eitaa logo
معـــادشناســی
146 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔰نشر معارف و مطالبی نفیس برگرفته از کتاب #معاد_شناسی حضرت علامه حسینی طهرانی (قدّس سّره) 💐 باتشکر از همراهی شما 💐 📍https://eitaa.com/joinchat/1504051309C19f5b9894b
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅ایستگاه آخر🔅 انتهای سفر آنانی است كه از فرامین الهی سرکشی نکرده و از توجه به زينت های دنیا رو گردانده اند و به خود مشغول شده‏ اند و ازدیگران سبقت گرفته‏ اند، نهایت سیر کسانی است که تنها به این دل بسته اند و مقصّرند. 🔻@maad_shenasy
💠که بودند، چه شدند...💠 جدّ ما كو؟ اجداد ما كجا رفتند؟ همۀ آنها شدند. يك روز بودند، آن هم چه ! دنيا را زير گام خود تكان مى‏دادند، فرياد آنان گوش فلك را كر مى‏كرد؛ مى‏آمدند و می رفتند و فعّالیت های زیادی داشتند، ⭕️همه بود. امروز همه شان شدند. ما هم امروز ؛ می گوئيم، می شنويم، در فعّاليّت هستيم؛ فردا ، می گويند: فلانی... خدا رحمتش كند. 🔻@maad_shenasy
🔰جان دادن کافر پناه به خدا از كافر و لحظۀ ؛ 🔺 يك عمر بر خلاف هدف خلقت گام برداشته 🔺و براى زينت‏هاى دنيا عمر خود را تباه كرده، 🔺براى آبرو و اعتبار، ساعات و دقیقه های عمرش را هدر نموده 🔺پروردگار رحيم و رؤوف را فراموش کرده و با دشمنان او همراه بوده است. در اين حال هر يك از مانند كه دل او را به خود بسته‏ است او را به سوى خود می كشد، با !!! ◾️كجا می تواند به آسانى كوچ كند؟ ◾️او به خوبی می داند که او را به و می برند. 🔻@maad_shenasy
🌺نشکن، نمی‌گویم!!🌺 عالمی نقل می‌کرد: یکی از آشنایان ما بود که بیمار شد و بیماری‌اش به ‌قدری شدید گردید که به حالت مرگ افتاد، در این هنگام ما به او تلقین می‌کردیم و می‌گفتیم، بگو «لا اله الا الله»، «الله‌اکبر» و..، اما او در پاسخ می‌گفت: «، نمی‌گویم». ما تعجّب کردیم، زیرا او آدم خوبی است، جریان چیست که شهادتین نمی گوید و به‌ جای آن، سخن بی‌ربط می گوید؟ تا اینکه لحظاتی حالش خوب شد، از او پرسیدیم: چرا بجای تلقین، می‌گفتی: «، نمی‌گویم»؟ در پاسخ گفت: اوّل آن ساعت مخصوص مرا بیاورید تا و بعد ماجرا را برای شما تعریف کنم. ساعتش را نزدش آوردیم و به او دادیم، او گفت: من به این ساعت علاقه بسیاری داشتم، هنگام احتضار، شنیدم شما به من می‌گویید: بگو: لا اله الا الله و... ولی شیطانی در برابرم ایستاده بود و همین ساعت مرا در دست داشت و در دست دیگرش چکش بود و آن را بالای سر ساعت من نگه داشته بود، وقتی می‌خواستم اقرار به شهادتین کنم آن شخص به من گفت: اگر بگویی، ساعت تو را . من هم چون آن ساعت را بسیار دوست داشتم، به او می‌گفتم: «، نمی‌گویم!!» 🔻@maad_shenasy
🌸راحتی مرگ مومن🌸 تمام و شامل حال فردى است كه: 🌱خود را در این عالم بیهوده و رها نمی بيند، 🌱خود را می بيند كه: از نزد خدا آمده؛ 🌱و در اين دنيا براى مأموريّتى با برنامۀ خاصّى وارد شده است؛ 🌱بايد بدان عمل كند و از اين دنيا هم شادان؛ با شوق و محبّت به‌سوى مقام رضوان خدای خود کوچ كند. اگر انسان اين معنى را خوب بفهمد و كردارش را نيز بر همين پايه و فكر قرار دهد، آن قدر می شود كه از موئى كه از ميان ماست بكشند آسان تر است‏... 🔻@maad_shenasy
🌱معمای مرگ🌱 مسأله از مسائل مشكل به شمار می رود. افراد بشر زحمت‏ها كشيده، رنجها برده‏ اند كه بتوانند زندگى را در دنيا جاودان كنند و مسأله را حلّ نموده و اين مشكله را بردارند؛ هيچكس موفّق نشده است. قدرتمندترين سلاطين، دانشمندان، انديشمندان و متفكّران، سال های سال با تمام قوا كوشيدند و تمام همّت و نيروى خود را مصرف نمودند بلكه بتوانند اين و را حلّ كنند تا بشر بتواند در دنيا دائماً زيست كند و در انتظار دهشتناك نباشد؛ نشد. 🔻@maad_shenasy
🌿به استقبال مرگ🌿 عجيب است كه انسان با چگونه خود را به نزديك می كند! از خيابان تند می دود به ماشين نخورد، همان سرعت موجب تصادف و او می گردد! در ظاهر است و در واقع . چه بسا به طبيب مراجعه می كند كه مرضش معالجه شود، با اندك اشتباه طبيب می ميرد! به بيمارستان می رود تا با عمل جرّاحى قدرى در دنيا بيشتر زيست كند چه بسا در زير كارد جرّاح جان می سپرد! 🔻@maad_shenasy
🍂قبض روح در هندوستان🍂 گويند روزى مردى وحشت زده خدمت حضرت سليمان علیه السّلام رسيد. حضرت سليمان ديد از شدّت ترس رويش زرد و لبانش كبود گشته، سؤال كرد: اى مرد مؤمن! چرا چنين شدى؟ سبب ترس تو چيست؟ مرد گفت: عزرائيل بر من از روى كينه و غضب نظرى كرده و مرا چنانكه می بينى دچار دهشت ساخته است. حضرت سليمان فرمود: حالا بگو حاجتت چيست؟ عرض كرد: يا نبىّ الله! باد در فرمان شماست؛ به او امر فرمائيد مرا از اينجا به هندوستان ببرد، شايد در آنجا از چنگ عزرائيل رهائى يابم! حضرت سليمان به باد امر فرمود تا او را شتابان به سمت كشور هندوستان ببرد. روز ديگر كه حضرت سليمان در مجلس ملاقات نشست و عزرائيل براى ديدار آمده بود گفت: اى عزرائيل براى چه سببى در بنده مؤمن از روى كينه و غضب نظر كردى تا آن مرد مسكين، وحشت زده دست از خانه و لانه خود كشيده و به ديار غربت فرارى شد؟ عزرائيل عرض كرد: من از روى غضب به او نگاه نكردم؛ او چنين گمان بدى درباره من برد. داستان از اين قرار است كه : خداوند به من امر فرمود تا در فلان ساعت جان او را در هندوستان قبض كنم. قريب به آن ساعت او را اينجا يافتم، و در يك دنيا از تعجّب و شگفت فرو رفتم و حيران و سرگردان شدم؛ او از اين حالت حيرت من ترسيد و چنين فهميد كه من بر او نظر سوئى دارم در حاليكه چنين نبود، اضطراب از ناحيه خود من بود. بارى با خود می گفتم اگر او صد بال هم داشته باشد در اين زمان كوتاه نمی تواند به هندوستان برود، من چگونه اين مأموريّت خدا را انجام دهم؟ با خود گفتم من به سراغ مأموريّت خود می روم، بر عهده من چيز دگرى نيست. به امر حقّ به هندوستان رفتم ناگهان آن مرد را درآنجا يافتم و جانش را قبض كردم‏ ! ✍️حکایت های ناب 🔻@maad_shenasy
💠حقیقت نامحسوس💠 محسوس نيست تا بتوان آن را با حواس پنجگانه ادراك كرد! چون انتقال و بیرون رفتن از عالم محسوسات است پس چگونه با این حسّ ادراك شود؟ بلکه جان انسان است که مرگ را می چشد. 🔻@maad_shenasy
🌼ترس از مرگ🌼 مرگ برای افرادى كه بواسطۀ غرق شدن در عالم مادّه و شهوات، خداى خود را نشناخته‏ اند ايجاد وحشت می كند و جهالت آن‌ها پيوسته آن‌ها را هراسان و مضطرب می دارد. 🔻@maad_shenasy
🌸عشق به مرگ🌸 انسان مؤمن كه در راه حقّ بوده ميل و رغبتش به سرای ابديّت بوده است و عاشق لقاى خدا بوده است، اين عاشق مرگ است، هر روز آرزو می كند كه لباس بدن را کنده و به نور تجرّد مزیّن گردد، بلكه پيوسته می كوشد تا هر روز يك درجه از علاقه و توجّهش به دنیا كم گردد و يك درجه به ادراك معنى و حقيقت نزديك تر شود. 🔻@maad_shenasy
☘️مشتاق دیدار☘️ حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: چون خداوند اراده فرمود پيامبرش حضرت إبراهيم خليل را كند، ملك الموت را به سوى او فرو فرستاد؛ عرض كرد: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا إبْرَاهِيمُ. ابراهيم گفت: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ؛ آمدى مرا به سوى پروردگارم بخوانى كه به اختيار اجابت كنم يا آنكه خبر مرا آورده‏ اى و بايد به اضطرار شربت را بنوشم؟» عزرائيل گفت: اى إبراهيم! بلكه آمده‏ ام كه تو را به اختيار به‏ سوى خدايت ببرم، پس دعوت خدايت را اجابت کن و تسليم باش؛ خدايت تو را به سوی خود خوانده است! إبراهيم گفت: «آيا ديده‏ اى دوست و يار مهربانى، يار مهربان و دوست خود را بميراند؟» چگونه خداى حاضر می شود خليلش را كه إبراهيم است بكشد؟ عزرائيل به سوى بارگاه حضرت ربّ العزّة بازگشت و عرضه داشت: اى پروردگار من! شنيدى آنچه را كه يار مهربان و خليلت إبراهيم گفت؟ خداوند جلّ جلالُه به ملك الموت خطاب كرد: اى عزرائيل! به سوى إبراهيم رهسپار شو و به او بگو: «آيا هيچ ديده‏ اى كه يار مهربانى از ملاقات و ديدار محبوبش گريزان باشد و لقاى او را مكروه دارد و از برخورد با او ناخرسند گردد؟» 🔻@maad_shenasy