این تصاویر را قاب کنیم و بالای سرمان در محل کار بگذاریم تا فراموش نکنیم میزی را که بر آن تکیه کردهایم به برکت جانفشانی مردان میدان است.
مردانی که رفتند تا راه گم نشود،
مردانی که رفتند تا معنی دیگری را از خدمت ارائه دهند.
شهدا شرمندهایم،🌹🌹
"۲۲ اسفند ماه روز بزرگداشت شهدا گرامی باد"
نه نان خواستند و نه نام...
درود میفرستیم به روان پاک شهدایی که بدون ریا و خودنمایی برای آزادی و استقلال این سرزمین تا پای جان جنگیدند..
+ نه معرفت اینا قیمت داره نه بیمعرفتی یک عده تمومی.
مست بود و مست رفت و مست مُرد
حاجی از همسنگرش رو دست خورد
پشت خطیها همه حاجی شدند
نام او بر کوچهای بنبست خورد
روحشان شاد و یادشان گرامی
به سیل اشک باید شست راه کاروان ها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
کدامین کاروان آهنگ یوسف با خودش دارد
غم ابرو کمان ها مینوازد قد کمانها را
نه پیراهن به تن مانده نه بوی پیرهن مانده
امان از این چنین داغی که میبرّد امانها را
به ما با چشم و ابرو گفته بودند از چنین روزی
دریغا دیر فهمیدیم آن خط و نشانها را
به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودند
همانانی که با خود میبرند این استخوانها را
اگر دریا نمیگنجد به کوزه با چه اعجازی
میان چفیه پیچیدند جسم پهلوانها را ؟
خبر دادند یوسفها به کنعان باز میگردند
ندانستیم با تابوت میآرند آنها را
به روی شانه لرزان مردم یک به یک رفتند
خدا از شانه مردم نگیرد این تکانها را
خوشا آنان که جانان می شناسند
طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند
@maabareshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بغض رهبر انقلاب در هنگام مشاهده مظلومیت کودکان غزه که در حال قرائت قرآن بودند
اولین روز از ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵
@maabareshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راوی برادر تقی صاغری
منطقه طلائیه
@maabareshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این صدای شهید برونسی است که با لهجه شیرین مشهدی خود از عنایت امام زمان (عج) و حضرت زهرا (س) می گوید...
۲۳ اسفند سالگرد شهادت شهید برونسی
@maabareshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات باورنکردنی از تعویض شیفت سبزپوشان تیپ ۴۸ فتح کهگیلویه و بویراحمد در سرمای ۳۰- درجه
امنیت اتفاقی نیست. یادمان باشد
@maabareshgh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار باقرزاده
خاطره از مجروحیتش
می گوید لطفا گوش کنید
چه زیباست
@maabareshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راوی برادر فرخنده شط علی (هور)
از شهید برونسی می گوید
@maabareshgh
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش میسوخت.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهخدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو سه متری،میپاشیدیم روی آتش
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت میسوخت، اصلاً ضجه و ناله نمیزد و همین موضوع پدر همهی ما را درآورده بود!»
بلند بلند فریاد میزد:خدایا...الان پاهام داره میسوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی
خدایا!
الان سینهام داره میسوزه
این سوزش به سوزش سینهی حضرت زهرا(س) نمیرسه...
خدایا!
الان دستهام سوخت
می خوام تو اون دنیا دستهام رو طرف تو دراز کنم...نمیخوام دستهام گناهکار باشه!
خدایا!
صورتم داره میسوزه!
این سوزش برای امام زمانه
برای #ولایته
اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمیتونم، دارم تموم میکنم.
خدایا!
خودت شاهدباش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم
آن لحظه که جمجمهاش ترکیدمن دوست داشتم خاک گونیها راروی سرم بریزم!بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتربود.دو زانویش رابغلکرده بود و های های گریه میکردومیگفت:
ماجواب اینا راچه جوری بدیم
مافرمانده ایناییم؟
اینا کجا وماکجا؟
اون دنیا خدامارو نگه نمیداره بگه جواب اینا روچی میدی؟
زیربغلش راگرفتم وبلند کردم وهر طوری بودراه افتادیم.تمام مسیر پشت موتور،سرش را گذاشت روی شانه من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد
@maabareshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت رضای مشهد
کاری از بچه ها بسیج سرمزار شهید برونسی
لطفا با دقت نگاه کنید
خیلی الیه
تصویر بردار وصدا: علی معظمی
@maabareshgh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
راوی برادر حاج علی پیراسته
مکان : بهشت رضای مشهد
زمان : ۲۷ اسفند ۱۴۰۲
@maabareshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باسلام
فرارسیدن سال نورا به اعضای محترم
کانال معبر عشق وخانواده گرامی تبریک عرض می نماییم
مدیریت کانال
علی معظمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راویان برادر علی معظمی و برادرعلی سیاری وبرادر سید رضا فرخنده
منطقه شط علی
به یاد شهید علی هاشمی
فرمانده به کلی سری نصرت
@maabareshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر راهیان نور
بهمن ماه سال ۱۴۰۲
@maabareshgh
سالروز رحلت جانگداز بانوی بزرگوار نبی اکرم حضرت محمد صلوات الله علیه حضرت خدیجه سلام الله علیها را به امت اسلامی تسلیت عرض می نمایم.
معتقدم شیعیان حق دو بانویِ جلیلالقدر را ادا نکردند؛ یکی حضرت ام المومنین حضرت خدیجه کبری (س) و دیگری حضرت امالبنین (ع)
@maabareshgh
جهاد تبیین :
💥ماجرای شهید وزوائی و داستان گم شدن گردان حبیب در👈 عملیات فتح المبین در دوم فروردین سال 61
📣مقارن ساعت 10 صبح روز یكشنبه اول فروردین ماه 1361، حاج احمد متوسلیان فرماندهان سه گردان سلمان، حبیب و حمزه را به قرارگاه فرعى نصر 2 احضار كرد تا براى آخرین بار، آنان را نسبت به جزییات مأموریت فوقالعاده خطیرشان توجیه كند. از آنچه در این دیدار معنوى میان حاج احمد و شهیدان چراغى، قجهاى و وزوایى گذشت، هیچ نمى دانیم.
🌼مقارن ساعت 3 بعدازظهر، نیروهاى گردان حبیب، سوار بر نفربرها، به محل تجمع منتقل شدند. در آنجا شهید وزوایى، طى سخنانى كوتاه، سرخط هاى اصلى مأموریت محوله به گردان حبیب را براى نیروهاى این گردان شرح داد و پس از توجیه كامل آنان، همگى سوار بر نفربرها، روانه خط اول جبهه شدند. فرماندهان گردانهاى سلمان و حمزه نیز، یگانهاى خود را توجیه و پشت خط مقدم مستقر كرده بودند. ساعت 7 بعدازظهر، گردان حبیب به دامنه محور «بلتا» رسید و رزمندگان پس از اداى نماز مغرب و عشاء، مشتاق و ملتهب، به انتظار صدور دستور پیشروى نشستند.
🌼ساعت 10/30 دقیقه شب، صداى پرصلابت حاج احمد از بىسیم قرارگاه شنیده شد كه به رزم آوران حبیب، و دو گردان حمزه و سلمان دستور آغاز پیشروى را ابلاغ كرد. محسن وزوایى، خود پیشتر به همراه عناصر اطلاعات تیپ، مسیر ستون كشى شبانه را چند بار طى كرده بود، اما تردد یك اكیپ كوچك شناسایى كجا و حركت یك ستون 1200 نفرى كجا؟! حتى اگر سر و صداى ناشى از برخورد اسلحه و تجهیزات نیروها را هم در نظر نگیریم، تنها صداى سر قدمهاى بلند یك هزار و دویست جفت پاى پوتین پوش رزم آ وران بر بستر شنى رودخانه فصلى، خود غوغایى به پا مى كرد كه در آن خاموشى ظلمانى دشت شبزده، از مسافت چند كیلومترى به خوبى شنیده مى شد.
🌼در همین اثناء ستون نیروها به سنگرهاى كمین دشمن نزدیك شد. حوالى ساعت 11 شب، گردان حبیب از خط اول دشمن با موفقیت عبور كرد. به صلاح دید حاج احمد، نقطه كمكى براى جهت یابى و ادامه پیشروى گردان حبیب در عمق 8 كیلومترى دشت، تپه اى تعیین شده بود كه آن را تپه تانك نامگذارى كرده بودند. این در حالى بود كه گردانهاى سلمان و حمزه در دو سوى تپه تانك و تپه پیاده مستقر شده ومنتظر رسیدن گردان حبیب و ادامه پیشروى بودند. پس از یك ساعت پیشروى در دل دشت، براساس محاسبات قبلى، ستون نیروهاى حبیب قاعدتاً بایستى به تپه تانك مى رسید، اما...
🌼«... هنوز دشت را به نیمه نرسانده بودیم كه بلدچى گردان آمد و گفت:👈 راه را گم كرده ایم! وسط آن دشت بزرگ كه هیچ طرف آن معلوم نبود، سرگردان شدیم. ولوله عجیبى در بچه هاى گردان افتاد...» گردان حبیب، ساعتى پیش از آغاز عملیات سراسرى، در عمق مواضع دشمن گم شده بود! حتى اعزام تیمهاى شناسایى به اطراف نیز، گرهى از این كار فرو بسته باز نكرد. لحظات به سختى سپرى مى شدند. به ناچار محسن وزوایى جهت كسب تكلیف از حاج احمد، با قرارگاه فرعى نصر 2 تماس گرفت.
🌼«... بعدها حاج احمد مى گفت: ما پشت بىسیم منتظر بودیم كه گردان حبیب به منطقه برسد و نتیجه را به ما اعلام كند. یك وقت شنیدیم محسن مى گوید؛ حاجى! ما هدف را گم كرده ایم، تپه تانك را پیدا نمى كنیم. حالا هم نمى دانیم كجا هستیم تا موقعیت خودمان را به شما اعلام كنیم.» به فاصله طرفةالعینى، خبر گم شدن گردان حبیب، به بالاترین رده هاى فرماندهى عملیات رسید. به روایت یكى از فرماندهان ارشد سپاه: «... این، خیلى خطرناك بود كه نیرویى به این استعداد 1200 نفر، در شرایطى كه از خط اول دشمن هم گذشته و در وسط نیروهاى دشمن قرار گرفته، حالا به هدف نرسد.
🌼 قرارگاه فرماندهى جبهه نصر و به تبع آن، قرارگاه كربلا، مركز فرماندهى مشترك سپاه و ارتش، با نگرانى به صورت مستمر این مسأله را پىگیرى مى كردند. در آن دل شب، بىسیم هاى قرارگاه فرعى نصر 2 حتى یك لحظه هم خاموش نبودند. همه از حاج احمد مى پرسیدند: بالاخره نتیجه چه شد؟...
در آن شرایط مضطرب كننده، حاج احمد فقط یك جواب كوتاه براى این پرسشها داشت. او مى گفت: ان شاءاللَّه به هدف مى رسند. به زودى ما خبرش را به شما مى دهیم.»
🌼با گم شدن گردان حبیب، سرنوشت كل عملیات به خطر افتاده بود. در اوج نگرانى رزم آوران، محسن وزوایى به گوشه اى رفت، تكبیرةالاحرام گفت و به نماز ایستاد. دو ركعت نیایش، دو ركعت حضور... پس از سلام نماز، دست نیاز به درگاه بنده نواز كارساز دراز كرد و با نهایت تضرع، مناجاتى خالصانه به محضر خیرالناصرین عرضه داشت.
🌼یكى از خبرنگاران مجله امید انقلاب كه خود در جمع رزمندگان گردان حبیب حضور داشت، در گزارش این واقعه نوشته است:«... برادر محسن دست به دعا برداشت و گفت: خدایا! الان تمام مردم ایران چشم انتظارند. مادران و پدران شهدا در التهابند. قلب امام،
@maabareshgh