eitaa logo
مِشْکات
103 دنبال‌کننده
878 عکس
186 ویدیو
4 فایل
#کشکولی_معنوی_و_متنوع: #دوره_کامل_قصه_های_قرآن_از_آغاز_خلقت_تا_رحلت_خاتم_انبیاء #داستان_های_واقعی_عاشقانه_جذاب #سلسله_مباحث_مهدویت_مهدی_شناسی #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قران_کریم #حکایت_ضرب_المثل_هاب_فارسی و..
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 🌸 " " مہم نیست زمستان گذشتہ چقدر سخت بودھ، شکوفہ ها باز هم بر روے درخت‌ها خود نمایے مےکنند و نوید بهارے پر از عشق و محبت را مےدهند. نوروز یعنے هیچ زمستانے ماندنے نیست و بہ یارے خداوند سختےها تمام خواهند شد. 🌷 برايتان سالے سرشار از شادے، تندرستے و موفقيت آرزومندم🌷 🪴💐سال ۱۴۰۰مبارک💐🪴 ⚡️ ⚡️ @m_rajabi57 🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤اولین کسی که گفت هر روزتان نوروز! 

🌸أتی عَلیٌ بِهَدیّةَ النَّیروز، فقالَ «علیه‌السلام»: «ما هذا؟». قالوا: یا أمیرالمؤمنین! ألیومُ النَّیروز. فقال«ع»: «إصنَعوا لَنا کُلُّ یَومٍ نَیْروزاً».  
 
*🔸برای علی«ع» هدیۀ نوروز آوردند. فرمود: «این چیست؟».*
*گفتند: ای امیرمؤمنان! امروز، نوروز است.*
*فرمود: هر روزِ ما را نوروز سازید!*

📕من لا یحضره الفقیه، ج ‏۳، ص‏۳۰۰ - وسائل الشیعة، ج‏۱۲، ص‏۲۱۳


 

https://eitaa.com/m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘سالے که نکوست از بهارش پیداست☘ : این ضرب المثل در مواقعی به کار می رود که در انجام کاری از ابتدا مشخص است که چه اتفاقی می افتد و شروع کار ، پایان آن را نشان می دهد.. اما و آن چیست؟ در پست بعد ببینیم👇 @m_rajabi57
: به این معنا که : فرجام این کار از آغازش پدیدار است. چیزی یا کاری که آخر و نتیجه اش از همان اول معلوم باشد. مواقعی گفته می شود که کاری بر وفق مراد باشد. برای کارهایی که نتیجه اش از اول مشخص می شود. این ضرب المثل به خاطر وضع آب و هوا در فصل بهار بوجود آمده. اگر در فصل بهار بارندگی خوب و کافی باشد می گویند سال خوبی است اما اگر بارندگی نباشد و هوا خشک و گرم باشد می گویند سال خوبی نیست و در واقع «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»  در ادامه این ضرب المثل جمله ی دیگری هم هست که امروزه کمتر استفاده می شود و بیشتر مانند یک ضرب المثل جداگانه کاربرد دارد:  «سالی که نکوست از بهارش پیداست، ماستی که ترشه از تغارش پیداست»  قسمت دوم ضرب المثل هم، مانند بخش اولش همان معنا را دارد. در گذشته که ماست را در تغار[1] درست می کردند، اگر ماست بد بود و چربی اضافه پیدا کرده بود، هم ارزان تر بود و هم باید فقط در تغار نگهداری و فروخته می شد. بنابراین تغاری بودن ماست به معنی بد بودن آن بود.  دوستان عزیز، ضرب المثل هایی که کلمه «بهار» و «نوروز» دارند، با نام ضرب المثل های نوروزی شناخته می شوند که ما هرروز یکی از آنهارا بیان می کنیم. از بزرگترها سؤال کنید و چند ضرب المثل نوروزی دیگر را پیدا کنید.  پی نوشت: [1] : ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست نگه می داشتند. https://eitaa.com/m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِشْکات
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 #سرزمین_زیبای_من 🇮🇷 #قسمت_هجدهم نشستیم روی صندلی ها و جوانی برای ما شربت آورد ، یکی از
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 🇮🇷 نوزدهم خون، خونم رو می خورد ، داشتم از شدت عصبانیت دیوونه می شدم،یعنی من حق نداشتم حداقل توی اتاق خودم آرامش داشته باشم؟ در رو باز کردم و رفتم تو ، حتی دلم نمی خواست بهش نگاه کنم ؛ساکم رو برده بود داخل ، چند لحظه زیرچشمی بهم نگاه کرد ، دوباره از جاش بلند شد و اومد سمتم ، سلام کرد و دستش رو برای دست دادن جلو آورد و اومد خودش رو معرفی کنه ... محکم توی چشم هاش نگاه کردم و پریدم وسط حرفش،اصلا مهم نیست اسمت چیه یا از کدوم کشور سفید اینجایی ، بیا این مدتی رو که مجبوریم کنار هم باشیم، با هم مسالمت آمیز زندگی کنیم ، اتاق رو نصف می کنیم و هیچ کدوم حق نداریم از خط رد شیم و ساکم رو هل دادم سمت دیگه اتاق ... دستش رو که روی هوا خشک شده بود؛ جمع کرد ،مشخص بود از برخوردم جا خورده و ناراحت شده اما اصلا واسم مهم نبود،تمام عمرم مجبور شده بودم جلوی سفیدها خم بشم،هم قبل از ورود به دانشگاه، هم بعد از اینکه وکیل شده بودم ،حتی از طرف موکل های سفیدم بهم اهانت شده بود و زجر کشیده بودم ،حالا این یکی بهش بربخوره یا نه، اصلا واسم مهم نبود،چه کار می خواست بکنه؟ دیگه توی اتاق خودم، نمی خواستم برده یه سفید باشم ... هیچی نگفت و رفت سمت دیگه اتاق ،حس شیری رو داشتم که قلمرو خودش رو مشخص کرده و حس فوق العاده دیگه ای که قابل وصف نبود برای اولین بار داشتم حس قدرت رو تجربه می کردم ... کلاس های آموزش زبان فارسی شروع شد، صبح ها تا ظهر کلاس بودیم و تمام بعد از ظهر رو تمرین می کردم،اخبار گوش می کردم ، توی سایت های فارسی زبان می چرخیدم و کلمات رو در می آوردم،سخت تلاش کردن، خصلت و عادت من شده بود،تنها سختی اون زمان، هم اتاقی سفیدم بود ، شاید کاری به هم نداشتیم اما اگر یه سیاه پوست بود می تونستیم با هم دوست بشیم و اگر سوالی هم داشتم می تونستم ازش بپرسم، به هر حال، چاره ای نبود ، باید به این شرایط عادت می کردم ... تفاوت های رفتاری مسلمان ها با من خیلی زیاد بود ، کم کم رفتارشون با من، داشت تغییر می کرد،با خودشون گرم می گرفتن و شوخی می کردن اما به من که می رسیدن حالت شون عوض می شد،هر چند برام مهم نبود اما کنجکاویم تحریک شده بود ... یه روز، هم اتاقیم رو بین یه گروه بیست، سی نفره دیدم ،مشخص بود خیلی جدی دارن با هم صحبت می کنن ، متوجه من که شدن، سکوت خاصی بین شون حاکم شد، مشخص بود اصلا در زمان مناسبی نرسیدم ،بی توجه راهم رو کشیدم و رفتم در حالی که یه علامت سوال بزرگ توی ذهنم ایجاد شده بود؛به مرور زمان، این حالت ها داشت زیاد می شد ، بالاخره یکی از بچه های نیجریه اومد سراغم و من رو کشید یه گوشه ... - کوین، باید در مورد یه موضوع جدی باهات صحبت کنم،بچه ها از دست رفتارهای تو صداشون در اومده ، شاید تفاوت فرهنگی بین ما خیلی زیاده اما همه یه خانواده ایم ، این درست نیست که اینطوری برخورد می کنی! - مگه من چطور برخورد می کنم؟ - همین رفتار سرد و بی تفاوت، یه طوری برخورد می کنی انگار ... تازه متوجه منظورش شده بودم ،مشکل من، مشکل منه ، مشکل بقیه، مشکل اونهاست، نه من توی کار کسی دخالت می کنم، نه دوست دارم کسی توی کار من دخالت کنه برای بقیه چه سودی داره که به کارهای من اهمیت میدن؟ من توی چنین شرایطی بزرگ شده بودم،جایی که مشکل هر نفر، مشکل خودش بود کسی، کاری به کار دیگران نداشت، اما حالا ... یهو یاد هم اتاقیم افتادم ، چند باری در کانون اجتماع بچه ها دیده بودمش ؛ - این کار درستی نیست که خودمون رو از جمع جدا کنیم ، مسلمان ها با هم برادرن و برادر حق نداره نسبت به برادرش بی تفاوت باشه ؛ پریدم وسط حرفش ، و لابد کانون تمام این حرف ها شخصی به نام هادیه ! با شنیدن اسم هادی، حالت چهره اش عوض شد... ♻️ ... https://eitaa.com/m_rajabi57 🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 🇮🇷 بیستم با شنیدن اسم هادی، حالت چهره اش عوض شد،اصلا فکرش رو هم نمی کردم اینقدر بین بچه ها محبوب باشه ؛ _ اینقدر راحت در مورد بقیه قضاوت نکن ، هادی کسی بود که بچه ها رو در برابر رفتارهای تو آروم می کرد ، من از سر دوستی و برادری این حرف ها رو بهت گفتم ... . اینها رو گفت و رفت،من هنوز متعجب بودم! شب، توی اتاق، مدام حواسم به رفتارهای هادی بود، گاهی به خودم می گفتم،حتما دفاعش از من به خاطر ترحم و دلسوزی بوده ، ولی چند دقیقه بعد می گفتم،نه کوین، تو چنان جسور و محکم برخورد کردی که جایی برای ترحم و دلسوزی نگذاشته ، پس چرا از من دفاع کرده؟هیچ جوابی برای رفتار هادی پیدا نمی کردم ... آبان 89 ، توی اتاق بچه های نیجریه، با هم درس می خوندیم ، یهو یکی از بچه ها از در وارد شد و به زبان خودشون یه چیزی به همه گفت ، با صورتی غرق شادی و شعف، چشم هاشون برق می زد، حالت شون واقعا خاص شده بود! با تعجب نگاه شون می کردم که یهو حواسشون بهم جمع شد و یکی با ذوق و خوشحالی فراوانی گفت : برنامه دیدار رهبره ، قراره بریم رهبر رو ببینیم ... رهبر؟ ناخودآگاه و از فرط تعجب، پوزخندی زدم!یعنی به خاطر چنین چیزی اینقدر خوشحال بودن؟ دیدن یه پیرمرد سفید؟ هنوز غرق تعجب شنیدن این خبر بودم طول کشید تا متوجه تغییر حالت اونها بشم،با حالت خاصی بهم نگاه می کردن ؛ - چرا اینطوری می خندی؟! - خنده دار نیست؟ برای دیدن یه مرد سفید اینطور شادی می کنید و بالا و پایین می پرید؟ حالت چهره هاشون کاملا عوض شد ،سکوت و جو خاصی توی اتاق حاکم شده بود؛ - مگه خودت نگفتی انگیزه ات از اومدن به ایران،این بود که می خواستی مثل امام خمینی و رهبر بشی؟ - چرا،من گفتم اما دلیلی برای شادی نمی بینم ممکنه شخصی یه ماشین خیلی خاص داشته باشه که منم اون رو بخوام اما دلیل نمیشه خودش هم خاص باشه ، این حالت شما خطرناک تر از بردگیه،شماها دچار بردگی فکری شدید و الا چرا باید برای دیدن یه آدم سفید که حتی هموطن شما نیست، اینطور شادی کنید؟ ... قبل از اینکه فرصت کنم دوباره دهانم رو باز کنم،یکی از بچه های نیجر زد توی گوشم و قبل از اینکه به خودم بیام حمله کرد سمتم و یقه ام رو گرفت ؛ - یه بار دیگه دهنت رو باز کنی و چنین اهانتی بکنی ،مطمئن باش به این راحتی تموم نمیشه ! خشم و عصبانیت توی صورتش موج می زد ، محکم توی چشم هاش نگاه کردم ... - اگر این بردگی فکری نیست پس چیه؟روح و فکر تو دیگه به خودت تعلق نداره ، مگه اون آدم سفید کیه که به خاطرش با هم نژاد خودت اینطوری برخورد می کنی؟ بقیه جلو اومدن و قبل از اینکه اتفاق دیگه ای بیوفته، من رو از توی دست هاش بیرون کشیدن ،بهشون که نگاه می کردم همه شون عصبانی بودن،باورم نمی شد ! واقعا می خواستم از اون حالت نجات شون بدم اما چی می تونستم بگم؟ هر چند، اون لحظات، زمان خوبی برای ادامه صحبت نبود ، همه شون مثل یه بمب در حال انفجار بودن ،اگر کوچک ترین حرفی می زدم واقعا منفجر می شدن ، وسایلم رو جمع کردم و از اتاق بیرون زدم ... این حالت فقط مال بچه های نیجریه نبود ، کل خوابگاه غرق شادی شده بود!دیگه واقعا نمی تونستم درک کنم ؛ اول فکر می کردم، خوی بردگی توی سیاه پوست ها از بردگی جسمی به بردگی فکری تغییر کرده اما سفیدپوست ها چی؟ حتی هادی سر از پا نمی شناخت به حدی خوشحال بود که خنده از روی لب هاش نمی رفت و مدام زیر لب با خودش زمزمه می کرد ... . اون شب، احدی توی خوابگاه نخوابید ، همه رفتن حمام ، مرتب ترین لباس هاشون رو می پوشیدن و عطر می زدن ، چنان به خودشون می رسیدن که هرگز اونها رو اینطوری ندیده بودم ،هادی هم همین طور ! ساعت 3 صبح بود ،لباس شیری رنگ و شلوار کتانی پوشید ، روی شونه هاش چفیه انداخت و یه پیشونی بند قرمز "یا حسین" هم به پیشونیش بست ؛ من توی تخت دراز کشیده بودم و بهش نگاه می کردم،اونقدر از رفتارهای همه متعجب بودم که کم کم داشتم به یه علامت سوال و علامت تعجب زنده تبدیل می شدم ، هم دلم می خواست برم و همه چیز رو از نزدیک ببینم ، هم از زمان حضور من در ایران، زمان زیادی نگذشته بود و اصلا زبان بلد نبودم ! پتو رو کشیدم روی سرم و چشم هام رو بستم... ✍🏻 نویسنده: ♻️ .... https://eitaa.com/m_rajabi57 🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴 🌴

 💫  ۹۰💫

   💚   💚

لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة.(سوره آل عمران: 164) 

📌قرن ها از زمان  می گذشت و از طرف خداوند متعال دیگر پیامبری مبعوث نشده بود.
گروهی از مردم تابع دین مسیح، جمعی پیرو  و بیشتر مردم، اساساً از پرستش خدای یگانه منحرف گشته بودند. 
📌بت پرستی رواج کامل یافته و خصوصاً در  و  توجه مردم به بت پرستی بیش از هر چیز بود. دورانی بود تاریک و ظلمانی
روح انسانیت از میان رفته بود. وحشیگری و بربریت بر سر مردم سایه افکنده بود.
آدم کشی و خونریزی امری عادی به حساب می آمد.
عواطف مردم کشته شده و چراغهای هدایت خاموش گردیده بود. 
📌جزیرةالعرب در دریای بدبختی غوطه می خورد. 
دختر کشی نظام اجتماعی را به خطر انداخته بود. شرابخواری، بی عفتی، قمار، ربا، دزدی و سایر انحرافات کم و بیش رواج داشت. 
بازار دین و معنویت و فضایل اخلاقی از رونق افتاده و کسی خریدار آن نبود.
📌در چنین دوران تاریک و پر خفقان و در چنین پر فتنه و فساد بود که ناگهان:
 ای بدرخشید و ماه مجلس شد 
- دل رمیده ما را انیس و مونس شد

📌پروردگار بزرگ، برای دنیای بشریت، پیامبر عظیم الشأن و عالی مقام اسلام،  (صلی الله علیه و آله و سلم) را برانگیخت و او را مامور هدایت بشر نمود. 
با ، نور سعادت در افق زندگانی مردم پدیدار و دریچه نیک بختی به روی آنان گشوده شد. 
مکتب ، 
دبستان دین و مکتب عیسی بن مریم دبیرستان دین بود که هر کدام به مناسبت زمان خود مبعوث شدند و بشر را به طرف کمال، سوق دادند. 
اما مکتب خاتم انبیاء دانشگاه عالی دین بود که نه تنها برای یک نسل بوجود آمد، بلکه خداوند متعال، او را برای رهبری و هدایت مردم روی زمین، تا آخر دنیا فرستاد. او خاتم انبیاء و آخرین پیغمبری بود که به رسالت مبعوث گردید. 

📌بت پرستان ، به جای آن که از این چراغ نورانی استفاده کنند و در پرتو آن نور، سعادت خود را تأمین نمایند، علم مخالفت برافراشتند و برای خاموش کردن نور خدا شروع به فعالیت نمودند. 
گاهی با استهزاء و مسخرگی و زمانی با تهمت های ناروا و آزارهای ناجوانمردانه پیغمبر را جواب می گفتند. 
📌روزی خاتم انبیاء برای اداء رسالت، به طائف رفته بود. اهالی آن منطقه نه تنها دعوت او را نپذیرفتند، بلکه جمعی را بر سر راه فرستادند و وقتی رسول اکرم به سوی مکه بر می گشت، او را سنگباران کردند به طوری که خود از پاهای مقدسش جاری بود. 
قریش برای کشتن رسول اکرم (ص) نقشه ها کشیدند و جدیت ها کردند ولی خداوند متعال به دست جمعی از مردان با حقیقت، نقشه های مخالفین را نقش بر آب کرد. 
📌فداکاریهای  - عموی بزرگوار پیغمبر -در این مورد براستی قابل تمجید و ستایش است. کسانی که با تاریخ مفصل اسلام آشنائی دارند می دانند که  و فرزند عالی مقامش امیرالمومنین علی (ع) در پیشرفت اسلام سهم بزرگی دارند. 

📌اول کسی که به خاتم انبیاء (ص) ایمان آورد و دست ارادت به دست آن حضرت داد، (علیه السلام) بود. 

در موارد بی شماری، جان خود را در راه یاری پیغمبر به خطر انداخت که آیاتی از قرآن کریم شاهد زنده ما است. 
 شبی است که حدود شصت نفر از دشمنان سر سخت پیغمبر به قصد قتل او، خانه اش را محاصره کردند.
رسول اکرم (صلوات الله علیه) آن شب علی علیه السلام را در بستر خود خوابانید و به راهنمائی خداوند از مکه فرار کرد.
 آن شب برای علی (علیه السلام) شبی خطرناک بود اما او با یک دنیا ایمان حاضر شد در بستر رسول اکرم بخوابد و جان خود را فدای او کند. 
این مورد، یکی از صدها موردی است که علی (علیه السلام) در راه اسلام فداکاری کرد و سایر موارد را به کتب مفصل وا می گذاریم. 

📌جنگ های ، ، ، ، و دیگر  شاهد و گواه فداکاریها و از خودگذشتگی های پیشوای بزرگ شیعه علی (علیه السلام) هستند. 

📌نکته دیگری که باید در پایان این بحث یادآور شویم خدمات یک شخصیت بزرگ و یک بانوی فداکار است. 
 کبری ام المومنین همسر با وفای  (ص) اول بانوئی است که دعوت پیغمبر اسلام را اجابت کرد و به او ایمان آورد. 
او در راه یاری اسلام، از جان و مال خود مضایقه نکرد و از بذل مساعی خودداری ننمود یک سهم بزرگ، از پیشرفت اسلام مربوط به خدیجه (ع) است. 
خدیجه سلام الله علیها موجب سرافرازی و روسفیدی زنان جهان شد و با خدمات گرانبهای خود در دنیا و آخرت، ارجمندترین مقام ها را احراز کرد..

وفی 
https://eitaa.com/m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸خدایا با توکل بہ اسم اعظمت ✨پنجرھ ماھ و ســ🌸ـال 1400 را باز مےکنیم 🌸1 سـ🌸ـال پر از خیر و برکت ✨1 سـ🌸ـال پر از سلامتے و سعادت 🌸1 سـ🌸ـال پر از آرامش و پیشرفت ✨1 سـ🌸ـال پر از زندگے پر از موفقیت 🌸بہ همہ ما عطا بفرما🙏😊 🌸الهے آمین 🙏 🌿 🌿 💎 @m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِشْکات
#ایستگاھ_ضرب_المثل #ضرب_المثلهاے_نوروزے ☘سالے که نکوست از بهارش پیداست☘ #کاربرد: این ضرب المثل در
«بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میاد!» : مثلی از امثال بسیار رایج در فرهنگ کوچه و بازار امروز است و کاربردش وقتی است که کسی بخواهد دیگری را با وعدة دور و دراز، از سر وا کند، وعدة دوری که با زبان و الفاظ شیرین و خو‌ش‌آینده توأم است. اما و آن را در پست بعد ببینید👇 @m_rajabi57
بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد.. مثلی بسیار رایج در زبان مردم ما. مثلاً در فصل زمستان می‌گوید: ان‌شاءالله طلبت را بعد از فروش اجناس بهاره پرداخت خواهم کرد. در این هنگام، طلبکار در اعتراض به این وعدة دور می‌گوید: بزک نمیر بهار میاد ـ کمبزه با خیار میاد! با این توصیف، معلوم شد که این مثل در میان دامداران و کشاورزان پا به عرصة وجود گذاشته و بعد از رشد و نمو در روستا، مهاجرت کرده و شهرنشین شده است. بز حیوانی است مقاوم که به هر طریقی شکم خود را سیر می‌کند. حالا مجسّم کنید بز کوچکی (بزغاله) را که در زمستان سخت و سوزان گرسنه است و صاحبش به جای دادن علوفه به او وعدة فصل بهار را می‌دهد؛ که ای بُزک عزیز! اگر سه ماه زمستان گرسنگی را تحمل کنی، امید آن می‌رود که در فصل بهار که کمبزه (خربزه کال و نارس) و خیار می‌روید و به عمل می‌آید، من با تهیة آنها تو را تغذیه خواهم کرد و از خجالت تو درخواهم آمد! راستی، بُزک (بزغاله) می‌تواند سه ماه زمستان گرسنگی را ـ با امید خوردن کمبزه و خیار در بهار ـ تحمل کند؟ چنین وعده‌ای باعث تلف شدن بز و از بین رفتن مایه و سرمایه خواهد شد.. https://eitaa.com/m_rajabi57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🍃 ▫️ برخورد با 🍃🌸 🌸🍃 https://eitaa.com/m_rajabi57
. رسید و عید ایرانی ماست هر جای زمین جلوۀ آیات خداست این سفرۀ که انداخته‌ایم از غیرت ، ۱۴۰۰/۰۱/۰۱ https://eitaa.com/m_rajabi57