش گم شده بود غصه الاغش رو داشت، موقع آب زراعتش هم بود، گندم هم به آسیابان داده بود و آردش رو لازم داشت 🔅 اول وقت به نماز ایستاد تا سلام نماز را داد به او خبر دادن گفتن مش حسین این الاغ توست الاغش رو یکی پیدا کرده بود و آورده بود. گفت مال منه میخواست دعا بخونه گفتند:مش حسین ما آب تو زراعتت رها کردیم خیالت راحت باشه، میخواست نماز عصر بخونه گفتند: مش حسین این آسیبان ما اشتباهی گندم تو رو آرد کرده نوبت تو نبود اما الان گندمت آمده شده. ❇️ این تجربه عمر ماست مادیدیم کسی که به فکر آخرت هست افراد دیگر کار آنهارا درست میکنند. علت اینکه بسیاری از مردم گرفتارند و مرتب می گویند که گرفتاریم به هر دری میزنیم نمیشود این است که با خدا ارتباط ندارند.😔 💠 تو با خدای خود انداز کارو دل خوش دار 💠 که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند 🔻🔻🔻 https://eitaa.com/joinchat/2013659171C5b2d884d14
🔸اینکه بِهِت برمیخوره، نشانۀ خوبی است🔸 شاید اواخر دوره راهنمایی بودم، همراه پدر به مجلس ختمی رفته بودیم. اصلا یادم نیست مجلس چه کسی بود، اما مسجد را بیاد دارم. پدر به دلیل مشکل شنوایی که داشتند، خیلی توجهی به مطالب سخنران نمی‌کردند و معمولاً یک جزء قرآن را بر می‌داشتند و با صدای بی جوهری می‌خواند تا تمام شود. در حالیکه سر به زیر داشتند و جزء خوانی می‌کردند، پک پذیرایی را جلویشان گرفتند. برنداشتند. به من رسید، دستم را دراز کردم که بردارم اما پدرم آستین من را بصورتی که جلب توجه نکند در نیمه راه گرفتند! دستم را برگرداندم. خیلی به من برخورد. سکوت کردم و هنگام برگشت، با ترشرویی در ماشین جلوی راننده به پدر گفتم: «شما امام جمعه ای، ریش سفیدی، روحانی هستی، شأنی داری، هرچه هستی برای خودت هستی، چه ارتباطی به من دارد؟ شما صلاح نمی دانی پذیرایی را برداری، بر ندار. اما من بچه ام شأنی ندارم.» پدر تبسمی کرد و گفت: «من هم می دانم شأنی نداری باباجان. من برای شأنش نگفتم. مگر من می خوام پسرم را ریاکار بار بیارم؟ باباجان من می خواهم مال شبهه ناک نخوری!» با تعجب گفتم شبه ناک؟ ادامه دادند: «این قبیل پذیرایی ها نوعاً از مال متوفی تهیه می‌شود. متوفی هم که مالی ندارد. هرچه هست به ورثه تعلق دارد. حالا یکی از ورثه اگر راضی نباشد، صحیح نیست مصرف شود. آدم همانگونه که وقتی می خواهیم چیزی را بخوریم، کاملاً شست و شو می دهیم تا پاک و پاکیزه بشود، و کوچکترین آلودگی در آن نباشد، با همین وسواس باید نسبت به حق الناس و مال شبه ناک حساس باشیم تا مبادا چیزی که می خوریم به اندازه ارزنی طیّب نباشد.» بعد به راننده گفتند: جلو یک فروشگاه بایست. خودشان از ماشین پیاده شدند و به قدر یک کیسه پر از تنقلات و ساندیس و ... خریدند. بعد خودشان باز کردند و با محبت و اصرار به من خوراندند. سپس گفتند: «باباجان اینکه بهت برمیخوره از خوبی فطرتت هست. فطرت، زبان را نمی‌پسندد، آن را مخالف عزت نفس می‌داند و با آن مخالفت می‌کند. قدر عزت نفست را بدان و من را ببخش. برایم دعا کن» 📝 دکتر محمد علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر: تلگرام 👈 http://telegram.me/dralihaeri @haerishirazi
💠 فضیلت و خواص سوره «نور» 🔹 در فضیلت سوره نور از پیامبر(ص) روایت شده هر که سوره نور را قرائت نماید خداوند به تعداد تمام مردان و زنان مؤمن در گذشته و در آینده به او ده حسنه می‌دهد.[۱] 🔹 درباره آموزش سوره نور به اعضای خانواده نیز از پیامبر(ص) آمده از حقوق دختر بر پدر آن است که سوره نور را به او تعلیم دهد.[۲] 🔹 از امام علی(ع) هم در این باره آمده سوره نور را به زنان‌تان بیاموزید که در آن موعظه‌ها و پندهای نیکویی است.[۳] 🔹 از امام صادق(ع) نیز نقل شده مال‌ و غریزه جنسی خود را با تلاوت سوره نور محافظت کنید و زنان‌تان را با این سوره حفظ کنید، زیرا هر کس بر قرائت این سوره به صورت روزانه یا شبانه مداومت ورزد، هیچ یک از اهل خانه‌اش مرتکب زنا نخواهد شد و پس از مرگش هفتاد هزار فرشته الهی او را تا قبرش تشییع می‌کنند و برای او دعا و استغفار می‌کنند تا او را در قبرش کنند.[۴] برای تلاوت این سوره در روایات آثار و برکاتی چون راهی برای جلوگیری از احتلام[۵]، بازگشت فراری (اگر آیه ۴۰ این سوره را بخواند) و درمان ضعف چشم اگر آیه ۳۵ سوره نور را بنویسد و بشوید و از آن آب در چشم کشد[۶] نقل شده است. ___________ ۱. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۷،ص۲۱۶. ۲. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۳۸۲ق، ج۸، ص۱۱۲. ۳. کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۵۱۶. ۴. ابن بابویه، ثواب الاعمال، ۱۳۸۲ش، ص۱۰۹. ۵. بحرانی، تفسیرالبرهان، ۱۳۸۸ش، ج۴، ص۴۳. ۶. الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۶۳. @haramqom_kosar
سلام علیکم تلاوت وترجمه تصویری وزیبای سوره الرحمان را استفاده کردم خداوند با همه دست اندرکاران وناشران پاداش خیر عنایت فرماید.
روایت شده که جماعتی از سرزمین روم وارد شهر مدینه شدند و در میانشان مرد دانشمندی از راهبهای نصاری بود، و در آن وقت حکومت مسلمین به دست أبو بکر بود، راهب با شتر خود که بار آن طلا و نقره بود به سوی مسجد مدینه که أبو بکر با جماعتی از مهاجر و انصار در آنجا بودند رفت. راهب پس از عرض احترام و اظهار محبّت گفت: کدام یک از شما جانشین پیامبرتان و امین دین شما است؟. حاضرین به جانب أبو بکر اشاره نمودند. راهب گفت: ای شیخ نام شما چیست؟ گفت: نام من عتیق است. راهب پرسید: نام دیگرت چیست؟ گفت: صدّیق. راهب گفت: نام دیگر شما چه می باشد؟ گفت: جز اینها نام دیگری برای خود نمی دانم. راهب گفت: شما آن فردی نیستی که در پی او می باشم. أبو بکر گفت: حاجت و مقصود تو چیست؟ راهب گفت: من از سرزمین روم با این شتر و بار طلا و نقره اش بدینجا آمده ام تا از امین این امّت مسأله ای را بپرسم، که در صورت پاسخ به آن مسلمان می شوم و مطیع فرمان او خواهم شد و این همه طلا و نقره را میان شما پخش خواهم کرد، و در صورت عجز از پاسخ از همان راهی که آمده ام برگشته و اسلام را قبول نکنم. أبو بکر گفت: آن مسائلی که منظور داری بپرس؟ راهب گفت: بخدا سوگند هیچ سخنی نگویم تا شما مرا از هر تعرّضی امان دهی!. أبو بکر گفت: تو در امانی، و هیچ مشکلی نخواهی داشت، آنچه می خواهی بگو؟ راهب گفت: مرا خبر دهید از آن چیزی که برای خدا نبوده و خدا آن را ندارد و آنچه از خدا نباشد و آنچه که خداوند آن را نداند؟. أبو بکر متحیر شده و هیچ جوابی نداد، و پس از اینکه زمانی ساکت ماند دستور داد عمر را حاضر کنند، و چون او حاضر شده و پهلویش نشست أبو بکر به راهب گفت: از این شخص بپرس. پس راهب رو به عمر کرده و سؤال خود را تکرار کرد و او نیز از پاسخ به آن عاجز ماند. سپس عثمان وارد مسجد شد و همان مذاکره سابق میان او و راهب نیز انجام شد ولی عثمان نیز از جواب به آن سؤال فرومانده و ساکت شد. پس راهب با خود گفت: اینان شیوخ بزرگواری هستند، ولی افسوس که به خود مغرور بوده و متکبّرند، سپس برخاست تا از مسجد خارج شود. أبو بکر گفت: ای دشمن خدا اگر وفای به عهد نبود زمین را از خونت رنگین می ساختم. در اینجا سلمان فارسی رضی اللَّه عنه برخاسته و به خدمت حضرت أمیر علیه السّلام رسیده- و او با دو فرزندش حسن و حسین در وسط خانه نشسته بود- و آن حضرت را از جریان مسجد باخبر ساخت. حضرت أمیر علیه السّلام با شنیدن جریان برخاسته و رهسپار مسجد شد و حسن و حسین علیهما السّلام نیز به دنبال پدرشان آمدند، تا حضرت أمیر علیه السّلام به مسجد وارد شد جماعت حاضر با تکبیر و حمد الهی خوشحال و مسرور گشته و در برابر آن جناب همگی برخاسته، و او را جا دادند. پس أبو بکر راهب را خطاب کرده و گفت: کسی را که تو می خواستی حاضر شد، آنچه می خواهی از او بپرس!. راهب نیز روی به جانب آن حضرت نموده و گفت: ای جوان نامت چیست؟ فرمود: اسم من نزد یهود «الیا» و نزد نصاری «ایلیا» و نزد پدرم «علی» و نزد مادرم «حیدره» می باشد. راهب گفت: مقام و نسبت تو از پیامبر اسلام چیست؟ فرمود: من پسر عمو و داماد و همچون برادر پیغمبر هستم. راهب گفت: به خدای عیسی قسم که تو مطلوب من هستی، به من خبر بده از آنچه خدا را نیست و آنچه از خدا نیست و آنچه خدا آن را نداند؟ فرمود: با فرد خبیر و آگاهی روبرو شدی، امّا اینکه گفتی «آنچه خدا را نیست» همان زوج و فرزند است که خدا را عیال و فرزندی نباشد. و اینکه گفتی «آنچه از خدا نیست» عبارت است از ظلم که خداوند در حقّ هیچ کس ظلم روا ندارد. و اینکه گفتی: «آنچه خدا آن را نداند»، خداوند برای خود هیچ شریکی را نمی شناسد. راهب برخاسته و کمربند (نشان مذهبی) خود را باز کرد، و پیشانی آن حضرت را بوسیده و گفت: من شهادت می دهم که خداوند شریکی نداشته و تنها است و شهادت می دهم که محمّد از جانب خدا به مقام نبوّت مبعوث گشته است و شهادت می دهم که تو خلیفه و وصی پیغمبر و امین امّت اسلامی و معدن دین و حکمت و سرچشمه علم و برهان هستی!. من نام تو را در تورات به عنوان «الیا» و در انجیل به عنوان «ایلیا» و در قرآن به عنوان «علی» و در کتابهای گذشته به عنوان «حیدره» خوانده ام و من روی اطّلاعات خودم معتقدم که تو وصی پیغمبری، و أمیر این حکومت، و از همه به این مکان سزاوارتری، پس جریان امور تو با این قوم چیست؟ أمیر المؤمنین علیه السّلام جواب مختصری از سخن راهب داد و راهب برخاسته و اموال خود را تسلیم آن حضرت نمود. و آن جناب علیه السّلام نیز همان لحظه تمام آن طلا و نقره را به فقرا و نیازمندان مدینه تقسیم و از مسجد بیرون رفت. و راهب؛ مسلمان به شهر خود بازگشت. ✳️ منبع سایت حوزه نقل از کتاب اجتجاج طبرسی
📜 *١۵ توصیه حاج میرزا اسماعیل دولابی برای یک زندگی مومنانه که فوق العاده است:* ١. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است . ٢. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود. ٣. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم . ۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است ، حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه . ۵. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظرت کوچک می کند و آخرت را بزرگ. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن . ۶. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد . ٧. تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند . ٨. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود . ٩. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی وخدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی وکار محبت همین است . ١٠. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود . ١١. خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است ؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم . ١٢. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود . ١٣. از هر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست . اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن . بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله بگو " ١۴. دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود ، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل ! است شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند " ١۵. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا" تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند . 📲 اشتراک این پیام صدقه جاریه است . @menhajeshghabad
حاج آقای مهدی پور: شخصی می گفت : داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: "حَلّال مشکلات است؛ سه حرفی" 👨💼پدرم گفت: معلومه، «پول» گفتم: نه، جور در نمیاد 🧕مادرم گفت: پس بنویس «طلا» گفتم: نه، بازم نمیشه. 🧖تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه. 💁‍♀️♂دامادمان گفت: «وام»، گفتم: نه. 👮‍♂️♂داداشم که تازه از سربازی آمده گفت: «کار»، گفتم: نُچ. 👵مادربزرگم گفت: ننه، بنویس «عُمْر»، گفتم: نه، نمیخوره هر کسی درمانِ دردِ خودش را میگفت، یقین داشتم در جواب این سؤال، ▪️پابرهنه میگوید «کفش» ▪️نابینا می گوید «نور» ▪️ناشنوا میگوید «صدا» ▪️لال میگوید «حرف» و... ♦️اما هیچ کدام جواب کاملی نبود 💐 جواب«فَرَج» بود و ما هنوز باورمان نشده: 💦💦💦💦💦💦💦 ! درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود تا نيايي گره از كار بشر وا نشود كاخ ظلم و ستم افراشته سر تا به فلك پس چرا خيمه‌ي عدل تو ، سرِ پا نشود تا خداوند جهان اذن قيامت ندهد پاك از لوث ستم ، صفحه‌ي دنيا نشود دين و ايمان بشر وزر و وبالش گردد صحت آن اگر از سوي تو امضا نشود 8 هر كه آزار دهد با عملش قلب ترا مورد مغفرت خالق يكتا نشود روز محشر كه سرائر همه ظاهر گردد در كف هر كه بود خط تو ، رسوا نشود رهرو وادي تقوا و فضيلت نبود آن كه در زمره عشاق تو احصا نشود لطف تو گر نشود شامل موساي كليم شامل حضرت او ، آن يد بيضا نشود تو اگر ياري عيساي پيمبر نكني مرده احيا زدم حضرت عيسي نشود وعده‌ي روز ظهور تو كه داده است خداي دارم اميد كه موكول به فردا نشود تا تو اي منتظَر از پرده نيايي بيرون شادمان مادر تو حضرت زهرا نشود صله بر آنكه تقاضا كند از درگه تو دور از شأن تو بينيم كه اعطا نشود ملتجي واي به حال تو و بخت بد تو نظري گر به تو از جانب مولا نشود 🍃اللهم عجل لولیک الفرج @menhajeshghabad
حکایتی جالب در مورد غفلت حکایت غفلت، حکایت آن سه فیلسوفی است که در ایستگاه راه آهنی منتظر ورود قطار بودند. آن ها آن قدر گرم بحث و جدل بودند که غافل از ورود قطار شدند. لحظه ای که قطار خواست ایستگاه را ترک کند دو نفر از انها با عجله خود رابه درون قطار رساندند. نفر سوم اما که خیلی هم عجله داشت نتوانست سوار شود. از بس که ناراحت بود گریه میکرد، باربری که ماجرای انها را از نزدیک مشاهده کرده بود به وی نزدیک شد و به او دلداری داد وگفت خدا را شکر که حداقل دونفر از شما سوار قطار شد. فیلسوف به جا مانده گفت: مشکل همین جاست. آن دو نفر برای بدرقه من آمده بودند من ماندم و آن ها رفتند. مطمئناً آن ها هم در قطار دارند مانند من گریه می‌کنند. بله قطار زندگی در حرکت است چه سوار بشوی یا نشوی آن میرود وغفلت ازآن قابل جبران نیست. @menhajeshghabad