eitaa logo
معادشناسی
2.2هزار دنبال‌کننده
794 عکس
201 ویدیو
28 فایل
شرح مختصر بر کتاب شریف معادشناسی مرحوم علامه آیت الله حسینی طهرانی قدس سره ✍صوت جلسات معادشناسی به مرور در کانال بارگزاری میشود.(حدود۱۰۰جلسه)
مشاهده در ایتا
دانلود
😱سببِ خُلود در آتش، کُفر به تنهایی نیست بلکه... 🔹《پروردگار عظیم الشان در قرآن کریم خلودِ در آتشِ دوزخ و حَبط(نابودی) اَعمال و اِستدراج و بسیاری از عواقبِ وخیم را اختصاص به کسانی داده است که نه تنها کافرند، بلکه تکذیبِ آیات الهیّه را می نمایند؛ 🔸و علّتِ مهمّ خلودِ آنان در دوزخ انکار و استکبار و تکذیب نمودنِ آیاتِ حقّ است، نه تنها نفسِ کُفر》 معادشناسی ج۳ ص۹۰ @mssdshenasii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جذاب 🔺شفاعت امیرالمومنین علیه السلام از پيرمرد سنّى🔺 "قسمت اول" (علامه طباطبایی به علامه حسینی طهرانی رضوان الله تعالی علیهما) فرمودند: 🔹در كربلا واعظى بودبه نام سيّد جواد از اهل كربلا و لذا او را سيّد جواد كربلائى مى‌گفتند. او ساكن 🕌كربلا بود ولى در اَيّام محرّم و عزا ميرفت در اطراف، در نواحى و قصبات(روستاهای) دور دست تبليغ ميكرد، نماز جماعت ميخواند،روضه ميخواند و مسأله ميگفت و سپس به كربلا مراجعت مينمود. 🔸يك مرتبه گذرش افتاد به قصبه‌(روستایی) كه همۀ آنها سنّى مذهب بودند، و در آنجا برخورد كرد با پيرمردى محاسن سفيد و نورانى،و چون ديد سنّى است، از درِ صحبت و مذاكره وارد شد، ديد الآن نمى‌تواند تشيّع را به او بفهماند؛ چون اين مردِ ساده لوح و پاك دل چنان قلبش از محبّت افرادى كه غصبِ مقام خلافت را نمودند سرشار است كه آمادگى ندارد و شايد ارائۀ مطلب نتيجۀ معكوس داشته باشد. 👌تا در يك روز كه با آن پيرمرد تكلّم مينمود از او پرسيد:شيخ شما كيست‌؟ (شيخ در نزد مردمِ عادىِ عرب،بزرگ و رئيس قبيله را گويند) و سيّد جواد ميخواست با اين سؤال كم كم راه مذاكره را با او باز كند تا بتدريج ايمان در دل او پيدا شده و او را شيعه نمايد. 🔸پيرمرد در پاسخ گفت: شيخ ما يك مرد قدرتمندى است كه چندين خان ضيافت دارد،چقدر گوسفند دارد،چقدر شتر دارد،چهار هزار نفر تيرانداز دارد،چقدر عشيره و قبيله دارد. سيّد جواد گفت:بَه بَه از شيخ شما چقدر مردِ متمكّن و قدرتمندى است ! بعد از اين مذاكرات پيرمرد رو كرد به سيّد جواد و گفت: شیخِ شما کیست؟ ✍این داستان ادامه دارد... @maadshenasii
هدایت شده از معادشناسی
ادامه (شفاعت امیرالمومنین از پیرمرد سنّی) "قسمت دوم" (سیدجواد)گفت: شيخِ ما يك آقائى است كه هر كس هر حاجتى داشته باشد بر آورده ميكند؛ اگر در مشرقِ عالَم باشى و او در مغرب عالم، و يا در مغرب عالم باشى و او در مشرق عالم، اگر گرفتارى و پريشانى براى تو پيش آيد، اسم او را ببرى و او را صدا كنى،فوراً به سراغ تو مى‌آيد و رفع مشكل از تو ميكند. ‼️پيرمرد گفت:بَه بَه عجب شيخى است😃! شيخ خوب است اين‌طور باشد،اسمش چيست‌؟ سيّد جواد گفت:شيخ علىّ‌. 🔹 ديگر در اين باره سخنى به ميان نرفت، مجلس متفرّق شد و از هم جدا شدند و سيّد جواد هم به كربلا آمد. امّا آن پيرمرد از شيخ علىّ‌ خيلى خوشش آمده بود و بسيار در انديشۀ او بود. 🔺تا پس از مدّت زمانى كه سيّد جواد به آن قريه(روستا) آمد،با عشق و علاقۀ فراوانى كه مذاكره را به پايان برساند و شيخ را شيعه كند، و با خود مى‌گفت: ما در آن روز سنگِ‌ زيربنا را گذاشتيم و حالا بنا را تمام مى‌كنيم. 👌ما در آن روز نامى از شيخ علىّ‌ برديم و امروز شيخ علىّ‌ را معرّفى مى‌كنيم و پيرمرد روشندل را به مقام مقدّس ولايت أمير المؤمنين عليه السّلام رهبرى مى‌نمائيم. چون وارد قريه شد و از آن پيرمرد پرسش كرد،گفتند:از دار دنيا رفته است. 😔خيلى متأثّر شد،با خود گفت:عجب پيرمردى ! ما به او دل بسته بوديم كه او را به ولايت آشنا كنيم. حيف،از دنيا رفت بدون ولايت، ما ميخواستيم كارى انجام دهيم و پيرمرد را دستگيرى كنيم،چون معلوم بود كه اهلِ عِناد و دشمنى نيست، إلقاءات و تبليغات سوء،پيرمرد را از گرايش به ولايت محروم نموده است. بسيار فوت او در من اثر كرد و به شدّت متأثّر شدم. به ديدن فرزندانش رفتم و به آنها تسليت گفتم و تقاضا كردم مرا سر قبر او بَريد. ✍ادامه دارد... @maadshenasii
هدایت شده از معادشناسی
ادامه (شفاعت امیرالمومنین علیه السلام از پیرمرد سنّی) "قسمت سوم" 🔹فرزندانش مرا بر سر تُربت او بردند و گفتم: خدايا ما در اين پيرمرد اُميد داشتيم چرا او را از دنيا بردى‌؟ خيلى به آستانۀ تشيّع نزديك بود،افسوس كه ناقص و محروم از دنيا رفت.😞 از سر تربتِ پيرمرد بازگشتيم و با فرزندان به منزل پيرمرد آمديم. من شب را در همانجا استراحت كردم؛چون 🛌خوابيدم، در عالم رؤيا ديدم دَرى است وارد شدم، ديدم دالان طويلى است و در يكطرف اين دالان نيمكتى است بلند، و در روى آن دو نفر نشسته‌اند و آن پيرمرد سنّى نيز در مقابل آنهاست. 🔸پس از ورود، سلام كردم و احوالپرسى كردم،ديدم در انتهاى دالان درى است شيشه‌اى و از پشت آن باغى بزرگ ديده ميشد. ❓من از پيرمرد پرسيدم:اينجا كجاست‌؟گفت:اينجا عالَمِ قبرِ من است،عالم برزخ من است و اين باغى كه در انتهاى دالان است متعلّق به من و قيامت من است. گفتم:چرا در آن باغ نرفتى‌؟ گفت:هنوز موقعش نرسيده است؛ اوّل بايد اين دالان طىّ‌ شود و سپس در آن باغ رفت. ❓گفتم:چرا طىّ‌ نمى‌كنى و نميروى‌؟ گفت:اين دو نفر معلّم من هستند.اين دو،دو فرشتۀ آسمانيند آمده‌اند مرا تعليمِ ولايت كنند، وقتى ولايتم كامل شد ميروم؛ آقا سيّد جواد! گفتى و نگفتى(يعنى گفتى كه شيخِ ما كه اگر از مشرق يا مغرب عالم او را صدا زنند جواب ميدهد و به فرياد ميرسد اسمَش شيخ علىّ‌ است؛امّا نگفتى اين شيخ علىّ‌، علىّ‌ ابن أبى طالب است.)بخدا قسم همين كه صدا زدم:شيخ علىّ‌ بفريادم رس،همينجا حاضر شد. گفتم:داستان چيست‌؟ گفت:چون من از دنيا رفتم مرا آوردند در قبر گذاردند😱 و نكير و منكر به سراغ من آمدند و از من سؤال كردند: مَنْ‌ رَبُّكَ‌ وَ مَنْ‌ نَبيُّكَ‌ وَ مَنْ‌ إمامُكَ‌؟ من دچار وحشت و اضطرابى سخت شدم. ✍این داستان ادامه دارد... @maadshenasii
هدایت شده از معادشناسی
قسمتِ آخر (شفاعت امیرالمومنین علیه السلام از پیرمرد سنّی) و هرچه میخواستم پاسخ دهم به زبانم چيزى نمى‌آمد😟، با آنكه من اهل اسلامم، هر چه خواستم خداى خود را بگويم و پيغمبر خود را بگويم به زبانم جارى نمى‌شد😩. نكير و منكر آمدند كه اطراف مرا بگيرند و مرا در حيطۀ غلبه و سيطرۀ خود درآورده و عذاب كنند، من بيچاره شدم، بيچاره به تمام معنى،😰 و ديدم هيچ راه گريز و فرارى نيست؛گرفتار شده‌ام. ❗️ناگهان به ذهنم آمد كه تو گفتى:ما يك شيخى داريم كه اگر كسى گرفتار باشد و او را صدا زند اگر او در مشرق عالم باشد يا در مغرب آن،فوراً حاضر ميشود و رفع گرفتارى از او ميكند. من صدا زدم:اى شيخ علىّ‌ به فريادم رس !😭 فوراً علىّ‌ بن أبى طالب أمير المؤمنين عليه السّلام حاضر شدند اينجا، و به آن دو نكير و منكر گفتند: دست از اين مرد برداريد، معاند نيست، او از دشمنان ما نيست،اينطور تربيت شده،عقائدش كامل نيست چون سعه (ظرفیت) نداشته است. حضرت آن دو ملك را ردّ كردند و دستور دادند دو فرشتۀ ديگر بيايند و عقائد مرا كامل كنند، اين دو نفرى كه روى نيمكت نشسته‌اند دو فرشته‌اى هستند كه به اَمرِ آن حضرت آمده‌اند و مرا تعليم عقائد مى‌كنند. 🔹وقتى عقائد من صحيح شد من اجازه دارم اين دالان را طىّ‌ كنم و از آن وارد آن باغ گردم. (علامه طهرانی در ادامه کتاب میفرماید): اين خواب كه جهاتى را از دستگيرى و عفو از مستضعفين و تكامل برزخى و جهات بسيار ديگر را ميرساند، دلالت بر سؤال از عقائد در عالم قبر نيز دارد. اين خواب،نظير خواب‌هاى ديگرى كه ما در اين مباحث بيان مى‌كنيم، از وقايع مسلّمُ‌ الوقوع همين عصر ماست. ✍در این داستان نکات بسیار دقیق وظریفی می باشد که در صوتها به آن اشاره شده است. @maadshenasii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معادشناسی۳۹.mp3
48.01M
شرح مختصر کتاب ... « جلسه سی و نهم، کسانی که در اَثر نفخِ صور نمیمیرند مخلَصین هستند» (حجت الاسلام سعید بی پروا) ----------------------------------------------------------------------- 📖 توصیه می‌شود برای استفاده بیشتر از مباحث، کتاب معادشناسی مرحوم علامه طهرانی قدّس سره (جلد چهارم، مجلس بیست وچهارم) مطالعه شود. ----------------------------------------------------------------------- ⁉️منظور از وجهِ خداوند چیست؟ 🔹توضیحی پیرامونِ لایه های وجودیِ موجودات.‌.‌. ⁉️"راهِ کمالِ خدا راهِ تصحیحِ خیال است" یعنی چه؟ ⁉️تفاوتِ اَسماءکلّی و جزئی خداوند چیست؟ ⁉️اَسماءکم فی الاَسماء به چه معناست؟ ⁉️چرا مُخلَصین حساب و کتاب ندارند؟ ⁉️"تا وقت هست باید وارد سِیر و سلوک شد"، یعنی چه؟ 🔹اولیاء خدا نسبت به کارهای خوبشون مواخذه میشدند... 🔹تفاوتِ مقامِ اولیاءالهی با هم برای بعد از بقاء است نه قبل از آن ⁉️چرا ابلیس اولیاءخداوند را گمراه نمیکند؟ ⁉️خداوند چگونه از اولیائش پذیرایی میکند؟ ⁉️چه کسانی لایق حمد کردن خداوند میشوند؟ ⁉️چرا آقاسیدهاشم حدّاد فرزندِ خودشان را شفا ندادند؟ ⁉️خداوند کجاست؟ @maadshenasii
معادشناسی
شرح مختصر کتاب #معادشناسی... « جلسه سی و نهم، کسانی که در اَثر نفخِ صور نمیمیرند مخلَصین هستند» (حجت
‼️تاکید میشود برای استفاده بیشتر صوت جلسات شرح معادشناسی را از ابتدا گوش بفرمایید🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: 🔹شیعیان قبل از امام باقر علیه السلام، مناسک حجّ و حلال و حرامشان را نمی دانستند؛ 🔸تا آنکه حضرت آمدند و (درهای علم را) برایشان گشودند؛ تا جایی که دیگران (در علوم دینی) محتاجِ شیعه شدند در حالی که پیش از آن شیعه نیازمند دیگران بود. 📚 «کافی» ج ۲ ص ۲۰ @maadshenasii