eitaa logo
مهجور
104 دنبال‌کننده
157 عکس
27 ویدیو
2 فایل
هو‌ النور وصل‌ِتو کجا و من‌ِمهجور کجا..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان اللهم لاتکلني إلی نفسي طرفة عین أبداً @maroozbahani تلگرام: https://t.me/maaahjor
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا ممنون که همه چی رو میدونی، به رومون نمیاری و بازم لطف داری بهمون خدایی دمت خیلی گرم 😊 @maahjor
هوالحکیم ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن روی مانند پری از خلق پنهان داشتن در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق سینه‌ای آماده بهر تیرباران داشتن روشنی دادن دل تاریک را با نور علم در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن مور قانع بودن و ملک سلیمان داشتن   @maahjor
مهجور
هوالحی بابا هنوز سِرمتون تموم نشده؟! خیلی وقته رفتید سِرم بزنید و برگردید؟! چرا این سرم لعنتی تموم نمیشه پس؟! بابا این سری که از بیمارستان بیاید براتون گل گندمی میارم میگن خوش یمنه، نماد زندگی و سلامتیه، مخصوصا برای بیمار. راستی بابا دیدید چقدر تعداد گلهاتون زیاد شده، از بس شما میرید بیمارستان ؟! دورتون بگردم که آبمیوه و میوه هم نمی‌تونید بخورید، خوب البته منم می‌دونم شما گل دوست دارید میگم چیزی بیارم دیدنتون که خوشحال بشید، گل هم که نماد زندگی و سرسبزی دیگه بهتر؟! بابا این گل گندمی داره خشک میشه ها، پس کی سِرمتون تموم میشه؟! راستی بابا جان حواستون هست؟! امسال هنوز برام برگ مو نچیدید؟! شما که همیشه حواستون به من بود، اردیبهشت که شروع می‌‌شد و برگ‌ها تر و تازه و چیدنی می‌شدند، هر وقت زنگ میزدید، میگفتید؛ « بابا جون برات برگ بچینم؟!» منم می‌گفتم: « نه بابا جون زحمت نکشین، خودم میام دوتایی بچینیم » وقتی میومدم خونتون، مامان می‌گفت: «مریم یه مشما برگ تو یخچاله، بابات برات چیده حواست باشه خواستی بری ببریش.» میگفتم: « بابا چرا زحمت کشیدین؟! نمیخواستم! هر وقت نیاز باشه خودم میام می‌چینم.» بعد مامان می‌گفت: « والا ما میگیم برگ؟ میگه حیف حالا خیلی ترد و تازس، بزار چند وقت دیگه، یا قشنگی درخت مو به برگ‌هاشه ولی اسم مریم میاد کل درخت مو رو کچل می‌کنه.» می‌خندیدم و میومدم کنارتون می‌نشستم، مثل همیشه پیشونی نورانی و قشنگتون رو می‌بوسیدم، صورت ماهتون رو هم. بعد می‌گفتم: « بابا چرا زحمت کشیدین هروقت بخوام خودم میام می‌کنم دیگه، میگین تو جون بخواه عزیزم برگ مو که چیزی نیست.» مامان به شوخی میگه: « خدا شانس بده.» من و شما همو نگاه می‌کنیم و می‌زنیم زیر خنده. بعد بهم چشمک میزنید و رو به مامان میگید: « برای شما هم می‌کنم حاج خانم ولی حالا زوده چند روز دیگه ....» بابا تیر هم داره تموم میشه ها، هنوز برام برگ نچیدید؟! بابا امسال انگورها آفت نزده، چکارشون کردید؟! ببینید مرحله غوره رو رد کردن و شیرین شدن بدون اینکه دونه‌هاش آفت بزنه و خراب بشه بابا چه سمی میخواستید؟! اون که سری قبل گرفتم خوب بود؟! بابا جان می‌دونم چیدن انگور ممنوعه تا وقتی خودتون صلاح بدونید ولی میشه لطفا برای یک بار دیگه هم که شده با دستهای خودتون انگور بچینید!!!! کاش دیگه سرمتون تموم بشه دیگه طاقت ندارم !! این سری خیلی طول کشید اومدنتون می‌ترسم گلتون خشک بشه آخه چند وقته خیلی بی‌رمق و بی‌جونه بابا حتما باید بغلتون کنم و پیشونی قشگنتون رو ببوسم، خیلی دلم تنگ شده! مگه میشه یه س‍‌ِرُم زدن نُه ماه طول بکشه؟؟!! @maahjor
مهجور
هوالملک مرا برد به ۱۹ سالگی، به روزهای آغاز زندگی مشترک، به شروع فصل جدیدی از زندگی. جایی که باهم همراه شدیم و قرار شد مبدأ زندگی مشترکمان باشد و بعد آن سفر، زیر یک سقف بندگی کنیم. با بیان خاطرات سفرش، خاطرات آن دوران را برایم زنده کرد و حسرت اینکه کاش آن لحظات را ثبت کرده بودم، از تمام نگاه‌ها، شنیده‌ها، بوییده‌ها، لمس‌ها و... بگیر تا احساسات و غلیان‌ها و بهت‌ها و غربت‌ها و.... کاش حافظه یاری می‌داد تا بنویسم؛ از روزی که در مدینه النبی خانمی که یادم نمانده اهل کدام کشور بود، از چادر ایرانی‌ام خوشش آمد و هرچه با عربی و انگلیسی دست و پاشکسته اصرار کردم چادر نمازم را بردارد، قبول نکرد. از عکسهای بقیع که از پشت نرده‌ها گرفتم، از مناجاتم با حضرت ام‌البنین در کنار دیوار مزارشون و پشت نرده‌ها، از لذت دعای کمیل جمعی شب جمعه در کوچه بنی هاشم، که با هزار مکافات جوازش گرفته شده بود و هزار تذکر که فقط قرار است دعا بخوانیم، مبادا فکر کنید مجلس روضه در مملکت شیعه است و راحت و بی محابا عزاداری کنید که بساط دعایمان را جمع می‌کنند! از اولین مواجهه‌ام با کعبه و عظمت این دیدار، قرآن خواندن در صحن مسجدالحرام و یک بسته خرما هدیه گرفتن، از وقتی که مُحرم بودیم و از ترس اینکه مبادا تازه عروس و داماد، چشممان بهم بیفتد و از سر ذوق بهم نگاه کنیم تمام لحظات احرام را دور از هم بودیم و سعی میکردیم حتی در مسیر نگاه هم نباشیم و در این بی اعتنایی آنقدر افراط کردیم که صدای همسفران درآمد که این حد سخت‌گیری لازم نیست و روحانی تذکر داد این همه احتیاط نیاز نیست. چقدر استرس طواف نساء را داشتیم که نکند اشتباه اعمال را انجام بدهیم و حرمتمان بهم برای همیشه بماند. چقدر حواسمان بود که سهواً و ناخوداگاه حشره‌ای را از خود دور نکنیم، آینه نبینیم و..... از زمزمه روضه‌ دونفره‌مان بر فراز صفا و جمع شدن و گریه چندتن از زوار بیت ا...، وقتی دیدیم نجوای درونمان گویا بلندتر از تصورمان بوده و چندتن همراه شدند، از خجالت سوز صدای او و گریه من خاموش شد و آن چندتن خواهش که «تو رو خدا بخوان، دلمان روضه‌خوان می‌خواهد هرچند نابلد.» و او که در ناباوری اولین روضه‌‌خوانی زندگی‌اش را با صدای ناکوک ولی از سوز جگرش مجدد از سر گرفت. راستش سبک و سیاق خال سیاه عربی، به مذاقم خوش نیامده ولی همینکه برایم تجدید خاطرات کرد و شوق زیارت کعبه را در ایام ذی الحجه در دلم نشاند، برایم لذت‌بخش بود. و این افسوس و حسرت که کاش آنموقع که به زیارت خال سیاه عربی رفته‌بودم، تمام هرآنچه بر روح و روان و جسمم گذشته بود، ثبت می‌کردم.... @maahjor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوالمنان عزیزکم، دختر سه ساله‌ام بنشین در مجلس ارباب، و کامت را شیرین کن... در مجلس اباعبدالله ع بگرد، بازی کن، شیطنت کن... در مجلس حسین ع ، دختران سه ساله حرمت دارند، نازشان خریدار دارد، کودکانه‌هایشان دیدنی است. اینجا دختران سه ساله، ارج و قربی دارند. دخترکم کامت را شیرین کن، باشد که همیشه در هیئت و روضه ارباب، شیرین کام شوی.. امیدوارم، بزرگ که شدی شیرینی و حلاوت درک اشک بر حسین ع را بچشی. اشک بر گونه‌ات جاری شود، لبت را تر کند و نمک‌گیر لطف و عنایت گریه بر ارباب شوی. آقا کرم کند و همیشه پناهت باشد و تو را بر سفره احسان خود دعوت نماید و تو هر ساله که نه، هرماه، هر روز، هر ساعت، آن به آن در آغوش امن ثارالله باشی، مهمان دائم میزبانی کریم و مهربان و حتی لحظه‌ای از این محبت و ارادت به آستان حضرت عشق غافل نشوی. و ایشان تا همیشه، دختر سه ساله‌ام را به حرمت نازدانه سه ساله‌اش پذیرا باشد. جانکم سه سالگیت را بخاطر بسپار، بزرگ که شدی، برای کودکانت از حلاوت و شیرین‌کامی دوران کودکیت بگو، برایشان از عشقی که با شیر از مادر گرفته‌ای بگو. بگو از دورانی که کرونا آدم‌ها را از هم دور کرد، فاصله انداخت، جدا کرد ولی نتوانست عشق حسین ع را از ما بگیرد. از هم دور شدیم، جدا شدیم ولی نگذاشتیم بین ما و حسین ع فاصله بیفتد. جدا از هم، به ارباب بی کفن وصل شدیم و درپناه او، آرام گرفتیم. انشاءالله تا ابد مهمان پدر و دردانه‌اش باشی..... @maahjor
مهجور
هوالمنان عزیزکم، دختر سه ساله‌ام بنشین در مجلس ارباب، و کامت را شیرین کن... در مجلس اباعبدالله ع بگ
آقا جان عرض تازه‌ای نیست، هردم سائل و ریزه خوار خوان کرمتتان هستیم... عنایت بفرمایید رزقمان از این خوان نعمت کوتاه نشود.... @maahjor
هوالمنتقم روضه شروع شد. هق هق گریه خانم‌ها بلند شد. داشت بازی می‌کرد. با عجله اومد سمتم. با اضطراب پرسید: مامان تو هم می‌خوای گریه کنی؟! نه عزیزم، نگران نباش، گریه نمی‌کنم. خیالش راحت شد. بوسیدم و رفت دنبال بازیش. اشک‌هام بی‌اختیار سرازیر شد. نمی‌داند برایم روضه خواند، روضه‌خوان‌تر از هر روضه‌خوانی. @maahjor
1_5841144552.mp3
11.28M
حب الحسین هویتنا «عیبی نداره بذار بگن که آوازه خون بود و واسه تو روضه خون شد.» آقای چاووشی دمتون خیلی گرم @maahjor
هوالمنتقم عجیب است چه همزمانی مبارکی، نوزاد، دختری سه ساله و نوجوان در خانواده داشته باشی و بتوانی غم و غصه روضه ثارالله را تاب بیاوری. بیقراری نوزاد شیرخواره را، بی‌تابی و شیطنت دخترک را، غرور و قد و بالای نوجوانت را بین روضه‌ها ببینی و تاب آوری. نوزاد را سیراب کنی... نازدانه سه ساله را که بهانه پدر گرفته، راهی آغوش پدر کنی... به قد و بالای نوجوانت بنازی، کیف کنی، برایش لاحول و لاقوه الا بالله بخوانی، و از مجلس روضه ارباب شرم نکنی، خجالت نکشی. حیا کن انقدر ناز کودکانت را نکش، رحم کن بر دل رباب، بگذار نوزادت حداقل لحظاتی بیقرار شیر باشد، کمی سخت بگیر بر دخترت، بگذار غم و رنج دوری از پدر را بچشد... کمتر قربان صدقه جوانت برو... حیا کن، شرم کن در مجلس علی اکبر بشینی و ذکر ماشاءالله به جوانت بخوانی، خجالت نمی‌کشی، فکر دل‌های داغدار حرم را کرده‌ای. چند روزی مراعات کن، نام عباست را صدا نزن.. به طفلان منتظر عمو عباس فکر کن، عباس که می‌شنوند، دوباره بارقه‌ی امید در دلشان جان می‌گیرد، اسم عمو هم مایه مباهات و آرام‌بخش است. عباس که می‌گویی، طفلان تشنه، عطششان فروکش می‌کند، ذوق می‌کنند عمو آب نیاورد ولی زخم‌ها را تاب آورد، عمو هست، برمی‌گردد. زینب پشتش گرم ‌می‌شود، حسین تنها نیست... رقیه آرام می‌گیرد، بابا تنها نیست، عمو نمی‌گذارد شمر به گودال رود.... امسال با تمام وجودت روضه مجسم بخوان ... @maahjor