eitaa logo
مادرانه(کانون نورالسّماء)
10 دنبال‌کننده
292 عکس
6 ویدیو
5 فایل
اینجا مادرانه است! کانالی ویژه مادران بزرگواری که"چگونه بزرگ شدن فرزندانشان"برایشان مهم است... موضوعات کانال: یک قاچ کتاب معرفی بازی های تربیتی معرفی دست سازه های هنری و خلاقانه معرفی محصولات و تولیدات فرهنگی پرسش و پاسخ های تربیتی نکته های ناب تربیتی
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5963299573504934944.pdf
749.9K
های عید 🔆 با این فایل میتونید برنامه خوب و را به مناسبت عیدغدیر اجرا کنید 🔆
📚 (۲) قسمت دوم پیامبر مهربانی ها با آن همه مشغله که تنها یکی از آن ها، رهبری مسلمین در بعد جهانی و تشکیل جامعه اسلامی بود، برای کودکان و به خصوص نوه های خود وقت می گذاشتند و با آن ها به بازی و تفریح می پرداختند. روزی یعلی عامری که از اصحاب رسول خدا بود، از خانه خود خارج شد تا در ضیافتی که دعوت شده بود، شرکت کند. در راه امام حسین(علیه السّلام) را دید که مشغول بازی کردن با سایر کودکان است. در این هنگام، پیامیر خدا نیز به همراه یاران شان از منزل خارج شدند و حسین(علیه السّلام) را که به همراه کودکان دیگز مشغول بازی بودند مشاهده کردند. پیامبر نیکی ها آغوش خود را گشودند و با مهربانی سمت امام حسین(علیه السّلام) رفتند تا ایشان را در آغوش بگیرند. اما امام حسین(علیه السّلام) این سو و آن سو می دویدند و پیامبر خدا نیز خنده کنان دنبالشان می دویدند تا ایشان را در بغل بگیرند. پیامبر خدا، وقتی امام حسین(علیه السّلام) را گرفتند، در آغوش کشیدند و او را بوسیدند؛ بوسه ای به مهربانی همه ی تاریخ... 🔽🔽🔽🔽🔽🔽 به قلم: تولید: کانون فرهنگی-تربیتی-هنری
🌺میلاد باسعادت هفتمین آفتاب هدایت و نور ولایت؛ حضرت علیه‌السلام تبریک و تهنیت باد.🌺
جادستالی : 🌹یک مستطیل طویل رو با قیچی دالبری برش می دیم 🌹🌹 لبه های دو طرفش رو تا می زنیم. 🌹🌹🌹و در نهایت یک کوک ساده روی لبه های تا خورده می زنیم.
🌹بسم الله الرّحمن الرّحیم🌹 قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَىٰ يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ ﴿١١﴾ أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿١٢﴾ قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ ﴿١٣﴾ 📌 تفریح در اسلام لازم است به خصوص برای نوجوانان وکودکان . ✅ یعقوب (س)نگفت :نه،این گشت وگذار بد است . منتهی حواسمان باشد به این که دشمن ،عمدتاًاز طریق همین که یک حقیقت طبیعی است وبرای انسان ها لازم است وارد می شود . ✅ اوقات دیگر هم برای ضربه زدن به یوسف بود .باید حواسمان باشد اگر تفریح سالم برای فرزندانمان ایجاد نکنیم ،دشمن برای تفریح سالم برای فرزندان ما نقشه می کشد واز این استفاده می کند.چون این نیاز طبیعی است نمی توانیم جلویش را بگیریم . ✅ وقتی دشمن نقشه کشید،بچه ما در زمین دشمن تفریح می کند. وقتی در زمین دشمن و زمینه دشمن تفریح کرد به نتایجی می رسد که دشمن می خواهد نه ما. ✅ لذا ماباید زمینه و تفریح فرزندانمان را خودمان مهیا کنیم . 🔽🔽🔽🔽🔽🔽
رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله طبق معمول ، در مجلس خود نشسته بود، ياران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگين انگشتر در ميان گرفته بودند. در اين بين يكي از مسلمانان كه مرد فقير ژنده پوشي بود از در رسيد. و طبق سنت اسلامي كه هركس در هر مقامي هست ، همين كه وارد مجلسي مي شود بايد ببيند هر كجا جاي خالي هست همانجا بنشيند و يك نقطه مخصوص را به عنوان اينكه شاءن من چنين اقتضا مي كند در نظر نگيرد آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه اي جايي خالي يافت ، رفت و آنجا نشست . از قضا پهلوي مرد متعين و ثروتمندي قرار گرفت . مرد ثروتمند جامه هاي خود را جمع كرد و خودش را به كناري كشيد، رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت :ترسيدي كه چيزي از فقر او به تو بچسبد؟!. نه يا رسول اللّه ! ترسيدي كه چيزي از ثروت تو به او سرايت كند؟. نه يا رسول اللّه ! ترسيدي كه جامه هايت كثيف و آلوده شود؟. نه يا رسول اللّه ! پس چرا پهلو تهي كردي و خودت را به كناري كشيدي ؟. اعتراف مي كنم كه اشتباهي مرتكب شدم و خطا كردم . اكنون به جبران اين خطا و به كفاره اين گناه حاضرم نيمي از دارايي خودم را به اين برادر مسلمان خود كه در باره اش مرتكب اشتباهي شدم ببخشم ؟ مرد ژنده پوش : ولي من حاضر نيستم بپذيرم . جمعيت : چرا؟! چون مي ترسم روزي مرا هم غرور بگيرد و با يك برادر مسلمان خود آنچنان رفتاري بكنم كه امروز اين شخص با من كرد. 📚 شهید
مادرانه(کانون نورالسّماء)
رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله طبق معمول ، در مجلس خود نشسته بود، ياران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را
🔎 🎯در تربیت دینی، ما باید به گونه ای رفتار کنیم که خود افراد به نتیجه درست دست پیدا کنند... ✅پیامبر مهربانی ها، به جای توبیخ و دعوا کردن آن مرد ثروتمند، با طرح چند سؤال دقیق و تلنگر زدن به او، فکرش را راه انداختند تا او با فکر خودش نسبت به رفتار صحیح متوجه گردد.
📚 (۲) قسمت سوم اولین درس، وقت گذاری برای فرزندان است که در سیره رسول خدا مشاهده می شود.... دومین درس، حضور فعال در بازی های کودکان است نه حضور منفعل. بچه ها بیش از آنکه تماشاچی برای بازی هایشان بخواهند، پدر و مادری می خواهند که در بازی هایشان شرکت کنن و با آن ها بازی نمایند. اگر بگوییم بچه ها آنقدر با معرفت اند که دوست دارند شیرینی بازی های کودکانه خود را با پدر و مادر تقسیم کنند، تعبیر لطیفی است... 🔽🔽🔽🔽🔽🔽 به قلم: تولید: کانون فرهنگی-تربیتی-هنری
شمعدانی های خانه ما سلسله سخنرانی های حجت الاسلام علی فاطمی پور با موضوع: روش پاسخگویی به سؤالات کودکان و نوجوانان به همراه درسنامه های خداشناسی + لوح فشرده صوت دوره و پاورپوینت ها برای دریافت جزوه و لوح فشرده دوره، با شماره 09130999169 تماس حاصل فرمایید. @shamdaniha محصولات و
📚 (۲) قسمت چهارم سومین درس، چهره بشاش و حالت خنده در بازی بچه ها داشتن است. والدینی که فقط دوست دارند بازی را به مرحله آخر برسانند یا به صورت نمادین و با غصه های روزمره خود در بازی بچه ها شرکت کنند حضورشان چندان مفید نیست و کمک زیادی به رفع نیاز بچه ها به هم بازی شدن با پدر و مادر نمی کند. چهرمین درس، صبر داشتن و حوصله به خرج دادن در همراهی فرزندان است... 🔽🔽🔽🔽🔽🔽 به قلم: تولید: کانون فرهنگی-تربیتی-هنری
بامهارت و دقت تمام، دواتی بسیار ظریف با قفلی ظریفتر ساخت و با هزار امید و آرزو نزد پادشاه رفت و با احترام و ادب تقدیم او کرد. کارش حرف نداشت و پادشاه متعجب و شگفت زده ، هدیه زیبا و ارزشمند خود را با دقت برانداز می کرد و سکاک هم که ساخته دست خود را در دستان پادشاه می دید که با رضایت و ذوق و شوق آن را می نگرد در پوست خود نمی گنجید که ناگهان ادیبی سخنور وارد شد و با ورود شگفت انگیز و سخنان جذابش نگاه همه را متوجه خود کرد و پادشاه دوات را گوشه ای گذاشت و آن ادیب سخنور را نزد خود جای داد و با او گرم صحبت شد... سکاک دل شکسته از بارگاه شاه بیرون آمد اما با خود عهد بست کاری کند که او نیز مانند آن ادیب اینگونه مورد ستایش همگان قرار گیرد و با آن که سنی از او گذشته بود و به جهت مشغولیت به کارهای فنی و صنعتی، ذوق علمی و ادبی در او خشکیده بود، ولی نه گذشتن سن و نه خاموش شدن استعداد، هیچکدام نتوانست او را از تصمیمی که گرفته بود باز دارد. و با جدیت فراوان مشغول تحصیل شد اما.... اتفاقی افتاد که چراغ امید او را خاموش کرد...
مادرانه(کانون نورالسّماء)
بامهارت و دقت تمام، دواتی بسیار ظریف با قفلی ظریفتر ساخت و با هزار امید و آرزو نزد پادشاه رفت و با ا
"عقیده استاد این است که پوست سگ با دباغی پاک می شود" بارها و بارها این را با خودش تکرار کرد تا در زمان پاسخگویی به استاد به خوبی بتواند آن را تحویل دهد اما... آنچه از زبانش بیرون آمد، خند حضار را بلند کرد و مورد تمسخر هم شاگردیانش قرار گرفت... "عقیده سگ این است که پوست استاد با دباغی پاک می شود!" دل شسکته تر از قبل و با قلبی پر انبوه سر به کوه و دشت گذاشت و به دامن طبیعت پناه برد. قدم زنان و ناله کنان می رفت که ناگهان صحنه ای دید و یک لحظه فکری همچون برق از کله اش پرید! صخره ای را دید که قطرات آب آرم آرم از بالای سر، روی آن می چکند و آن را تدریجاً سوراخ می کنند... و با دیدن این صحنه بر ذهن و قلب و زبانش امید جاری شد و با خود گفت.... 🔽🔽🔽🔽🔽 بازنویسی از دانشجوی بزرگسال جلد اول استاد شهید